| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
کنترل همه چیز و همه کس، اشتباه مهلک مدیران
یکی از اشتباهاتی که از اغلب مدیران تازه کار سر میزند این است که آنها علاقه بی موردی به کنترل همه چیز و همه کس در شرکتهای تحت رهبری شان دارند و معمولا دوست دارند به کارمندان دیکته کنند که چه باید کنند و چگونه کارها را انجام دهند.
هر مدیر تازه کاری برای این کار دلایل خاص خود را دارد که در ظاهر منطقی به نظر میرسد که اغلب این استدلالها ریشه در وسوسههایی دارند که در اینجا به آنها اشاره خواهد شد.
وسوسه شماره یک : افراد کامل
این وسوسه، بسیار آشنا و رایج است. مدیری را در نظر بگیرید که دارای حسن نیت است، میخواهد به همه کارمندان کمک کند تا بر ضعفهای خود غلبه کنند. او نسبت به تمام مشکلات اطرافش آگاهی دارد و معتقد است که اگر کارکنان یکسری گامهای ساده را بردارند، کارها به شکل بهتری انجام خواهد شد، سپس همه از او تشکر خواهند کرد.
با این همه، تجربه نشان داده که تفکر «یک راه عالی» یا «بهترین روش» در عمل با شکست روبهرو میشود؛ چرا که اولا در تضاد با ویژگی منحصربهفرد بودن استعدادهای افراد است، ثانیا مانع خلاقیت افراد بوده و نمیگذارد آنها سبک و سیاق خاص خود را برای انجام کارها در پیش گیرند و ثالثا عامل نابودکننده یادگیری چه به صورت فردی و چه سازمانی است.
وسوسه شماره دو: افراد من از استعداد کافی برخوردار نیستند
بعضی از مدیران به اشتباه فکر میکنند برخی نقشها آنقدر ساده و پیش پا افتاده هستند که انجام آنها نیازمند استعداد خاصی نیست و هر کس از عهده آن برمیآید و این مقدمهای است بر استخدام افرادی با استعدادهای کم و بیارتباط با نقشها و شغلها.
پیامد این مساله، نارضایتی مدیران از عملکرد افراد و اخراج آنها و تلاش برای جذب نیروهای جایگزین است که ادامه این سیکل معیوب موجب صرف هزینه و زمان زیادی خواهد شد.
وسوسه شماره سه: اصل بر بیاعتمادی است، مگر آنکه خلاف آن ثابت شود
بعضی از مدیران حتی پس از انتخاب استعدادهای موردنظر خود نیز، اصل را بر بیاعتمادی به افرادشان میگذارند، مگر اینکه افرادشان بتوانند اعتماد آنها را کسب کنند.
ریشه این بیاعتمادی، در این تفکر مدیران نهفته است که انسانها ذاتا به دنبال منافع فردی خود هستند، به همین دلیل باید همواره آنها را زیرنظر داشته و افراد باید قابل اعتماد بودن خود را به اثبات برسانند.
مدیرانی که اسیر این وسوسه میشوند به هیچ عنوان رضایت نمیدهند که افرادشان به روش خود کارها را انجام میدهند.
این مدیران عاشق وضع قوانین متعدد هستند؛ چراکه معتقدند تنها از طریق مقررات و دستورالعملها است که میتوان جلوی خودمحوریهای کارکنان را گرفت.
چنین رویکردی میتواند به شدت استرسزا باشد؛ چرا که این مدیران همیشه دچار این استرس هستند که کارمندان به آنها خیانت کرده و قابل اعتماد نیستند.
وسوسه چهار: بعضی از نتایج و دستاوردها را نمیتوان تعریف کرد
بعضی از مدیران میگویند که مایل هستند نتایج مطلوب را تعریف کرده و سپس به هر فردی اجازه دهند تا مسیر خود را پیدا کند. اما مشکل اینجاست که برخی دستاوردها به آسانی قابل تعریف نیستند و در نتیجه، تنها گزینه ممکن، مشخص کردن مراحل درست کار خواهد بود.
این نظر تا حدی درست و منطقی به نظر میرسد. بعنوان مثال، رضایت مشتریان و رعایت اصول اخلاقی در کار از سوی کارمندان، ازجمله دستاوردهایی است که تعریف آنها کار دشواری است. راه حل بهتر برای این گونه موارد، عبارت است از تمرکز کردن روی جنبههای ملموس و قابل تعریف رضایتمندی مشتریان یا اخلاقیات کاری. تنها در این حالت است که میتوان امیدوار بود عملکرد کارمندان در چنین حوزههایی به نتایج مطلوب نزدیک شود و کیفیت کار ارتقا یابد.
منبع: گالوپ
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چرا خارج شدن از "دایره راحتی " دشوار است؟
قدم برداشتن به خارج از دایره ی راحتی معمولا چالش برانگیز است. برای کاهش وزن و رژیم گرفتن باید تا حدودی از غذاهایی که دوست داریم صرف نظر کنیم ، برای خروج از رابطه ای که مخرب است باید تحمل و توانایی تنها ماندن و دل کندن را داشته باشیم ، اگر می خواهید کسب و کار جدیدی راه اندازی کنید باید قدرت تحمل شکست و مشکلات نادیده گرفته شدن را داشته باشید . ما معمولا از بسیاری از کارهایی که به نفعمان است خودداری می کنیم به این دلیل که رنج زیادی را باید متحمل شویم و از "دایره راحتی" خود خارج شویم.اما برای خیلی از ما این یک واقعیت است : همانطور که رشد می کنیم و در شغلمان و در زندگی پیشرفت میکنیم گاهی اوقات با شرایطی خارج از دایره راحتی مان مواجه شده ایم که نیاز بوده سبک رفتارهایمان را مطابق با آن ها تغییر دهیم و این کار را انجام داده ایم.
همانطور که مدیر عامل IBM جینی رومتی گفته : "رشد و راحتی را نمی توان همزمان کسب کرد!"
آبراهام مازلو روانشناس معروف و نظریه پرداز درمورد سلسله مراتب نیاز های انسان ، نیز در همین زمینه گفته است که : " انسان در هر موقعیتی فقط دو گزینه پیش رو دارد ، یا قدم به جلو بگذارد و رشد را تجربه کند یا قدم به عقب بردارد و امنیت را تجربه کند"
در ادامه ٥ چالش بزرگ در مسیر خروج از دایره ی راحتی را که فرا گرفته ام برای شما میگویم:
اولین چالش "تایید دیگران" است.
معمولا وقتی خارج از منطقه ی امن رفتار می کنید حس"غیر طبیعی بودن" به ما دست می دهد .
حالتی را تصور کنید که یک جوان کارآفرین می خواهد ایده ش را در یک جلسه به سرمایه گذاران که معمولا مسن و با تجربه هستند ارائه کند
احتمالا برای این مسئله "صدای خود را بلندتر می کند" تا حالت طبیعی بودن و تایید دیگران را بدست اورد.
دومین چالش "شایستگی و صلاحیت " است.
گاهی اوقات ممکن است احساس کنید لیاقت ندارید و علاوه بر این عرضه ی کافی را ندارید! خواه صحبت کردن یا سخنرانی در یک گردهمایی باشد یا ارائه کردن یک ایده نزد شخص یا اشخاصی باشد و تمام این ها بوجود آورنده ی حس "عدم لیاقت " است
سومین چالش " آزاردهنده بودن و سخت بودن انجام آن کار " است.
موقعی که می خواهید برای اولین بار خارج از منطقه ای امن عملی را انجام دهید معمولا احساس آزاردهنده بودن به شما دست می دهد
برای مثال: یک شخص درونگرا موقعی که میخواهد ارتباطاتی ایجاد کند و حتی صحبت هایی کوتاه داشته باشد حس عمیق ترسناک بودن را تجربه خواهد کرد
چهارمین چالش "ترس از مورد پسند بودن" است.
ما نگران این هستیم که مردم این ورژن (نسخه) جدید از ما را دوست نداشته باشند چون خارج از دایره ی راحتی مان قدم برداشته ایم!
یک مثال شاخص در تحقیقات خودم مشاهده کرده ام این است که یک کارمند ناامید که به شدت با یک تردید مواجه شده شد که زندگی او را بهم زده بود ، می خواست به شخصی ابراز علاقه کند اما بیم داشت که مبادا مورد پسند شخص مقابل قرار نگیرد.
پنجمین چالش "بحث اخلاقی" است.
بعضی وقت ها مردم نگرانی هایی برحق در مورد رفتار هایی ک انجام میدهند دارند برای مثال موقعی که اخبار بدی یا مسئله حساسی را به شخصی می گویند یا تصمیم به اخراج یک کارمند می گیرند!
البته تعداد کمی از ما همه ی این پنج چالش را بصورت همزمان در مواقعی خارج از دایره ی راحتی مان رفتار می کنیم؛ تجربه می کنیم. اما حتی یکی از این مورد ها هم میتواند کار را سخت کند.در ضمن اکثر ادم ها چنین تجاربی را داشته اند و مطمئناً در این زمینه تنها نیستید!!!
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
نگذارید اشتباهات کاری، شادی را از شما بگیرند
یکی از واقعیتهای غیرقابل انکار که باعث کمتر شدن احساس شادی در محل کار میشود، اشتباهات کاری است. واقعیت آن است که هیچ کدام از ما مصون از اشتباه کردن نیستیم و امکان اتخاذ تصمیمات نادرست و اقدامات اشتباه از طرف هر فردی وجود دارد.
در این میان نحوه برخورد افراد با اشتباهات خود و دیگران دارای اهمیت تعیین کننده است که تا حد زیادی از بروز خسارات بیشتر جلوگیری میکند.
در ادامه پنج توصیه برای برخورد بهینه و عاقلانه با اشتباهات ارائه شده است.
1 اشتباهتان را بپذیرید قبل از آنکه همه از آن مطلع شوند:
دیل کارنگی در کتاب مشهورش تحت عنوان «چگونه با دیگران دوست شوید و در آنها نفوذ کنید» پیشنهاد میکند که بهترین راه برای مدیریت و برخورد با اشتباهاتمان این است که باید قبل از اینکه دیگران از اشتباه ما آگاه شوند و نسبت به آن واکنش نشان دهند آن اشتباهات را بپذیریم و در اسرع وقت نسبت به اصلاح امور اقدام کنیم.
2 تلاش نکنید که اشتباهاتتان را پنهان کنید:
یکی از چیزهایی که مدیران مافوق را بسیار عصبانی میکند انکار اشتباهات افراد و تلاش آنها برای پنهان کردن اشتباهاتشان است. واقعیت این است که یک اشتباه هر چقدر هم پنهان بماند روزی افشا خواهد شد و فردی که مرتکب اشتباه شده است دچار استرس و ترس از افشا شدن آن خواهد بود؛ پس چه بهتر که به جای پنهان کاری در جهت حل مساله گام برداشت.
3 به اعضای تیمتان اجازه دهید برای جبران اشتباهاتتان به شما کمک کنند:
هنگامی که پذیرفتید اشتباه کردهاید بهطور حتم به کمک نیاز خواهید داشت. بعضی از ما نسبت به اینکه دیگران بخواهند به ما کمک کنند موضع منفی میگیریم اما در واقع کسانی را که داوطلبانه به کمک ما شتافتهاند، میرنجانیم.
در این زمان باید به یاد داشته باشیم که زیردستان و اعضای تیممان برای کمک به ما در رسیدن به اهداف مقرر استخدام شدهاند و باید از پتانسیلهای آنها به بهترین نحو استفاده کرد.
4 خیلی سریع سراغ حل مساله بروید:
آنچه کسانی را که از اشتباه ما مطلع شدهاند عصبانیتر میکند تعلل ما برای حل مشکلات ناشی از اشتباه است. پس مهمترین اولویت کاری پس از پذیرفتن اشتباهمان، اقدام فوری در جهت حل مساله است تا از وخامت اوضاع کاسته شود.
5 در راستای بازگشت و تقویت اعتماد و اعتبار از دست رفتهتان گام بردارید:
این کاملا طبیعی است که زیردستانتان پس از علنی شدن اشتباهی که از شما سر زده است تا حدی اعتماد خود را به شما از دست بدهند. پس لازم است با یک بازگشت مقتدرانه و موفق هرگونه بیاعتمادی را در میان اعضای تیمتان از بین ببرید و همه را برای پیروزیهای پی در پی آینده آماده سازید.
کارل استایب
کتاب Work Happy Now
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چند توصیۀ بسیار زیبا از "پیکاسو" برای آرامسازی:
اوّل: تمام عددهای غیرضروری را از زندگیت بیرون بریز!!!!
این عددها شامل: سن، قد، وزن و سایز هستند....
دوّم: با دوستان شاد و سرحال معاشرت کن...
سوّم: به آموختن ادامه بده و همیشه مشغول یادگیری باش...
چهارم: تا می توانی بخند...
پنجم: وقتی اشک هایت سرازیر میشوند بپذیر! تحمل کن! و به پیشروی ادامه بده...
ششم: رنگ های مشکی و خاکستری و تیره را از زندگیت پاک کن...
هفتم: احساساتت را بیان کن، تا هیچ وقت زیبایی هایی را که احاطه ات کرده اند را از دست ندهی...
هشتم: شادی هایت را به اطرافت پراکنده کن...
نهم: با حدّ و حصرهایی که گذشته به تو تحمیل کرده مبارزه كن...
دهم: از بهترین سرمایه ات که سلامتی ات است؛ بهره ببر...
یازدهم: از جاده خارج شو و از شهر و کشورهای غریب دیدن کن...
دوازدهم: روی خاطرات بد توقف نکن فراموشش کن...
سیزدهم: هیچ فرصتی را برای گفتن دوستت دارم به آن هایی که دوستشان داری، از دست نده...
چهارده: همیشه به خودت بگو که: زندگی تعداد دم و بازدم های مکرر نیست، بلکه لحظاتی است که "قلبم میتپد."
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
10 نکته ای که باید درباره رئیستان بدانید
این روزها همه ما تا حد زیادی با تحلیل کسبوکار و رفتار افراد آشنا هستیم. وقتی با عملکرد یک کسبوکار آشنا میشویم، میتوانیم نارساییهایی را که در سازمانها وجود دارند، شناسایی کنیم تا در آینده بهعنوان کارمند یا مشاور به آنها راهحل ارائه دهیم.
به این منظور باید بدانیم یک کسبوکار چگونه درآمدزایی میکند، چگونه ضرر میکند، چگونه اولویتبندی میکند و ما در این میان چه جایگاهی داریم. رئیس ما، نقش اصلی را در این میان بازی میکند.
۱۰ نکتهای که هر کارمند باید درباره رئیسش بداند، از این قرارند:
1- نقش رئیس شما در سازمان چیست؟
2- چرا نقش او مهم است و نقش واحد شما در محقق ساختن اهداف سازمان چیست؟
3- سه اولویت اصلی رئیس شما در سال جاری چیست؟ چرا این سه مورد را به عنوان اولویتهایش انتخاب کرده؟
4- عملکرد رئیس شما در پایان سال چگونه ارزیابی میشود؟
5- اگر رئیس شما واجد شرایط دریافت پاداش باشد، این پاداش بر چه اساسی به او تعلق میگیرد؟
6- چه چیزی رئیس شما را به وجد میآورد؟ چه عواملی باعث خوشحالی یا ناراحتی او میشوند؟
7- آیا رئیس شما مورد احترام است؟ آیا رهبران ارشد و سایر اعضای تیم به او احترام میگذارند؟
8- موثرترین راه برای ارتباط با رئیستان چیست؟ بهترین زمان برای برقراری ارتباط با او چه زمانی است؟
9- داستان رئیس شما چیست؟ (منظور از داستان، پیشینه شغلی و اتفاقاتی است که او طی این سالها در دنیای کسبوکار تجربه کرده است)
10- چرا رئیستان از میان آن همه متقاضی، شما را استخدام کرده؟
تمرکز بر این سوالات کمک میکند تا ببینید رئیس شما چگونه ارزیابی میشود و اهداف اصلی او چیستند.
رهبران همیشه از هماهنگی میان تیمها صحبت میکنند تا همه مسافران این قایق بزرگ، یعنی کارکنان، بتوانند در یک جهت پارو بزنند و بهترین راه برای همسوسازی تیمها، درک پاسخ این سوال است: «رئیس من به دنبال چه اهدافی است؟ چرا؟ و چگونه به این اهداف خواهد رسید؟»
نویسنده: Liz Ryan
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
7 دروغ بزرگ مدیریت زمان!
"این کار فقط یک دقیقه طول می کشد"
معمولا کاری که تصور می شود که انجام آن "یک دقیقه طول می کشد" چندین دقیقه و یا بیشتر زمان می برد.
دفعه بعد، اگر فردی از شما درخواست زمان کرد و اطمینان داد که "فقط یک دقیقه طول می کشد"، به او بگویید "این جمله نادرست است. من به شما پنج دقیقه زمان می دهم. از همین حالا می توانید شروع کنید." نباید با این تصور غلط مدیریت زمان را وارد چالش کرد.
" من به این هر چه سریعتر نیاز دارم"
زمانی که این جمله را می شنوید، به فرد بگویید که این جمله نادرستی است. از او بخواهید که زمانی را که باید کار را به او تحویل داده شود را به طور دقیق مشخص کند. وقتی از عبارت "هر چه سریعتر" استفاده می شود، دو تاریخ متفاوت در ذهن طرفین شکل می گیرد که باید بر سر آن، به یک توافق رسید.
" من این را الان نیاز دارم"
کارها معمولا اضطراری نیستند. دیگران را با کارهای پیش پا افتاده، گول نزنید.
در این مواقع می توانید بگویید که "من مطمئن نیستم که بتوانم این کار را الان انجام دهم. چه می شود اگر از الان تا هفته آینده وقت بخواهم؟" زمان زیادی درخواست کنید که دچار بحران مدیریت زمان نشوید.
"من می توانم این را در یک ساعت انجام دهم"
این یک دروغ کوچک است. چرا همیشه انجام کاری، دو برابر زمانی که ما انتظارش را داشتیم طول می کشد؟ به این خاطر که کمتر کسی از ما می تواند زمان دقیق کامل کردن یک کار را بصورت دقیق پیش بینی کند.
"او فرد با 'تاخیری' است"
فردی که همیشه 20 دقیقه دیر به قرار ملاقات و یا انجام امور می پردازد، همیشه همین حدود تاخیر در کارها خواهد داشت. به این فرد نمی توان گفت فرد با تاخیر، این فرد سروقت کارها را انجام می دهد منتها با 20 دقیقه تاخیر!
می توانیم بگوییم که اگر برای او ساعت خاصی را در نظر گرفتیم، احتمالا 20 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
"هزینه ای ندارد"
شما "هیچ چیز را در مقابل هیچ چیز" بدست نمی آورید. هر چیزی قیمتی دارد. شاید هزینه کاری، پول شما نباشد اما معمولا در این شرایط، زمان شما است.
" به جای اینکه به او نشان دهم چطور این کار را انجام دهد، خودم سریع انجام می دهم"
اگر این جمله در مورد کاری بیان شود که فقط یک بار قرار است انجام شود، می تواند جمله درستی باشد. اما تصور کنید که این جمله در مورد کاری بیان شود که دائما تکرار خواهد شد، در این صورت جمله نادرستی خواهد بود.
منبع: ucan
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چرا مدیران بزرگ قوانینِ مرسوم را میشکنند؟
آیا قاعده طلایی سنتی را به خاطر دارید که میگوید: «با افرادتان همانطوری رفتار کنید که دوست دارید آنها با شما آنگونه رفتار کنند.»
بهترین مدیران دنیا این قاعده طلایی را زیر پا میگذارند و بهگونهای رفتار میکنند که انتظار ندارند کارمندانشان آنگونه رفتار کنند.
مثلا اگر آنها افرادی رقابتی و عاشق رقابت کردن با دیگران هستند از کارکنانشان توقع ندارند که عاشق رقابت باشند یا اگر دوست دارند در ملأعام مورد تشویق قرار گیرند، اصراری ندارند که افرادشان را هم در برابر دیگران تشویق کنند.
مدیران بزرگ سعی میکنند بهگونهای رفتار کنند که خود کارکنان دوست دارند با آنها رفتار شود.
مدیران بزرگ با این رویکرد در عمل برای کارمندانشان ارزش قائل میشوند.
آنها به درستی میدانند که هر کارمندی دارای استعدادها، مهارتها، علایق و احساسات منحصربهفردی است و نباید با همه آنها به یک شکل رفتار کرد یا اینکه به همانگونهای که خودشان دوست دارند با آنها رفتار شود رفتار کنند.
با این همه بعضی از مدیران در مقابل این رویکرد مدیران بزرگ، با این استدلال مقاومت میکنند که توجه کامل به نیازهای منحصربهفرد هر کارمندی غیرممکن است.
این استدلال تا حدی درست است، اما مدیران بزرگ برای حل این مساله، راهحل فوقالعادهای دارند: پرسیدن !
آنها بهطور مداوم از کارمندانشان درباره اهداف، دلایل خروج از شغل قبلیشان، جنبههای مثبت شغل کنونی و توقعاتشان از مدیران میپرسند.
آنها از افرادشان میپرسند دوست دارند چطور مورد تقدیر قرار گیرند، چه چیزهایی در ذهنشان ماندگار میشود، دوست دارند چه رابطهای با مدیرشان داشته باشند و دوست دارند چطور به آنها کمک شود.
آنها از کارکنان و همکاران هر کدام از آنها میپرسند که در چه چیزی خوب هستند و در چه چیزی عالی.
آنها پس از جمعآوری اطلاعات کافی در این مورد برای هرکدام از افرادشان پروندهای ویژه تشکیل میدهند و کاری میکنند که هر کدام از افرادشان به بهترین کارکنان شرکت تبدیل شوند.
بدون داشتن این اطلاعات، مدیران مانند افراد نابینا با کارمندانشان برخورد خواهند کرد.
چندسال پیش از میشائیل شوماخر، راننده نامدار آلمانی مسابقات فرمول یک در مورد راز پیروزیهای پرشمارش پرسیدند و او پاسخی داد که میتواند سرلوحه تمام مدیران باشد. او گفت:
«علت اصلی پیروزیهای من در پیست اتومبیلرانی این است که هر جا که بقیه رانندهها پایشان را روی پدال ترمز میگذارند و از سرعت خودروشان میکاهند من پایم را روی پدال گاز میگذارم و بر سرعتم میافزایم.»
مدیران موفق نیز کسانی هستند که هرجا که سایر مدیران درجا میزنند و دچار تردید میشوند با صلابت و اطمینان تصمیم میگیرند و به قواعد مرسوم پشت پا میزنند.
این چنین است که برخی از مدیران به اسطورههایی تاثیرگذار و رهبرانی مقتدر در دنیای پیچیده و پرچالش کسبوکار امروز تبدیل میشوند.
منبع : گالوپ
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
10 چیزی که هرگز نباید در مورد خودتان بگویید!
1 نگوييد من «خرابكار» هستم. لازم نيست بگوييد هميشه در موقعيتهاي خوب كار اشتباه انجام داده ام كه الان وضعم اين است.
2 نگوييد من «عامل تغييرات» هستم. كسي كه شما را استخدام كند، انتظار دارد بازوي او باشيد.
3 نگوييد «استاد حل مشكل» هستم. مشكل را حل كنيد، ديگران از شما تعريف ميكنند.
4 نگوييد «خلاق» هستم؛ نشان بدهيد كه چه چيزي خلق كرده ايد.
5 نگوييد «مشهور» هستم. اگر باشيد، حتما شهرت شما به گوش طرف مقابل رسيده است.
6 نگوييد من «رهبر» هستم. اگر رهبر باشيد، ديگران خودخواسته به دنبالتان حركت ميكنند.
7 نگوييد «عضو» فلان گروهام يا بهمان جا درس خواندهام. اينها بخش مهمي از سرگذشت شما هستند، اما شما چه نقشي در آن گروه داشته ايد. اين داستان شماست.
8 نگوييد «نويسنده/كارگردان/طراح وب و ...» هستم. به جاي فهرست كردن تخصصها، بگوييد از دانشتان چگونه ميتوانيد استفاده كنيد. شنيدهايد كه ميگويند همه كاره هيچ كاره است!
9 نگوييد «پر كار» هستم. كار زياد وقتي ارزشمند بود كه ماشينها اين همه پيشرفت نكرده بودند. امروز، شيوه تفكر شما ارزشمند است و كسي كه ميخواهد از شما استفاده كند، بيشتر نيازمند دقت و خوش فكري شما در كار است.
10 نگوييد همه از همكاري با من«سود» برده اند. قرار نيست ارزش حضورتان را تا حد چند برگ اسكناس پايين بياوريد. شما بايد قهرمان داستان كشف و خلاقيت و نوآوري باشيد، پس درباره شخصيت خودتان حرف بزنيد، نه درباره پول.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چگونه کارمندان را تشویق به انجام وظایفی فراتر از نقششان کنیم؟
هر روز کارمندان تصمیم میگیرند که آیا میخواهند برای مشارکت در موفقیت سازمانشان سنگتمام بگذارند یا خیر. این تصمیم بسیار مهمی است، زیرا زمانی که کارمندان میخواهند با کمک کردن به همکارانشان، داوطلب شدن برای به عهده گرفتن وظایف خاص، معرفی ایدهها و فعالیتهای جدید، شرکت در جلسات غیراجباری، وقف ساعات اضافی برای تکمیل پروژههای مهم و...، کاری بیش از نقشهای تعریفشده سازمانی انجام دهند، شرکتهایشان کارآتر میشوند.
در نتیجه، یک وظیفه مهم برای مدیران موفق، انگیزه دادن به کارمندانشان برای تعهد به این گونه رفتارهاست؛ رفتارهایی که محققان آن را «رفتارهای شهروندی» یا citizenship behaviors مینامند.
از سوی دیگر، برخی مطالعات نشان داده است که کارمندان گاهی برای اینکه شهروند سازمانی خوب باشند، احساس فشار میکنند و ممکن است تنها برای اینکه از طرف سازمان پذیرفته شوند، این کار را انجام دهند.
با فرض اهمیت رفتار شهروندی برای موفقیت سازمانی، یک روش بطور بالقوه موثر برای انجام این کار چیزی است که ما آن را «دگرگونسازی شهروندی» مینامیم. دگرگونسازی شهروندی بر مبنای این مفهوم است که کارمندان میتوانند روشهایی را شکل دهند که فراتر از وظیفه خود عمل کنند؛ به طوری که نه تنها در سازمان همکاری کنند، بلکه شخصا از نقاطقوت خود به بهترین شکل بهره ببرند.
به این دلیل، ما مدیران را تشویق میکنیم تا به کارمندانشان اجازه دهند بدانند چه نوع رفتار شهروندی برای کار گروهی آنها مهمتر است؛ کارمندان باید در مورد اینکه چه نوع رفتارهای شهروندی با نقاط قوت، انگیزهها و علایق آنها پایدارتر است، با مدیرانشان رک و راست باشند.
به عنوان مثال مهندس درونگرایی که از اجتماع هراس دارد اما گاهی شببیداری برای انجام امور برایش چندان اهمیتی ندارد، ممکن است احساس تعهد کمتری به شرکت در هر رخداد اجتماعی داشته باشد، با اینکه میداند اگر نیاز باشد یک فرد تا دیروقت بیدار بماند و یک پروژه مهم را به انجام برساند، آن یک نفر خود اوست.
یا فروشندهای که نمیتواند تا پایان جلسات بنشیند اما از فرصتها برای تربیت دیگران استفاده میکند، میتواند درخواست کند تا از کارهای تیمی ملالآور دور شود و در عوض زمان اضافی برای مشاوره غیررسمی استخدامیهای جدید بدست میآورد.
با درک این نکته که همه شهروندان خوب شبیه هم نیستند و اجازه دادن به کارمندان برای سازمان دادن رفتار شهروندیشان با علایق و استعدادهای منحصربهفرد آنها، مدیران میتوانند همزمان رفاه کارمندان و بهرهوری کار گروهی را بالا ببرند.
در نهایت، دگرگونی شهروندی باید نیاز مدیران به استراتژی چماق و هویج را کاهش دهد.
منبع: HBR
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
وقتى صداقت يک روباه زير سوال ميرود..!
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﻧﺎﻟﻬﺎﯼ خارجی یک ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻣﺴﺘﻨﺪ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺣﺶ ﺭا ﭘﺨﺶ می کرد...
نشاﻥ مى داد يک ﮔﺮﻭﻩ ﻣﺤﻘﻖ تعدادى ﻻﺷﻪ ﻣﺮﻍ ﺭا ﺩﺍﺧﻞ ﺗﻮﺭﯼ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩند ﻭ ﭼﻨﺪ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺑﻪ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎﯼ ۱۰-۲۰ ﻣﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺣﻔﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩند،
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ يك ﺭﻭﺑﺎﻩ آﻣﺪ ﻭ ﮐﻤﯽ ﺑﻮ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ يك ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺍﯾﻦ ﻻﺷﻪ ﻯ ﻣﺮغ ها ﺭا ﺟﺎﺑﺠﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ؛ ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺱ ﺗﯿﻢ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺩﻭﺭﺑﯿﻦ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﺍلآﻥ مى رود ﻭ ﺑﻘﯿﻪ ﻯ ﮔﻠﻪ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺎنش را مى آورد...
ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ يك ﺭوﺑﺎﺕ ﺟﺮﺛﻘﯿﻞ، ﺗﻮﺭﯼ ﺭا ﺟﺎﺑﺠﺎ ﮐﺮﺩند ﻭ آﻭﺭﺩند در ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺩﻭﻡ مخفى اش ﮐﺮﺩند ﻭ ﺑﺎ ﻣﺎﯾﻌﯽ خاص ﺍﺳﭙﺮﯼ ﮐﺮﺩﻧﺪ تا ﺍﺛﺮ ﺑﻮ ﺭا ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ببرند...
ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ همان ﺭﻭﺑﺎﻩ ﻭ ۷-۸ ﺗﺎ ﺭﻭﺑﺎﻩ ديگر آمدند ﺳﺮ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺍﻭﻝ، ﻫﺮچه ﮔﺸﺘﻨﺪ ﻣﺮﻏﻬﺎ ﺭا ﭘﯿﺪﺍ ﻧﮑﺮﺩند؛ ﻫﺮچه ﺯﻣﯿﻦ ﺭا ﺑﻮ ﮐﺮﺩند ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻧﺪﺍﺷﺖ؛
آن ۷-۸ ﺗﺎ ﺭفتند ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺍﻭﻟﯽ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮔﺸﺘﻦ ﮐﺮﺩ...
ﺟﺎلب ﺍین ﺑﻮﺩ ﮐﻪ مدام ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﻣﯿﮕﺸﺖ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺳﺮش را ﺑﺎﻻ ﻣﯿﺎﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎنش ﮐﻪ ﺩاشتند ﺩﻭﺭ مى شدند ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻮ ﻣﯿﮑﺸﯿد!!
محققين ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺳﯿﻢ ﮐﻤﯽ ﺭﻭﯼ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺩﻭﻡ ﺭا ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩند ﺗﺎ ﺣﺪﯼ ﮐﻪ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﻣﺮغ ها ﺭا ﺩﻳﺪ.
ﺍﯾﻦ ﺩﻓﻌﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺎﻟﺐ ﺑﻮﺩ؛ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺮغ ها ﺭا ﺑﺎ ﺩﻧﺪاﻥ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺮﺩ،ﺍﯾﻦ ﺗﯿﻢ ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺱ آمدند ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ هماﻥ ﮐﺎﺭ ﺭا ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩند ﻭ ﺗﻮﺭﯼ ﺭا ﺑﻪ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺳﻮﻡ ﺑﺮﺩﻧﺪ و بوى مرغها را با اسپرى پاک كردند؛ ﺭﻭﺑﺎه ها ﻭﻗﺘﯽ دوباره ﺭﺳﯿﺪند ﻫﺮچه ﮔﻮﺩﺍﻟﻬﺎ ﺭا گشتند ﻭ ﻫﺮچه ﺯﻣﯿﻦ ﺭا ﺑﻮ ﮐﺸﯿﺪند، ﭼﯿﺰﯼ ﻧﺒﻮﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﻓﺘﻨﺪ...
ﺩﻭﺭﺑﻴﻦ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺍﻭﻝ ﺭا نشان ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩیگر ﺟﺴﺖ ﻭ ﺟﻮ ﻧﮑﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺩﺍﺧﻞ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺩﻭﻡ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ماﻧﺪ.ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ای ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ، ﻧﺰﺩﯾﮑﺶ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﭼﮏ ﮐﺮﺩند، ﺩﯾﺪند ﮐﺎﻣﻼً ﻣﺮﺩﻩ...
ﺟﺎﻟﺐ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻻﺷﻪ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺮﮐﺰ ﺩﺍﻣﭙﺰﺷﮑﯽ ﺑﺮﺩند ﻭ ﮐﻠﯽ آﺯﻣﺎﯾﺶ ﮐﺮﺩند؛ ﺩﯾﺪند ﺩﻗﯿﻘﺎً ﻋﮑﺴﻬﺎ ﻭ آﺯﻣﺎﯾﺸﺎﺕ نشاﻥ مى دهد ﺍﯾﻦ ﺣﯿﻮاﻥ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﯾﮏ ﺷﻮﮎ ﻋﺼﺒﯽ، ﺳﮑﺘﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺩﻩ!
ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮐﻪ ﻧﻤﺎﺩ ﻣﮑﺮ ﻭ ﺣﯿﻠﻪ ﮔﺮﯼ ﺩﺭ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ است ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ مى كند ﺻﺪﺍﻗﺘﺶ ﺑﯿﻦ ﺩﻭﺳﺘﺎنش ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺭﻓﺘﻪ، ﺳﮑﺘﻪ ﻣﯿﺰند ﻭ ﻣﯿﻤﯿﺮد؛ ﺍﺯ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯿﻤﯿﺮد...
ﻭ ﭼﻘﺪﺭ زیادند کسانی كه می آیند ﺭﻭﺯﯼ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﻪ ﺯباﻥ مى آورند، ﺑﻌﺪ ﺟﺎلب اينكه ﺣﺘﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭﻭغ هایشان آﺷﮑﺎﺭ مى شود، ﺭﺍﺳﺖ ﺭﺍﺳﺖ ﺭﺍﻩ ﻣﻴﺮوند ﻭ ﺍﺻﻼً ﺧﻢ ﺑﻪ ابرﻭ نمى آورند ﻭ ﺍﺳﻔﻨﺎک تر ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺗﮑﺮﺍﺭ، ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻭ ﺗﮑﺮﺍﺭ...
ﭼﻘﺪﺭ زشت است ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮسد ﮐﻪ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺍﺯ او ﺩﺭ ﮐﺮﺍﻣﺖ ﺍﺧﻼﻗﯽ ﭘﯿﺸﯽ ﺑﮕﯿﺮند.
ﺍﯾﻦ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ گرچه بى رﺣﻤﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ تكان دهنده اى ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺩﺍﺷﺖ.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
مقاله(هم رنگی جماعت)
آزمایش همرنگ جماعت شدن دکتر سالومون اَش
دکتر سالومون اَش؛ روانشناس اجتماعی کالج اسوارثمور ایالت پنسیلوانیا در سال 1951 آزمایش پیشگامانه ای انجام داد که طی آن احتمال انطباق و هم نوایی فرد با استانداردها در شرایط اجبار (به انطباق و هم نوایی و همرنگ جماعت شدن) را بررسی کرد.
گروهی از آدم ها برای این آزمایش انتخاب شدند و به آنها تصاویری از خطوط غیر یکسان به لحاظ اندازه نشان داده می شد؛ سوال خیلی ساده بود: طول کدام خط بیشتر است؟
ترفند کار اینجا بود که از میان افراد شرکت کننده فقط یک نفر شرکت کننده واقعی بود و مابقی که سیاه لشکر بودند دستور داشتند که به غلط بگویند کدام خط طولانی تر است!
با کمال تعجب در همه گروه ها؛ شرکت کننده واقعی با وجود اینکه می دانست پاسخ اشتباه است؛ غالبا با اکثریت هم رای می شد!
نتیجه گیری راهبردی:
این آزمایش نشان می دهد که انسان اغلب به جای پیروی از چیزی که فکر می کند درست است، بیشتر مایل است همرنگ جماعت دور و بر خود شود ولو اینکه بداند کاری که انجام می دهد یا نظر و عقیده او درست نیست.
ما چه رشته تحصیلی انتخاب می کنیم، چه شهر و کشوری را برای زندگی انتخاب می کنیم؟کجا کار می کنیم؟از چه مسیر هایی رفت و آمد می کنیم؟در چه زمینه هایی سرمایه گذاری می کنیم؟در چه کانال هایی عضو هستیم؟چه برنامه های تلویزیونی می بینیم؟با چه کسی ازدواج می کنیم؟از چه حزبی حمایت می کنیم و به چه کسی رای می دهیم؟
آیا پاسخ این سوال ها رای و نظر دیگران است یا حاصل انتخاب خودمان؟!
فکر می کنم پاداش همرنگ جماعت شدن این است که همه بجز خودتان شما را دوست دارند!!
همچنین کندی در این باره میگوید، هم رنگ جماعت شدن، زندانی کننده آزادی و دشمن رشد است؛ و همچنین متضاد شجاعت ترس نیست، بلکه همرنگ با جماعت شدن است؛ حتی یک ماهی مرده هم می تواند با جریان آب شنا کند!!
راهکار چیست؟
1 خواهی نشوی همرنگ؟رسوای جماعت شو!اگر به آنچه می دانیم درست است؛ یقین داریم، دنبال همان باشیم ولو تنها می شویم، اتفاقا در این مسیر دوستان و همراهان واقعی و درست پیدا خواهیم کرد؛ به یاد داشته باشیم اکثر ایده های کارآفرینی و اختراعاتی که با موفقیت پا به عرصه وجود گذاشته اند،توسط کارآفرینان و مخترعانی انجام شده اند که ابتدا بر ترس، اضطراب و وحشت تنها ماندن غلبه کرده اند!
2 نگاهی به اطرافیان و دوستانی که بیشترین رابطه را با آنها داریم بیاندازیم و در صورتی که این ارتباطات موجب پیشرفت های مادی، معنوی و اخلاقی نمی شوند، تجدید نظر اساسی داشته باشیم، چرا که به گفته جیم ران مربی بزرگ موفقیت: شما متوسط پنج نفری هستید که بیشترین ارتباط را با آنها دارید.
نوشته شده توسط زینت بخش
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
من چگونه یاد میگیرم؟
بسیاری از نویسندگان درجه یک (برای مثال وینستون چرچیل) در مدرسه عملکرد ضعیفی داشتند. آنان دوره مدرسه را شکنجه تمام عیار میدانند؛ در صورتی که بسیاری از همکلاسی هایشان چنین دیدی ندارند.
در آن زمان مدارس بر این فرضیه بنا شده بودند که فقط یک راه درست برای یادگیری وجود دارد و برای همه نیز یکسان است.
چرچیل نویسنده بود و با شنیدن و خواندن یاد نمیگرفت، بلکه راه یادگیری مناسب او نوشتن زیاد بود.
بتهون دفاتر زیادی از قطعاتش به جای گذاشته است، حال آنکه میگوید هرگز هنگام ساخت آهنگهایش به سراغ آنها نرفته است.
از بتهون پرسیدند چرا دفتر ها را نگه داشتی و او پاسخ داد: "اگر به سرعت ننویسم خیلی زود آنها را از یاد خواهم برد. اگر آنها را در دفاتر قطعاتم بنویسم، هرگز فراموش نمیکنم و هیچ وقت به اینکه دوباره به آنها نگاهی بیندازم احتیاج نخواهم داشت."
علاوه بر نوشتن، بعضی افراد از طریق انجام دادن کار آن را یاد میگیرند و بعضی باید موضوع را با صدای بلند برای خودشان توضیح دهند.
یک مدیر اجرایی را میشناسم که کسب و کار خانوادگی کوچک و متوسط را به کارخانه ای پیشرو در صنعت تبدیل کرد.
یادگیری او با صحبت کردن بود و عادت داشت هر هفته، همه مدیران ارشدش را به دفترش فرابخواند و دو تا سه ساعت برای آنها صحبت کند.
او به ندرت از شریکانش نظرخواهی و سوال میکرد، و مشخص بود که این مدیر به افرادی احتیاج داشت که سخنانش را بشنوند. این روشی بود که با آن یاد میگرفت. او شخصی افراطی بود، اما یادگیری با صحبت کردن روش عجیبی نیست.
وکیل های موفق و متخصصان پزشکی عموما از این طریق یاد میگیرند و همین طور من(پیتر دراکر)
در بین همه بخش های خودآگاهی، شناخت روش یادگیری از همه آسان تر است.
وقتی از مردم میپرسم "چگونه یاد میگیرید؟" بسیاری پاسخ را میدانند. اما وقتی میپرسم "آیا بر اساس این آگاهی عمل میکنید؟" کمتر پاسخ بله میشنوم.
اگر کسی بر اساس این آگاهی عمل نکند محکوم به عملکرد ضعیف است.
مدیریت خود
پیتر دراکر
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
مدیران بزرگ چگونه استعدادها را کشف میکنند؟
تجربه نشان داده که حتی اگر شما بدانید که استعدادهای نهفته در افراد چگونه شناسایی میشوند، بازهم نمیتوانید به آسانی افرادی که از آن استعدادها برخوردارند را پیدا کنید. مشکل اول در اینجا اینست که خیلی از افراد اطلاعی راجع به استعدادهای کلیدی و نابشان ندارند.
پیتر دراکر بزرگ در اینباره گفته است: «حتی امروز هم بسیاری از آمریکاییها نمیتوانند شغل مناسبی برای خود پیدا کنند و برای این کار نیاز به کمک دیگران دارند.
بنابراین هنگامی که از آنها میپرسید که در چه کاری خوب هستید؟ آیا به محدودیتهای خود واقف هستید؟ جواب قانعکنندهای از خیلیها دریافت نمیکنید.»
به طور کلی، شناسایی دانش و مهارتهای یک فرد، چه از سوی خود او و چه توسط دیگران به آسانی صورت میگیرد، اما درباره استعداد افراد، چنین نیست، چرا که فرآیند شناسایی استعدادها به خاطر پیچیدگیهای ذهنی و درونی افراد به سختی صورت میگیرد.
از سوی دیگر، خیلی از افراد جویای کار به دلایل مختلف تغییر رفتار داده و به گونهای متفاوت خود را به مصاحبهگران شغلی نشان میدهند. مثلا کسی که الگوی رفتاریاش از نوع تهاجمی است سعی میکند خود را فردی منطقی نشان دهد و به عبارت بهتر، ذات خود را پنهان میکند.
با وجود تمام این موانع و پیچیدگیها مدیران بزرگ بهخوبی میتوانند استعدادهای واقعی افراد را شناسایی کنند.
▪️در وهله نخست، برای شناسایی مطلوب استعدادها مدیران باید به فراسوی عناوین شغلی و شرح وظایف شغل نگاه کنند.
آنها باید با توجه به فرهنگ شرکت، مشخص کنند که آیا در شرکت، آمار و ارقام به عنوان مقیاس سنجش عملکرد افراد عمل میکند یا کیفیت و اثربخشی عملکرد ملاک ارزیابی است؟ آیا صرف دستیابی به اهداف حائز اهمیت است یا اینکه کسب مزیتهای رقابتی اهمیت دارد؟
پاسخ مدیران به هرکدام از این سوالات مشابه میتواند در تعیین استعدادهای مورد نیاز در داوطلبان شغل تاثیرگذار باشد. بعضی از شغلها به استعدادهای استدلالی نیاز دارند و برخی دیگر به استعداد ارتباطی.
▪️ علاوه بر توجه به فرهنگ حاکم بر شرکت، شما بهعنوان مدیر باید به مسائل دیگری نیز در هنگام شناسایی استعدادهای برتر توجه کنید.
مثلا شما باید مشخص کنید دقیقا چه توقعاتی از افرادتان دارید و اینکه تا چه حد و به چه صورت میخواهید افراد را تحت نظارت قرار دهید.
شما باید به طور شفاف به آنها نشان دهید که بهعنوان مدیر چه رابطهای با او خواهید داشت، سبک مدیریتی شما چگونه است و اینکه آیا به تحقق اهداف کوتاهمدت علاقهمند هستید یا اهداف بلندمدت؟
شما باید اطلاع دهید که وجود چه استعدادها و مهارتها و دانشی را خواستارید. همچنین شما باید از همان آغاز، محیط کاری که در شرکت انتظار افراد جدید را میکشد، برایشان توصیف کنید.
منبع: Gallup
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
ایده چیست؟ چگونه یک ایده طراحی کنیم؟
ایده ها را هرگونه جمع بندی و نتیجه گیری یا تعمیم که بر پایه علم، آگاهی عمومی، مبانی فلسفی و پیش فرض های عرفی باشد، تعبیر می کنند. علاوه بر این، در تعاریف، ایده ها را به گونه ای دسته بندی و تعبیر می کنند که این ویژگی ها را در بر داشته باشند:
- خلاق باشند.
- نوآورانه باشند.
- مبتنی بر حل مساله باشند.
همچنین در بررسی ادبیات ایده پردازی با این درس ها نیز روبرو می شویم:
- ایده پردازی، پیوند دقیقی با تفکر انتقادی دارد.
- ایده پردازی بر نوعی خلاقیت و یا تفکر خلاق مبتنی است.
- ایده پردازی باید خواه ناخواه همراه با نوعی مهارت ها و توان مندی هایی باشد که از جمله آن ها توانایی و مهارت بارش مغزی است.
برای آشنایی بیشتر با مبانی مفهومی و نظری ایده و نیز چگونگی طراحی یک ایده، خوب است که با تفکر انتقادی و تفکر خلاق بیشتر آشنا شویم.
تفکر انتقادی:
به تفکری انتقادی می گوییم که براساس سنجش و ارزیابی دقیق از اتفاقات و مشاهدات پیش رود و با در نظر گرفتن همه عوامل مربوط و شیوه درست منطقی به نتایجی برسیم که قابل لمس هستند و ممکن است که افراد زیادی بتوانند به همان نتایج برسند.
براساس تفکر انتقادی اطلاعات ما به وسیله مشاهده، تجربه، دلایل و ارتباط با دیگران به دست می آید. اطلاعاتی را نیز که به دست آوردیم براساس ملاک های صحیح و درست و به دقت و همچنین براساس سندهای معتبر، روشن و بدون هیچ ابهام، بی طرفانه و منصفانه ارزیابی و قضاوت می شود.
مراحل و اجزای تفکر انتقادی چیست؟
- باید بتوانیم افکار و دیدگاه هایمان را دسته بندی کنیم و آن ها را بر اساس موضوعات مختلف طبقه بندی کنیم. این یکی از اجزای مهم تفکر انتقادی است.
- برای ادعاهایمان، مثلا برای این که درستی حدس و پاسخ خود را برای یک رویداد مشخص کنیم، باید دلیل داشته باشیم.
- باید بتوانیم کلمات و تعبیرهای خود را در مورد هر موضوع و رویداد درست انتخاب کنیم و برای آن دلیل روشنی داشته باشیم و همین طور بتوانیم آنها را ارزیابی کنیم.
- دلایل خود را از طریق جمع آوری اطلاعات به دست آورده باشیم.
- بتوانیم، با استفاده از اطلاعاتی که در دسترس داریم، حدس ها و تحلیل خود در مورد یک موضوع، مساله یا رویداد را ارزیابی کنیم و بالاخره به جمع بندی و نتیجه گیری برسیم و قضاوتی به جا از موضع یا مساله و پدیده داشته باشیم.
البته باید توجه کنیم که تفکر انتقادی، لزوما باعث نمی شود که به حقیقت یا نتیجه گیری درست و صحیح دست پیدا کنیم. هیچ کس در هیچ کجا نمی تواند مجموعه ای کامل از اطلاعات را در یک مجموعه جمع آوری کند. خیلی از اطلاعات وجود دارد و ممکن است کشف نشده باقی مانده باشند. جهت گیری هر کسی می تواند مانعی برای جمع آوری و ارزیابی درست اطلاعات شود.
تفکر انتقادی چه سؤال هایی را مطرح می کند؟
- چه هدفی را دنبال می کنیم؟
- آیا می خواهیم نتیجه گیری کنیم؟
- چرا فکر می کنیم که درست می گوییم یا حق با ماست؟
- منبع اطلاعاتی ما چیست؟
- چه نوع اطلاعات و فرضیه هایی باعث نتیجه گیری ما می شود؟
- اگر اشتباه کنیم چه اتفاقی می افتد؟
- آیا می توانیم دو منبع نام ببریم که با دلایل ما مخالف بوده و دلیل آن را نیز ذکر کنیم؟
- چگونه به این نتیجه رسیدیم که چیزی را که می گوییم درست است و حقیقت دارد؟
- آیا برای ان چیزی که می گوییم،می توانیم دلیل دیگری نیز بیاوریم؟
تفکر خلاق:
به تفکری خلاق می گوییم که ابتکار و کشف و نوآ وری در آن وجود دارد. یعنی با این تفکر می توانیم این ویژگی ها را انجام دهیم. خلاقیت یا خلق کردن یا به وجود آوردن به نوعی فرآیند ذهنی است که مسئولیت تولید ایده ها و مفاهیم جدید و یا ارتباط بین این ایده ها و مفاهیم را به عهده دارد. از نظر علمی به وجود آمدن تفکر خلاق بیشتر به اصالت تناسب موضوع اشاره دارد. حالا به بیان امروزی تر: "خلاقیت بیشتر به معنی به وجود آوردن ایده ها و چیزهای نو و یا ابتکار در موضوع های هنری که متخصصان به عنوان یک ورزش علمی، هنری یا اجتماعی و فن آوری پذیرای آن هستند".
افرادی که اهل تفکر خلاق هستند دارای وِیژگی هایی از قبیل:
- انگیزه برای پیشرفت بیشتر
- کنجکاوی فراوان
- علاقه زیاد به نظم و ترتیب
- قدرت گفتن اینکه من هم هستم و همچنین داشتن اعتماد به نفس
- شخصیت غیر معمول
- پشتکار زیاد
- استقلال
- دارای طرز تفکر انتقادی
- دارای انگیزه های بالا و دانش زیاد
- سرشار از اشتیاق و احساس
- زیبا پسند، اشتیاق فراوان به مسائل اجتماعی دارای قدرت تأثیر گذاری بر دیگر مردم
برای اینکه بتوان به یک تفکر خلاق دست یافت:
- هدف و انگیزه را مشخص و تشخیص بدهیم.
- مهارت های پایه را ایجاد کرده و به دست آوریم.
- تشویق شدن برای به دست آوردن دانش مربوط به حوزه های مشخص و تخصصی
- برانگیختن و تشویق روحیه کنجکاوی و کشف کردن
- به وجود آوردن انگیزه به خصوص انگیزه های درونی
- تشویق و تقویت نمودن اعتماد به نفس
- دقت و اصرار داشتن در سبقت از دیگران و ارائه توانایی های خود
- بالا بردن سطح باورها و عقاید خود درباره خلاقیت
- ارائه فرصت هایی برای انتخاب و کشف کردن
- گسترش دادن و بهتر کردن توانایی های خود. (مانند: مدیریت؛ مثلاً مدیریت خود) آموزش دادن فنون و راه هایی برای آسان کردن عملکردهای خلاقانه
- به وجود آوردن تعادل
چگونه می توانیم یک ایده طراحی کنیم؟
به عنوان مثال، ما در کلان شهر تهران با مسائل مختلفی روبرو هستیم. محیط زیست، ترافیک، خدمات شهری و مسائلی از این قبیل. حالا می خواهیم که ایده ای را در یکی از این حوزه ها طراحی کنیم.
با در نظر گرفتن آنچه که در مورد شهر تهران و آن حوزه خاص می دانیم و با رعایت آنچه در مورد تفکر انتقادی و خلاق می دانیم، به عنوان مثال می خواهیم در مورد مسائل زیست محیطی، ایده ای را طراحی کنیم. برای این کار سعی می کنیم که این مراحل کلی را طی نمائیم:
1. اطلاعات لازم در مورد وضعیت آن حوزه را جمع آوری کنیم.
2. اطلاعات مان را دسته بندی کنیم.
3. تحلیلی در مورد آن اطلاعات ارائه کنیم.
4. سعی کنیم که این اطلاعات و تحلیل ها را به گونه تازه و نوآورانه یا جدیدی ببینیم. طوری که قبلا کمتر به این شکل تحلیل شده باشد.
5. انتخاب های موجود شهر برای مدیریت این مساله را در نظر بگیریم.
6. فرضیه ها و حدس هایی را در مورد راه حل های احتمالی و مناسب آن مساله در نظر بگیریم
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
مدل GROW ابزاری ساده برای مربیگری
يکی از مهمترين نقشهای شما به عنوان يک رهبر سازمانی، مربیگری کارکنان برای انجام وظايف محوله به بهترين شکل ممکن است. با انجام اين کار به آنها کمک میکنيد تا تصميمات بهتری بگيرند، مسائلی را که مانع پيشرفت کار آنها شده است به راحتی حل کنند، مهارتهای جديدی بياموزند و در نهايت اينکه مسير پيشرفت حرفهای را برای آنها باز میکنيد.
خوشبختانه برخی از رهبران سازمانی به اندازه کافی آموزشهای رسمی در خصوص شيوه مربیگری ديدهاند، اما اغلب رهبران نياز به آموزش و توسعه در اين زمينه دارند. مربیگری ممکن است در ابتدا کمی دلهرهآور به نظر برسد، اما با مسلح شدن به ابزارهای شناخته شده، تمرين و اعتماد به خود میتوانید به يک مربی بزرگ سازمانی تبديل شويد. مدل GROW ابزاری ساده و در عين حال قدرتمند برای ساختار جلسات مربیگری است که در اين نوشتار به شما معرفی میشود:
معرفی ابزار
کلمه GROW مخفف چهار واژه زير است:
هدف(Goal)
وضعيت جاری (Current Reality)
گزينهها يا موانع (Options/Obstacles)
وضعيت مطلوب (Will)
مدل GROW، میتواند مانند شبيهسازی از برنامهريزی يک سفر باشد. ابتدا تصميم میگيريد به کجا برويد
(هدف G)، سپس مشخص میکنيد که از کجا قرار است حرکت کنيد
(وضعيت جاری R)، پس از آن راههای مختلف و موانع احتمالی سفر بررسی را میکنيد (گزينهها يا موانع O) و در نهايت برای سفر اقدام و به مقصد میرسيد (وضعيت مطلوب W)
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
راه درستِ شکست خوردن!
دانشکده اسمیت، دانشکده دخترانهای در ماساچوست، برنامهای به نام «خوب شکست خوردن» ایجاد کرده است تا به دانشآموزانش آموزش دهد که همه ما باید برای یادگیری ایستادگی به خرج دهیم.
ریچل سیمونز که این برنامه را راهاندازی کرده است، در مقالهای در نیویورک تایمز میگوید: «آنچه در تلاش هستیم تا یاد بگیریم این است که شکست اشکال یادگیری نیست، بلکه ویژگی آن است.»
در واقع وقتی دانشآموزان در این برنامه ثبتنام میکنند، یک «گواهی شکست» دریافت میکنند که اظهار میکند آنها به این وسیله در یک رابطه، پروژه، تست یا هر ابتکار دیگری برای خرابکاری یا شکست مجاز هستند.
دانشآموزانی که برای مدیریت شکست آماده هستند، کمتر ضعیفند و نسبت به کسانی که انتظار عملکرد بینقص را دارند جسورانهتر رفتار میکنند.
این درسی است که ارزش بهکارگیری در کسبوکار را نیز دارد. پاتریک دایل، مدیر ارشد اجرایی پیتزا دومینو از سال ۲۰۱۰، یکی از موفقترین دورههای هفت ساله رهبری کسبوکار را در هر زمینهای داشته است. اما او معتقد است که همه پیروزیهای شرکتش بهخاطر میل او برای مواجهه و به چالش کشیدن احتمال اشتباهات و گامهای غلط است.
دایل در یک ارائه برای مدیران ارشد اجرایی دیگر، دو چالش بزرگ را توصیف کرد که در مسیر شرکتها و افرادی وجود دارد که نسبت به شکست صادقتر هستند:
به گفته او، اولین چالش آن چیزی است که او «سوگیری حذف» مینامد؛ واقعیتی که اکثر افراد با یک ایده جدید، پیگیری ایدهشان را دنبال نمیکنند چون اگر آنها چیزی را امتحان کنند و آن کار به سرانجام نرسد، این عقبنشینی ممکن است به شغل آنها آسیب برساند.
دومین چالش فائق آمدن بر آن چیزی است که او «ضررگریزی» مینامد؛ گرایشی که موجب میشود افراد ترجیح دهند بهجای تلاش برای برنده شدن، چیزی را از دست ندهند؛ چون برای اکثر ما «درد از دست دادن دو برابر لذت بهدست آوردن است.»
دایل میگوید «اجازه برای شکست خوردن، انرژیبخش و شرط ضروری برای موفقیت است» و شاید این مهمترین درس برای همه باشد:
"بدون شکست خوردن هیچ نوع یادگیری وجود ندارد و بدون شکست هیچ موفقیتی ممکن نخواهد بود."
برگرفته از HBR
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
تکنیک گاو بنفش
چند سال پیش به همراه خانواده ام در فرانسه مشغول رانندگی بودم، مجذوب صدها گاوی شديم که در مرتع زیبایی در کنار جاده می چریدند. از پشت شیشه اتومبیل، به این منظره چشم دوختیم و از این همه زیبایی لذت می بردیم.
پس از بیست دقیقه، همه چیز رنگ باخت. گاو های جدید به طور کامل شبیه به گاوهای قبلی بودند و چیزی که تا پیش از این سرگرم کننده بود، دیگر عادی شده بود. بدتر از عادی، کسالت آور شده بود.
گاوها پس از مدتی که آن ها را می بینید، خسته کننده می شوند. ممکن است گاو های بسیار خوب و جذابی باشند، گاو هایی خوش اخلاق یا سالم تر، اما باز کسالت آورند. ولی یک گاو بنفش می تواند جالب باشد.
آنچه خواندیم نوشته ست گادین نویسنده کتاب گاو بنفش بود. او می گوید باید "گاو بنفش" داشته باشیم تا بتوانیم توجه دیگران را به خودمان و محصولمان جلب کنیم. به زبان دیگر چیز «چشم گیر» چیزی است که ارزش دارد در مورد آن حرف زده شود، شایسته توجه است، چیزی است استثنایی، جدید و جالب. کالاهای متعارف (همانند گاوهای قهوه ای) کسالت آورند و به چشم نمی آیند.
تکنیک گاو بنفش هم در زندگی شخصی کاربرد دارد، هم در موفقیت سازمان ها و کشورها. شما برای اینکه از بین هزاران فرد مشابه انتخاب شوید، یا سازمان شما برای آن که از بین صدها مورد مشابه در ذهن مردم برجسته شود یا کشورتان برای آن که از بین 196 کشور جهان، مورد انتخاب یک توریست یا سرمایه گذار قرار گیرد باید بنفش باشد.
پس موضوع بنفش دست مردم بدهید! ويژگی، محصول و خدمتی ارائه کنید که مردم بایستند، گوش کنند و خودشان بصورت خود خواسته داستانی که از شما کشف کرده اند را با دیگران در میان بگذارند.
تجویز راهبردی:
در عصر اطلاعات و بمباران داده، بسیار مهم است که گاو بنفش وجود داشته باشد وگرنه توجه دیگران هیچگاه جلب نخواهد شد. برای دستیابی به یک موضوع بنفش 3 نکته و فکرافزار «چرا که نه؟» را به صورت ويژه مورد توجه قرار دهید:
1- قابل توجه بودن (بنفش بودن) به معنای بالاترین کیفیت یا بهترین بودن نیست. تنها کافیست آنقدر متفاوت و یکتا باشید که برای شروع یک مکالمه بین مشتریان ارزشمند باشید و بتوانید ذهن دیگران را درگیر خود کنید. فراموش نکنید یک گاو بنفش نه بهتر از یک گاو قهوه ای است و نه بدتر از آن. فقط اگر ساده بیان کنیم: کاملا متفاوت است. آنقدر متفاوت که ارزش آزمایش شدن گفتگو کردن و پرداختن توسط دیگران را دارد..
2- اگر کاری که دیگران می کنند را انجام دهید، و یا ويژگی ای که دیگران دارند را کپی کنید، هیچگاه به گاو بنفش نخواهید رسید.
3- هرگز همه افراد خوشحال نخواهند بود! اگر خاص و قابل توجه بشوید، احتمالا عده ای از مردم دیگر شما را دوست نخواهند داشت. این قسمتی از معنای خاص بودن است. می توان برای همه برجسته بود اما نمی توان برای همه قابل قبول و دوست داشتنی بود.
چرا که نه؟ تقریبا هیچ دلیل خوبی برای اکثر آن چیزهایی که انجام نمی دهیم ، نداریم! و این عدم نوآوری، نتیجه ترس از ادامه ندادن مسیر دیگران است. ذهن خود را باز بگذارید و پیرو نباشید.
اگر مدام در ذهن خود تکرار کنید: روش انجام فلان کار این است، چون همیشه همین طور انجام شده و همه همین کار را می کنند، فرصت های زیادی را از دست خواهیم داد! مثلا یک تغییر رویه ساده در بسته بندی می تواند یک بازار کاملا جدید ایجاد کند: تا زمان زیادی تولید کننده های رنگ از قوطی های فلزی، که حتی باز کردن درب آن ها سخت بود، استفاده می کردند، و هیچ کس حتی سوال نمی کرد، چرا؟ چون همه با خود می گفتند حتما دلیلی دارد! تا اینکه فردی بجای سطل های فلزی، رنگ را در اسپری ریخت؛ یک بسته بندی جدید! و بازار وفادار و بزرگی را برای خود دست و پا کرد. پس بعضی موقع ها بد نیست از خود بپرسیم، چرا این روش؟ به خلاف آن فکر کنیم و از خود بپرسیم چرا که نه؟
به این سوال مهم فکر کنیم، چرا دیده نمی شویم؟ آیا من اصلا موضوع بنفشی به دیگران داده ام که مورد توجه آنان قرار گیرم؟ چرا دیگران باید من/سازمان من/کشور من را انتخاب کنند؟ چگونه می توان یک گاو بنفش خلق کرد؟
دکتر مجتبی لشکربلوکی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چگونه میتوانید جلوی یک محیط کاری سمی را بگیرید؟
یک نقطه خوب برای آغاز این است که مطمئن شوید همه کارمندان برای بهتر شدن شرایط سازمان تلاش میکنند و به دنبال این هستند که کارشان را به بهترین شکل انجام بدهند تا ترسی که در سازمان وجود داشت، از بین برود.
اگر باز هم رفتارهای سمی مشاهده کردید، میتوانید استراتژیهای زیر را پیادهسازی کنید:
▪️برای ارزیابی محیط کار و عملکرد مدیران یا رهبری سازمان، نظرسنجی انجام بدهید. اگر مشکلی وجود داشت، منابع انسانی باید وارد عمل شود و سلامت سازمانی را ارزیابی کند.
مدیران منابع انسانی باید ملاقاتهایی ترتیب بدهند و از استعفای کارمندان خوب جلوگیری کنند.
▪️برای حذف کارمندانی که فضا را مسموم میکنند رفتارهایی مانند «احترام»، «کار تیمی» و «اشتیاق» را در فرایندهای ارزیابی عملکرد کارمندان درنظر بگیرید.
▪️برای آموزش مدیران و کارمندان هزینه کنید.
▪️زمانی که با یک همکار سمی برخورد دارید که بحث را به جدال تبدیل میکند، از فرد سومی بخواهید که جلسات را بهصورت دقیق مستندسازی کند تا بتوانید خود را از عواقب کارها در امان نگه دارید.
▪️همه کارمندان باید ارزشها و حد و مرزهای سازمان را بدانند. رفتار قابل قبول را برای آنها تعریف کنید و سپس در این مرزهای تعیینشده با کارمندان ارتباط برقرار کنید.
▪️با ترویج یک فرهنگ سالم و رعایت کردن ارزشهای مشخصشده، مشکل را آشکار کنید و موارد نامطلوب مانند شایعه، زورگویی، خرابکاری، بیاحترامی و سرپیچی را محکوم کنید.
هرچه اعضای گروه با جدیت بیشتری علیه رفتارهای سمی مبارزه کنند، بهتر میتوانند شرایطشان را تغییر بدهند.
منبع : Forbes
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
این متن توسط مؤسسه ی آنتونی رابینز برای موفقیت شما فرستاده شده است و تا بحال 10 بار در سرتاسر جهان فرستاده شده است.
۱.به مردم بیش از آنچه انتظار دارند بدهید و این کار را با شادمانی انجام دهید.
۲. با مرد یا زنی ازدواج کنید که عاشق صحبت کردن با او هستید. برای اینکه وقتی پیرتر می شوید، مهارت های مکالمه ای مثل دیگر مهارت ها خیلی مهم می شوند.
۳.همه ی آنچه را که می شنوید باور نکنید، همه ی آنچه را که دارید خرج نکنید و یا همان قدر که می خواهید نخوابید.
۴.وقتی می گویید: دوستت دارم. منظورتان همین باشد.
۵.وقتی می گویید :متاسفم. به چشمان شخص مقابل نگاه کنید.
۶.قبل از اینکه ازدواج کنید حداقل شش ماه نامزد باشید.
۷.به عشق در اولین نگاه باور داشته باشید.
۸.هیچ وقت به رؤیاهای کسی نخندید. مردمی که رؤیا ندارند هیچ چیز ندارند.
۹.عمیقاً و با احساس عشق بورزید. ممکن است آسیب ببینید ولی این تنها راهی است که به طور کامل زندگی می کنید.
۱۰.در اختلافات منصفانه بجنگید و از کسی هم نام نبرید.
۱۱.مردم را از طریق خویشاوندانشان داوری نکنید.
۱۲.آرام صحبت کنید ولی سریع فکر کنید.
۱۳.وقتی کسی از شما سوالی می پرسد که نمی خواهید پاسخ دهید، لبخندی بزنید و بگویید :چرا می خواهی این را بدانی؟
۱۴.به خاطر داشته باشید که عشق بزرگ و موفقیت های بزرگ مستلزم ریسک های بزرگ هستند.
۱۵.وقتی کسی عطسه می کند به او بگویید : عافیت باشد.
۱۶.وقتی چیزی را از دست می دهید، درس گرفتن از آن را از دست ندهید.
۱۷.این سه نکته را به یاد داشته باشید: احترام به خود، احترام به دیگران و مسئولیت همه کارهایتان را پذیرفتن.
۱۸.اجازه ندهید یک اختلاف کوچک به دوستی بزرگتان صدمه بزند.
۱۹.وقتی متوجه می شوید که که اشتباهی مرتکب شده اید، فوراً برای اصلاح آن اقدام کنید.
۲۰.وقتی تلفن را بر می دارید لبخند بزنید، کسی که تلفن کرده آن را در صدای شما می شنود.
۲۱.زمانی را برای تنها بودن اختصاص دهید. یک دوست واقعی کسی است که دست شما را بگیرد و قلب شما را لمس کند.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
راهکار ایجاد انگیزه دائمی در کارکنان
نیروی انسانی، موتور محرک سازمان هاست و با استفاده صحیح از این منبع ارزشمند می توان بازدهی سازمان را به مراتب افزایش داد. سوخت این موتور محرک چیزی جز افزایش انگیزه کارکنان نیست.
برای مثال فرض کنید که فردی را برای مدیریت شبکه های اجتماعی استخدام می کنید. این کار کمی کسل کننده بوده و تنها کافی است چند تصویر و نوشته از سایت های مختلف جمع آوری کرده و در شبکه های اجتماعی بارگذاری کرد. همین عامل ممکن است باعث کاهش انگیزه فرد شود، در این صورت شما به عنوان مدیر برای افزایش انگیزه او چه کار خواهید کرد؟
شاید پاسخ شما وعده افزایش حقوق باشد اما اینکار در روحیه کارمند تاثیر چندانی نخواهد داشت؛ چون خود او می داند که تخصص خاصی ندارد و نمی تواند بیش از مقدار مشخصی دستمزد بگیرد.
افزایش انگیزه کارکنان تنها در پاداش های مالی، امنیت شغلی یا مرخصی های مستمر خلاصه نمی شود. این موارد می تواند از کم شدن انگیزه کارمند جلوگیری کند اما تنها با ایجاد یک چشم انداز روشن از آینده می توان انگیزه کارکنان را به صورت پیوسته افزایش داد.
رهبران بزرگ به خوبی می دانند که با ترسیم تصویری از آینده سازمان و موفقیت هایی که در این مسیر در انتظار کارکنان است، اشتیاق آنها را برای کار چند برابر می کنند.
برای انگیزه دادن به مسئول شبکه های اجتماعی نباید به او وعده غیر واقعی افزایش حقوق داده یا او را تهدید کنید که در صورت عدم جذب مخاطب کافی از کار اخراج می شود. در عوض با روشن ساختن اهمیت حضور سازمان در رسانه های اجتماعی، نقش وی در استراتژی کلان شرکت را توضیح دهید.
برای مثال اگر یک فروشگاه دارید و برای اطلاع رسانی تخفیف ها و آفرهای ویژه از رسانه های اجتماعی استفاده می کنید، برای این کارمند تاثیر حضور در این شبکه ها بر فروش کلی شرکت و جذب مشتریان بیشتر را توضیح دهید.
اکثر افراد شاغل در یک سازمان می دانند چه نقشی را برعهده دارند اما نکته مهم آگاهی از چگونگی قرار گرفتن این نقش ها در کنار یکدیگر و ترسیم تصویر بزرگتر است.
کارکنانی که نقش خود در موفقیت شرکت را درک نمیکنند، به احتمال زیاد از لحاظ احساسی ارتباطی با شرکت برقرار نمیکنند. از اینرو شما باید به آنان دلیل حضورشان در سازمان و تاثیرشان بر دستیابی به اهداف را توضیح دهید؛ بدین ترتیب کارکنان احساس می کنند در موفقیت کلی گروه نقش داشته و با جدیت بیشتری کار خواهند کرد.
در پایان باید گفت که همه کارکنان از بالاترین تا پایین ترین سطح، باید مطمئن شوند که تلاشهایشان در استراتژی گسترده تر شرکت نقش خواهد داشت.
منبع : INC
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
سازمان هولوگرافیک چیست؟
در عصر جدید سازمان ها مایلند تا ویژگی ها و اهداف حاکم بر کل سازمان در یکایک اجزاء آن ها نیز نمایان شود، به طوریکه هر جزء آینه تمام نمای کل باشد این امر باعث تبلور ویژگی کل گرائی در یکایک اجزاء و پیدایش سازمان های کل گرا یا هولوگرافیک شده است. در یک دیدگاه برای ساختار هولوگرافیک وظایف ۸ گانه ای درنظر گرفته شده است که به دلیل ویژگی هولوگرام هر وظیفه متشکل از سایر وظایف نیز می شود. این وظایف عبارتند از:
۱- خلق و نوآوری که ابداع کننده در این میان نقش رهبری در توسعه و ایجاد یک سری اصول راهنما براساس ارزشهای بنیادین سازمان رادارد و عملکرد سازمان را در آینده مشخص می سازد.
۲- پروژه سازی و طراحی سازمان ایده آل، که طراح، توانایی های بالقوه اشخاص و سازمان را به فعل تبدیل می سازد.
۳- تعیین مسیر وجهت توسعه استراتژی که معمولأ توسط بالاترین رده مدیریت در سازمان مشخص شده ودرحقیقت قصد و نیت سازمان و چگونگی انجام کار را تعیین می کند.
۴- هدایت و رهبری که هماهنگ کننده جریان منابع در دسترس، برای توسعه سازمان است. در یک سازمان هولوگرافیک منابع به معنی همه نوع منبع، شامل مردم، اطلاعات و کالاهای حقیقی(قابل لمس) می باشد.
۵- ارتباط سازمان به عنوان بخشی از خانواده جهانی مطرح می باشد و امکان برقراری ارتباطات تقویت شده و فرآیندهای همکاری مشترک براساس دوستی ایجاد می گردد.
۶- ترفیع و ارتقاء در توسعه بازار با آگاهی و شناخت کامل از زمان، مکان و روش صحیح ارائه کالا، خدمات و نیز حفظ هویت سازمان.
۷- تولیدوبکارگیری امکانات و تجهیزات ایده آل برای ساخت، تولید و ارائه خدمات، تا سازمان بتواند به تولید انبوه ویا ارائه خدمت ایده آل دست یابد.
۸- تکمیل و متعاقب آن احساس رضایت درکارفرما و مشتری تا از انجام فعالیت به بهترین شکل اطمینان حاصل گردد.
سازمان هولوگرافیک، سازمانی است کلی و به گونه ای در اجزاء منعکس می گردد که هر جزء همچون کل عمل کند. برای آنکه سازمانی با این خاصیت داشته باشیم باید :
۱- از تخصصی کردن بیش از حد آن ها جلوگیری کنیم.
۲- تنوع وپیچیدگی وظائف مورد نیازرا درنظربگیریم (یعنی واحدها بتوانند مستقلاً به نیارهای محیط خود پاسخ گویند).
۳- حداقل برای سازمان ضوابطی را وضع کنیم که سازمان انعطاف داشته باشد و برای آنکه به بی نظمی نگراید در سازمان توانایی برخورد پویا با مسائل را ب وجود آوریم و اجزای آن را برای عملکردی هماهنگ، منظم سازیم و کارآفرینان بتوانند ازاین خاصیتها بهره جویند.
اصل هولوگرافیک در کارکرد سازمان دارای اثر مثبت زیادی است و استعاره سازمان هولوگراف، بیانگر سیستمی است که کل را در همه اجزاء متبلور میداند، به گونه¬ای که هر جزء از سیستم توانایی خودسازماندهی، بازسازی و بازآفرینی را بطور مستمر دارا میباشد.علت این ویژگی آن است که همه اجزاء حاوی کل اطلاعات مورد نیاز در ساختار سازمان میباشد. در سازمان هولوگرافیک همه کارکنان درک روشنی نسبت به سازمان، فلسفه وجودی آن، اهداف، فرهنگ و ساختار آن دارند و با وجود تصویر ذهنی متفاوت هر کارمند از سازمان به دلیل ویژگی خاص این نوع ساختار هولوگرام آنچه مهم است طرح کلی سازمان و اهدافش میباشد.در یک دسته بندی کلی میتوان ویژگیهایی به قرار زیر برای سازمان هولوگرافیک بیان نمود.
۱- سازمانهایی با حافظه شگفت آور که بصورت غیرمتمرکز سازماندهی شده اند.
۲- دیدگاه متفاوت به مدیریت.
۳- ظرفیتها، اطلاعات ویژه و کنترل به گونه ای توزیع شده که هر فرد میتواند به یک جزء حیاتی از کل تبدیل شود.
۴- سازمانهای هولوگرافیک، مغزهای هوشمند خودسازماندهی اند که انعکاسی از سازمان یادگیرنده می باشند.
نقاط قوت و ضعف سازمان هولوگرافیک
نقاط قوت:
۱ ـ درک بهتر یادگیری سازمانی و ظرفیت خود سازماندهی.
۲ ـ تاکید بر نحوه طراحی مدیریت استراتژیک جهت تسهیل آموزش یادگیری.
۳ ـ فراهم شدن وسیلهای که با آن به آن سوی عقلانیت محدود (که مشخصه بسیاری از سازمانهای امروزی است) دست یافت.
۴ ـ ارائه اصول و تئوریهای مدیریت متناسب با عصر اطلاعات.
ضعفها نیز عبارتند از:
۱ ـ خطر نادیده انگاشتن تعارض شدید بین «الزامات یادگیری و خود سازماندهی» و «واقعیت قدرت و کنترل» در سازمان وجود دارد.
۲ ـ چون هر حرکت به سوی خود سازماندهی «باید با تغییر عمده در گرایشها و ارزشها همراه باشد، تحقق این امر مستلزم تغییر شخصیت در طول زمانی قابل ملاحظه است و میدانیم این تغییر شخصیت از تغییر فرهنگ ناشی میشود.
منبع: کتاب سازمان های عصر دانش، نوشته محمد علی سرلک، 1387
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چگونه یک مدیر کاریزماتیک باشیم؟
جذبه مدیریتی داشتن فراتر از محبوبیت و قدرت پیدا کردن در بین دیگران است. یکی از مهمترین فوایدش اینست که در کاهش استرس به مدیر کمک میکند. مدیرانی که جذبهی مدیریتی دارند و بر لحظه تمرکز میکنند، بهتر میتوانند به روشهای مختلف با انواع چالشها روبهرو شوند. سه عامل "جذبه مدیریتی" را بوجود میآورد:
متانت: چطور رفتار میکنید؟
ظاهر: چطور به نظر میرسید؟
ارتباط: چطور صحبت میکنید؟
هیولت میگوید: طرز رفتار شما نشان دهنده اعتمادبنفس و تواناییتان برای منتقل کردن افکار و ایدههایتان است. او میگوید: اینروزها ما برای رهبرانی ارزش قائلیم که آرام و با اعتمادبنفس هستند، نه آنهایی که از سختگیری برای پیدا کردن دنبالهرو استفاده میکنند.
وی معتقد است این مدیران:
• آرامتر هستند.
• درک و تفکر شفافی دارند.
• شجاعت بیشتری مییابند.
• انرژی و اشتیاق بیشتری دارند.
• بهتر با تغییرات مواجه میشوند.
• تمرکز بیشتری بر اولویتها دارند.
• قدرت مجاب کردن شان بالاتر است.
• توانایی بیشتری در کنترل اختلافات دارند.
نویسنده: سیلویا آن هیولِت
▪️منبع: کتاب «Executive Presence»
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
10 چیزی که هرگز نباید در مورد خودتان بگویید!
1 نگوييد من «خرابكار» هستم. لازم نيست بگوييد هميشه در موقعيتهاي خوب كار اشتباه انجام داده ام كه الان وضعم اين است.
2 نگوييد من «عامل تغييرات» هستم. كسي كه شما را استخدام كند، انتظار دارد بازوي او باشيد.
3 نگوييد «استاد حل مشكل» هستم. مشكل را حل كنيد، ديگران از شما تعريف ميكنند.
4 نگوييد «خلاق» هستم؛ نشان بدهيد كه چه چيزي خلق كرده ايد.
5 نگوييد «مشهور» هستم. اگر باشيد، حتما شهرت شما به گوش طرف مقابل رسيده است.
6 نگوييد من «رهبر» هستم. اگر رهبر باشيد، ديگران خودخواسته به دنبالتان حركت ميكنند.
7 نگوييد «عضو» فلان گروهام يا بهمان جا درس خواندهام. اينها بخش مهمي از سرگذشت شما هستند، اما شما چه نقشي در آن گروه داشته ايد. اين داستان شماست.
8 نگوييد «نويسنده/كارگردان/طراح وب و ...» هستم. به جاي فهرست كردن تخصصها، بگوييد از دانشتان چگونه ميتوانيد استفاده كنيد. شنيدهايد كه ميگويند همه كاره هيچ كاره است!
9 نگوييد «پر كار» هستم. كار زياد وقتي ارزشمند بود كه ماشينها اين همه پيشرفت نكرده بودند. امروز، شيوه تفكر شما ارزشمند است و كسي كه ميخواهد از شما استفاده كند، بيشتر نيازمند دقت و خوش فكري شما در كار است.
10 نگوييد همه از همكاري با من«سود» برده اند. قرار نيست ارزش حضورتان را تا حد چند برگ اسكناس پايين بياوريد. شما بايد قهرمان داستان كشف و خلاقيت و نوآوري باشيد، پس درباره شخصيت خودتان حرف بزنيد، نه درباره پول.
منبع : Forbes
عنوان مقاله: Ten Things Never, Ever To Say About Yourself
ترجمه: احسان محمدی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
مدیران محترم! به آینه نگاه کنید...
برخی مدیران که تعدادشان هم رو به افزایش است، فکر میکنند داشتن رفتار بد با دیگران مسیری به سوی موفقیت شخصی است. بسیاری از کارشناسان هم این مدیران را تحسین میکنند.
مدیران قلدر به افراد و سازمانها آسیب میزنند. تحقیقات مختلف نشان میدهد افرادی که با بیادبی، توهین و تحقیر مواجه میشوند، عملکردشان تحتتاثیر قرار میگیرد؛ از جمله مهارتهای تصمیمگیری، بهرهوری، خلاقیت و تمایل به سختکوشی و کمک به همکاران.
هرچقدر جایگاه شما در سازمان بالاتر رود، ریسک بیاحساس بودن نسبت به دیگران افزایش مییابد. تحقیقات زیادی نشان میدهند قدرتمند بودن و احساس قدرت داشتن باعث میشود افراد بیشتر بر خواستههای خودشان متمرکز شوند و نسبت به نیازها و احساسات دیگران بیتوجه باشند.
انسان میل شدیدی به انکار و فریب دارد. اغلب ما اطلاعی در مورد نقصهای خودمان نداریم و حتی وقتی به کمبودها اعتراف میکنیم، شدت و اثرات منفی آن را دستکم میگیریم.
دنیل کانمن، برنده جایزه نوبل، معتقد است مشکل اعتمادبهنفس بیش از حد، مخربترین سوگیری بشر است. در این حالت، افراد دوست دارند تصویری تحریف شده و بیش از حد مثبت از خود به نمایش بگذارند و اطلاعات منفی در مورد خودشان را انکار کنند. بیشتر ما اگر میخواهیم بدانیم چه زمانی به افراد آسیبزننده تبدیل میشویم، باید بر جانبداریهایمان غلبه کنیم.
این را در نظر بگیرید که بیش از ۵۰ درصد مردم آمریکا میگویند مدیران قلدر را تجربه کردهاند، اما کمتر از یک درصد به اینکه چنین رفتاری دارند، اعتراف میکنند. این یعنی بسیاری از افراد مخرب در محیط کار به گناههای خود اعتراف نمیکنند و یا حتی از اینکه چنین رفتاری دارند، ناآگاهند.
هایدی هالورسون، روانشناس دانشگاه کلمبیا میگوید: کلید خودآگاهی درون مغز ما پیدا نمیشود، بلکه باید کشف کنیم دیگران چه دیدی نسبت به ما دارند؛ حتی اگر این واقعیت خوشایند ما نباشد.
اوضاع زمانی بدتر میشود که مدیران نخواهند واقعیت را بشنوند. اگر سعی کنید واقعیت را بشنوید، ریسک داشتن رفتار بد با دیگران را کم میکنید.
هرقدر شکاف بین دیدی که نسبت به خودمان داریم و دیدی که دیگران نسبت به ما دارند بیشتر شود، روابط بدتر خواهد شد. بنابراین پذیرفتن اینکه نظر دیگران نسبت به ما چیست، دستاورد خوبی محسوب میشود.
به هر حال، برای اینکه به چنین دستاوردی برسید، به افرادی نیاز دارید که شما را بشناسند و واقعیت را از شما پنهان نکنند؛ افرادی که هر بازخوردی را از آنها بپذیرید. اگر موضوع بدی را در موردتان میگویند، تشکر کنید و جبهه نگیرید.
نویسنده: Robert I. Sutton
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
6 عادت بد در مکالمات و چگونگی رفع آنها
شاید متعجب شوید که در مورد بسیاری از افراد، گفته های آنها نیست که آنها را عقب نگاه می دارد، بلکه کارهایی است که انجام می دهند. در اینجا به 6 عادت بد می پردازیم که به ارتباطات شخصی صدمه می زنند:
1. قطع کردن صحبت دیگران
2. از این شاخه به آن شاخه پریدن
3. تکرار مداوم یک سری حرف های تکراری در طول مکالمه
4. ناتمام گذاشتن حرفهای طرف مقابل
5. وراجی کردن و بحث در طول مکالمه
6. نگاه کردن به گوشی در طول مکالمات
گرچه این شش عادتِ مخرب، اَشکال متفاوتی دارند، ولی همگی آنها نتیجۀ یک چیز هستند: گوش ندادن!
بسیار خوب، راه حل غلبه بر این شش عادت بد در مکالمات چیست؟
درخصوص نحوۀ تعاملاتتان صادق باشید
اگر شما شخصی کلامی هستید، به اشخاص درونگراتر توضیح دهید که پیش از مشخص کردن موضعتان درخصوص یک موضوع نیاز دارید که آن را به طور کامل مورد بحث قرار دهید. اگر ترجیح می دهید که افراد توضیحات خود را به جای شرح مبسوط در قالب نکات کلیدی مطرح کنند، این را به آنها یادآوری کنید.
به مکالمه متعهد باشید
گوشی موبایل خود را از روی میز و از دسترستان دور سازید. در طول مدت زمان مکالمه، تماس چشمی خود را حفظ کرده و نسبت به بدن زبان، تون صدا، و کلمات ادا شده توسط گوینده حساسیت نشان دهید.
مکث کردن را تمرین کنید
اگر عادت دارید صحبت دیگران را پیش از پایان قطع کنید، سعی کنید با شمردن تا 5، پیش از هر گونه واکنش، خود را به چالش بکشید. این کار به شما اطمینان می دهد که شخص مقابلتان بازگو کردن افکار خود را تمام کرده و شما می توانید عقاید خود را مطرح کنید.
مطالب شنیده شده را خلاصه کرده و سپس سؤالاتی را مطرح سازید
با تکرار کردن سخنان طرف مقابل، وی را متوجه سازید که حرف هایش را فهمیده اید. «چیزی که من از صحبت های شما متوجه شدم، x,y,z است. آیا درست متوجه شده ام؟» آنگاه منتظر تأیید یا حرکت سر باشید. سؤالات برای نشان دادن حضور شما در مکالمه بسیار مفید هستند.
افکار خود را منسجم سازید
از مکث کردن برای سازماندهی افکارتان استفاده کنید تا بتوانید موجز و روشن صحبت کنید. به صحبت های خود گوش دهید و وقتی متوجه تکراری بودن حرف هایتان شدید، افکارتان را مهار سازید.
از نشانه های بصری بهره بجویید
شیئی را به عنوان نماد هدف خود برای تبدیل شدن به یک شنوندۀ مؤثر بر روی میزتان قرار دهید تا هدفتان را به شما یادآوری کند. من به شخصه یک کریستال صورتی با برش های بسیار را روی میزم قرار داده ام. هر بار که آن را می بینم به خاطر می آورم که باید به وجوه مختلف صحبت های طرف مقابلم گوش دهم.
اجازه دهید دیگران اول صحبت کنند
اگر از دسته کسانی هستید که تمام زمان مکالمه را اشغال می کنید، به دیگران اجازه دهید اول برنامه هایشان را مطرح کنند و سپس به سراغ ایده های خود بروید. همچنین می توانید مدت زمان صحبتتان در طول جلسات را مدنظر داشته باشید تا بدین ترتیب پیشرفت خود در واگذار کردن زمین به طرف مقابل را اندازه بگیرید.
زمانیکه فرآیند بهبود عمدی تعاملات بین شخصی خود را آغاز می کنید، از اعضای تیمتان بپرسید که آیا تغییری را در نحوۀ رفتار شما متوجه شده اند یا خیر. پرسیدن این سؤال این علامت را به دیگران می دهد که شما در حال بهبود عادات ارتباطی خود هستید و همچنین باعث می شود در مورد تغییرات مثبت در شما نیز اندیشه کنند.
منبع : Forbes
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
پنج تکنیک با ارزش مدیریت زمان
یکی از با ارزش ترین دارایی های هر فرد به ویژه یک کارآفرین زمان است. وقتی که هر ثانیه اش برابر مقداری پول در آینده است اگر شیوه استفاده از آن را بداند. اما در دنیای امروزی مشغله کاری به شدت افزایش پیدا کرده و همین امر باعث شده اکثر متخصصان و کارآفرینان با مشکل کمبود وقت مواجه شوند, اما آیا واقعا چنین پدیده ای وجود دارد؟ خیر
شماره ١ : لیست تهیه و استفاده کنید.
هیچ نظمی را در هیچ سیستمی در هیچ کجای دنیا پیدا نخواهید کرد که بدون تهیه و استفاده از لسیت وجود داشته باشد. شما نمیتوانید تمامش را در ذهنتان نگه دارید؛ شما در کل ٤ نوع لیست نیاز دارید :
- برنامه زمانی شخصی : برای تمام سال، روز به روز
- کارهایی که باید انجام شوند : کارهایی که باید به ترتیب ماهانه، هفتگی، سالانه انجام شوند (ترتیب مهم است)
- تماس هایم : فقط افرادی را که باید باهاشون تماس بگیرید، نه دفترچه تلفن !
- گفتگوها : این یکی برای گفتنی هایی است که شما میخواهید به افرادی که در روز میبینید بگید و باید لیست کنید تا بدانید به هرکسی چه چیزی و کی باید بگید.
این تکنیک تهیه لیست استفاده فوق العاده زیادی برای شما خواهد داشت. افراد موفق جهان بی شک تمامی از لیست ها استفاده میکنند تا زمانشان را مدیریت کنند. از طرفی این گفته را فراموش نکنید، اگر شما لیستی ندارید، بی شک پول زیادی هم بدست نمی آورید.
شماره ٢ : یادآوری با کاغذهای یادآوری
ایده ساده است. شما یک پوشه ٩٠ پرونده ای دارید؛ قرمز از ١ تا ٣٠، ابی از ١ تا ٣٠ و سفید هم از ١ تا ٣٠ که نشانگر ماه جاری، ماه آینده و یک ماه بعد از ماه آینده.
فرض کنیم شما با مشتریی به توافق رسیدید و قرار فروش را برای دهم ماه بعد گذاشتید. کاری که باید انجام دهید تمام یادداشت ها، تمام پرونده، تمام مشخصان مشتری را در دهمين پوشه از پرونده آبی قرار میدهید و سپس فراموشش میکنید. در دهم ماه بعد شما به سراغ پوشه که رفتید جزء به جزء اطلاعات یادتان خواهد آمد.
با استفاده صحیح این تکنیک با کاهش آشفتگی در محل کار یا زندگی شخصیتان روبرو خواهید شد. البته نرم افزار های فراوانی هستند هم برای کامپیوتر هم برای گوشی های تلفن همراه که این کار را انجام میدهند، اما کار دستی ماندگاری بیشتری دارد، البته فرقی ندارد با هرکدام راحت هستید کار کنید.
شماره ٣ : جلسات را به حداقل برسانید.
هیچ کار مفیدی در جلسات انجام نمیشود ! اما برای بعضی افراد محلی برای خودنمایی یا احساسی برای مهم بودن است. اما جایی نیست که کاری از پیش ببرد. شما به یک استراتژی نیاز دارید تا از این جلسات وقت گیر خلاص شوید.اگر شما جلسات را رهبری میکنید، لازم است که به صورت فوق العاده متمرکز و کوتاه پیش ببرید. اما اگر باید به جلساتی که دعوت شدید برید، حتما به فکر یک استراتژی فرار باشید، حتما…
شماره ٤ : زمانتان را بلوکه کنید.
برنامه زمانی اکثر مردم پر است از قرارهایی که با دیگران دارند. اما افراد موفق برنامه زمانی دارند که حاوی قرارهای از پیش تعیین شده و غیر قابل تغییری با خودشان و کارشان است. برای هر ماه کارهایی که باید 100% انجام شوند را تعیین کنید.
برای مثال تمام تماس هایتان را جمع کنید و در یک ” روز تلفن ” تمام آنها را انجام دهید. دیگر هیچ برنامه خارجی در آن روز نگنجانید. اینطور وقتتان فوق العاده آزاد خواهد شد و تمرکزتان هرچه بیشتر بر روی کارهای روزانه تان خواهد بود.
شماره ٥ : از “اوقات بیکاری” تان سود ببرید
امروزه همه چیز پرتابل است. شما میتوانید یک سمینار را آنلاین شرکت کنید، یا سی دی و دی وی دی کنسرتی را که میخواهید بروید تهیه کنید. تمام کتاب ها را میتوانید به صورت الکترونیکی مطالعه کنید به راحتی هرچه بیشتر.
میتوانید از یوتیوب برای مواردی غیر از تماشای اسکی سگ ها روی یخ استفاده ببرید. همیشه یادتان باشد هرکجا که میروید یک کتاب همراهتان باشد. هیچ بهانه ای برای وقت بیکاریتان نیست وقتی در فرودگاه منتظرید یا در سالن انتظار منتظرید.
اکثر مردم اوقات بیکاریشان را صرف جواب دادن به تماس های از دست رفته شان، اس ام اس یا ایمیل زدن میکنند که به کلی اشتباه است به ٣ دلیل :
یک) شما اینکار را شتاب زده و بدون آمادگی قبلی انجام میدهید و اگر یکی از آنها مهم باشد، نباید ضعیف انجام شود.
دو) کار فوق العاده اشتباهی است اگر با کسی هستید که به شما و کسی که دارید با او مکاتبه میکنید دسترسی داشته باشد و از گفتگوهایتان خبردار شود.
سه) وقتی را که میتوانید صرف خواندن، شنیدن، فکر کردن و فهمیدن کنید؛ از شما میرباید.
انضباطِ استفاده از زماني که همه آنرا اسراف میکنند میتواند نقطه قوتی برای شما باشد. نویسنده بزرگ سری کتاب های هری پاتر هنگام مسافرت اولین نسخه کتابش را نوشت؛ وقتی دیگران در حال گفتگو برای گذران وقت بودند یا خوابیده بودند. برای بعضی مردم وقت ارزش آنچنانی ندارد بنابرین اسرافش میکنند.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اثر "پیگمالیون" یا تاثیر انتظار بر واقعیت چیست؟
در افسانههای یونان ، پیگمالیون نام مجسمه سازی بود که عاشق تندیسی شد که خودش ساخته بود. او مجسمه اش را در آغوش میگرفت و به تدریج احساس کرد از سختی سنگ آن مجسمه کاسته شده است. مجسمه به تدریج نرم و نرمتر شد و در نهایت مانند پیکر یک انسان، در آغوش پیگمالیون قرار گرفت.
پيگماليون در واقع دلباخته تصويري شد كه در ذهن خود از محبوبش ساخته بود و اين افسانه يوناني، نمايشنامه نويس ايرلندي، جرج برنارد شاو را بر آن داشت تا نمايشنامه پيگماليون را بنويسد.
در این نمايشنامه، اليزا دوليتل (يكي از شخصيتهاي نمایش) ميگويد ؛
"بايد گفت که در اصل تفاوت يک بانو و يک دختر خدمتکار در اين نيست که آنها چگونه رفتار ميکنند، بلكه تفاوت در اين است که با آنها چگونه رفتار ميشود. براي پروفسور هيگينز، من هميشه يک خدمتکار هستم، زيرا او هميشه با من مثل يک دختر خدمتکار رفتار کرده و ميکند. اما ميدانم که ميتوانم براي تو بانويي متشخص باشم، چون تو هميشه با من مثل يک خانم رفتار کرده و ميکني"
پیگمالیون را به عنوان نماد «انتظار» و «تاثیر انتظار بر واقعیت» میدانند. هنگامی که شما از یک انسان انتظاری دارید، این انتظار شما، در نهایت منجر به توسعه توانمندیهای مختلف در آن فرد میشود، این پدیده را "اثر پیگمالیون" می نامند که در زندگی شخصی و ارتباط با دیگران بسیار کاربرد داشته و موثر است و در مدیریت نیز بسیار بکار می رود.
روشی که مدیران برای مدیریت کارکنان زیردست خود استفاده میکنند به صورت پنهان، ولی بسیار مهم، تابع انتظار و برداشت آنها از توانمندی کارکنانشان است.
هنگامی که یک مدیر به اشتباه فکر میکند کارمندش ناتوان است، زخمهای سنگینی را روی روح و جان او میگذارد که عزت نفس کارمند و تصویر ذهنی که او از خودش دارد تا سالها آسیب میبیند. و قطعا کارمند همانی می شود که مدیر انتظار دارد. در مقابل، زمانی که یک مدیر فکر میکند کارمندش توانمند است، اعتماد به نفس کارمند افزایش مییابد، توانمندی و خروجی کاری او نیز زیادتر میشود و می توان گفت ماجرای پیگمالیون برای کارمند تکرار میشود.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
با جسارت، سازنده باشید
آرتور شوپنهاور فيلسوف معروف می گوید:
«تمام حقايق سه مرحله را طي ميكنند: مرحلهي اول استهزاء و تمسخر است. سپس مرحلهي مخالفت شديد قرار دارد و در پايان، آن حقيقت به عنوان اصل بديهي پذيرفته ميشود»
مدیرانی كه جرأت انجام كارهاي جدید و غیر معمول را دارند خودشان را براي مقاومت در برابر مخالفتها نيز آماده ميكنند. آنها با جسارت خاصي به عقايد خودشان پايبند ميباشند و با آغوش باز آمادهاند تا مسخره شوند، با آنها مخالفت شود اما می دانند که در نهايت، افكارشان پذيرفته می شود.
دوری از انتقادات امري بسيار ساده است، كافي است كاري نكنيد، حرفي نزنيد، تابع باشید و هيچ كس نباشيد!
مدیران موفق ميدانند هنگامی که بر عقاید و ایده های جدیدشان تاکید می ورزند، و از عقاید سنتی فاصله میگیرند، افراد بسیاری که مفاهیم جدید را نمیپذیرند شروع به اعتراض، مسخره و مخالفت می کنند.
تنها مدیرانی كه هيچ كاري نميكنند ميتوانند از انتقادات فرار كنند مطمئناً شما چنين مدیری نيستيد و نبايد باشيد.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
تکه کتاب(رهبری در 90 روز)
شاید رهبر با تجربه ای هستید که می خواهید مهارت های رهبری خود را ارتقا دهید، یا شاید به عنوان یک رهبر با چالش هایی مواجه شده اید که در حل آن با مشکل روبرو هستید، یا شاید در محیط کاری خود تازه واردید و مشتاقید با افزایش اثرگذاری خود، تفاوتی ایجاد کنید
جدای از دلایل شما برای بهبود، من بسیار هیجان زده هستم تا این برنامه نود روزه ی ارتقای رهبری را به شما ارایه کنم، چرا
زیرا همه چیز به رهبری بستگی دارد، رهبری بهتر، به شما کمک می کند تاثیر مثبتی بر جهان بگذارید؛ رهبری، همان تاثیرگذاری است‼️
اگر بتوانید تاثیر بیشتری بر دیگران بگذارید، می توانید رهبری اثربخشی داشته باشید، اغلب افراد فکر می کنند با پیشرفت کاری به رهبری می رسند، این اندیشه نادرستی است، برای دستیابی به موقعیت رهبری، باید به پرورش مهارت رهبری خود بپردازید
نشانه رهبری خوب، پیشرفت فردی شما نیست بلکه پیشرفت گروه کاری شماست، وقتی دیگران موفق می شوند و گروه کاری شما بهتر عمل می کند، نشانه آن است که رهبری شما بهبود یافته است
در طی نود روز آتی، گام های مشخصی به شما ارایه می شود که به رشد رهبری شما کمک می کند، به شما یادآوری می شود تا تمرکز خود را از عنوان شغلی بردارید و کشف کنید که چطور می توانید احترام و اعتماد گروه کاری خود را از طریق توسعه روابط به دست آورید.
کتاب:رهبری در 90 روز
نویسنده:جان سی مکسول
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
پیرسالاری Elderocracy
در دنیای علوم انسانی برای انتقال معناها و پیامها میتوان بهسادگی مفهوم سازی کرد. مفاهیم عمدتاً برای رفتارها، کنشها، انتخابها، علائق و رویههایی که جدید هستند ولی مرتباً تکرار میگردند ساخته میشوند.
شاید یکی از موضوعات مهم برای مفهومسازی که قدمت زیادی هم دارد، حکومتها و نظامهای سیاسی باشد. از یونان باستان تا کنون برای اداره امور و حکمرانی با توجه به تجارب ملتهای مختلف، مفاهیم گوناگونی ساخته شده است مانند: دموکراسی، تئوکراسی، تیرانی، آریستوکراسی، الیگارشی، اوتوکراسی، مونارکی و ...
و این روزها با دیدن اتفاقاتی که در گوشه کنار جهان رخ میدهد خصوصا جوانتر شدن نسل دولتمداران و مدیران ارشد در برخی کشورها و بالعکس پیر ماندن و حتی مسنتر شدن بدنه تصمیمگیران و زمامداران و دولتمردان برخی دیگر، به فکرم رسید که شاید بهتر است مفهوم دیگری نیز برای این نوع دومی ساخته شود، شکل حکمرانی که دایره تصمیمگیری و مدیریت کلان را روز به روز تنگ و تنگتر میکند و بهسختی آنرا محدود به ریش سفیدان و کهنسالها میکند. البته نه اینکه جوانان اصلا مجالی برای عرض اندام نداشته باشند، شماری از آنها مخصوصاً ژنهای خوب و نزدیکان و خویشاوندان گاهی هم چند نفری بر حسب شانس و تصادف میتوانند خود را به دایره تنگ مدیریت کلان برسانند. اما در مجموع در چنین سیستمهایی کمترین اعتماد به نیروهای جوان میشود و صندلیها به سختی توسط مسنترهای شیفته خدمت رها میشود. بی گمان استفاده از انسانهای با تجربه خصوصا در مناصب مشاورهای امری مطلوب است و میتوان از این طریق ضریب خطا را کاهش داد، اما هیچ پیشرفتی بدون حضور فکرهای تازه و جوان بهدست نخواهد آمد.
با این اوصاف من مفهوم جدیدی را پیشنهاد میکنم که بایستی از آن در کنار دیگر مفاهیم برای معرفی برخی نظامهای سیاسی، دولتها و اداره امور کلان استفاده کرد:
پیرسالاری Elderocracy و ویژگیهای الدروکراسی:
۱. سخت به محافظهکاری گرایش دارد
۲. تغییر را بهسختی میپذیرد
۳. گردش نخبگان در آن رسما تعطیل است
۴. عمدتا پس از بازنشستگی نخبه(اگر رخ دهد)، کماکان امکان تداوم پستهای جدید برایش وجود دارد
۵. انگیزه برای تلاش و پیشرفت در میان جوانان به طوری جدی کاهش مییابد
۶. به جوانها عمدتاً نه بهعنوان فرصت بلکه خطر نگاه میشود
و ویژگیهای دیگری که میتوان برای چنین وضعیتی بر شمرد.
در مجموع الدروکراسی اگر برای مدت طولانی تداوم یابد، رکود و سکون در جامعه حاکم خواهد شد و در عمل سیر قهقرایی در پیش خواهد گرفت.
الدروکراتها بهتر است برای بقای خودشان هم که شده از فرصت دادن به فکرها و نیروهای جوان و باانگیزه نهراسند، به جوانان اعتماد کنند و مثلا درِ کابینهشان را بهروی آنها باز کنند، البته منظورم کابینه دولت است نه آن کابینه دیگر...
نوشته شده توسط دکتر افشین زرگر
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اتاق فکر (Think tank) چیست؟
ارزشمند بودن اتاق های فکر در تعاملات سیاسی،اقتصادی، اجتماعی ، فرهنگی و تاثیر مثبت آن در توسعه و ارتقای سازمانهایی که خدماتی را به قشرهای متفاوت جامعه ارائه می دهند باعث شده این تشکیلات، جایگاه ویژه ای در ساختار سازمانها پیدا کند.
یکی از عادتهای بدی که دامن گیر جامعه ماست،عمل پیش از تفکر یا تفکر پس از عمل است که راه برون رفت از این سیکل معیوب، نهادینه سازی الگوی عمل مبتنی بر معرفت است. اتاق فکر، مغزی برای اندیشیدن، ذهنی برای پرواز کردن و فکری برای گشودن است. اتاق فکر عرصهای است که در آن خرد جمعی به منصه ظهور می رسد .
در این فضا شرکتکنندگان درخصوص مسایل و موضوعات مورد بحث به اجماعی همگانی دست مییابند،چرا که در اینجا دیگر از روابط قدرت خبری نیست.
اتاقهای فکر چهار ویژگی عمده دارند:
1 – جمع اندیشی
2 – تولید فرآوردههای فکر و انتقال به مخاطب
3 – معطوف بودن کوششها به مسایل روز
4 – درگیر نشدن در مسایل اجرایی و تشریفات رسمی سیاستگزاری
در اینجا کمیت بسیار مهم بوده و از تعداد پیشنهادهای بیشتر استقبال میگردد، زیرا احتمال رسیدن به راه حل بهتر را افزایش میدهد.
در این روش یک گروه 5 الی 15 نفره با حضور یک رییس (البته نه از نوع روسای خودمحور) برای اداره نمودن جلسه و یک دبیر برای ثبت پیشنهادهای صورت گرفته با استفاده از برخی ابزار و امکانات تشکیل جلسه میدهند.
دستور کار جلسه قبلا با وضوح کامل به اعضا اعلام میشود . باید مطمئن شد تمامی اعضای گروه موضوع موردنظر را درک نموده باشند.
اعضا در طی جلسه به نوبت پیشنهادهای خود را اعلام و دبیر جلسه آنها را یادداشت مینماید. با این حال این روش قواعدی دارد که به این شرح میباشد:
1 – اظهار نظر آزاد و بیواسطه و هر چند غیرمعمول بلامانع است (از ایدههای غیرمعمول استقبال میشود)
2 – به هیچ اندیشه ای انتقاد نمیشود (انتقاد ممنوع است)
3 – حداکثر نظرات ارایه و جمعآوری میشود (تاکید بر کمیت نظرات و ایدههاست)
4 – تکوین نظرات در مدت معین صورت میگیرد (ایدهها ترکیب و بهبود پیدا میکنند).
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
مدیران، رهبران آینده نیستند !
«مدیران کسانی هستند که کارها را به درستی انجام میدهند، رهبران کسانی هستند که کارهای درست را انجام میدهند.»
این جمله را بارها شنیدهایم، جملهای که عرف شده است. چنین برخوردی با مدیریت باعث میشود مدیران تلاش کنند مبدل به رهبرانی تاثیرگذار شوند که کارکنان میتوانند به آنها تکیه کنند.
مهمترین تفاوت بین یک مدیر بزرگ و یک رهبر بزرگ در میزان تمرکز آنها نهفته است.
مدیران بزرگ به درون مینگرند. آنها بر درون شرکتها، افراد، تفاوت سبکهای کاری کارمندان، اهداف و نیازهای آنها و انگیزههای متفاوت افراد تمرکز میکنند. آگاهی کامل از این تفاوتها میتواند مدیران را به سوی راه درست برای آزاد کردن استعدادهای منحصربهفرد هرکدام از کارکنان و تبدیل آنها به بهترین عملکرد ممکن راهنمایی کند.
در نقطه مقابل، رهبران بزرگ قرار دارند؛ کسانی که به برون مینگرند. آنها توجه زیادی بر رقابتهای آینده و مسیرهای جایگزین دارند. این رهبران میکوشند استعدادها و توانمندیهای کارمندان را به هم پیوند بزنند. رهبران سازمانی بزرگ افرادی پر از اندیشههای استراتژیک هستند.
همچنین، مدیران بزرگ مانند مجریان خردهپایی که به شدت به رهبران سازمان وابستهاند، نیستند؛ همانطور که رهبران بزرگ نیز صرفا مدیرانی دارای تجربیات و دانش فردی نیستند.
واقعیت آن است که فعالیتهای هستهای یک مدیر و یک رهبر سازمانی، با هم تفاوت دارند. به همین دلیل این احتمال وجود دارد که یک نفر، مدیری فوقالعاده باشد، اما در رهبری سازمان ناتوان و عاجز. عکس این حالت هم امکانپذیر است.
در دنیای کسب و کار، کسانی که هم مدیران بزرگی هستند و هم رهبرانی تاثیرگذار، افرادی استثنایی به حساب میآیند. بنابراین ترکیب کورکورانه نقشهای مدیریتی و رهبری در یک فرد، در هر شرکتی میتواند به فروپاشی آن شرکت منجر شود.
آنچه شرکتها میتوانند برای حمایت از مدیران بکار گیرند، کمک به آنها برای متمرکز شدن روی چهار فعالیت محوری است که عبارتند از:
انتخاب افراد مناسب، مشخص کردن انتظارات از افراد، انگیزه دادن به افراد و کمک به پیشرفت آنها.
لذا صرفنظر از سبک مدیریتی هر مدیر، چنانچه او بتواند در انجام این چهار نقش موفق باشد و بتواند استعدادهای کارمندان را به عملکرد مطلوب تبدیل کند، آن مدیر، مدیر موفقی خواهد بود.
منبع: Gallup
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
ارتباط میان رژیم غذایی و بهره وری
احتمالاً در نقطه ای از زندگی خود این جمله را شنیده اید که «شما همان چیزی هستید که می خورید!». قطعاً منطقی پشت پندهای قدیمی نهفته است که موجب پایداری آنها شده است، ولی این نیز درست است که ما همانگونه کار می کنیم که می خوریم.
خوردن بیش از حد و یا مصرف غذاهای اشتباه در طول روز می تواند شدیداً به بهره وری ما آسیب برساندو ارتباط میان رژیم غذایی و خروجی کار ما بسیار عمیق تر از این چیزهاست.
کربوهیدرات ها بهره وری را می کُشند
کربوهیدرات ها غالباً در غذاهایی با منشأ نان و قندی یافت می شوند و ارتباط مستقیم آنها با سطوح انسولین بدن می تواند تأثیری ویرانگر بر روی ذخایر انرژی روزانه داشته باشد. غذاهای غنی از کربوهیدرات باعث تولید مقادیر بالایی انسولین می شوند که آن نیز موجب ترشح هورمون های خواب آوری همچون سروتونین و تریپتوفان می گردد (مرتبط ترین هورمون با کلمۀ «چُرت زدن»).
سطح پایین قند خون = سطح پایین خودکنترلی
«سطوح گلوکز» شیوۀ دیگر توصیف «قند خون» است. مطالعه ای که اخیراً در مجلۀ بررسی های شخصیتی و روان شناسی چاپ شد می گوید: « گلوکز انرژی لازم برای تقریباً تمامی فعالیت های مغز را فراهم می کند و ممکن است که خودکنترلی، به عنوان یک فرایند بسیار پیچیدۀ فعالیت های مغزی، وابسته به گلوکز باشد».
به عبارت دیگر، قند خون پایین منجر به قدرت ارادۀ پایین تر و کاهش توانایی برای ادامۀ کار و انجام آن به نحو احسن می گردد.
عادات رژیم غذایی تأثیری مستقیم بر چرخه های خواب دارند
بدن های ما تحت کنترل چیزی به نام ریتم های شبانه روزی قرار دارند که به ما دیکته می کنند چه زمان باید احساس خستگی کنیم، چه زمان نیاز به خواب داریم، و چه زمان بیشترین هشیاری را در طول روز داریم.
شیوۀ غذا خوردن شما به شدت می تواند ریتم های شبانه روزی بدنتان را تحت تأثیر قرار داده و نهایتاً باعث شوند زمانی که نمی خواهید احساس خستگی کنید، خسته باشید!
متخصصین شما را از خوردن بیش از حد در طول عصر و شب برحذر می دارند (انجام این کار این پیغام را به بدنتان می دهد که زمان رفتن به سر کار است!). آنها همچنین خوردن غذاهای چرب به هنگام انجام کارهای فکری شدید را منع کرده و از شما می خواهند تا مفصل ترین وعدۀ غذایی تان را در صبح میل کنید (زیرا بدن شما تمام آن انرژی را برای مقابله با روز پیش رو نیاز دارد).
بنابراین با قدری توجه و مراقبت می توانید غذای خود را به سوخت تبدیل کرده و به کمک آن بیشترین بهره برداری را از روز خود داشته باشید.
منبع: forbes- skillema
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
لطفا دچار غرور کاذب نشوید!
یکی از مهمترین اشتباهاتی که از اغلب مدیران تازهکار سر میزند خودبزرگ بینی و غرور است. آنها فکر میکنند تمام دنیا زیر پایشان است، چرا که توانستهاند به مقام مدیریت ارتقا یابند و پشت میز احترام برانگیز مدیریت یک سازمان مستقر شوند و کسی را یارای برکناریشان نیست.
در واقع اگرچه مدیر شدن برای خیلیها عامل کسب احترام و بالا رفتن از نردبان ترقی است، اما مدیران تازهکار باید بدانند که یک مدیر خوب بودن تفاوتهای بسیاری با یک کارمند یا کارگر خوب بودن دارد و راه موفقیت در آن بسیار دشوارتر و پیچیدهتر است.
چرا مدیران متفاوت هستند؟
شما مدیران تازهکار باید بدانید هنگامی که عنوان «مدیر» را دریافت میکنید، دیگران به شما متکی میشوند و به شما بهعنوان مشاور خود و از همه مهمتر دوست خود مینگرند. آنها از شما توقع دارند تا در یافتن مسیر شغلی درست و حفظ امنیت شغلیشان کمک کنید.
در واقع شما نقش تعیینکنندهای در موفقیت آنها در کار و زندگیشان ایفا خواهید کرد و همین مسئولیتهاست که مدیریت را به حرفهای پرچالش و حساس تبدیل کرده است.
بخشی از این چالشها از آنجا ناشی میشود که زیردستان یک مدیر درک و شناخت درستی از ماهیت شغلی و مسئولیتهای مدیران مافوق خود ندارند و نمیدانند مدیران در شرکت چه نقشی را ایفا میکنند.
بنابراین یک مدیر موفق کسی است که مانند یک پدر و محافظتکننده، ایفای نقش کرده و به نیابت از دیگران یک سری مسئولیتها را به انجام برساند. به عبارت دیگر، مدیر باید الهامبخش و الگوی زیردستانش باشد، درحالیکه اگر مدیری دارای روحیات خودبزرگبینانه باشد، نخواهد توانست چنین کارکردی داشته باشد.
باید دانست که موفقیتهای یک تیم یا سازمان فقط به حساب مدیر آن نوشته نمیشود، بلکه همه اعضای گروه از آن موفقیت احساس سربلندی خواهند کرد.
پس مدیران تازهکار باید هوشیار باشند که در زمره مدیران پرشماری قرار نگیرند که مست باده قدرت و مقام خود شده و در نهایت نیز دچار ناکامیهای فاحشی میشوند و باید پست خود را با سرافکندگی ترک کنند.
علاوهبر این، مدیران تازهکار باید بدانند که اگر محبوب زیردستان خود نباشند، هیچ گاه موفق نخواهند شد.
چه باید کرد تا به چنین سرنوشتی دچار نشد؟
یک شروع خوب!
مدیران تازهکار باید یک لیست کامل و حاوی جزئیات در مورد مدیران پیش از خود تهیه کنند که در آن عوامل موفقیت و عدم موفقیت پیشینیان آنها مشخص شده باشد. در مرحله بعد آنها باید خود را به جای مدیران پیشین تصور کرده و در ذهن خود به جای آنها تصمیم بگیرند و به این فکر کنند که اگر جای آنها بودند چه میکردند.
علاوهبر این، آنها باید از موفقیتها و ناکامیهای پیشینیان خود درس گرفته و برای تکرار موفقیتهای آینده برنامهریزی کنند.
آنها باید همیشه از خود بپرسند که آیا رفتار مدیران سابق با زیردستانشان درست و مطلوب بوده یا نه؟ و اینکه آیا آنها توانسته بودند تاثیر مثبتی بر زیردستان خود داشته باشند و آنها را به سمت کار بیشتر و بهتر سوق دهند یا خیر؟ آیا به آنها احترام کافی میگذاشتند یا با بیاحترامی و آمرانه با آنها برخورد کردهاند و اگر چنین بوده واکنش زیردستان چگونه بوده است؟
منبع: Asked Manager
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
"پیشرفت اجتماع را می توان به وسیله موقعیت اجتماعی جنس مونث اندازه گیری کرد"
"کارل مارکس"
تمایل زنان به شرکت در فعالیت های اجتماعی و مخالفت مردان با این موضوع ، همواره موجب گردیده تا نقش زنان به میزانی که درامور روزمره زندگي مانند خانه داري و تربیت كودكان آشكار است ، در توليد وتوسعه اقتصادي اجتماعي وفرهنگي جامعه چندان كه بايد محسوس نباشد .
مردان ناخواسته با ترویج فرهنگ نان آوري ، متحمل مشقت های فراوان در اداره امور زندگی می شوند .
در کشورهای توسعه نیافته که پدیده مرد سالاری برجسته تر است ، معمولاً نرخ فقر هم در جمعيت زنان بيش ازمردان است ، بعلاوه با دور ماندن زنان ازچرخه كار و تلاش اقتصادی ، سرمایه گذاری های انجام شده کشورها براي ارتقاء سطح تحصيلات و نقش اجتماعي دختران و زنان راکد می ماند .
کارشناسان اقتصادی معتقدند که اشتغال زنان می تواند به تکمیل ساختار جامعه در رفع مسائل بنيادي مانند بي سوادي ، افزايش بي رويه جمعيت و... کمک شایانی نموده و بستر مناسبی را در تحقق برنامه ريزي هاي اقتصادي واجتماعي ایجاد نماید .
معمولاً به تناسب نقشی که افراد با سطوح دانش و مهارت های انسانی متفاوت در بهبود اوضاع اجتماعی ، اقتصادی و تامین نیازهای اساسی جامعه ایفا می کنند ، برداشت های مثبت یا منفیه گرايشات و نگرش هاي آحاد جامعه را رقم می زنند . شکل گیری فرهنگ اجتماعی جوامع و تکامل آن همواره متاثر از این امر مهم بوده است.
تامین نيازهای اقتصادي و معيشتي خانواده توسط زنان و مردانی که دوشادوش یکدیگر در فعالیت های اجتماعی مشارکت می کنند قطعاً نگرش مثبتي را درزمينه نتایج درخشان اشتغال زنان ایجاد مینماید . در طبقه متوسط جامعه ، از آنجاییکه مردان درحوزه تامین نيازهاي معيشتي خانواده عملا به درآمد زنان متکی هستند ، لذاروشن بيني و نگرش مثبت مردان به نقش اجتماعی زنان بیش از پیش جلوه گر می شود.
شواهد بیانگر آن است که مردان کم درآمد اما تحصیلکرده طبقه متوسط جامعه ، نگرش تقريبا مثبت نسبت به اشتغا ل همسران خود دارند ، در واقع ميزان تحصيلات مردان اين قشر از جامعه ، موجب نگرش مثبت آنها نسبت به اشتغال زنان می گردد . در مقابل مرداني كه داراي درآمد بالا اما تحصيلات پايين هستند نگرش مثبتي نسبت اشتغال همسران خود ندارند.
به جرات مي توان بيان کرد كه نوع نگرش مردان نسبت به اشتغال زنان ، ناشي از وابستگی یا عدم وابستگی مالي آنان نسبت به درآمد همسران خود نبوده ، اما عامل تحصيلات مردان تاثير تعيين كننده تری نسبت به عامل درآمد آنها درنوع نگرش انها نسبت به اشتغال یا عدم اشتغال زنان دارد. این موضوع میتواند متاثر از فرهنگ رايج درجامعه نیز تلقی گردد .
عرضه نيروي كار زنان در جوامع ، تا حد زیادی تحت تاثير ساختار جمعيتي ، سطح تحصيلات آحاد جامعه و ساير عوامل است كه كنترل وتاثير گذاري موثر برآن دركوتاه مدت امكان پذيرنيست و نیازمند نهادینه کردن اندیشه های آکادمیک پذیرفته شده در سطوح فرهنگی کشور ها می باشد .
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
در سال 1890 آمریکا با رکود بزرگی مواجه شد. شرکت ها یکی پس از دیگری ورشکست و کارکنان دسته دسته از کار بیکار می شدند. یکی از تاجران نیز هتلش را از دست داد و تنها چیزی که برایش باقی ماند، اندکی پول و وقت فراوان بود. وی تصمیم گرفت کتابی بنویسد و به مردم انگیزه بدهد که حتی در دشواری ها نیز به تلاش خود ادامه دهند.
نام او "اریسون سوت ماردِن" بود. او اتاق کوچکی روی یک اصطبل اجاره کرد و به مدت یکسال شبانه روز مشغول نوشتن شد . کتاب او با عنوان "حرکت رو به جلو" به صدها نفری اشاره داشت که علیرغم تمام ناملایمات به تلاش خود ادامه داده و به موفقیت رسیده اند.
سرانجام کار کتاب به پایان رسید. صبح روز بعد، صفحه آخر کتاب را نوشت و خسته و گرسنه به رستورانی رفت تا غذا بخورد. وقتی غذا می خورد، اصطبل آتش گرفت و اتاق او هم به کلی سوخت و کتاب نیز به خاکستر تبدیل شد. 5500 صفحه دست نویس او ناگهان از بین رفت.
او ابتدا به شدت دچار ناامیدی شد، اما بعد فکر کرد که کتابش درباره پشتکار بوده است. پس بار دیگر قلم به دست گرفت و نوشتن را شروع کرد. یک سال دیگر را نیز صرف نوشتن کتاب کرد و وقتی کتاب تکمیل شد، آن را به ناشر های مختلف داد.
اما در سال سوم بحران اقتصادی ، کسی به کتاب های الهام بخش اعتقادی نداشت. اریسون رد شدن کتاب را پذیرفت و منتظر ماند تا شرایط بهتر شود. سپس به شیکاگو رفت و شغل دیگری پیدا کرد.
یک روز موضوع کتاب را با دوستانش در میان گذاشت. دوستش ناشری را می شناخت. ناشر کتاب را خواند و بسیار هیجان زده شد و به این نتیجه رسید که این کتاب دقیقا همان چیزی است که مردم به آن احتیاج دارند. کتاب "حرکت به جلو " منتشر شد و در ردیف پرفروش ترین کتاب های آن زمان قرار گرفت. این کتاب منبع الهامی برای هزاران نفر بود.
بسیاری از بازرگانان و سیاستمداران معتقدند این کتاب ، آمریکا را به قرن بیستم رساند و تاثیر فراوانی بر افکار مردم داشت. اشخاصی مانند هنری فورد ، توماس ادیسون ، هاروی فایرستون و جی پی مورگان از این کتاب بهره های فراوانی گرفتند.
اوریسون در کتاب خود می نویسد : « دو چیز لازمه موفقیت است: یکی دست به کار شدن و دیگری ادامه دادن». او در کتابش نوشته است : « برای کسی که به قدرتش واقف باشد، شکستی در کار نیست. برای کسی که تلاش می کند ، شکست بی معناست. برای مردمی که در پی هر بار زمین خوردن برمی خیزند، شکست مفهومی ندارد. آدم موفق کسی است که وقتی همه دست از تلاش بر می دارند، او به تلاش خود ادامه می دهد.»
برگرفته از کتاب قدرت برنامه ریزی
برایان تریسی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
مهارت های زندگی
١.زندگی خیلی وقت است شروع شده است.
در زندگی چیزی به نام دور آزمایشی وجود ندارد. تصمیمات شما سرنوشت ساز هستند و راهی برای برگشت و تصحیح آنها وجود ندارد.
٢. دوستان آنلاین شما دوستان واقعی نیستند.
متاسفانه حقیقت دارد. بسیاری از این دوستان اصلا اهمیتی برای مشکلات شما قایل نیستند و وقتی به کمک آنها نیاز دارید در دسترس نخواهند بود.
٣. هر عشقی به سرانجام نمی رسد.
آماده باشید که دلتان بشکند و غصه بخورید. سخت است اما واقعیت است.
٤. تحصیلات با گرفتن دیپلم به اتمام نمی رسد.
در دنیای امروز دانش حرف اول را می زند. اگر می خواهید عقب نیافتید باید به تحصیلاتتان ادامه بدهید.
٥. اعضا خانواده مهمترین آدم های زندگی شما هستند.
این ها تنها افرادی هستند که به شما اهمیت می دهند. رفتار خوبی با آنها داشته باشید و قدردان حمایت هایشان باشید.
٦. نقاط ضعف شما اهمیت ندارند.
نقاط ضعفتان را بپذیرید ولی نگران آنها نباشید. تنها نقاط قوت شما هستند که اهمیت دارند. روی آنها تمرکز کنید و آنها را پرورش دهید.
٧. هر کار با ارزشی زمانبر است.
٨.تمام فرصت های پیشرفت خارج از محدوده آسایش قرار دارند.
٩. روابط متزلزل ارزش حفظ و نگهداری را ندارند.
وقتتان را روی چیزهایی که نمی توانید تغییری در آنها ایجاد کنید تلف نکنید. از کنار آنها عبور کنید و به مسیرخود ادامه بدهید.
١٠. دنیا پر از بی عدالتی است.
در زندگی خود بارها و بارها با بی عدالتی روبرو خواهید شد. آمادگی لازم را داشته باشید.
١١. شانس سراغ افراد سخت کوش می رود.
شانس هیچوقت نصیب افرادی که دست رو دست می گذارند و منتظر یک اتفاق خوب هستند نمی شود.
١٢. زمان خاصی برای یک آغاز بی نظیر وجود ندارد.
اگر قصد دارید کاری را آغاز کنید، شروع کنید. منتظر زمان بهتر نباشید. آن زمان هرگز نخواهد رسید.
١٣. شما نمی توانید همه جا حضور داشته باشید و نمی توانید همه چیز داشته باشید.
یاد بگیرید که تصمیم های درست بگیرید و به آنچه برای شما اهمیت دارد متعهد بمانید و آن را دنبال کنید.
١٤. باید از تمام افرادی که در زندگی شما هستند قدردانی کنید.
١٥. تجربه و احساسات بهترین سرمایه گذاری های شما هستند.
١٦. بعداً ،، معمولا به معنی هرگز است.
هیچ کاری را به بعد موکول نکنید. در لحظه زندگی کنید.
١٧. موفقیت مترادف پشتکار است.
١٨. انجام مرتب تمرینات ورزشی ضروری است.
١٩. شکست هیچ اهمیتی ندارد.
فقط پیروزی اهمیت دارد. پس از شکست نهراسید.
٢٠. هیچکس به شما کمک نخواهد کرد.
فقط خودتان باید به خودتان کمک کنید. پس اتکا و اعتماد به نفس را در خود تقویت كنيد
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
نامه واقعی به خدا
این نامه در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان "نامه ای به خدا" نگهداری می شود.
این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است
که در زمان ناصرالدین شاه ،دانش اموزی در مدرسه ی مروی تهران بود
و بسیار بسیار آدم فقیری بود.
یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.
مضمون این نامه :
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت جناب خدا !
سلام علیکم ،
اینجانب بنده ی شما هستم.
از آن جا که شما در قران فرموده اید :
"و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها"
«هیچ موجود زنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است.»
من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین.
در جای دیگر از قران فرموده اید :
"ان الله لا یخلف المیعاد"
مسلما خدا خلف وعده نمیکند.
بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم :
۱ - همسری زیبا و متدین
۲ - خانه ای وسیع
۳ - یک خادم
۴ - یک کالسکه و سورچی
۵ - یک باغ
۶ - مقداری پول برای تجارت
۷ - لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید.
مدرسه مروی-حجره ی شماره ی ۱۶- نظرعلی طالقانی
نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟
می گوید،مسجد خانه ی خداست.
پس بهتره بگذارمش توی مسجد.
می رود به مسجد در بازار تهران(مسجد شاه آن زمان) نامه را در پشت بام مسجد در جایی قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه! او نامه را پنجشنبه در پشت بام مسجد می ذاره.
صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره.
کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته،از آن جا که(به قول پروین اعتصامی)
"نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست"
ناگهان یک بادتندی شروع به وزیدن می کنه
نامه ی نظرعلی را از پشت بام روی پای ناصرالدین شاه می اندازه.
ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد.
او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد،
و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند.
وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند
دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید:
نامه ای که برای خدا نوشته بودید ،ایشان به ما حواله فرمودند
پس ما باید انجامش دهیم.
و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود.
این نامه الآن در موزه گلستان موجود است و نگهداری می شود.
کافیه تو واقعا بخوای و توکل کنی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
مدیرانی که به شرکتها روح پیشرفت میدهند
یک محل کار پویا و مناسب چگونه است؟
احساس درونی کارکنان در آن به چه صورت قابل ارزیابی است؟
هنگامی که شما وارد ساختمان شرکت لنکفورد سیسکو در مریلند میشوید، پس از چند ثانیه میفهمید تفاوتهای خاصی درآنجا انتظارتان را میکشد. پس از ورود به محوطه، خود را در محاصره قفسههای مرتب و تسمههای پلاستیکی در حال حرکت میبینید.
فضای حاکم بر اینجا پس از چند دقیقه برای شما شناختهتر میشود؛ چراکه بهتدریج با پیشینه فعالیتهای شرکت لنکفورد از طریق مشاهده عکسهای روی دیوار و اطلاعرسانیهای پیرامون آشنا میشوید و از بودن در آن مکان احساس خوشایندی پیدا میکنید؛ چیزی که برای تمام کسانی که در این کارخانه کار میکنند اتفاق افتاده و میافتد.
وقتی با مدیرعامل شرکت یعنی استانلی لنکفورد به صحبت مینشینیم درمییابیم که این شرکت واقعا متفاوت و همه چیز روی نظام و قاعده است. کارکنان به شکل عجیبی شرکتشان را دوست دارند. میزان غیبت و تاخیر کارکنان به شکل شگفتانگیزی پایین است، چیزی به نام نارضایتی از کار کردن در میان کارکنان آن مشاهده نمیشود و همه در آنجا با جان و دل کار میکنند، چرا که همگی احساس مالکیت دارند. مشتریان شرکت نیز از آن رضایت بسیار زیاد و کاملی دارند.
واقعیت آن است که مهمترین عامل در مطلوب بودن یک شرکت برای کارکنان، کیفیت رابطه کارکنان با مدیران مستقیمشان است؛ چراکه این مدیر مستقیم شماست که محیط کاری را برای شما گلستان یا جهنم میکند.
اگر او انتظارات مشخص و شفافی از شما داشته باشد، شما را بهخوبی بشناسد، به شما اعتماد داشته باشد و روی شما سرمایهگذاری کند، محیط کاری برای شما رویایی خواهد بود.
اما اگر در یک محیط کاری این فاکتورها نباشد، حتی با داشتن بهترین امکانات شامل صندلی ماساژور و ماشین به همراه راننده نیز برای شما بیارزش خواهد بود.
به همین دلیل است که کارکردن با یک مدیر فوقالعاده در یک شرکت کوچک و قدیمی بهتر است از کار کردن با یک مدیر نالایق در یک شرکت مدرن.
متاسفانه در برخی شرکتها، فرهنگ غلطی حاکم است که باعث میشود افراد فقط به خاطر دستاوردهای فردی درخشان و ارزشمندشان و نه توان مدیریتی و رهبریشان بهعنوان مدیر انتخاب شوند.
هر کارمندی در آمریکا دوست دارد به شرکتهای والت دیزنی یا جنرال الکتریک یا تایم وارنر بپیوندد، آن هم بهخاطر شهرت و حقوق و مزایای عالی این شرکتها. اما آنچه در این میان اهمیت بیشتری دارد، مدت زمانی است که کارکنان لایق و توانمند در چنین شرکتهایی باقی بمانند و با لذت در آنجا کار کنند که این زمان بر اساس کیفیت رابطه افراد با مدیران مافوق و میزان بالا بودن بهرهوریشان تعیین میشود و نه چیز دیگر.
در واقع، امروز، دوران «شرکتهای عظیم» و «مدیران بزرگ» گذشته است و دیگر کارکنان برای کار در چنین شرکتها و برای چنین مدیرانی سر و دست نمیشکنند، بلکه آنچه برای آنها مهم است، کیفیت رابطهای است که بین آنها و مدیران مستقیمشان شکل میگیرد و احساسی که از کار کردن در آن محیط به آنها دست میدهد.
منبع: Gallup
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
قدردانی: موفقیت کارکنان خود را ببینید!
یکی از شایعترین شکایتهایی که کارکنان از مدیرعاملها دارند آن است که کارکنان معتقدند آنها موفقیتهایشان را نمیبینند. رهبران باید به صورت فعالانه حس ارتباط را با کارکنانشان ایجاد کنند. این مهم با ابراز قدردانی به آنها آغاز میشود. بنابراین برای قدردانی از موفقیتهای کارکنان؛
کمکهای منحصر به فرد کارکنان را مورد توجه قرار دهید. وقتی کارکنان به موفقیتی دست پیدا میکند و یا عملکرد خوبی در انجام کاری دارند، چیزی بگویید که نشان دهید شما این کمک آنها را درک کردهاید. برای مثال بگویید: «من واقعا از زحمات شما بابت تلاشی که در جلب مشارکت افراد واحدهای دیگر برای دستیابی به اهداف تیم دارید را کمال سپاسگزاری را دارم؛ شما نشان دادهاید که در مهارت ارتباطی حرف ندارید».
هم به شکل خصوصی و هم در حضور دیگران از کارکنان قدردانی کنید. تعاملاتی روزانهای که دارید، چه این تعاملات در داخل آسانسور باشد و چه در پارکینگ سازمان، فرصتهایی برای آن است که تلاشهای کارکنانتان را مورد تقدیر و تشکر قرار دهید. همچنین قدردانی از افراد به شکل رسمی در جلسهها، یا ارسال ایمیل یا نامههای رسمیِ قدردانی هم در افزایش روحیه کارکنان و ارائه حس تشخص و احترام به آنها بسیار کارساز است
از کارکنانتان نظرخواهی کنید. با نظرخواهی از کارکنانتان، این حس را به آنها دهید که نظراتشان برای شما مهم است. به آنها فرصت ابراز وجود بدهید تا نظراتشان را بیان کنند. به صورت فعالانه نظرات کارکنان را درباره روشهای بهبود کسب و کار و ارتقای ارزش سهام شرکت جویا شوید و نظر آنها را در مورد مسائل مهم جویا شوید.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید