| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
مفهوم سفسطه به زبان ساده
شاگردان از استادشان پرسیدند: سفسطه چیست؟
استاد کمی فکر کرد و جواب داد: گوش کنید، مثالی می زنم، دو مرد پیش من می آیند. یکی تمیز و دیگری کثیف من به آن ها پیشنهاد می کنم حمام کنند. شما فکر می کنید، کدام یک این کار را انجام دهند؟
هر دو شاگرد یک زبان جواب دادند:
خوب مسلما کثیفه!
استاد گفت: نه، تمیزه. چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر آن را نمی داند. پس چه کسی حمام می کند؟
حالا پسرها... می گویند: تمیزه!
استاد جواب داد: نه، کثیفه، چون او به حمام احتیاج دارد. و باز پرسید: خوب، پس کدامیک از مهمانان من حمام می کنند؟
یک بار دیگر شاگردها گفتند: کثیفه!
استاد گفت: اما نه، البته که هر دو! تمیزه به حمام عادت دارد و کثیفه به حمام احتیاج دارد. خوب بالاخره کی حمام می گیرد؟
بچه ها با سر درگمی جواب دادند: هر دو!
استاد این بار توضیح می دهد: نه، هیچ کدام! چون کثیفه به حمام عادت ندارد و تمیزه هم نیازی به حمام کردن ندارد!
شاگردان با اعتراض گفتند: بله درسته، ولی ما چطور می توانیم تشخیص دهیم؟ هر بار شما یک چیزی را می گویید و هر دفعه هم درست است.
استاد در پاسخ گفت: خوب پس متوجه شدید، این یعنی سفسطه! خاصیت سفسطه بسته به این است که چه چیزی را بخواهی ثابت کنی
پی نوشت:
پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بیتمکین بود
/مثنوی معنوی، مولانا
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
مدیر : خدمتگزار یا سرور
در سازمانها و شرکتهای ژاپنی، معمولا کارمندان و مدیران در سالنهای وسیع به مانند ساردین کنار هم نشسته اند! اگر بخواهید مدیران واحدها را پیدا کنید، محال است که از روی امکانات، بزرگی میز و فضای کاری ، منشی و غیره بتوانید تشخیص بدهید که مدیر بخش کیست و باید حتما سوال کنید که مدیر چه کسی است و با تعجب خواهید دید که امکانات و فضای کاری مدیر، در حد بقیه و حتی کمتر از اعضای گروهی است که بر آنها مدیریت میکند. !!
حدود سه ماه قبل از ناگویا به یک دفتر شیک در مرکز توکیو منتقل شدیم و در ابتدا فضای کاری باز با کلی فضای خالی داشتیم که بتدریج و با انتقال و جذب نیروهای جدید، تکمیل شد. با ورود مستمر اعضای جدید، انتظار داشتم که فضای کاری من و سایر کارمندان کوچکتر شود ولی با کمال تعجب مشاهده میکنم که بجای فضای کاری کارمندان، این فضای کاری مدیر کل دفتر توکیو است که هر روز کوچک و کوچکتر میشود !! هر نفری جدیدی که می آید بخشی از فضای او را میگیرند با گذاشتن یک میز و کامپیوتر، به نیروی جدید اختصاص میدهند!!!
اینگونه است که مدیران ژاپنی خدمتگزار شرکت و کارمندان زیر دست خود هستند ( هرگاه شرکت مشکل مالی پیدا کند در ابتدا حقوق و پاداش مدیران کاهش می یابد و قطع میشود) و کارمند ژاپنی با دیدن این مدیران خدمتگزار، با جان و دل برای پیشرفت شرکت کار و تلاش میکند چون میبیند مدیر او جلوتر از او در صف اول فداکاری و تلاش قرار دارد و در هنگام مشکل و سختی، مدیر او پیشتاز و جلوتر از اوست.
یادم می آید در ایران مدیری داشتیم که طبق معمول مدیران ایرانی چند ده شغله بود و تقریبا هیچوقت در شرکت حضور نداشت!! با اینحال اتاق و فضای بسیار بزرگی را به خود اختصاص داده بود که بسیار هم به آن حساس بود. در مقطعی شرکت پروژه بزرگی را گرفت و تعداد زیادی نیروی جدید به شرکت وارد شدند. بتدریج فضای کاری ما کوچک و کوچکتر شد بطوریکه برخی مجبور شدند که در راهروها میز بگذارند و کارشان را انجام بدهند !!!
با اینحال کسی جرات نداشت از آن مدیر مغرور درخواست کند که بخش کوچکی از آن فضای بلا استفاده خود را به نیروهای جدید تخصیص دهد و خودش هم با دیدن این شرایط، هیچ اقدامی انجام نداد!!!
من نمیدانم ریشه اینهمه غرور و نخوت و احساس سروری در مدیران ما از کجا نشات گرفته است!! آخر چه عرضه کرده اند و چه گلی بسر ما زده اند !!! حداقل کارایی و بهره وری هم نداشته و ندارند که به آن ببالند و شرایط اسفناک کنونی اقتصاد، نتیجه عملکرد همین مدیران نالایق مغرور و سرور پیشه است. کمی مدیران ژاپنی را ببینید که با اینهمه کارایی و زحمت و تلاش، بدون ادعا به مانند یک خدمتگزار در خدمت شرکت و کارمندان زیر دست خود هستند!!!
دکتر حسین تهرانی، محقق ارشد شرکت تویوتا
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
نوآوری فرغونی! (نوآوریهایی که به آنها میخندیم!)
هر چیزی که یک جامعه آن را نوآوری مینامند، نوع نگاه آن جامعه را به نوآوری نشان میدهد. اگر شرکتی تصمیم بگیرد تا «چرخ چاه» را به شیوهای طراحی کند که با نصب سریعتر داشته باشد یا یک «فرغون» بسازد که جمع بشود، آیا ما آن را نوآوری مینامیم؟ آیا به آن میخندیم؟
◀️ نوآوری ترسناک
این روزها نوآوری یک واژهی ترساننده است. وقتی اسم نوآوری میآید انتظار داریم تا تغییرات بزرگ را در بالاترین سطوح تکنولوژی شاهد باشیم. نوآوری برای ما یعنی معرفی یک فناوری جدید که استیو جابز در سالنی بزرگ با حضور خبرنگاران داشت، یا یک تغییر بزرگ که ایلان ماسک در خصوص خودروهای برقی به ما معرفی میکند.
اساسا تصور آن فرغون فرضی که گفته شد، برای ما یک تصور خندهدار است. آیا در ساخت آن فرغون دانش استفاده نشده است؟ آیا آن فرغون دانشبنیان است؟
اگرچه این پرسشها خندهدار است، اما میتواند پرسشهایی جدی در حوزهی نوآوری باشد.
◀️ نوآوری مردمی
اما آسیاییها و خصوصا هندیها در دههی اخیر یک مفهوم جدید به نام «نوآوری مردمی» (Grassroot Innovation) را معرفی کردهاند. نوعی از نوآوری که در آن نمیتوان از فناوریهای جدید سراغ گرفت، بلکه تنها ابزاری است که زندگی را برای مردم سادهتر میکند. نوآوری مردمی کاری به لبهی فناوری ندارد، اساسا کاری به بازارهای جهانی هم ندارد، بلکه از فناوریهای گذشته، از ایدههای ساده و از تکنیکهای پیش پا افتاده بهره میبرد تا بتواند با شیوههای نو، زندگی را سادهتر کند.
در نوآوری مردمی ممکن است یک سطح آب طراحی شود تا روستانشینان صحرای آفریقا بتوانند سادهتر از چشمه به چادر و سرپناهشان آب بیاورند! همانطور که در فیلم پست بعدی میبینید.
نوآوری را اصولا آن طبقهی خلاق شهری که تحصیلکردگان دانشگاههای برتر هستند، تولید میکنند، در حالی که نوآوری مردمی را اغلب کنشگران مدنی و فعالان اجتماعی راهبری میکنند. نوآوران مردمی از درد زندگی مردم نوآوری میکنند. آنها اهمیت کارشان در آن است که بتوانند سختیهای زندگی را ببینند و برای سختیها راهحلهای مناسب بیابند.
شاید بد نباشد به جای کمک به روستانشینان بشاگرد، به جای ژست مردمی گرفتن و فرغون در دست گرفتن و عکس گرفتن با آن، تلاش کنیم تا از طریق «نوآوری مردمی» کمی زندگی را برای آنان سادهتر کنیم.
شاید بد نباشد تا شیوهی نگاهمان به نوآوری را تغییر دهیم.
دکتر امیر ناظمی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
رمز و راز (اصول ساده) کار گروهی در ژاپن
مقصر نه، راه حل آری
همین چند وقت پیش بود که زحمات دوساله گروهی که در آن کار میکردم بر باد هوا رفت و خودرو و تمام تجهیزات پیشرفته آن، بیش از دو سال کد نویسی و تست، به یکباره از کار افتاد و کسی نمیدانست که دقیقا چه اتفاقی افتاده و هیچکس نمیتوانست دلیل قانع کننده ای برای آن پیدا کند. بطور خودکار اولین فکری که از ذهن من گذشت این بود که مقصر از کار افتادن سیستم کیست؟ سیستم و خودرو بسیار خوب و دقیق عمل میکرد و مشکلی نداشت و پس باید کسی در جایی خراب کاری انجام داده باشد!!
در این میان برخورد مدیران پروژه بسیار جالب و آموزنده بود. در جلسات متعددی که بلافاصله تشکیل شد، اصلا صحبتی از سرزنش و پیدا کردن فرد مقصر و خاطی نبود و تنها صحبت از این بود که به چه دلیل این مشکل بوجود آمده است. در حالیکه من همچنان بر وجود یک مقصر و خطاکار تاکید داشتم، سایر اعضای گروه بر یافتن مشکل اصلی تمرکز داشتند و سعی میکردند که پای کسی را به عنوان خطاکار به میان نیاورند و صحبتها در جلسات به حاشیه نرود.
پس از انجام تست ها و بررسی های مختلف ، سرانجام به مشکل اصلی پی بردیم که از تصور ما خارج بود و به پیچیدگی زیاد سیستم برمیگشت ( به قولی به عقل جن هم نمیرسید!!) و بر همین اساس در حال نوشتن چند حق اختراع خوب و اساسی هستیم. من از ذهنیت اولیه خودم بسیار شرمنده شدم که بدون تفکر لازم و با هیجان بسیار ( کلا هوش و عمل هیجانی ما ایرانیها بسیار بالا است)، تنها بدنبال مقصر بودم که در حالیکه مقصری وجود نداشت و مشکل اصلی عدم درک کامل ما از پیچیدگی های سیستم بود.
یادم می آید در ایران در پروژه پیچیده و مشکل لوله گزاری زیر آب و تست های مربوطه، با مشکلات و تاخیرات فراوانی مواجه بودیم . با اینکه مهندسین و نیروهای پروژه از افراد بسیار کارآمدی تشکیل شده بودند، ولی پیچیدگی های فنی و عدم تجربه، مشکلات و تاخیرات زیادی بوجود آورده بود. متاسفانه برخورد مدیر پروژه در مواجهه با این تاخیرات، تنها پیدا کردن مقصر و خراب کردن آوار بر سر او بود. با این روش مدیریت، نه تنها وقت زیادی از اعضای گروه صرف دعواهای بدون سرانجام میشد، بلکه با ایجاد جو سرخوردگی، بسیاری از نیروهای کارآمد پروژه را ترک کردند و عملا چندین بار کل تیم پروژه تغییر پیدا کرد، ولی مشکلات و تاخیرات نه تنها حل نشد بلکه به مراتب اوضاع بدتر و وخیم تر شد!!
در سطحی وسیعتر در مدیریت اقتصاد و صنعت مملکت هم دیدگاه مشابهی برای پیدا کردن مقصر و خطاکا وجود دارد. با بروز کوچکترین مشکل، به جای اینکه انرژی و وقت نیروهای نخبه صرف پیدا کردن راه حل شود، صرف دعواهای بی انتهایی میشود که تنها مشکل را تشدید میکند و هیچ نتیجه ای در برندارد.
دکتر حسین تهرانی، محقق ارشد شرکت تویوتا
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
قلعه ذهنی شما
کتاب تسلّای فلسفه، آخرین کتابی است که در زندان و توسط بوئتیوس رومی نوشته شد. زمانی که بوئتیوس وحشتزده و مستاصل در زندان به انتظار اعدام نشسته بود، شمایل زنانه گیرایی بر او ظاهر میشود؛ این زن فلسفه است. فلسفه، دنیا را برایش توضیح میدهد و برخی از ابزارهای ذهنی را در اختیارش میگذارد تا برای کنارآمدن با وضعیت جدید و گریزناپذیرش به او کمک کند. خلاصه توصیههای فلسفی او به شرح زیر است:
▪️وجود سرنوشت را قبول کنید. خیلی در قید این نباشید که در حال صعود هستید یا نزول. همهچیز ممکن است زیرورو شود.
▪️همه آنچه متعلق به شماست و برایتان ارزشمند و عزیز است؛ سلامتیتان، همسرتان، فرزندانتان، دوستانتان، خانهتان، اموالتان، سرزمینتان، اعتبارتان و همینطور جایگاه اجتماعیتان، همگی گذرا هستند. دلبسته هیچکدامشان نباشید. اگر سرنوشت اینها را به شما بخشید، خوشحال باشید، اما همیشه یادتان باشد که اینها زودگذر، شکننده و موقتیاند.
بهترین نگاه ممکن است این باشد که فرض کنید آنها به امانت پیش شما هستند تا هم بیشتر قدردان آنها باشید و هم وابسته و دلبسته آنها نشوید.
▪️اگر همهچیز را از دست دادهاید، باز هم بهیاد داشته باشید که ویژگیهای مثبت، بهنسبت منفیها در زندگیتان خیلی بیشترند. غرولندکردن بیمورد است.
▪️آن چیزهایی که نمیشود از شما گرفت، افکارتان هستند. ابزارهای ذهنیتان و این که چهطور بدشانسیها، شکستها و ناکامیها را تعبیر میکنید. میتوانید به این فضا قلعه ذهنی (Epictetus) بگویید، آزادیای که هیچوقت از شما سلب نخواهد شد.
مطمئنا همه این مطالب را قبلا شنیده و خواندهاید. اینها اصول بنیادی رواقیگریاند؛ یک فلسفه زندگی باستانی و بسیار کاربردی که ریشه آن به آتن و قرن چهارم پس از میلاد، یعنی هزار سال قبل از بوئتیوس بر میگردد. جالبتوجه است که رواقیگری هنوز هم تنها شاخه فلسفه است که پاسخهای کاربردی برای سؤالات روزمره زندگی دارد. سایر شاخهها و زیرشاخهها، اگرچه میتوانند ما را به فکر فروبرند، اما در مواجهه با زندگی کمک چندانی نمیکنند.
هرچه دنیا پیچیدهتر و درهم تنیدهتر باشد، احتمال اصابت ضربات غیرمنتظره و بیسابقه سرنوشت هم بالاتر میرود. الان سرمایهگذاری روی یک جعبهابزار فکری، که ما را از نظر عاطفی برای خسارتها آماده کند، بیشتر از همیشه ارزشمند خواهد بود.
یک توفان اینترنتی میتواند شما را نابود کند. یک بحران مالی جهانی میتواند پسانداز شما را از بین ببرد. شریک زندگیتان عاشق یک دوست فیسبوکی میشود و شما را از خانه بیرون میاندازد. همه اینها بدند، اما هیچکدام مرگبار نیستند. تا همین حالا هم شما از پس بزرگترین نبردهای سرنوشت بر آمدهاید
.
بدون تردید دنیا پر از بیثباتی و اتفاقات تصادفی است و هرازگاهی زندگی شما هم زیرورو خواهد شد. خوشبختی را در موقعیت حرفهای، ماشینهای گرانقیمت، حساب بانکی یا موفقیتهای اجتماعی پیدا نخواهید کرد. هرکدام از اینها ممکن است در کسری از ثانیه از شما گرفته شود. خوشبختی را تنها در قلعه ذهنیتان میتوانید پیدا کنید. پس روی آن سرمایهگذاری کنید.
هنر خوبزندگیکردن
رولف دوبلی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
استعداد ما در شایعه پذیری و فقدان مرجع روشنگری
تردیدی نیست کسر مهمی از ما بشدت جوگیر و مستعد پذیرش آسان شایعات هستیم . بخوبی به یاد دارم بعد از فروپاشی شوروی در دهه ۷۰ سیل مسافران کشورهای باز مانده از شوروی به بازار ایران روان شده با ولع زیاد آنچه در بازار موجود بود از ماکارونی های بی کیفیت دهه هفتاد تا چینی آلات بهداشتی و مبلمان را با دلار خریداری میکردند . بعید میدانم بازار ما در دوران معاصر چنان رونقی را به خود دیده باشد . بجای اینکه آن وضعیت موجب خوشحالی ما شود و شرایط بهتری برای استمرار و استفاده بیشتر برای آن فراهم آوریم ، بلافاصله شایعه شد که اینها در حال غارت کشور هستند !!! و پول خرید اجناس را زنان آنها با خود فروشی به مردان ایرانی تامین میکنند . با اوج گیری شایعات مسئولان بلافاصله جوگیر شده محدودیت های زیادی برای ورود آنها ایجاد کردند ، آنها هم راهشان را به سمت دبی و استانبول تغییر دادند و با دیدن کیفیت و تنوع کالا و خدمات آنجا متوجه شدند كه قبلاً با رفتن به ایران چه کلاه گشادی سرشان رفته است . در نتیجه فرصتی عالی که بر اثر یک حادثه و نه تدبیر ما به وجود آمده بود را دو دستی به دیگران تقدیم کردیم.
اکنون نیز و طی هفته های اخیر دوباره همان داستان (البته بالعکس) در مورد توریست / زائران عراقی در حال تکرار است ، با این تفاوت که به مدد فضای مجازی گستردگی شایعه پراکنی و زمينه شایعه پذیری صد چندان شده . یک کلیپ که در آن صدای فردی به زبیم عربی شنیده میشود که مدعی است برای گرفتن خدمات جنسی از عراق به ایران آمده در سطحي گسترده پخش میشود و اینطور القاء میشود که گوئی که تمام آنها به این منظور به ایران می آیند . هزاران نفر هم بی توجه به صحت و سقم موضوع و تبعات منفی جلوگیری از ورود توریستهای عراقی آن هم در شرایط رکود فعلی و شروع دوباره تحریم ها ، با هدف دفاع از ناموس زنان ایران به گسترش شایعه کمک میکنند . اما اگر کمی دقت کنند متوجه میشوند اکثریت عراقی های وارد شده به ایران را زنان ، کودکان و مردان مسن تشکیل می دهند . مردان میانسال و جوان هم عمدتاً خانوادگی به ایران سفر میکنند .
بسیاری از شیعیان عراق به دلیل پیوندهای چند صد ساله مذهبی و فرهنگی با ما ایران را وطن دوم خود میدانند ، در مقابل هر ساله صدها هزار زائر ایرانی به عراق سفر میکنند . اینکه در مقطعی مردی با جنون قدرت و جویای نام جنگی خونین بین دو ملت به راه انداخت ربطی به مردم عادی عراق که با آن جنگ مخالف بودند ندارد . در نیمه اول قرن گذشته ملتهای اروپایی طی دو جنگ جهانی همدیگر را وحشيانه سلاخی کردند اما در نیمه دوم همان قرن مرزهای بین خود را برچیدند . اگر توریست / زائران عراقی صرفاً در ايران به دنبال خدمات جنسي باشند در همه كشورهاي أطراف و نزديك عراق اين امكان بیشتر برای آنها فراهم است . پس با همراهی و سکوت در برابر شایعات بی اساس مردم خود و عراق را بدنام و از هم متنفر نکنیم .
طول سواحل درياي خزر ٦/٠٠٠ كيلومتر و طول ساحل ما از اين دريا فقط ٦٠٠ كيلومتر است يعني ١٠٪ كل ساحل خزر . به يكباره موجي شديد در فضای مجازي راه مي افتد كه مسئولان سهم ۵۰٪ ایران را با سهم ۱۱٪ عوض کردند . کسانی که با سوء نيت به اين شايعات دامن ميزنند تكليفشان معلوم است ، اما كساني كه از سر دلسوزي اينكار را ميكنند يك لحظه به نقشه خزر و كشورهاي ساحلي آن نگاهی نمی اندازند تا متوجه شوند اگر قرار بر اختصاص ۵۰٪ از خزر به ایران باشد باید ترکمنستان و آذربایجان را بطور کلی و بخش زیادی از قزاقستان را از خزر محروم کرد !!! .
یا اینکه خبري در مورد ماهيگيري چيني ها در خليج فارس پخش میشود ، موجی سهمگین از شایعات مبنی بر فروش خلیج فارس !!! راه می افتد . اما هیچ کس کم و کیف موضوع را بررسی نمیکند . آیا حضور چینی ها قانونی است ؟ منافع حضور آنها برای ما بیشتر است یا عدم حضور آنها ؟ اگر آنها صید نکنند ما ميتوانيم كار آنها را انجام دهيم ؟ آيا ماهي هاي صيد شده بين ما و آنها تقسيم ميشود ؟اگر با ما قرارداد نبندند میتوانند با عمان و امارات قرار داد بندند و همین کار را انجام دهند ؟ ما جواب هيچكدام از اين سؤالها را نميدانيم ، با اينحال مطمئن هستيم در اين مورد خيانت شده است !!!.
اما چرا بخش زیادی از ملت ما اینچنین در این مورد آسیب پذیر و بی دفاع است ؟ زیرا اولاً مرجع مورد اعتمادی رسمی وجود ندارد که با صدور یک اطلاعیه ، مصاحبه و یا خبر به شایعات پایان دهد ، ثانیاً ما ملتی اهل تحمل سختی تحقیق و بررسی نیستیم.
غلامرضا مصدق
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
بازی قدرت در سازمانها
همه انسانها دوست دارند راه خودشان را پیدا کنند و افراد قدرتمند این راه را بهتر و بیشتر مییابند. ما معمولا رفتار بهتری با این افراد داریم و به آنچه میگویند گوش میدهیم. چه کسی دوست ندارد در موضع قدرت باشد؟ اما رسیدن به این جایگاه چندان ساده نیست.
دانشگاهیان، قدرت را حق امتیاز دسترسی به منابعی تعریف میکنند که افراد دیگر به آن نیاز دارند، اما دسترسی ندارند. این منبع میتواند پول باشد. بنابراین، رئیس شما که میتواند درآمد شما را با افزایش حقوق، ترفیع یا اخراجتان کنترل کند، بر شما قدرت دارد. به هر حال این منبع هر چه باشد، همه کس به آن دسترسی ندارد.
انا اینسی، استادیار رفتار سازمانی در مدرسه کسبوکار لندن میگوید: «قدرت وابسته به موقعیت است. مدیری که در یک بخش قدرت را در اختیار دارد، در یک حوزه دیگر چنین جایگاهی ندارد. مدیر عاملی را در نظر بگیرید که وقتی به خانه میرود، باید حرف کودک لجبازش را گوش کند. پس مساله این است که کدام منبع در آن لحظه مهم است و چه کسی به آن دسترسی بیشتری دارد.
قدرت در حال تغییر و زودگذر است. قدرت نسبی است و همواره به این ربط دارد که در این لحظه چه چیزی اهمیت دارد.»
دکتر اینسی در مورد رابطه قدرت و فساد توضیح میدهد که قدرت لزوما مدیران را به افراد بدی تبدیل نمیکند، بلکه به آنها آزادی میدهد تا بیشتر همراستا با اهداف شخصی خود حرکت کنند. بنابراین، اگر کاری دارید که شما را در معرض رشوهخواری قرار میدهد و در آن کار به موضع قدرت میرسید، احتمال اینکه رشوه بگیرید، بیشتر میشود. همزمان، اگر فردی اجتماعی و بخشنده هستید، با به قدرت رسیدن، بیشتر از این ویژگیهای خود استفاده میکنید.
در شرکتهایی که سلسله مراتب قدرت در آنها قویتر است، چون چند منبع قدرت (پول، احترام و نفوذ) همراستا میشوند، رفتارهای افسارگسیخته تشدید میشوند.
کلتنر، استاد روانشناسی دانشگاه یو.سی برکلی، در مورد «پارادوکس قدرت» می گوید که مدیران معمولا به خاطر ویژگیهای خوب و شایستگیهایی که داشتهاند به قدرت میرسند، اما وقتی چنین جایگاهی بهدست آوردند، به تدریج این ویژگیها را از دست میدهند.
کلتنر مینویسد: «ما به سبب ماهیت انسانی خود به قدرت میرسیم و در دنیا تفاوت ایجاد میکنیم، اما تجربه کردن قدرت و امتیازهایی که به دست میآوریم، باعث میشوند مثل افراد جامعهستیز غیرقابل کنترل به بدترین شکل رفتار کنیم و از این قدرت افول کنیم.»
کلتنر میگوید که تعریف سنتی از قدرت دیگر قدیمی شده و دنیای مدرن شکل نرمتری از آن را به رسمیت میشناسد:
"قدرت همه تعاملات ما را از روابط بین والدین و فرزندان تا روابط بین همکاران، شکل میدهد. قدرت وسیلهای است که از طریق آن با هم ارتباط برقرار میکنیم. قدرت یعنی از طریق نفوذ در دیگران، در دنیا تفاوت ایجاد کنیم."
منبع: London Business School
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
آیا بازخورد ضعیف رشد شرکتتان را کند کرده است؟
نسل هزارهای که وارد بازار کار شده، به دریافت بازخورد مثبت عادت کرده و خیلی از افراد این نسل انتظار دارند همواره تحسین شوند، ارتقا بگیرند و در شغلشان پیشرفت کنند. در نتیجه، مدیران برای پشتیبانی از این کارکنان خود تحت فشار هستند.
مشکل اینجا است که ارائه بازخورد مثبت تنها نیمی از این معادله است. کارکنانی که میخواهند در کار خود برتر باشند، نیاز دارند تصویر کاملی از عملکرد خود را ببینند و این یعنی شرکتها باید روشهایی را برای ارائه انتقاد سازنده بهکار بگیرند.
به همین منظور، شرکت "اکسلریشن پارتنرز" مدیران خود را به تمرین «اعتباردهی محترمانه» تشویق میکند. اعتباردهی محترمانه یعنی توانایی بیان کردن صادقانه نظرات و دیدگاههای خودتان و در عین حال احترام گذاشتن به چشماندازها و احساسات دیگران. این یک اصل مهم است که هم در روابط کاری و هم در روابط شخصی کاربرد دارد و به مباحثات و دستاوردهایی با کیفیت بهتر منجر میشود.
هدف بازخورد بهبود دادن است، نه دلسرد کردن و تضعیف روحیه؛ بنابراین مهم است که هنگام راهنمایی کارکنان، از بازخوردهای دقیق و درست استفاده شود، مسائل را شخصی نکنید، در پیشداوری و قضاوت اشتباه اصرار نورزید و لجبازی نکنید.
قانون نانوشته من این است که ظرف سه روز از گذشت یک اتفاق بازخورد ارائه دهید و در غیر این صورت، آن را نادیده بگیرید.
هر وقت بازخورد ارائه میدهید، دو نکته را در نظر داشته باشید:
۱) باید شأن و احترام افراد را حفظ کنید.
۲) افراد میخواهند واقعیت را بدانند و سپس آن را مدیریت کنند.
از بهکار بردن زبان اتهامزننده مثل «این کار همیشگی شما است» یا «هیچوقت از پس یک کار برنمیآیید» خودداری کنید. در عوض، در مورد موقعیت، رفتار و اثر آن رفتار بر شرکت صحبت کنید.
نکتهای که در اینجا وجود دارد اینکه مشکل را برای فرد از منظر اثری که بر کسب و کار می گذارد توضیح دهید و تاکید کنید که مساله اصلا جنبه شخصی برای شما ندارد.
برای اینکه اعتباردهی محترمانه را بهتر توضیح دهیم، آن را در قالب یک ماتریس ۲×۲ که انواع بازخورد را نشان میدهد، میبریم:
ماتریس را با یک مثال توضیح میدهیم. اگر شخصی بپرسد «نظرت در مورد این طراحی چیست؟» و شما واقعا آن را دوست نداشته باشید، چهار نوع جواب میتوانید بدهید.
▪️رک و بیپرده:
خیلی راحت میتوانید بگویید «دوستش ندارم.» این یک پاسخ صادقانه، اما واقعا غیرمحترمانه است.
▪️پرخاشگری منفعل:
اگر دلیل شما برای دوست نداشتن طراحی این باشد که ممکن است طراحی شما را زیر سوال ببرد، ممکن است بگویید: «خوبه، اما مطمئن نیستم مدیرعامل آن را بپسندد.» این نوع پاسخ هم صادقانه نیست و هم غیرمحترمانه و همراه با بیاعتنایی است.
▪️اجتناب از درگیری:
اگر بگویید «خوب است» درحالیکه واقعا از طراحی خوشتان نیامده، ممکن است فرد نازنین و مودبی به نظر برسید، اما صداقت نداشتهاید و در واقع موضوع را از سر باز کردهاید. این بازخورد به آن کارمند کمکی نمیکند تا کارش را اصلاح کند و در نهایت هم به نفع شرکت نیست.
▪️مودب و صادق:
«من ترجیح میدادم که این طراحی ویژگیهای فلان و فلان را داشته باشد. این پاسخ از همه سنجیدهتر است و تصریح میکند که خیلی از طراحی خوشتان نیامده و در عین حال طرف مقابل را به خوبی راهنمایی میکند.
اغلب اوقات افراد از گزینههای دوم و سوم استفاده میکنند که هر دو نتایج بهینهای ندارند. در پرخاشگری منفعل، نظر واقعی شما پشت آنچه میگویید گم میشود و در اجتناب از درگیری، پاسخی صادقانه و موثر همراه با احترام داده نمیشود. آیا فکر نمیکنید کسی که از شما نظر میخواهد سزاوار بهتر از اینها است؟
دفعه بعدی که به کارکنان خود بازخورد میدهید یا نظری از شما پرسیده میشود، به این فکر کنید چطور صادقانه و محترمانه رفتار کردن میتواند کارآمد باشد. این رویکرد بهویژه زمانی ارزشمند است که در انتقال یک پیام با سختی مواجه هستید. در این شرایط، طرف مقابل از بازخورد محترمانه شما استقبال میکند. ارائه بازخورد خوب افراد را از تکرار اشتباه بازمیدارد و امکان پیشرفت به آنها میدهد.
منبع: Forbes
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چقدر کارکنانمان را می شناسیم؟
شرکت های موفق در عرصه رقابت، مشتریان خود را خوب می شناسند و این شناخت را مرتبا به روزآوری می کنند تا آنچه به بازار عرضه می کنند با خواست و نیاز مشتری تناسب داشته باشد. هر چه دیگران را بهتر و دقیق تر بشناسیم، می توانیم رفتارمان با آنها را هم مناسب تر و موثرتر تنظیم کنیم.
مدیران موفق باید در 3 حوزه مهم، کارکنان خود را بشناسند تا بتوانند روابطی اثربخش را با آنها تنظیم و در مورد آنها اجرا کنند:
1- نقاط قوت و ضعف
مدیران موفق شطرنج بازی می کنند، آنها از میدان حرکت و مانور هر مهره مطلع هستند و ویژگی های متمایز هر یک از کارکنان را خوب می شناسند. آنها روی همین ویژگی های مثبت متمایز سرمایه گذاری می کنند و البته و در کنار آن نقاط ضعف کارکنان را هم از طریق آموزش و تکنولوژی و ... کنترل می نمایند.
2- محرک ها و عوامل پیش برنده روحی
مدیران موفق می دانند که کارکنان شان چه می خواهند، چگونه به هیجان می آیند و چگونه می توان به آنها انگیزه داد." روانشناسی نیاز و انگیزش" به مدیران کمک می کند تا به هر یک از کارکنان چیزی بدهند که با خواست و نیاز آنها بیشترین تناسب و بر روحیه و رضایت آنها بیشترین اثر مثبت را داشته باشد.
3- سبک یادگیری
مدیران، مسئول آموزش و یادگیری کارکنان هم هستند، لذا باید بدانند هر کارمند چگونه یاد می گیرد. شناخت سبک یادگیری کارکنان، آموزش آنها را اثربخش تر و سازمان را موفق تر می کند.
در کنار آثار مستقیم حاصل از شناخت کارکنان، به نظرتان وقتی کارمندی می بیند که مدیرش برای شناخت استعدادها، قوت ها، انگیزه ها و سایر ویژگی ها و نیازهای او وقت صرف کرده و حساس بوده چه حالی پیدا می کند؟
دکتر بهزاد ابوالعلائی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
وفاداری بیشتر با ایجاد جو احترام در سازمان
وقتی از کارکنان یک کسبوکار میپرسید بیشترین چیزی که برایشان اهمیت دارد چیست، اغلب احساس مورد احترام بودن اولین چیزی است که به آن اشاره میکنند. با اینکه کارکنانی که احترام نمیبینند، فقدان آن را به خوبی درک میکنند، اما افرادی که در نقشهای مدیریتی یا دیگر پستهای ارشد هستند و این احترام را لمس میکنند، چندان به آن فکر نمیکنند. بنابراین، رهبران سازمانی ممکن است به سادگی از وجود این مشکل خبر نداشته باشند.
مساله بزرگتر این است که رهبران سازمان از آنچه احترام در محیط کار را شکل میدهد، درک ناقصی دارند بنابراین حتی تلاشهای ناشی از حسن نیت برای ایجاد محیط کاری محترمانه، بیسرانجام میماند.
تحقیقات ما نشان میدهد که کارکنان دو نوع احترام را ارزش میدانند. «احترام طبیعی» که بهطور مساوی به همه اعضای یک گروه کاری یا سازمان داده میشود و نیاز ذاتی انسان را برای اینکه احساس کند ارزشمند است و به حساب آمده است، برطرف میکند. در محیطهایی که احترام طبیعی وجود ندارد یا خیلی کم است، شاهد نظارت بیش از حد بر ریزهکاریها و مدیریت خرد، خشونت و سوء استفاده از قدرت هستیم و این حس وجود دارد که کارمندان قابل جایگزین شدن هستند.
نوع دوم، «احترام اکتسابی» است که نصیب کارکنانی میشود که ویژگیها یا رفتارهای ارزشمند به نمایش میگذارند. این نوع احترام بین افرادی که انتظارات فراتر از حد دارند و افرادی که کار علمی میکنند تمایز قائل میشود و تایید میکند که هر کارمندی نقاط قوت و استعدادهای منحصر به فرد دارد. احترام اکتسابی نیاز انسان را برای احساس ارزشمند بودن در قبال انجام یک کار خوب، برطرف میکند. اعتباردزدی برای جلوگیری از موفقیت دیگران و ناتوانی در درک دستاوردهای کارکنان، نشانههای نبود این نوع احترام در سازمان است.
یکی از چالشهای دقیق و ظریف در ایجاد یک جو محترمانه، یافتن توازن درست بین این دو نوع احترام است. تحقیقات نشان میدهد عدم توازن میتواند باعث ناامیدی کارکنان شود. بهعنوان مثال، محیطهای کاری که احترام طبیعی در آنها خیلی زیاد است، اما احترام اکتسابی زیادی وجود ندارد، دستاوردهای فردی را به یک اولویت کماهمیت برای کارکنان تبدیل میکنند، چون آنها فکر میکنند با هر کسی صرف نظر از اینکه چه دستاوردی دارد، به یک شکل رفتار میشود. در محیطهایی که اهداف سازمان در قالب تیم محقق میشود، این ترکیب میتواند مناسب باشد، اما ریسک کاهش انگیزه و مسوولیتپذیری افراد وجود دارد.
در مقابل، محیطهای کاری که احترام طبیعی در آنها پایین است، اما احترام اکتسابی بالایی وجود دارد، کارکنان را به رقابت زیاد تشویق میکنند. در محیطهایی که تیمهای فروش با هم رقابت میکنند و کارشان چندان به هم وابسته نیست، این توازن میتواند مناسب باشد. اما از اینکه افراد دانش خود را در مورد موفقیتها یا شکستهایشان با دیگران به اشتراک بگذارند، جلوگیری میکند و اغلب باعث تکروی و رفتارهایی با حاصل جمع صفر میشود.
رهبران سازمان با دانستن این تفاوتها و نکات ریز، میتوانند محیطی ایجاد کنند که متناسب با موقعیتشان باشد. باید گفت در بیشتر مواقع، سطوح بالایی از هر دو نوع احترام نام بردهشده مورد نیاز است.
از آنجا که شغل افراد اغلب عامل مهمی است که نشان میدهد آنها که هستند و چه درکی از خودشان دارند، کلیدهای احترام قائل شدن در یک جو حرفهای، سیگنالهای مهم ارزش اجتماعی هستند. به علاوه، کارکنان اغلب به امید توسعه هویت خود در طول زمان و از طریق رشد حرفهای و تبدیل شدن به نسخههای بهتری از خودشان، به سازمانها میپیوندند. احترام یک مکانیزم بازخورد مهم و کاتالیزوری برای این رشد است. تحقیقات نشان میدهد وقتی کارکنان جدید یک سازمان رفتارهای ناخوشایندی را در شروع کار تجربه میکنند، بهتدریج آن رفتار را در خودشان نهادینه میکنند.
یک محیط کار سرشار از احترام، مزایای قابل توجهی برای سازمان به همراه میآورد. کارکنانی که میگویند در محیط کارشان مورد احترام هستند، رضایت شغلی بیشتری دارند و نسبت به شرکتی که در آن کار میکنند، قدردان و وفادار هستند. همچنین انعطاف بیشتری از خود نشان میدهند و با دیگران همکاری میکنند و خلاقیت بیشتری از خود نشان میدهند. این افراد راحتتر راهنماییهای رهبر سازمان را میپذیرند.
در مقابل، نبود احترام میتواند آسیب جدی در روابط سازمانی ایجاد کند. جملهای در کتاب «گفتوگوهای سرنوشتساز» آمده که میگوید «احترام مثل هواست.» تا وقتی وجود دارد، به آن فکر نمیکنیم، اما وقتی از ما گرفته شود، همه به فکر آن میافتیم.
منبع: hbr
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
ترفندهای زبان بدن که باعث موفقیتتان در محل کار می شود
زبان بدن (Body Language) از بهترین روشهای ارتباط با همکاران و مدیران در محل کار، هنگام سخنرانی یا قرار ملاقاتهاست. در واقع، حرکات دست، صورت و حتی آهنگ صدا تأثیرگذاری بیشتری از کلمات دارد که با آنها صحبت می کنیم. زبان بدن می تواند پیاممان را به خوبی به مخاطب انتقال دهد.
به گفته روانشناسان، میزان تأثیرگذاری زبان بدن در ارتباطات فردی 55 درصد است. در حالی که آهنگ صدای فرد 38 درصد و کلمات تنها 7 درصد در ارتباطات تأثیر دارند. آنچه کارشناسان روی آن اتفاق نظر دارند، این است زبان بدن تأثیر زیادی روی ارتباطات انسانی دارد؛ به طوری که تأثیر زبان بدن از آی کیو هم بسیار بیشتر است.
حالت صورت، تماس چشمی با مخاطب، حرکات بدن و آهنگ صدا از اجزای زبان بدن هستند که پیامهایی را به دیگران منتقل می کنند. زبان بدن در بیشتر موارد غیرارادی است، اما شناخت اجزای آن به ما کمک می کند از نحوه برخورد خود با دیگران مطلع شویم.
زبان بدن ما در محل کار باید طوری باشد که بتوانیم به راحتی صلاحیت، اعتماد به نفس و قابل اعتماد بودن خود را در معرض نمایش قرار دهیم.
▪️چهره
لبخند بزنید. لبخند زدن در ارتباط با دیگران، خصوصاً همکاران و مدیران تأثیر بسیار زیادی دارد. البته لبخند زدن باید واقعی باشد، چرا که لبخند مصنوعی به سرعت مشخص می شود. لبخند واقعی سبب می شود فردی قابل اعتماد به نظر برسید و به دیگران امکان دهد آسانتر با شما ارتباط برقرار کنند؛ پس برای نشان دادن صلاحیت و اعتماد به نفس خود، به دنبال تقویت این مهارت باشید.
▪️چشمها
وقتی می خواهید در محل کار ارتباط برقرار کنید، مستقیم در چشمهای طرف مقابل نگاه کنید. روش مثلث وارونه یک روش خوب برای برقراری تماس چشمی است. در این روش، باید نگاهتان را از یک چشم به چشم دیگر و سپس به طرف دهان فرد معطوف کنید. البته به معنی خیره شدن به چشمهای طرف مقابل نیست، بلکه باید سعی کنید طوری چشمهایتان را از صورت فرد حرکت دهید تا کاملاً طبیعی به نظر برسد.
▪️حرکات بدن
در محل کار دست به کمر بایستید. این یکی از حرکات زبان بدن برای افزایش اعتماد به نفس است. دستهایتان را به گونهای حرکت دهید تا هنگام صحبت دیگران را تحت تأثیر قرار دهید.
طریقه نشستن تان هم تأثیر زیادی دارد. در هنگام نشستن، یکی از پاها را طوری روی پای دیگر بیندازید که آرامش و اعتماد به نفستان را به نمایش بکشد.
▪️صدا
باید بتوانید آهنگ صدایتان را کنترل کنید. لرزش صدا به دیگران می فهماند عصبی هستید و اعتماد به نفس کافی ندارید. همیشه سعی کنید شمرده، واضح و با لحن مناسب صحبت کنید تا اعتماد به نفستان را به دیگران نشان دهید. نباید صدایتان خیلی بلند یا آرام باشد. می توانید از روشهای جذاب کردن صدا در هنگام صحبت هم استفاده کنید.
منبع: lifehack
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اهمیت سختکوشی بیشتر است یا داشتن استعداد؟
روزگاری است که در آن، همه دوست دارند به موفقیتهای بزرگ دست یابند. در چنین جامعهای اگر کسی به دستاورد قابلتوجهی برسد، سریعا یک برچسب «بااستعداد» روی او میزنند. آدمهای موفق اغلب به شکل اَبَرانسانی بهتصویر کشیده میشوند که با تواناییهای خارقالعاده به دنیا آمدهاند و متفاوتتر از بقیه هستند. مثلا بازیگرانی که جایزههای بزرگ میبَرَند یا کسانی که در دنیای کسبوکار به موفقیت میرسند بااستعداد دانسته میشوند. اگر آن فرد، جوان هم باشد، احتمال بیشتری وجود دارد که چنین برچسبی بخورد.
رسانهها به نشان دادن سختکوشی یا به اینکه آن آدم بهاصطلاح بااستعداد پیش از اینکه به نتیجه برسد، چقدر تلاش کرده است، علاقهای ندارند. امروزه جامعه ما آدمها را براساس دستاوردهایشان قضاوت میکند و فرض را بر این میگذارد که آنها حتما استعدادهای مادرزادی دارند که به چنین جایگاهی رسیدهاند.
بیشتر ما به تلاشی که صرف یک رُمان پرفروش، یک شرکت سودده یا یک اثر هنری چشمنواز شده است، توجهی نداریم؛ بلکه ترجیح میدهیم اینگونه فرض کنیم، این «استعداد» است که بهطور طبیعی نتایج خوبی بهارمغان میآورد.
میتوانید این باور را در سرتاسر جامعه مشاهده کنید. برای مثال، شرکتها با فرض اینکه هر کسی یا بااستعداد متولد شده و یا آدمی معمولی است، اغلب از تستهای آیکیو برای بررسی متقاضیان شغلی استفاده میکنند تا شخصی را پیدا کنند که بالقوهترین فرد برای درخشیدن در میان همتایانش است.
کسبوکارها تمام تلاششان را میکنند تا «بهترینها» را بیابند و آموزش دهند. در بسیاری از موارد، آن «بهترین» یعنی همان «شخصی که بهنظر، با تواناییهای ذاتی بهدنیا آمده است».
اگرچه رسانهها سعی دارند طور دیگری بقبولانند، اما سختکوشی واقعا بر استعداد ارجحیت دارد. وقتی برای نخستین بار با شخص موفقی ملاقات میکنیم یا دربارهاش میشنویم، با خودمان فکر میکنیم که او حتما با آن استعداد شگفتانگیز بهدنیا آمده است، اما در واقعیت نمونههای بیشماری از آدمهای معروف وجود دارند که در مسیر رسیدن به موفقیت، بر سختکوشی اتکا کردهاند.
برای مثال، مایکل جردن، بسکتبالیست افسانهای، از تیم بسکتبال دبیرستانش کنار گذاشته شد، اما بعدها به یکی از بزرگترینِ ورزشکاران همه دوران تبدیل شد؛ یا روزنامهای که والت دیزنی (پیشگام دنیای انیمیشن) را اخراج کرده بود، به وی گفته بودند ایدههای خوب و تخیل کافی ندارد؛ یک بار هم به اپرا وینفری گفته بودند که مناسب تلویزیون نیست!
این داستانها نشان میدهند که هر فرد موفقی یکشبه به موفقیت و اعتبار نرسیده، بلکه سختکوشی و پشتکارش بوده که بالاخره او را به نتایج دلخواهش رسانده است.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اصول یادگیری زبان بدن
۱. با آرامش درتمام مراحل صحبت، حرکات ریز بدن و چهره و چشم طرف مقابل را زیر نظر بگیری
۲. هرمانعی که مزاحم حرکت یا فکر آزادانه شماست، برطرف کنید
۳. مواظب ۴ دقیقه اول برخورد خود با دیگران باشید. چون ۸۰ درصد از ذهنیت شما را نسبت به افراد تعیین می کند
۴. هگام ورود به جلسه/دیدار، لبخند بزنید
۵. فاصله مجاز با تمام افراد را همیشه حفظ کنید
۶. راحت بنشینید نه در حد کاناپه منزل بلکه در حدی که فکر شما درست کار کند
۷. تمام مدت ارتباط چشمی خود را حفظ کنید.زل نزنید/نگاه خود را روی چهره و چشمان طرف مقابل، تقسیم کنید
۸. با صورت، دماغ و گوش هایتان بازی نکنید
۹. با قدرت، از دستها و چهره تان برای حرف زدن استفاده کنید
۱۰. هنگام نوشیدن چای لیوان را جلوی سینه یا دهان خود نگه ندارید/چون نزدیک می شود به حالت تدافعی
۱۱. حس روحی مثبت داشته باشید
۱۲. لباس زیبا و آراسته مخصوص مذاکره و ملاقات داشته باشید/مودب و موقر دیده می شوید
۱۳. مدل موی متعارف داشته باشید/ با موی تمیز، نکته بین و ظریف دیده می شوید
۱۴. مجموع حرکات طرف مقابل را در نظر بگیرید. یک حرکت را قضاوت نکنید
۱۵. در برخورد با جنس مخالف تمام جهات دینی و شرعی را رعایت کنید
۱۶. دروغ نگویید. واکنش غیر ارادی اندام بدن به دروغگویی، فرد مقابل را متوجه می کند
۱۷. غذای سبک بخورید تا حرکات بدن و چشم تان کند نشود
۱۸. لحن مناسب/ از بلند یا کوتاه کردن لحن صدا برای تاکید یا نفی استفاده کنید
۱۹. برای رصد بهتر حرکات بدن، روبروی مذاکره کننده باشید
۲۰. از حرکات بدنش یادداشت برداری کنید تا در فرصت مناسب آنها را مطالعه کنید
۲۱. خندیدن بی مورد ممنوع/ چون حالت طبیعی چهره تان از بین می رود
۲۲. با هرکسی شوخی نکنید بخصوص شوخی فیزیکی
۲۳. ایستادن بی مورد و تکیه به صندلی ممنوع/باعث ایجاد خستگی و بی علاقگی در طرف مقابل می شود
۲۴. به طور احساسی دست و پای خود را حرکت ندهید/ حرکت باید طبیعی باشد
۲۵. برای استفاده از زبان بدن هر روز تمرین کنید/ باور داشته باشید
برگرفته از کتاب مهندسی زبان بدن، پویا ودایع
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
فرصت هایی که میسوزند و زمانهایی که از دست میروند!
دکترحسین تهرانی، محقق ارشد شرکت تویوتا
اگر به تاریخ و سابقه کشورهایی که از عقب ماندگی خارج شده اند، نگاهی دقیق داشته باشیم ، متوجه میشویم که در این میان همیشه یک یا چند کشور توسعه یافته، نقش اساسی داشته اند . کشورهای توسعه یافته به مانند استاد و آموزگار، راه درست و اصولی توسعه و پیشرفت را آموزش داده و کشورهای عقب مانده تحت حمایت و مدیریت آنها، به رشد و بالندگی رسیده اند.
اگر به تاریخ کشورهایی مانند کره جنوبی، چین، سنگاپور، مالزی، تایوان ،... نگاه دقیقی داشته باشیم، نقش کلیدی و پر رنگ کشورهای توسعه یافته و ثروتمندی مانند ژاپن و آمریکا را میتوانیم به وضوح ببینیم. کشورهای توسعه یافته با سرمایه گزاری مالی و انسانی، حمایت تکنولوژیکی، پشتیبانی مدیریتی و آموزشی، باعث پیشرفت سریع و صحیح این کشورها شده اند.
بهانه نوشتن این مطلب این بود که اخیرا تعداد زیادی مهندس جوان ویتنامی، هندی و تایلندی در شرکت میبینم که مشغول گذراندن دوره های آموزشی و کار در شرکت با ژاپنیها هستند. شرکت از طرفی حقوق و مزایای خوبی به آنها پرداخت میکند و از طرف دیگر برای آنها محیط آموزشی موثری فراهم میکند و روشهای اصولی مهندسی و توسعه محصول را به آنها آموزش میدهد.
این مهندسین جوان میتوانند در آینده منشا تاثیرات مهمی بوده و زمینه ساز تشکیل شرکتهای بزرگ و سوددهی مانند سامسونگ، هیوندای، ... در کشور خود باشند و حتی از استاد و آموزگار خود پیشی بگیرند!! همچنان که کره جنوبی، چین و تایوان در بسیاری موارد از شرکتهای ژاپنی و آمریکایی عبور کرده اند!!!.
اینکه ما ( منظورم ژنهای خوب و مدیران بدون تاریخ بازنشستگی خودمان است که فکر میکنند دانش و توانایی مدیریت دنیا را دارند !!!) گمان بریم که میتوانیم تنها با تکیه به خود و امکانات داخلی، راه پیشرفت و توسعه را طی کنیم و کشور پیشرفته ای شویم، خیالی باطل و عملی ناشدنی و محال است که در چند دهه اخیر امتحان خود را پس داده است.
با اطمینان و پس از سالها کار کردن در شرکتهای ایرانی و ژاپنی به جرات می گویم که در حوزه صنعت، بدون یک آموزگار مجرب، هیچوقت نخواهیم توانست صنعتی پیشرفته، توانمند و قابل رقابتی در سطح دنیا داشته باشیم و هرچقدر زحمت بکشیم و هزینه بکنیم بی فایده خواهد بود. درست به مانند یک کودک که قادر است با تکیه بر خود و بدون آموزگار، رشد جسمی داشته باشد ولی قطعا رشد فکری مناسبی نخواهد داشت و توانایی خاصی هم پیدا نخواهد کرد. اطمینان ندارم که فرصتهای کنونی همیشگی باشد و کشورهایی که حریصانه در حال توسعه و پیشرفت هستند فرصت نفس کشیدنی برای ما در آینده باقی بگذارند.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
این موارد چند نمونه از خودآزماییست
بخونید و صادقانه پاسخ بدین!
اگر هنگامی که در هتل و یا جای مشابهی هستید و در چای خود شکر بیشتر از اندازه ای که در خانه خود هستید، بریزید؛ شما احتمالا آدم فاسدی هستید.
اگر در توالت عمومی از دستمال کاغذی بیشتری نسبت به مواقعی که در خانه خود هستید، استفاده میکنید؛ شما یک دزد بالقوه هستید و اگر موقعیتی بدست آورید قطعا اموال دیگران را از آن خود خواهید کردید
اگر شما در مواقعی که دیگران هزینه غذا خوردن رستوران را حساب میکنند، بیشتر از اندازه معمول غذا بخورید؛ شما آدم حریصی هستید
اگر آدمی هستید که در صف ها جلو میزنید، در صورتیکه موقعیت شغلی مهمی بدست آورید؛ شما احتمالا شخصی هستید که از موقعیت خود سوء استفاده خواهید کرد.
اگر در ترافیک سنگین از خط خود خارج شده و بطریقی دیگران را رد کنید، در صورتیکه موقعیت شغلی خاصی بدست آورید و از آنجایی که از قانون نفرت دارید؛ بسادگی اموال را عمومی اختلاس خواهید کرد.
اگر فاضلاب و یا آب کثیف منزل خود را مدیریت نکنید و بطرف منزل همسایه خود هدایت نمایید کنید؛ شما بالقوه داری ضعف شخصیت و انسان بی ادبی هستید.
اگر شما این پست را خواندید و موارد آنرا غیر ضروری تلقی کردید شما آدم صادقی نیستید و به خود و جامعه آسیب خواهید رساند. بیایید سعی کنیم انسانی باشیم که بتوانیم در هر کجا خود را پیدا نماییم.
دکتر امجد حسین، رئیس دانشگاه ملی کامپیوتر و علوم نوظهور- لاهور
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
مشکل دور و برت نیست، مشکل خودتی!
درنقد آدم های نق نقو!
همیشه کسانی دور و بر ما هستن که هر از چند گاهی از دور و بر، از سازمان، از دوست، رفیق، همکار، محیط و .... شکایت میکنند، حالشان بد است.
مهم دلیل و بهونه نیست اما حالشان بده، انگار با دنیا سر جنگ و جدل دارند و اثبات و توجیه! هر از چند گاهی موضوعی رو پیدا میکنند و میجنگند. به همین سادگی، به هم میریزند، گریه میکنند، شیون میکنند، ناله و فغان از دار و ندار دنیا.
احساس میکنند بهترین خودشون بودهاند، هزار و هزار گل به سر همه زدهاند اما همه در حقشان بدی کردهاند، دوست نبودهاند، دروغ گفتهاند، ظلم کردهاند، قدرشان را ندانستهاند و خلاصه بازم حالشان بد است.
حس سختیه کنار این آدمها کار کردن و تحملشون و با بالا و پایینشون بالا و پایین رفتن. چون حس اعتماد و امنیت کنارشان رو نداری. هر از چندگاهی ممکنه با بهونه و بیبهونه زیر میز و کاسه کوزه بزنن و تیر خلاص!
این آدمها به خودشون هم بد میکنند چون هیچ وقت از داشتهها و اتفاقات دور و بر لذت نمیبرند و همیشه باز حالشون بده، زحماتشون به چشم نمیاد یا حتی اعتماد ایجاد شده رو به پشیزی میتونن از بین ببرند.
مشکل و سختی ارتباط با این آدمها اینه که نمیشه بهشون گفت، عزیزم مشکل دور و برت نیست، مشکل خودتی!
چون اونقدر جبهه دارن که فکر می کنند همه میخوان بهش ضربه بزنن که گوش شنوایی ندارند و معمولا هم به همین دلیل مشکلات ارتباطی و گفتمان. دریغ و افسوس که اینجور آدمها چون ریشه رو پیدا نمیکنند، هر از چند گاهی دوباره به همونجا میرسند و لوپ بینهایت زندگی!
مراقب این آدمها باشید، براشون انرژی زیاد نزارید که به بودن یا نبودنشان اعتمادی نیست و کلی انرژی میبرند و مشکل چون خودشونن هیچ موقع نمیبینن و حل نمیشه و این وسط شمایید که پر پر میزنید و پر پر میشید و البته که افسوس میخورید از انرژی هدر رفته اون آدم و خودتون.
دعا کنیم به آرامش.
خیلی از ماها همه مشکلاتمون خودمون هستیم و بس!
نازنین دانشور، موسس تخفیفان
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
آیا در کارآفرینی شریک داشتن خوب است؟
اکثر افراد بر این باورند که اگر شما یک شرکت را راهاندازی کردهاید، پس رئیس بزرگ هستید و تنها باید در برابر نهادهایی مانند اداره مالیات پاسخگو باشید. اما این باور صحیح نیست. شما باید تکریم و وفاداری خود را به مشتریان، عرضهکنندگان، ماموران دولتی و وکلا نشان دهید. برخلاف ظاهر، اکثر فعالیتهای اقتصادی موفق نمیتوانند به دیدگاه و فعالیتهای یک فرد به طور مجزا نسبت داده شوند.
بیل گیتس، آکیو موریتا و استیو جابز به تنهایی شرکتهای خود- به ترتیب شرکتهای مایکروسافت، سونی و اپل- را بنیان ننهادند؛ هر چند این باوری هست که توسط رسانههای عمومی ترویج شده است. در این بخش توصیههای پیرامون گرفتن یک شریک با طرح سه پرسش زیر مطرح میکنیم:
▪️چرا یک شریک مورد نیاز است؟
▪️شریک شما چه کسی باید باشد؟
▪️چرا رسیدن به یک اجماع مهم است؟
چرا یک شریک مورد نیاز است؟
اکثرا افراد جذب مشاغل در حوزه کارآفرینی میشوند؛ چرا که تصور میکنند کارآفرینی جایی است که آنها میتوانند فردیت خود را ابراز کنند؛ بنابراین مفهوم داشتن یک شریک به نظر غیر قابل پذیرش میآید. اما، یک شریک به شما منفعت خواهد رساند؛ چون:
▪️یک شریک میتواند در ریسکها سهیم شود.
▪️یک شریک میتواند دلگرمی و حمایت ایجاد کند.
▪️هیچکس نمیتواند همه کارها را به تنهایی و بدون کمک انجام دهد.
▪️یک شریک ممکن است به یک فعالیت اقتصادی اعتبار بدهد.
شریک شما چه کسی باید باشد؟
هرگز کسی را صرفا به این خاطر که در دسترس است، اولین کسی است که داوطلب شده یا خویشاوند یا دوست شماست، به عنوان شریک انتخاب نکنید. باید کسی را به عنوان شریک انتخاب کنید که علاقه شدیدی به کارآفرین شدن داشته باشد، مکمل شما در مهارتها، تجربیات، دانش و شخصیت مفید برای فعالیت اقتصادیتان باشد و بتوانید دیدگاه خود برای فعالیت اقتصادیتان را با او به اشتراک بگذارید.
بهترین تیمهای کسبوکار آنهایی بودهاند که شرکا یکدیگر را برحسب مهارتها، تجربیات، دانش و شخصیت تکمیل و توازنی بین رفتارها پیدا کردهاند. مثلا اگر فردی خوشبین هستید و همیشه دیدگاهی فانتزی نسبت به آینده دارید، ممکن است نیاز به یک شریک بدبین داشته باشید که اندکی واقعبین باشد.
ریچارد برانسون خیلی زود دریافت که داشتن فردی در کنارش برای جبران نقاط ضعفش تا چه حد مهم و ضروری است. برانسون در مجله «دانشآموز» جانی جمز را در کنار خود داشت. جمز میدانست که مجله باید با چه کسانی مصاحبه کند و چرا؛ در حالیکه برانسون توانایی برای ترغیب آنها برای موافقت کردن با یک مصاحبه را داشت. مایکروسافت، اپل و اوراکل محصولات و فرهنگهای کاملا متفاوتی دارند اما حداقل در یک مورد مشترک هستند: هر کدام از آنها یک فروشنده پرانرژی را در کنار یک نابغه تکنیکی قرار دادهاند: بیل گیتس با پل آلن در مایکروسافت، استیو جابز با استیو وازنیاک در اپل و لری الیسون با باب ماینز در اوراکل.
چرا رسیدن به یک اجماع مهم است؟
فعالیتهای اقتصادی کارآفرینانه اغلب مملو از داستانهای مشاجرهها و حتی دعواهای دادگاهی بین شرکاست. گاهی این مشاجرهها در حد یک رنجش و دلخوری هستند و گاهی میتوانند فاجعهآمیز باشند. بنابراین شرکا باید تا جای ممکن روی بسیاری از مسائل- از جمله استراتژی شرکت و فرآیندهای حول انحلال شرکت- به اجماع برسند.
منبع: کتاب Never Bet The Farm
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
از مهم ترین پشیمانی های بزرگ کارآفرینان موفق درس بگیرید!
این که فکر کنیم کارآفرینان موفق از ثروتمند ترین های دنیا هستند، تا حدود زیادی نادرست می باشد. زیرا وقتی ما حرف از "ثروت" می زنیم، در واقع از نقطه نظر مالی به قضایا نگاه می کنیم. در صورتی که فعالیت به عنوان یک تاجر یا فروشنده شناخته شده، با گذاشتن سرمایه خود در بانک متفاوت می باشد.
به دلیل تصمیمات مهمی که یک کارآفرین باید در طول عمر کاری خود بگیرد، همواره پشیمانی هایی نیز در ذهن خود خواهد داشت. در اینجا به 10 کاری می پردازیم که یک تاجر موفق، اگر به عقب بازگردد طور دیگری آن ها را انجام می داد.
1- آرزو می کنند که ای کاش زوتر شروع می کردند
این یکی از رایج ترین پشیمانی های افراد موفق به شمار می رود. همه آن ها دوست داشتند که ایده های درخشان خود را زودتر پیدا می کردند.
2- کاش به دانشگاه نمی رفتیم
تقریباً همه تاجران موفق از تحصیلات آکادمیک خود پشیمان هستند. دلیل این امر مشخصاً بلا استفاده بودن واحد هایی است که در آن دوره گذرانده اند. زیرا اگر دانشگاه را سکوی پرتابی برای ورود به بازار کار بدانیم، این کارآفرین ها از این سکو کمکی نگرفته اند.
3- از عجله داشتن خود پشیمان هستند
خواستن موفقیت و ثروت بیشتر برای کسب و کار خود، کار بسیار ساده ای می باشد. اما صبر داشتن در شروع یک کار، باعث کاهش تعداد و شدت شکست های یک تجارت می گردد.
4- پشیمانی از عدم ارتباط مناسب با دیگران
اگر نتوانید یک رابطه کاری سودمند را با یک برند، یا طیفی از مشتریان خود برقرار سازید، حتماً در آینده به مشکل خواهید خورد. داشتن ارتباطات قوی با مردم، به شما کمک می کند تا یک پایگاه نیرومند متشکل از مشتریان و همکاران داشته باشید.
5- نداشتن یک زندگی اجتماعی با کیفیت
اگر محیط کاری شما خیلی سرد و بی روح باشد، انرژی و انگیزه لازم برای پیشرفت و تلاش در بدنه شرکت شما پدیدار نخواهد شد. پس از امروز به دنبال یک تعامل دوستانه با دیگران باشید.
6- غافل شدن از خانواده
خانواده شما همیشه باید در اولویت اول قرار داشته باشند. اگر به اندازه کافی با آن ها وقت نگذرانید، از شما دور می شوند و این سردی، در کار شما نیز تاثیر منفی خواهد نهاد.
7- کار بیش از حد و بی توجهی به دیگران
این که بیش از اندازه به کسب و کار خود توجه کنید، ناخواسته موجب می شود تا از زندگی لذت نبرید و برای ایجاد دوستی های تازه زمانی نداشته باشید.
8- ارتباط ناکافی با بچه ها
بیشتر افراد موفق انقدر مشغول جلسه ها و همایش های مختلف هستند، که وقتی برای بچه های خود ندارند. این برای سلامت خانواده و روحیه آن ها مضر است.
9- نظر نخواستن از مشتریان
اگر در مورد خدمات و محصولات خود از مشتریان سوال نکنید، آن ها به سادگی به سمت گزینه های دیگر خواهند رفت.
عدم ایجاد یک فرهنگ مثبت در شرکت
برای این که در مسیر پر تلاطم موفقیت در بازار امروز، کاری از پیش ببرید، نیاز دارید تا یک روحیه تیمی مثبت و قوی را در بطن تجارت خود تزریق نمایید.
منبع: SuccessStory.com
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
نمیگویم درس نخوانید، میگویم درس خواندن خاصیتی ندارد!
من به عنوان کسی که در این کشور درس خوانده و درس میدهد نمیتوانم و نمیگویم که: «درس نخوانید».
به قول قدیمیها، «رطب خورده منع رطب کی توان کرد؟»
من حرفم این است که در دنیای امروز تحصیلات در بهترین حالت میتوان شرط لازم برای موفقیت باشد نه شرط کافی.
شرط دیگری که میتواند شانس موفقیت را افزایش دهد «تمایز» است.
در کشوری که صد سال مردم بستنی «اکبر مشدی» خوردند، «آیس پک» ثروتمند شد این قانون دنیاست: «متمایز باش یا بمیر!».
دو راه مشخص برای تمایز وجود دارد:
راه اول) رها کردن مسیر دانشگاهی و در پی مسیر زندگی رفتن (مدیران زیادی در کشور در این شرایط هستند)
راه دوم) درس خواندن و در همان مسیر درسی و دانشگاهی راهی برای تمایز پیدا کردن.
در کلاسی که استیو جابز رسم الخط می آموخت ۳۰ نفر دیگر هم بودند اما فقط رسم الخط یاد گرفتند. استیو بود که تصمیم گرفت زیبایی رسم الخط را به دنیای دیجیتال هدیه دهد.
من زمانی که مکانیک میخواندم فهمیدم که عمده دانشجویان مکانیک از برق و کامپیوتر سر در نمی آورند. این بود که وقتم را برای برنامه نویسی و میکرو کنترلر ها و طراحی مدارهای واسط و … گذاشتم. و همانها شد که موفقیت بیشتر در کار فنی را برای من به همراه آورد.
به عنوان آدمی که در ده ها مجموعه درگیر کسب و کار است صریحاً میگویم که اگر در بدنه دولت کار کنید تفاوت لیسانس و فوق لیسانس میشود چند ده هزار تومان افزایش حقوق. دکترا هم همینطور.
در بخش خصوصی هم هیچکس پول مدرک شما را نمیدهد، بلکه پول تواناییهای شما را میدهد و «ثروت»ی که برای شرکت خلق میکنید.
محمدرضا شعبانعلی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چرا میتوانیم جنگنده بسازیم، اما درب قوطی نوشابه نه؟!
در دوران نوجوانی مثل خیلی از هم سن و سالهای خودم به هواپیما علاقه داشتم. از آن موقع به خاطرم هست که بین امریکا و شوروی رقابت تنگاتنگی در زمینه ساخت هواپیماهای جنگی وجود داشت و برترین هواپیمای ساخت شوروی اگر بهتر از برترین هواپیمای امریکا نبود، بدتر هم نبود. احتمالا این رقابت هنوز هم برقرار باشد.
ولی بین این دو تفاوتهایی وجود دارد که در وضعیت عمومی کشورها قابل مشاهده است. در غرب، دولت تولید کننده نیست. دست بالا سفارش دهنده است. منظورم از دولت، کل حاکمیت است و نه صرفا بدنه اجرایی - یعنی آنچه ما در ایران دولت میشناسیم.
مدرنترین جنگندهها را شرکتهای خصوصی طراحی میکنند و میسازند. این چند نتیجه دارد: یکی این که بخش خصوصی به قدرت و برتری نظامی و … کاری ندارد و به دنبال سودآوری است، پس تولیدش - هر چه که باشد - باید سودآور باشد گرنه تولید نمیکند. دیگر این که تکنولوژی مربوط به ساخت آن نیز توسط بخش خصوصی توسعه مییابد و چون خود او مالک و دارنده این تکنولوژی است، به مرور به سمت استفاده از این تکنولوژی در سایر بخشها میرود، چون میخواهد بهرهوری از سرمایهگذاری در ایجاد این فناوری را حداکثر. مثال آن، استفاده وسیع از فیبر کربن در تولیدات صنعتی (مثلا بدنه خودرو) است که ابتدا برای صنایع نظامی و فضایی اختراع شده بود.
دولت در غرب البته نقش دیگری هم دارد و به این که فروش محصولات تولیدی بخش خصوصی و یا فناوریهای توسعه یافته توسط ایشان به که انجام شود نظارت میکند. این میشود که حتی زمانی فروش پلی استیشن ۳ به ایران ممنوع بود چون پردازندهاش آن قدر قوی بود که میتوانست کاربرد نظامی هم داشته باشد. به جایش دولت اگر برای بخش خصوصیاش محدودیتی ایجاد کرد، حمایتش هم میکند تا سر پا بماند.
این نکته را اقتصاددانان بسیار گفته اند که: دولت بنگاهدار خوبی نیست. تئوری کارگزاری (Agency Theory) به خوبی توضیح میدهد که وقتی مالک و مدیر در یک فعالیت اقتصادی یکی نبودند، تضاد منافع پیش میآید و این مشکل در هنگامی که دولت وارد بنگاهداری و تولید میشود، بسیار شدیدتر است.
در عوض در بلوک شرق سابق، مالک و تولیدکننده همه چیز دولت است. در این حالت تولید بهینه نیست و معمولا دولت چون اهداف سیاسی دارد، به اقتصادی بودن تولیدش لزوما توجه نمیکند و چون هزینه تحقیق و توسعه از جیبش نرفته، به دنبال این که از این فناوری به دست آمده حداکثر استفاده را بکند، نیست. پس این فناوری در همان صنایع نظامی محدود میماند و به سایر تولیدات صنعتی توسعه نمییابد.
احتمالا الان روشن است که چرا جنگنده میسازیم ولی چیزهایی را که ساخت و تولیدشان به نظر خیلی سادهتر میآیند وارد میکنیم، مثل درب نوشابه قوطی!
محمدپزشک
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
دوست دارید زمان بیشتری در اختیار داشتید، یا پول بیشتری؟
یک مطالعه جدید نشان میدهد افرادی که برای زمان نسبت به پول اهمیت بیشتری قائلاند نسبت به افرادی که بیشتر به جمع کردن ثروت بها میدهند افراد خوشحالتریاند.
یافتههای این پژوهش بیانکننده این موضوع است که خیلی فرقی نمیکند که فرد از کدام از این دو منبع (پول و زمان) بیشتر در اختیار دارد، در عوض آنچه مهم است ذهنیت او نسبت به این دو موضوع است، از این رو فردی که به زمان بیش از پول اهمیت میدهد زندگی و روحیه خوشتری نسبت به فردی دارد که جیبش پرپول است و به آن بهای زیادی میدهد.
پژوهشگران دانشگاه پنسیلوانیا و دانشگاه کالیفرنیا (UCLA) از ۴۴۰۰ نفر یک سوال ساده پرسیدند: «از کدام بیشتر در اختیار دارید: پول یا زمان؟»
پس از آن از افراد حاضر در این مطالعه پرسشهایی پرسیده شد که هدف آنها سنجش میزان خوشحالی و خوشبختی افراد بود.
پس از پایان پژوهش، نتایج نشان میداد که بیشتر افراد، یعنی حدود ۶۴ درصد، خواهان پول بودند، در صورتی که افرادی که بیشتر زمان و وقت را جستوجو میکردند آدمهای خوشحالتری بودند. نتایج نشان میدهد که خیلی مهم نیست افراد چه چیزی در حال حاضر دارند بلکه آنچه مهم است چیزی است که به دنبال آناند و در نتیجه فکر میکنند از اهمیت بیشتری برخوردار است.
در مقاله این مطالعه که در مجله Social Psychological and Personality Science به چاپ رسیده، آمده: «چیزی که در این مسئله حائز اهمیت است ارزشی است که افراد برای هر منبع قائلاند. خوشحالی و شادی بیشتر به چیزی که به دنبال آناند وابسته است نه میزان منبعی که در اختیار دارند».
به طور کلی این پژوهش نشان میدهد که پول زیاد داشتن به معنای شادتر بودن نیست. پولدار و فقیر فرقی ندارد، آنکه به زمان بیش از پول اهمیت میدهد زندگی شادتری دارد.
منبع: ScienceAlert
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
تجربههای ارزشمند ۶ کارآفرین برتر
1- زمان را با مقیاسهای مشخص ارزشگذاری کنید.
زمان بزرگترین سرمایه شماست و هیچگاه توانایی بازگرداندن آن را ندارید.بنابراین روی اولین اولویت زندگی و کسب و کار خود برنامهریزی کنید.
بهعبارت دیگر مقدار ارزشی که برای زمان قائل هستید، نقشی اساسی در زندگی شما ایفا میکند.
کوین هارینگتون،بنیانگذار «As Seen on TV».
2- استمرار کنجکاوی
به مهارتهایی که بهواسطه نشستهای کارآفرینی شکل گرفته توجه کنید. من پس از سالها زندگی به اعتقاداتی رسیدم که دقیقا متضاد با طرز فکر من بود.
با داشتن فکری باز و ذهنی پویا، ایدههای جدید و نوآوری خلق کنید، این امر سبب میشود فرصتهایی را برای خود ایجاد کنید.
خودتان را در معرض دید قرار دهید و در فعالیتهای تولیدی و کسب و کارها، دامنه کاری خود را توسعه دهید.
در واقع با تعامل و ارتباط با کسب و کارهای دیگر، دامنه فعالیت شما گسترش مییابد.
عکس این موضوع هم صادق است، یعنی اگر ذهنتان منحصرا درگیر فعالیت خودتان باشد، دیدگاه و ذهن شما محدود خواهد شد و فرصتهای مناسبی را از دست میدهید.
مایکل آلدن، مدیر کل CloiXonné
3- برتری انگیزهها و تفکرات شما
بیشترین تجربیات من از شکستها و ناکامیها به دست آمدند.
برای هر شخص شکست دردناک است، اما این امر سبب پرورش خودآگاهی خواهد شد. آن شکستها باعث شدند زمانم را صرف افزایش تسلط بر مهارتها و تسلط بر افکار و انگیزههای خود کنم. در گذشته بسیار پریشان بودم. اگر شما یک کارآفرین با افکار پراکنده و احساسات ناخوشایند هستید، مطمئن باشید بهصورت اشتباه واکنش نشان میدهید که سبب عقب ماندگی بیشتر، شکستهای بزرگتر و چالشهای ناگهانی میشود.
بنابراین هر روز اهداف خود را مرور کنید. با توجه به اهداف و اندیشههای خود و شناختی که از خود دارید، زمان را تقسیمبندی کنید و به آنچه که در زندگی میخواهید دست یابید.
کارآفرین Com Mirza «مرد ۵۰۰ میلیون دلاری» و مدیر عامل شرکت «میرزا هلدینگ» که تا به امروز هشت مرتبه در کسب و کار خود شکست خورده است اما اکنون یک سازمان با بیش از ۶۰۰ کارمند را فرمانروایی میکند.
4- اعتقادتان به بینش و چشمانداز
یک کودک را در نظر بگیرید. او بسیار پرماجرا، حریص، غیرقابل انکار، الهام بخش و سرسخت است. اکثر کارآفرینان پس از چند بار شکست اعتماد به نفس خود را از دست میدهند. برخیها شکست را غیر قابل اجتناب تصور میکنند.
اما دقیقا در همین زمان است که باید مهمترین اقدامات مانند اخذ تصمیمات اساسی برای کسب و کار و تجدید نظر بر روی اهداف و برنامهریزی جهت دستیابی به موفقیت انجام شود، بنابراین شما میتوانید از شکست خود درس بگیرید و به سمت موفقیت حرکت کنید.
یکی دیگر از درسهای مهمی که من آموختهام این است که همیشه در جستوجوی روشهایی برای بهبود کسب و کار و ایجاد ارزش در زندگی مردم باشم.
هنگامی که شما رو به شکست پیش میروید، در آن لحظه باید فکر کنید که چه محصول یا خدماتی برای افراد جامعه مفید است تا به آن بپردازید.
مارینا رز،، بنیانگذار DNA Acceleration
5- توانمندسازی استعدادهای با انگیزه
محیط و فضای محل کار باید به نحوی طراحی شود که شما و افراد گروه بتوانید به خوبی وظایف محوله خود را انجام دهید.
بهعنوان یک کارآفرین پر تلاش و فعال اغلب نگران از دست دادن مشتریان هستیم. شما در یک صورت میتوانید استعدادهای با انگیزه را جذب کنید و آن طراحی سازمانی است که شما انجام دادهاید.به عبارت دیگر شخصی که فقط به فکر گذراندن ساعات روزانه خود است و نسبت به چشم انداز شرکت حس مثبتی ندارد مناسب نیست. من هیچ کسی را با این ذهنیت ضعیف استخدام نمیکنم.
AJ Rivera، کارشناس بازاریابیseven-figure و مشاور کسب و کار و مدیر عامل شرکت FitPro Heroes
6- خارج شدن از مسیر
در ذهنم یک مدل طراحی کردم که در آن من موتور یک کشتی هستم. با استفاده از این ذهنیت، هفت روز هفته را به کار مشغولم و دو برابر کردن این زمان برایم بسیار دشوار است. در حال حاضر کسبوکار من از سوی سه رکن رهبر کسب و کار، پرسنل و سیستم شکل گرفته است.
این سه رکن میتواند در کسب و کار شما تغییراتی در راستای رشد و موفقیتهای پایدار بهوجود آورد.
رهبر کسب و کار چشمانداز معینی را معرفی میکند، وظایف تیم را مشخص و آنها را در راستای تحقق اهداف هدایت میکند. به تیمتان نشان دهید که به آنها اعتماد دارید و آنها را به افراد کلیدی در سازمان خود تبدیل کنید.
همه افرادی که برای شما کار میکنند برابر هستند. من هیچ وقت اجازه نمیدهم کسی من را «رئیس» خطاب کند. مهم نیست که چقدر رشد کرده و بزرگ شدهاید، این نکته را به یاد داشته باشید که بدون تیمتان هیچ چیزی نیستید.
مدیرعامل اینتل
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
دانشگاه چه کاری انجام نمیدهد؟
محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی
دانشگاه هاروارد در آمریکا – تأسیس 1636 میلادی - سالیان سال است که در صدر فهرست برترین دانشگاههای دنیا قرار دارد. هاروارد – در کنار چند دانشگاه دیگر - به نوعی نماد دانشگاههای برتر در جهان نیز هست. هری لویس (Harry Lewis - 1947) متخصص ریاضیات و علوم کامپیوتر که در فاصله 1995 تا 2003 رئیس کالج هاروارد بوده در کتابی با عنوان انگلیسی «نخبگی بدون روح» که توسط «مرتضی مردیها» به فارسی با عنوان «نگاهی انتقادی به دانشگاه هاروارد» (1395) منتشر شده است، به شیوهای متفاوت به دانشگاه و وظایف آن مینگرد. کتاب درباره دانشگاه هاروارد است اما بخش مهمی از آن درباره هر نظام دانشگاهی و بالاخص دانشگاه در ایران نیز صادق است.
ایده اصلی لوییس این است که دانشگاهها نقش تربیتی خود را در قبال دانشجویان کارشناسی فراموش کردهاند. دانشگاهها به دانشجویان کمک نمیکنند تا هدفهای بزرگتری برای زندگیشان تعریف کنند و هنگامی که کالج را ترک میکنند انسانهای بهتری شده باشند. او مینویسد «وقتی سخنرانیهای مدیران دانشگاهی را مطالعه میکنید ... به ندرت چیزی درباره قدرت شخصی، یکپارچگی شخصیتی، مهربانی، همکاری، و اینکه چطور جهان بهتری بسازیم پیدا میکنید.»
لوییس عبارتی از یورگه دومینگوئز را درباره آموزش ذکر میکند که بسیار تأملبرانگیز است: «آموزش لیبرال چیزی است که پس از فراموش کردن چیزهای اولیهای که به شما آموخته بودهاند، همچنان در ذهن شما باقی مانده است. با چنین معیاری، فارغالتحصیلان کالجهای امروزی چه چیزی را با خود از دانشگاه یادگار میبرند؟» و خودش درباره دانشگاه میگوید «... به جای آنکه استخوانبندی اخلاقی دانشجویان را محکم کنیم آنها را با آبنبات خوشحال و راضی میکنیم.»
لوییس علاوه بر اینکه نشان میدهد حتی هاروارد نیز فهمی سطحی و ضعیف از هدف آموزشی خود در دوره کارشناسی دارد، به مصائب رقابت علمی در بین اساتید برای کسب ارتقا و جایگاه شغلی بهتر نیز میپردازد. او نشان میدهد که رقابت برای نوشتن مقالات هر چه بیشتر استادان تازهکار را وادار میکند چیزهایی بنویسند که زودتر در مجلات پذیرفته میشوند و در نهایت نتیجه میگیرد اساتید در طی فرایندهای آکادمیک به کسانی تبدیل میشوند که به قلب و روح دانشجویان توجهی ندارند و صرفاً بر ذهن ایشان متمرکز میشوند. «هیچ فشار رقابتیای بر اساتید اعمال نمیشود تا آنها را وادار کند از دانشجویان انسانهای بهتری بسازند.»
لوییس معتقد است هاروارد به دانشجویان درس میدهد اما آنها را خردمند بار نمیآورد. دانشگاه دیگر دانشجویان را برای مسئولیتپذیری در برابر جامعه - جامعهای که به آنها اجازه و امکانات داده تا در بهترین دانشگاه تحصیل کنند – تربیت نمیکند. دانشگاه حتی دانشجویان را برای طرح سؤالات بنیادین در زندگی سیاسی و اجتماعی هم آماده نمیکند. دانشگاه تحت تأثیر نظام ارتقای اساتید، پولیشدن روابط، توسعه ورزش حرفهای (در دانشگاه آمریکایی) مبتنی بر پول، و عواملی دیگر، دانشجویان را برای زندگی در جامعه آماده نمیکند.
آنچه لوییس میگوید درباره هاروارد – برترین دانشگاه دنیا – است که حداقل از نگاه اول، سهمی بزرگ در تخصصها و تحقیقات در جهان دارد؛ ولی وظیفه تربیتی و اجتماعیاش را درست انجام نمیدهد. خوانندگان کتاب که خود تجربه دانشگاه ایرانی را – بالاخص در یک دهه گذشته داشته باشند – در تطبیق دادن بسیاری از ایدههای کتاب «نگاه انتقادی به دانشگاه هاروارد» با شرایط دانشگاه ایرانی مشکلی نخواهند داشت. استاد و دانشجو با خواندن این کتاب با نگاه دیگری به وظیفه و مسئولیت دانشگاه آشنا خواهند شد.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
برای رسیدن به موفقیت، باید ۸ چیز را قربانی کنید. آیا آماده قربانی دادن هستید؟!
1- زمان
کارهای زیادی وجود دارد که می توانید در یک روز انجام دهید؛ مسئله، در اختیار داشتن زمان کافی نیست، بلکه استفاده درست از آن است.
2- ثبات
برای اینکه به رویاهایتان دست پیدا کنید، باید ثبات را قربانی کنید و یک زندگی غیرقابل پیش بینی را برگزینید.
3- زندگی شخصی
اگر برای رسیدن به موفقیت مصمم هستید، باید تغییراتی در زندگی شخصی، دوستی ها و روابطتان ایجاد کنید.
4- خواب
مهم نیست در طول روز چقدر کارایی دارید، گاهی اوقات به ساعت های آرام و ساکت شب احتیاج پیدا می کنید.
5- سلامتی
متاسفانه، واقعیت این است که انسان های موفق سالم غذا نمیخورند، کمتر ورزش می کنند و حتی سلامتی روحی و ذهنی شان را به خطر می اندازند.
6- آرامش
همه ما می دانیم که باید لحظه را غنیمت بشماریم اما این را هم می دانیم که باید برای آینده برنامه ریزی کنیم. انسان های موفق می دانند که مشغله ها تا ابد ادامه پیدا نخواهند کرد.
7- سلامت عقل
تلاش برای رسیدن به اهداف بزرگ در زندگی هیچ وقت آسان نبوده است. این اهداف و آرزوها همیشه ما را امتحان می کنند و به چالش می کشند.
8- آرزوهای آنی
چیزهای زیادی هستند که می خواهیم همین حالا انجام دهیم. اما باید بین آرزوهای آنی و نیازهایی که باعث پیشرفت ما می شود، یکی را انتخاب کنیم.
آیا هنوز هم دوست داری فرد موفقی باشی!!؟
پس خودت را برای قربانی دادن آماده کن
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید