| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
اشتباهاتی که افراد موفق هرگز تکرار نمیکنند
تمام انسانها در زندگی دچار اشتباه میشوند؛ اما شکست زمانی اتفاق میافتد که اشتباهی را مرتب تکرار کنید، اشتباه بخشی از زندگی است. در حقیقت، از طریق اشتباهات و شکستها به تجربیات و بینش دست پیدا میکنید و زمینهای برای کسب موفقیتها فراهم میشود. گروهی از مردم اشتباهات را به سختی میپذیرند؛ اما افراد موفق متوجه اشتباهات خود شده و برای یادگیری، رشد و پیشرفت گام برمیدارند.
در ادامه به بررسی ۱۴ مورد از اشتباهات بزرگی میپردازیم که با رعایت این نکات میتوانید تا حدودی از شکستهای احتمالی در زندگی اجتناب کنید.
مطرح نکردن سوالات دشوار:
گاهی اوقات با مطرح کردن پرسش درباره یک موضوع، احساس خوبی نخواهید داشت؛ زیرا دوست ندارید دیگران درباره شما قضاوت نادرست داشته باشند.
افراد موفق یک بار دچار اشتباه میشوند اما پس از آن، خجالت را کنار گذاشته و اطلاعات مورد نیاز درباره موضوعات مختلف را از طریق پرسش کردن به دست میآورند.
محتاطانه عمل کردن:
افراد موفق در ابتدا محتاطانه عمل میکنند؛ اما پس از مدتی به جای خطر نکردن و ادامه زندگی ملال آور، حاضر به خطر کردن، انجام کارهای جدید و حتی شکست هستند.
متهم کردن دیگران
افراد موفق شخصیت جوابگویی دارند، مسوولیت اشتباهات را میپذیرند و زمینه را برای پیشرفت فراهم میکنند. به دلیل همین ویژگی از احترام خاصی نزد دیگران برخوردار هستند.
تصمیمگیری از روی احساسات:
احساسات منفی نظیر حسادت، تردید و خشم منطقیترین افراد را به ستوه میآورد و در ضمن تاثیرات منفی روی قدرت تفکر و تصمیمگیری میگذارد.
مبارزه با خستگی:
اعتیاد به کار زیاد موجب استرس طولانیمدت و در نهایت به فرسودگی منجر خواهد شد. زمانی را به تجدید قوا و استراحت اختصاص دهید تا شاهد نتایج مثبتی باشید.
استفاده از راه میان بر:
در کسب و کار یا زندگی، هیچ راه سریع یا میان بری وجود ندارد. تلاش برای کوتاه کردن مسیر یا پیشی گرفتن به احتمال زیاد به شکست یا نتایجی نامطلوب میانجامد.
تلاش برای خشنود ساختن تمام افراد:
تمام انسانها دوست دارند تا مورد علاقه و تایید دیگران قرار بگیرند. اما افراد موفق متوجه شدهاند که تلاش برای خشنودی تمام افراد، کار غیر ممکنی است؛ پس باید سعی کنند تا بر مشتریان اصلی و اهداف کاملا مشخص تمرکز داشته باشند.
نپذیرفتن تغییر عقاید:
داشتن مقاومت در رسیدن به اهداف به شما کمک خواهد کرد در صورتی که سرسختی و نپذیرفتن تغییر عقاید یا واقعیات، موجب شکست خواهد شد.
لذت آنی:
افراد موفق پی به ارزش صبوری بردهاند و تصمیم آنها برای دستیابی به موفقیت، از هرگونه لذت فوری در زندگی مهمتر است.
دروغ گفتن:
گاهی اوقات افراد موفق هم به دروغ متوسل میشوند؛ اما از آنجا که برای شهرت ارزش قائل هستند و ارزش احترام و اعتماد را میدانند، این کار را تکرار نخواهند کرد.
نشان دادن شخصیت غیر واقعی:
افراد موفق میدانند اگر شخصیت غیرواقعی ارائه دهند تمام کارها بهطور نامناسب، غیرقابل اعتماد و غیرمتعارفی پیش خواهد رفت.
داشتن طرز فکر قربانی:
افراد موفق امکان دارد یک بار نقش قربانی داشته باشند و نسبت به خود احساس ترحم کنند اما به سرعت متوجه خواهند شد داشتن طرز فکر قربانی یعنی به خاطر جلب توجه و دلسوزی دیگران، از اختیارات خود دست کشیده و مسوولیتی را قبول نکنند.
دادن وعده و وفا نکردن به عهد:
افراد موفق به گفتههای خود متعهد هستند، به آنها عمل کرده و انتظارات مشتریان را برآورده میکنند.
کمک نگرفتن از دیگران:
امکان موفقیت در کارها بدون کمک و مشورت کردن با دیگران ساده نیست. در ابتدا، افراد موفق تاحدی سر سخت هستند و به دیگران اجازه کمک را نمیدهند؛ اما با گذشت زمان متوجه میشوند که همه به کمک یکدیگر نیازمند هستند.
منبع: Entrepreneur
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چگونه میتوان دانست زمان اخراج فرد فرارسیده است؟
فرض کنید یکی از اعضای تیم نه تنها در کارش بهتر نمیشود، بلکه بهطور مداوم بدتر شده است. حال سوال اینجاست که آیا زمان اخراج او فرا رسیده است؟ در واقع نمیتوان به این سوال بهصورت مطلق پاسخ مثبت یا منفی داد؛ چرا که باید در ابتدا به سه سوال مهم پاسخ داد:
▪️اول اینکه آیا شما پیش از این راهنماییهای لازم را برای بهبود عملکرد به او دادهاید؟
▪️دوم اینکه آیا شما اثر و پیامد ناشی از عملکرد او را روی همکارانش مشخص کردهاید؟
▪️و سوم اینکه آیا شما عواقب ناشی از اخراج را پیشبینی کردهاید؟
همچنین باید به این سوالات هم پاسخ بدهید: آیا تاکنون به او نشان دادهام که بهعنوان یک انسان برای من مهم است؟ آیا تاکنون ثابت کردهام که به چالش کشیده شدن او توسط من با هدف کمک به بهتر شدن او صورت گرفته است؟ آیا در قبال عملکرد خوب و مثبت در گذشته، بازخورد شایسته و مناسبی داشتهام یا اصلا آن عملکردها و نکات مثبت را ندیدهام؟ آیا تاکنون کمک کردهام تا راهحلهای کاربردی برای حل مشکلات پیدا کند؟ آیا همیشه به خاطر اشتباهاتش به او حمله کردهام یا در یافتن راهحلها یاریاش کرده ام؟
به هرحال، اگر مدیری فاقد تجربه عملی برای اخراج یک کارمند یا کارگر است و میخواهد برای اولین بار دست به این کار سخت بزند، بهتر است که قبل از اقدام در این زمینه، با افراد مجرب و مدیران باسابقه مشورت کرده و با در نظر گرفتن تمام جوانب کار وارد این کارزار سخت و ناخوشایند اما ضروری شود.
بهطور کلی، چهار توجیه یا دروغ رایج وجود دارد که مدیران گریزان از اخراج کارکنان، معمولا به خود میگویند:
▪️شرایط بهتر خواهد شد: در اغلب موارد چنین اتفاقی نخواهد افتاد. بنابراین بهتر است که این دلخوش کردنهای بی دلیل را متوقف کرد و از خود پرسید چگونه و از چه راهی ممکن است شرایط بهتر شود و فرد در معرضِ اخراج به چه صورت و با چه ابزاری میتواند عملکردی متفاوت با گذشته ارائه دهد؟
▪️وجود یک فرد بهتر از نبودنش است: اغلب موارد، حضور زیان بار و منفی یک عضو در تیم، تاثیر مخرب فراوانی را به کلیت تیم وارد میکند که نبودنش، چنین تاثیر منفی شدیدی نخواهد داشت.
▪️جابهجایی نیرو راهحل بهتری است: گاهی وقتها، مدیران وسوسه میشوند فرد نامطلوب برای مجموعه خود را به مجموعهای دیگر انتقال دهند، حتی اگر مطمئن باشند آن فرد فاقد مهارتهای لازم برای کمک به مجموعه دیگر باشد. این کار نه تنها دردی دوا نخواهد کرد، بلکه اعتماد سایر مدیران را نسبت به شما نیز مختل خواهد کرد.
▪️اخراج یک عضو از تیم بر کل تیم اثر منفی میگذارد: واقعیت این است که بقای یک عنصر غیرفعال و نامطلوب، در یک مجموعه تاثیر منفی شدیدتری بر آن دسته از اعضای تیم دارد که عملکرد خوب و درخشانی دارند و انگیزه کار کردن را در آن میخشکاند.
مدیران نباید از کارمند یا کارگری که در معرض اخراج قرار دارد دوری جویند و علاوه براین، نباید فضای درونی تیم را به خاطر اخراج یکی از اعضا، منفی و نامطلوب سازند.
علاوه براین، مدیران باید همیشه این احتمال را بدهند که اگر فردی در کاری ضعیف عمل میکند، پس برای آن کار ساخته نشده و شاید اگر در جای دیگری مشغول به کار شود بتواند گوهر درون خود را کشف کرده و به کاری مشغول شود که برای آن ساخته شده است.
از سویی دیگر، حفظ افرادی که عملکرد ضعیفی دارند، چه بخواهیم و چه نخواهیم یک نوع مجازات برای افرادی محسوب میشود که عملکرد عالی و درخشان دارند. لذا انفعال در برابر برخورد با موضوع عملکرد بد و عدم برخورد قاطعانه با آن، به ضرر بقیه تیم خواهد بود.
بنابراین، حذف هر چه سریع تر عامل ناکارآمدی و ضعف در یک مجموعه، نه تنها مشکلساز و خطرناک نیست، بلکه امری لازم و ضروری است.
منبع: hrm
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
پنج درس موفقیت از دنیای ورزش
برای آنهایی که یک مصاحبه کاری حساس دارند یا باید جلسهای مهم با مدیران یا مشتری خود برگزار کنند، توصیههایی از دنیای ورزش وجود دارد که با استفاده از آنها میتوانند عملکردشان را حتی در شرایط پرفشار افزایش دهند.
1- با هدف تمرین کنید
آن دسته از بازیکنان انگلیس که در گذشته پنالتیهای خود را خراب کرده بودند، اعلام کردهاند که تنها به یک چیز میاندیشیدهاند: «من نباید این پنالتی را خراب کنم!» این هراس باعث میشد تا تمرکز خود را از دست بدهند و فشار زیاد هم منجر میشد تا رویههای تمرینی خود را فراموش کنند. نکته مهم این است که تا حد ممکن شرایط رقابت و محیط پرفشار باید در تمرینات برای فرد شبیهسازی شود.
اصول کسبوکار هم تفاوت چندانی ندارد. اگر قرار است که یک ایده جدید را بهصورت ایستاده برای هیات مدیره توضیح دهید، آن را در حالت نشسته تمرین نکنید. برای پرسشهای چالشی آماده باشید و همواره یک برنامه جایگزین برای شرایط پیشبینی نشده در نظر بگیرید. نمیتوان بهطور کامل شرایط پرفشار را شبیهسازی کرد اما اگر با هدف تمرین کنید، میتوانید برای آن آماده شوید.
2- زمان کافی در نظر بگیرید
در رقابتهای پیشین، بازیکنان فوتبال انگلیس همواره برای زدن ضربات پنالتی خود عجله میکردند. این وضعیت در جام جهانی ۲۰۱۸ تغییر کرد: بازیکنان مدت بیشتری پس از سوت داور صبر میکردند. آنها نفس عمیقی میکشیدند؛ خود را آرام میکردند، سپس به توپ ضربه میزدند که اکثر آنها موفقیتآمیز بودند.
همه ما هم میتوانیم در زمان افزایش فشار روانی، اندکی سرعت کار را کاهش دهیم. تنها کشیدن یک نفس عمیق بیشتر قبل از صحبت یا رفتن به پشت تریبون میتواند تغییرات چشمگیری به دنبال داشته باشد. آرامش یکی از رموز موفقیت است و در صورت اقدام، صحبت و حتی فکر کردن سریع ممکن است آن را از دست بدهیم. در کسبوکار، انجام دادن درست یک کار بهتر از نخستین بودن است.
3- عکسالعملهای شما مهمند
مطالعات نشان دادهاند اگر یک بازیکن، با پنالتی موفق خود تیمش را جلو بیندازد و با مشتهای رو به آسمان به شادمانی بپردازد، احتمالا تیمش پیروز میشود. روانشناسان باور دارند که زبان بدن نقش بسیاری در القای احساسات به همتیمیها و افزایش فشار روانی روی زننده پنالتی بعدی حریف دارد. همچنین در آغوش گرفتن آن همتیمی که پنالتیاش را خراب کرده، بسیار مفید است؛ چرا که پیغام اتحاد را به همه بازیکنان میرساند و از هراس آنها برای گل نشدن توپهایشان میکاهد.
زبان بدن نقش ارزشمندی در ارتباطات غیرکلامی بر عهده دارد. شیوه ایستادن، دست دادن محکم، ارتباط چشمی و تقلید حالتهای جسمی دیگران هم میتواند در محیط کار بسیار موثر باشند.
4- ذهن خود را درگیر نکنید
عصبشناسی به نام مایکل اندرسون آزمایشی روی تعدادی گلفباز انجام داد. اندرسون آنها را به ۲ گروه تقسیم کرد که باید از فاصلهای مشابه، گوی گلف را به سمت سوراخ هدایت میکردند. اما پیش از آن، یک زمان استراحت ۵ دقیقهای به تمام بازیکنان داده میشد. گروه اول در این ۵ دقیقه به بررسی تمام ابعاد و جوانب سوراخ مورد نظر میپرداختند و پس از آن مسابقه میدادند. اما گروه دوم به استراحت میپرداختند و به تماشای مناظری از سواحل و خودروها مشغول میشدند.
اما آنهایی که تمام تمرکز خود را روی تجزیهوتحلیل گذاشته بودند، عملکرد بسیار بدتری به جا گذاشتند و حتی در سطح خود هم ظاهر نشدند.
ما هم در بسیاری از مواقع به حدی در مورد یک جلسه کاری یا نزدیک شدن یک مهلت تحویل کار نگران میشویم که تمرکز خود را از دست میدهیم. در این زمان، باید در کمال آرامش به مجموعه کارهایی که باید انجام داد، اندیشید و خود را برای رویههای تمرینشده آماده کرد.
5- اعتماد به نفس، تضمینکننده موفقیت نیست
مارچلو لیپی، سرمربی ایتالیا در جام جهانی ۲۰۰۶، برای آخرین ضربه پنالتی مقابل فرانسه و در فینال جام، دو مهاجم سرشناس به نام لوکا تونی و وینچنزو یاکوئینتا را داشت. با این حال، پنالتی را به فابیو گروسو داد که یک دفاع چپ بیحاشیه بود و ۲ سال پیش از آن در لیگ دوم ایتالیا بازی میکرد. استدلال لیپی این بود که گروسو بهتر میتواند فشار روانی را تحمل کند. توپ گل شد و ایتالیا به قهرمانی جام جهانی رسید.
در محیط کار و حتی در زندگی اجتماعی هم همواره پر سروصداترین فرد اتاق، بهترین و حتی باصلاحیتترین گزینه نیست. او ممکن است تنها پرسروصداترین باشد. اشتباه سیستم شناختی ما این است که همواره افراد برونگرا را برای انجام وظایف مهم مدنظر قرار میدهیم؛ حتی اگر برای آن کار مناسب نباشند. نگاه دیگری به اطراف بیندازید و ببینید که چه کسی میتواند زیر فشار بهترین عملکرد را داشته باشد. درونگراها میتوانند حتی از آن هم بهتر باشند!
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
مسوولان مصاحبه بر چه اساسی شما را ارزیابی میکنند؟
مصاحبه مثل شرطبندی، غیرقابل پیشبینی است. بعضی از کارفرمایان در جذب نیرو بیشتر مهارت دارند. اما بسیاری از مسوولان مصاحبه، نه آموزش دیدهاند و نه تجربه دارند. فقط هر چیزی به ذهنشان میرسد، فی البداهه میگویند.
بعضیها فکر میکنند با پرسیدن سوالاتی که هیچ ربطی به عملکرد کارجو ندارد، به اعماق ذهنش نفوذ میکنند، مثلا «اگر درخت بودی، دوست داشتی چه درختی باشی؟»
حتی یکی را میشناختم که میگفت قبل از مصاحبه به کارجو شربت تعارف میکند و بر اساس اینکه کارجو شربت را قبول کند یا نکند، او را ارزیابی میکند. اگر گذرت به یکی از این آدمها بیفتد، بهعنوان یک کارجو، کار خاصی از دستت بر نمیآید.
اما چند روش وجود دارد که افراد ماهر و خبره به کار میبرند تا بفهمند کارجو واقعا چطور آدمی است و آیا میخواهند استخدامش کنند یا نه (البته منظورم معیارهای واضحی مثل سابقه کار و رفتار حرفهای نیست که همیشه و همه جا مورد استفاده هستند). این روشها از این قرارند:
1- رزومهات درباره تو چه میگوید؟
مسوولان مصاحبه کاملا به رزومه تو استناد میکنند و هرچه درباره خودت در آن نوشته باشی، باور میکنند، مگر اینکه خودت خلاف آن را ثابت کنی. آنها فرض را بر این میگذارند که تو همان چیزی هستی که در رزومه نوشتهای.
2- چطور به سوال «از زمانی بگو که...» جواب میدهی؟
یکی از سوالات موردعلاقه مسوولان مصاحبه با این عبارت شروع میشود: «از زمانی بگو که...» (مثلا از زمانی بگو که یک درگیری با مشتری را رفع کردی یا مرتکب خطایی شدی). آنها اعتقاد دارند که رفتار تو در گذشته، نشاندهنده رفتار تو در آینده است.
صحبت کردن درباره چیزی که با آن آشنا هستی (مثل یک پروژه که قبلا انجام دادهای) کمک میکند تا مسوول مصاحبه با نحوه عملکرد مغز تو آشنا شود. یک موقعیت فرضی نمیتواند او را به این شناخت برساند.
3- چطور ارتباط برقرار میکنی؟
آیا به سوالات بهطور شفاف و مستقیم پاسخ میدهی؟ آیا افکارت طبقهبندی شدهاند؟ وقتی جواب یک سوال را نمیدانی، آیا راستش را میگویی یا الکی از خودت تعریف میکنی؟ آیا در پاسخ به یک سوال ابتدایی که جوابش باید مختصر و مفید باشد، ده دقیقه داستانسرایی میکنی؟ آیا به نشانههای رفتاری مسوول مصاحبه دقت میکنی؟ (مثلا وقتی سعی میکند به تو بفهماند که سخن را کوتاه کنی).
حتی اگر شغل مربوطه به مهارتهای ارتباطی نیاز نداشته باشد، مدیر آیندهات دوست دارد کسی را استخدام کند که بتواند راحت با او حرف بزند.
4- چطور درباره چالشها حرف میزنی؟
وقتی از چالشهای شغلهای سابقت حرف میزنی، هیجانزده، امیدوار به حل مشکل و مشتاق به پیشرفت بهنظر میرسی یا طوری حرف میزنی که انگار به حداقلها قانعی؟ مسوولان مصاحبه همیشه به دنبال کارجویی هستند که هنگام صحبت درباره حل چالشها، ذوق میکند، بهخصوص اگر سابقه انجام پروژههای سخت را داشته باشد.
5- مسائل جزئی را چطور مدیریت میکنی؟
کارجویان معمولا تصور میکنند که در فرآیند جذب نیرو، فقط برخوردهای «رسمی» مهمند (مثل مصاحبه) و به سایر برخوردها اهمیت نمیدهند. مثلا آنها با مسوول مصاحبه کاملا «شسته رُفته» و حرفهای رفتار میکنند اما مثلا به منشی بیاحترامی میکنند، یا جواب ایمیلها را یکی در میان میدهند. یک مدیر استخدام حرفهای، تمام رفتارهای تو را زیر نظر دارد، نه فقط در اتاق مصاحبه، بلکه در همه موقعیتها.
6- چقدر مشتاق به نظر میرسی؟
مسوولان مصاحبه دوست دارند کسی را انتخاب کنند که واقعا نسبت به آن کار اشتیاق داشته باشد یا حداقل، علاقهمند بهنظر برسد. اگر رقیب تو، به اندازه تو صلاحیت داشته باشد اما مشتاقتر بهنظر برسد (مثلا طوری رفتار کنی که انگار بیتفاوتی)، این به نفع تو نیست.
7- مدیران و همکاران سابقت دربارهات چه میگویند؟
یک مسوول مصاحبه خوب، سراغ کسانی که قبلا با تو کار کردهاند، میرود و از آنها سوالاتی میپرسد تا بفهمد تجربه کار کردن با تو چه شکلی است، چه در موقعیتهایی که عملکردت خوب بوده و چه در شرایطی که نیاز به حمایت داشتهای.
البته هیچکدام از این روشها قطعی نیستند و مدیران استخدام، بارها دچار اشتباه میشوند. آنها هم به اندازه کارجو، احتمال خطا دارند که این گیجکننده است، اما وقتی بدانی که مسوول مصاحبه هم ممکن است مرتکب خطا شود، خیالت راحت میشود که اگر استخدام نشدی، بیش از حد خودت را زیر سوال نبری.
نویسنده: Alison Green
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چهار اصل کلیدی برای مدیران تازه کار
این کاملا طبیعی است که مدیران تازه کار در ابتدای مسیر مدیریتی شان درباره نقش جدیدشان و آنچه که باید و نباید انجام دهند دچار سردرگمی شوند. با این حال، اصولی چند در دنیای مدیریت وجود دارد که توجه به آنها از سوی نومدیران میتواند به موفقیت هر چه بیشتر آنها کمک شایانی کند که در ادامه به چهار مورد از مهمترین آنها اشاره خواهد شد.
1- اصل اول: کلمه «رئیس» را فراموش کنید
یکی از اصولی که نومدیران باید به یاد داشته باشند این است که به جای استفاده از عنوان رئیس برای خود از عناوینی همچون «هماهنگکننده»، «رهبر تیم»، «برطرفکننده موانع» یا «مشاور» استفاده کنند.
استفاده از چنین عناوینی توسط نومدیران باعث میشود تا آنها روی نقشهایی متمرکز شوند که آنها را قادر میسازد تا اعضای تیم تحت رهبری شان را به گونهای درست هدایت کنند. در واقع وظیفه شما بهعنوان مدیر یک مجموعه این نیست که بر یکسری افراد ریاست کنید، بلکه کارکرد اصلی شما این است که کاری کنید افرادتان از تمام پتانسیلهای شان برای رسیدن به بهترین عملکرد ممکن بهره ببرند.
2- اصل دوم: راستگو باشید
هنگامی که مدیری با تمام کارکنانش شفاف و روراست باشد و آنها نیز نسبت به او چنین باشند آنگاه میتوان از این مجموعه انتظار داشت تا به موفقیتهای بزرگی دست یابند. حال سوال اینجاست که برای تحقق این خواسته و ایجاد جو سازمانی مبتنی بر صداقت چه اقداماتی را باید صورت داد؟
▪️خودتان را خوب بشناسید.
هر مدیری باید به خوبی نقاط قوت و ضعف و محدودیتها و فرصتهای رشدش را به خوبی بشناسد و بر اساس آنها برای مدیریت کارکنانش برنامهریزی کند.
▪️حقایق را عاقلانه مطرحسازید.
مدیران میتوانند حقایق و واقعیت را به راحتی و بدون بروز مشکلی خاص بیان کنند به شرطی که آنها را به شکلی معقول و سنجیده مطرح سازند تا از پیامدهای منفی و دردناک بیان حقایق بکاهند.
▪️با وحدت رویه و شفافیت تمام اقدام کنید.
مدیران در شروع کار باید توجه داشته باشند که در انتخاب واژگان و عباراتی که در تعامل با کارکنان شان استفاده میشود نهایت دقت و شفافیت را رعایت کنند تا از بروز ایهام و سردرگمی در افراد جلوگیری شود.
▪️به دیگران احترام بگذارید.
یک مدیر همیشه و در همه حال باید فرض را بر این بگذارد که همه کارکنان شایسته احترام بوده و افرادی ارزشمند هستند و بداند که اگر نسبت به افرادشان بیاحترامی کرده یا آنها را فاقد ارزش و کارآیی بداند دیگر نمیتواند آنها را هدایت و رهبری کند.
3- اصل سوم: از خود اشتیاق نشان دهید
این خیلی مهم است که مدیران خود را مشتاق دانستن و یاد گرفتن نشان دهند و خود را جای کارکنان بگذارند و بکوشند تا بفهمند در ذهن آنها چه میگذرد و آنها چه عقیده و ایدهای در سر دارند. در این شرایط خیلی خوب است که شما سراپا گوش باشید و با استفاده از تکنیکهای گوش کردن فعال و واکنش نشان دادن به صحبتها و ایدهپردازیهای آنها خود را مشتاق دانستن نشان دهید.
4- اصل چهارم: انتظارات تان را خیلی شفاف بیان کنید
اگر میخواهید اعضای تیم تان همان چیزی را به شما تحویل دهند که شما میخواهید پس باید آن را با شفافیت و صراحت تمام بیان کنید تا همه بدانند چه باید بکنند و چه انتظاری از آنها میرود.
علاوه بر این لازم است که مدیران نسبت به سنجش عملکرد کارکنان حساسیت به خرج داده و در قبال خواستههایی که از افراد دارند از آنها گزارش عملکرد بخواهند و به هیچ عنوان نباید نسبت به پیگیری ماموریتهایی که به افرادشان دادهاند بیتفاوت باشند، چرا که این کار باعث تسری یافتن بیتفاوتی بین افراد و سپس کل مجموعه خواهد شد.
منبع: Forbes
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
افراد موفق و حرفهایها بیش از اندازه کار نمی کنند
شاید برای رسیدن به موفقیت، هر روز تلاش کنید زودتر از همیشه به سرکار بروید و سخت کار کنید و دیرتر هم به خانه برگردید. شاید می خواهید با این روند کاراییتان را افزایش یا رئیستان را تحت تأثیر کوشش و ازخودگذشتگیتان قرار دهید اما جالب است که بدانید این کار نهتنها بهرهوریتان را افزایش نمیدهد بلکه به مرور زمان سبب ایجاد فرسودگی شغلی هم میشود.
تحقیقات زیادی اثبات کردهاند که کار بیشتر از 40 ساعت در هفته به سلامتی و شادابی فرد آسیب میرساند، روابط اجتماعی او را به چالش می کشد و سبب کاهش بهرهوری او میشود.
هنگامی که به اندازه کافی وقت آزاد ندارید عادات خوبی که تأثیرات منفی یک زندگی سخت و پرتنش را کم میکند مثل ورزش کردن، استراحت کردن در آرامش، مدیتیشن و تهیه وعدههای غذایی سالم را مجبورند کنار بگذارند، به خوردن فست فود اکتفا کنند و دوباره کارشان را ادامه دهند. این روند در طولانیمدت فرسایشی میشود و قطعا روی سلامت فرد تأثیرات مخربی بجا میگذارد.
محققان و پژوهشگران تاثیر کار زیاد روی سلامتی جسم، مغز و ذهن افراد را مورد بررسی قرار دادهاند. نتایج یافتههای آنها به شرح زیر است:
فعالیت بیش از 10 ساعت در روز احتمال ابتلا به بیماری های قلبی و عروقی را تا 60 درصد افزایش میدهد.
10 درصد افرادی که هر هفته بین 50 تا 60 ساعت کار میکنند، مشکلات ارتباطی دارند. این آمار برای افرادی که بیش از 60 ساعت در هفته کار میکنند به 30 درصد افزایش یافته است.
فعالیت بیش از 40 ساعت در هفته با افزایش مصرف الکل و تنباکو و افزایش وزن غیرطبیعی در مردان و ابتلا به افسردگی در زنان ارتباط دارد.
احتمال ابتلا به افسردگی در افرادی که بیش از 11 ساعت در روز کار میکنند بیشتر است.
نتایج تحقیقات نشان میدهد افزایش ساعت کاری سبب افزایش آسیبپذیری افراد میشود. میزان آسیبپذیری در افرادی که بیش از 60 ساعت در هفته کار میکنند تا 23 درصد افزایش مییابد.
خیلی از مشکلاتی که به دنبال کار زیاد به وجود میآید ناشی از فشار و استرسی است که با هورمونها ارتباط دارد. استرس سطح هورمون کورتیزول را افزایش میدهد و سبب ایجاد اختلال در خواب، اشتها، فشارخون، سیستم ایمنی بدن، حافظه و رفتار میشود.
کار زیاد فقط به سلامت جسمی فرد آسیب نمیزند بلکه عملکرد شناختی او راده هم مختل میکند. در تحقیقی که پنج سال به طول انجامید، نشان داده شد افرادی که 55 ساعت کار کرده بودند نسبت به کسانی که 40 ساعت در هفته کار کرده بودند قدرت استدلال ضعیفتری داشتند و در یادآوری واژگان هم ناتوانتر بودند.
کار بیش از حد سبب کاهش بهرهوری فرد نیز میشود. اضافهکاریهای کوتاه وقتی دائمی میشوند به کارایی شما نمیافزایند، بلکه مانع از بهرهوریتان هم میشوند.
وقتی افراد هر هفته 40 ساعت کار میکنند فرصت بهبود خستگی و دستیابی به سطح بالاتری از بهرهوری را دارند و کار بیشتر از 40 ساعت در هفته سبب بهرهوری بالاتر نمیشد. هنری فورد 40 ساعت کار در هفته را جا انداخت تا کارمندان ساعات بیشتری را با خانوادهشان سپری کنند و بهرهوریشان افزایش یابد.
بعضی افراد به شغلشان بیش از اندازه علاقه دارند و میخواهند وقت آزادشان را هم به کار کردن اختصاص دهند؛ اما حتی آنهایی که عاشق کارشان هستند هم باید زمانی را برای استراحت و تجدید قوا در نظر بگیرند.
جالب است بدانید که بیش از 50 درصد کارمندانی که ساعات زیادی از روز را کار می کنند هنگام برگشت به خانه نای صحبت کردن ندارند. کار زیاد همچنین سبب میشود رابطهی زناشویی به خشونت و دعوا منجر شود.
نتایج تحقیقات نشان میدهد کسب و کارها با یک ساعت کار اضافی یا دو روز کارِ بیشتر به جایی نمیرسند؛ پس اگر سلامت جسمانی و روانی، شادی و ارتباط تان با دیگران ارزشمند است، بیشتر از 50 ساعت در هفته کار نکنید.
منبع: inc
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چرا خارج شدن از "دایره راحتی" دشوار است؟
قدم برداشتن به خارج از دایره راحتی معمولا چالش برانگیز است. برای کاهش وزن و رژیم گرفتن باید تا حدودی از غذاهایی که دوست داریم صرف نظر کنیم، برای خروج از رابطه ای که مخرب است باید تحمل و توانایی تنها ماندن و دل کندن را داشته باشیم، اگر می خواهید کسب و کار جدیدی راه اندازی کنید باید قدرت تحمل شکست و مشکلات نادیده گرفته شدن را داشته باشید. ما معمولا از بسیاری از کارهایی که به نفعمان است خودداری می کنیم به این دلیل که رنج زیادی را باید متحمل شویم و از "دایره راحتی" خود خارج شویم.
اما برای خیلی از ما این یک واقعیت است: همانطور که رشد می کنیم و در شغلمان و در زندگی پیشرفت میکنیم گاهی اوقات با شرایطی خارج از دایره راحتی مان مواجه شده ایم که نیاز بوده سبک رفتارهایمان را مطابق با آن ها تغییر دهیم و این کار را انجام داده ایم. همانطور که مدیر عامل IBM جینی رومتی گفته : "رشد و راحتی را نمی توان همزمان کسب کرد!"
آبراهام مازلو روانشناس معروف و نظریه پرداز درمورد سلسله مراتب نیاز های انسان، نیز در همین زمینه گفته است که: "انسان در هر موقعیتی فقط دو گزینه پیش رو دارد، یا قدم به جلو بگذارد و رشد را تجربه کند یا قدم به عقب بردارد و امنیت را تجربه کند".
در ادامه ٥ چالش بزرگ در مسیر خروج از دایره راحتی را که فرا گرفته ام برای شما میگویم:
1- اولین چالش "تایید دیگران" است.
معمولا وقتی خارج از منطقه ی امن رفتار می کنید حس"غیر طبیعی بودن" به ما دست می دهد .
حالتی را تصور کنید که یک جوان کارآفرین می خواهد ایده ش را در یک جلسه به سرمایه گذاران که معمولا مسن و با تجربه هستند ارائه کند
احتمالا برای این مسئله "صدای خود را بلندتر می کند" تا حالت طبیعی بودن و تایید دیگران را بدست اورد.
2- دومین چالش "شایستگی و صلاحیت " است.
گاهی اوقات ممکن است احساس کنید لیاقت ندارید و علاوه بر این عرضه ی کافی را ندارید! خواه صحبت کردن یا سخنرانی در یک گردهمایی باشد یا ارائه کردن یک ایده نزد شخص یا اشخاصی باشد و تمام این ها بوجود آورنده ی حس "عدم لیاقت " است.
3- سومین چالش "آزاردهنده بودن و سخت بودن انجام آن کار " است.
موقعی که می خواهید برای اولین بار خارج از منطقه ای امن عملی را انجام دهید معمولا احساس آزاردهنده بودن به شما دست می دهد.
برای مثال: یک شخص درونگرا موقعی که میخواهد ارتباطاتی ایجاد کند و حتی صحبت هایی کوتاه داشته باشد حس عمیق ترسناک بودن را تجربه خواهد کرد.
4- چهارمین چالش "ترس از مورد پسند بودن" است.
ما نگران این هستیم که مردم این ورژن (نسخه) جدید از ما را دوست نداشته باشند چون خارج از دایره راحتی مان قدم برداشته ایم!
یک مثال شاخص در تحقیقات خودم مشاهده کرده ام این است که یک کارمند ناامید که به شدت با یک تردید مواجه شده شد که زندگی او را بهم زده بود ، می خواست به شخصی ابراز علاقه کند اما بیم داشت که مبادا مورد پسند شخص مقابل قرار نگیرد.
5- پنجمین چالش "بحث اخلاقی" است.
بعضی وقت ها مردم نگرانی هایی برحق در مورد رفتار هایی که انجام مى دهند دارند برای مثال موقعی که اخبار بدی یا مسئله حساسی را به شخصی می گویند یا تصمیم به اخراج یک کارمند می گیرند!
البته تعداد کمی از ما همه این پنج چالش را بصورت همزمان در مواقعی خارج از دایره راحتی مان رفتار می کنیم؛ تجربه می کنیم.
اما حتی یکی از این مورد ها هم مى تواند کار را سخت کند.در ضمن اکثر آدم ها چنین تجاربی را داشته اند و مطمئناً در این زمینه تنها نیستید!
نوشته: دکتر Andy Molinsky استاد "مدیریت بین المللی" و "رفتار سازمانی" از دانشگاه براندیس
ترجمه: بهزاد اندیشمند
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چطور دلایل ترک شغل قبلیام را توضیح دهم؟
مسوولان مصاحبه به نحوه صحبت کردن تو درباره مدیر یا شغل سابقت خوب توجه میکنند و میفهمند که کدام جنبههای فرهنگ آنجا (شرکت قبلی) را دوست داشتهای و از کدامها خوشت نمیآمده و براساس صحبتهای تو، نتیجهگیری میکنند که آیا میتوانی خودت را با فرهنگ شرکت جدید، وفق دهی یا نه. این نتیجهگیری گاهی درست است، گاهی هم نیست.
حالا سوال اینجاست که چطور به این سوال پاسخ دهیم که هم صادقانه باشد هم به ضررمان تمام نشود.
در ادامه، متداول ترین دلایل ترک شرکتها را ذکر میکنم و اینکه چطور میتوانیم این دلایل را برای مسوول مصاحبه توضیح دهیم:
▪️رئیست غیرقابل تحمل بود:
مسوولان مصاحبه میدانند که تعداد رئیسهای بد، کم نیست و خیلیها به همین دلیل مجبور به استعفا میشوند. تنها مشکل اینجاست که مسوول مصاحبه، تو را آنقدر نمیشناسد که بداند ارزیابی تو درباره رئیست معتبر است یا نه. مثلا اگر بگویی مدیرت تو را زیر ذره بین برده بوده، شاید مسوول مصاحبه این طور برداشت کند که تو کارت را درست انجام نمیدادی و مدیرت مجبور بوده دائما بر کارت نظارت کند.
در مصاحبه یک قانون نانوشته وجود دارد: «هرگز درباره رئیس سابقت بدگویی نکن.» این کار اصلا به صلاح نیست.
اگر دلیل ترک شغل سابقت، رئیست است، بهتر است در جوابت اصلا به رئیست اشاره نکنی. میتوانی بگویی: «دوست داشتم چالشهای جدید را امتحان کنم» یا جوابی که کمتر شکایتآمیز باشد.
▪️تعدیل نیرو:
اگر به خاطر تعدیل نیرو، شرکت را ترک کردهای (یعنی دلیل اخراجت، عملکردت نبوده)، نیازی نیست طفره بروی. تعدیل نیرو یک اتفاق طبیعی است و چیزی نیست که باعث شود احساس شرمندگی کنی.
اگر شرایط را بیشتر شرحدهی که چه بهتر. مثلا بگویی: «کسانی را اخراج کردند که طی یک سال اخیر استخدام شده بودند» یا «تیم آموزشی را اخراج کردند.» اینطوری، احتمال آنکه فکر کنند عملکردت ضعیف بوده، کمتر است.
▪️اخراج شدی:
اگر اخراج شده ای، ممکن است وسوسهشوی آن را پنهان کنی، اما اشتباه نکن، مسوول مصاحبه، دیر یا زود حقیقت را کشف میکند، مثلا از طریق تماس با معرف هایت یا بررسی سوابقت.
در حالی که اگر راستش را بگویی، ممکن است هنوز شانس استخدام شدن داشته باشی. اگر بیش از حد هم درباره اخراج شدنت صحبت کنی، عملا داری قضیه را بزرگ میکنی. کافی است اخراج شدنت را در چند جمله شرح دهی. به این صورت: «راستش، اخراج شدم. تقصیر خودم بود. شغلی را انتخاب کردم که نیاز به مهارتهای پیشرفته طراحی داشت که من ندارم. با خودم فکر کردم که در کار، یاد میگیرم اما اشتباه میکردم.» یا «راستش، اخراج شدم. حجم کارها خیلی زیاد بود و من به روی خودم نمیآوردم. آخرش هم همین باعث شد کلی خرابکاری کنم. ولی حالا یاد گرفتم که اگر حجم کارم زیاد بود، فورا آن را مطرح کنم و از مدیرم بخواهم که در اولویت بندی کارها به من کمک کند.»
▪️حقوقت کم بود:
از قدیم گفتهاند که نباید بگویی دلیل استعفایت، پول بوده. اما اگر حقوقت واقعا نسبت به سایر شرکتها کم بوده و دلیل اصلی ات برای رفتن، همین بوده، اشکالی ندارد که به آن اشاره کنی. اگر هم به دلیل نبود یک مزایای خاص، مجبور شدی استعفا دهی، ایرادی ندارد که آن را ذکر کنی، مثلا بیمه درمانی؛ مسوول مصاحبه اگر منطقی باشد، این را درک میکند.
▪️کارت را دوست نداشتی:
اگر کارت را دوست نداری، به نفعت است با خودت روراست باشی چون اینطوری میتوانی شغلهایی را که با سلیقهات جور نیستند از گزینه هایت حذف کنی. بهتر است دلیلش را به شکل مثبت توضیح دهی و به جای اینکه بگویی چه کاری را دوست نداری، بگویی که چه کارهایی را «دوست داری» انجام دهی. مثلا: «در شغل سابق، بیشتر کارها مربوط به حوزه بازاریابی بود و من بعد از یک مدت احساس کردم دلم برای کار کردن با محققان تنگ شده است.»
▪️از فرهنگ آنجا متنفر بودی:
در اینجا هم مثل مورد قبل، بهتر است با خودت روراست باشی تا سراغ شرکتهایی که از نظر فرهنگی قبولشان نداری، نروی. وقتی میخواهی دلیلت را برای مسوول مصاحبه توضیح دهی، بهتر است خیلی مختصر صحبت کنی و سعی کنی قضاوتی نکنی. مثلا: «من به سازمانهای کوچک تر عادت دارم، با کلی فرصت برای کارآفرینی. با اینکه شرکتهای بزرگ مزایای خاص خودشان را دارند اما حس کردم دلم برای کار در شرکتهای کوچک تنگ شده».
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
تمرین مدیریت در دوران کارمندی
«به مدیری با پنج تا ۱۰ سال سابقه کار مدیریتی و مسلط به اصول مدیریت نیازمندیم.»
شاید شما هم با این چنین آگهیهایی روبهرو شدهاید و افسوس خوردهاید که به علت نداشتن سابقه کار و عنوان مدیریتی در رزومه کاریتان نمیتوانید برای آن درخواست دهید.
با این همه واقعیت آن است که اغلب مدیران بدون داشتن سابقه کار مدیریتی و فقط به خاطر توانمندیهای مدیریتی شان بهعنوان مدیر کارشان را شروع میکنند و پس از مدتی بهعنوان مدیرانی موثر شناخته میشوند. در واقع این افراد در دوران پیش از مدیر شدن توانستهاند خود را به مهارتهای مورد نیاز در عرصه مدیریت مجهز کنند و به محض مدیر شدن از آن مهارتها بهره بردهاند.
آنچه در ادامه خواهد آمد شش راه برای کسب تجربه مدیریتی بدون مدیر شدن است که میتواند شما را پیش از ارتقا به سمتهای مدیریتی با این عرصه پرتلاطم آشنا سازد.
▪️یک پروژه را رهبری کنید:
مهارتهای مورد نیاز برای رهبری یک پروژه کاری، شباهتهای زیادی با مهارتهای مدیریتی دارد چرا که هر دوی آنها شامل مواردی چون برنامهریزی، هدفگذاری، مدیریت بودجه و ... میشوند.
بنابراین اگر تاکنون مدیریت یک پروژه را بر عهده نگرفتهاید حتما بهصورت داوطلبانه و در مقیاسی کوچک این کار را انجام دهید و بکوشید تا در حین اجرای این پروژه کوچک، تکنیکهای مختلف مدیریتی را به کار ببندید.
▪️برعکس مدیران ناکارآمد عمل کنید:
یکی دیگر از راههایی که میتوانید از طریق آن به تمرین مدیریت دست بزنید نگاه کردن به نحوه عمل مدیران ناکارآمد و ضعیف و برخلاف آنها عمل کردن است. شما با این کار خواهید توانست از اشتباهات سایر مدیران درس گرفته و با اجتناب کردن از آنها به مدیری موثر و توانمند تبدیل شوید.
▪️آموزش دهید، مربیگری کنید و به همکارانتان مشاوره دهید:
بیاموزید چگونه میتوانید تیمتان را آموزش دهید و اینکه این کار را بهصورت عملی انجام دهید. برای این کار لازم است مانند یک مدیر مجرب اقدام به آموزش کارکنان جدید و همچنین مشاوره دادن به کارکنان قدیمی و همکارانتان کنید. البته لازمه برخوردار شدن از این فرصت این است که همکارانتان شما را بهعنوان آگاهترین و ماهرترین همکارشان قبول داشته باشند.
▪️مهارتهای مصاحبهگریتان را ارتقا دهید:
در بسیاری از سازمانها، کمیتههایی متشکل از برخی کارکنان و مدیران تشکیل میشود که وظیفهشان اجرای برنامههای مصاحبه شغلی، گزینش و استخدام است. تشکیل چنین کمیتههایی، فرصتی است برای عرضاندام کارکنانی که میخواهند در آینده مدیر شوند. بنابراین برای ورود به این کمیتهها هیچ گونه تردیدی به خود راه ندهید.
▪️چگونه تعارضات و چالشهای کاری را حل و فصل کنید:
بروز اختلاف و حتی درگیریهای شدید کاری بین افراد در محیط کار، امری اجتنابناپذیر است و در اغلب موارد، این مدیران هستند که باید این کشمکشها را حل کنند. با این همه هستند کارکنانی که خیلی خوب میتوانند نقش میانجی و حلکننده اختلافات بین افراد را بازی کنند. شما هم که سودای مدیر شدن را در سر دارید حتما بهصورت داوطلبانه در جهت حل تعارضات و درگیریهای بین همکارانتان گام بردارید.
▪️مدیریت بودجه و رسیدگی به امور مالی را تمرین کنید:
یکی دیگر از مهارتهای مورد نیاز یک مدیر توانایی او در زمینه مدیریت هزینه است. این مهارت از آن دسته مهارتهاست که برخی مدیران به خاطر نداشتن دانش بودجهنویسی و مدیریت مالی در آن ضعیف هستند و دوست دارند انجام آن را به کارکنانی که در آن توانمند هستند واگذار کنند.
بنابراین اگر در زمینه مدیریت مالی دارای مهارتهای خوبی هستید و با فرآیند بودجهنویسی آشنایی دارید بدون هیچ تردیدی به مدیرتان پیشنهاد دهید تا در این زمینه به او کمک کنید.
منبع: Forbes
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چگونه به سوال «بزرگترین نقطه ضعف شما چیست» پاسخ دهیم؟
در هر مصاحبهای، گفتوگوها معمولا حول محور تواناییها و دستاوردهای کارجو هستند. اما گاهی مدیر استخدام، مسیر مصاحبه را عوض میکند و این سوال را میپرسد: «بزرگترین نقطه ضعف شما چیست؟» آدم وقتی این سوال را میشنود وحشت میکند، چه برسد به اینکه بگویند سه تا از نقطه ضعفهایت را نام ببر. از بین تمام موانعی که در مصاحبهها وجود دارد، این یکی از همه بدتر است.
شاید با خودت فکر کنی که میتوانی آن را نادیده بگیری، جواب ندهی یا به یک جواب مبهم، اکتفا کنی. اما «سوزی ولش»، نویسنده مشهور مقالات مدیریتی میگوید هدف مدیران استخدام از پرسیدن این سوال، استخراج اطلاعات کلیدی درباره شخصیت کارجو است. پس باید هوشمندانه به آن جوابدهی.
اگر از نقطه ضعفی حرف بزنی که باعث شود خوب به نظر بیایی (مثلا من معتاد به کارم)، فکر میکنند داری تظاهر میکنی. اگر صادق باشی و به نقطه ضعفی اقرار کنی که (نداشتنش) برای انجام آن شغل ضروری است، شانس استخدام شدنت کمتر میشود. پس چه باید کرد؟
پیشنهاد میکنم قبل از جواب دادن به این سوال، خودت را جای مسوول مصاحبه بگذاری و به این فکر کنی که چه انگیزههایی میتواند داشته باشد. مسوول مصاحبه معمولا فقط ۳۰ دقیقه وقت دارد تا تصمیم بگیرد آیا میخواهد چندین سال با تو همکاری کند یا نه. پس به دنبال میانبرهایی است تا تو را بشناسد.
من از ۱۲ مدیر استخدام پرسیدم که وقتی از کارجو درباره نقطه ضعفهایش سوال میکنند، دقیقا دنبال چه چیزی هستند. همه آنها گفتند: «هدفمان این است که ببینیم آیا کارجو خودش را زیر ذرهبین برده و از کموکاستیهای خودش خبر دارد یا نه.» آنها میخواهند ببینند آیا نقاط ضعف و قوت تو، مکمل نقاط قوت و ضعف اعضای تیم هست یا نه. اگر از جواب دادن طفره بروی، ممکن است فکر کنند بیش از حد اعتماد به نفس داری یا هنوز به خودآگاهی نرسیدهای و این دقیقا همان چیزی است که آنها نمیخواهند.
سوزی میگوید هدف اصلی مدیران از پرسیدن این سوال، کشف ویژگیهای شخصیتیای است که برای انجام هر شغلی لازم است. به اعتقاد او، یک پاسخ هوشمندانه به این سوال، نشاندهنده این چهار ویژگی است:
♦️خودآگاهی:
یک پاسخ هوشمندانه، نیازمند خودشناسی و خودکاوی است. با خودت روراست باش و کم و کاستیهایت را بشناس تا بتوانی یک جواب معتبر به این سوال بدهی. از نقطه ضعفی صحبت کن که در گذشته مانع پیشرفتت شده اما بر آن غلبه کردهای. شفاف و مستقیم جواب بده.
♦️اعتبار:
مدیران استخدام میخواهند مطمئن شوند که تو دروغ نمیگویی. صرفا برای رفع تکلیف به این سوال جواب نده. جواب کلیشهای نده (مثلا من کمالگرا هستم) چون ممکن است بارها این جوابها را شنیده باشند.
♦️ درایت:
پاسخ باید حرفهای، مختصر و مفید باشد. نباید درباره نقطه ضعفهای خارج از حوزه کار صحبت کنی. مدیر استخدام، روانشناس نیست. او میخواهد بداند که تو فرق بین نقطه ضعف شخصی و حرفهای را میدانی یا نه. میتوانی به هر دو اشاره کنی اما میزان جزئیاتی که فاش میکنی، مهم است.
♦️ابتکار:
فقط درباره نقطه ضعفها صحبت نکن. بگو که برای رفع آنها چه کارهایی انجام دادهای و در جایگاه شغلی جدید، این فرآیند را چطور ادامه خواهی داد.
بهترین کار این است که صادقانه و در عین حال، هوشمندانه جواب دهی و به نقاط ضعفی اشاره کنی که کوچک و به راحتی قابل رفع هستند. مثلا ناتوانی در مدیریت زمان و سخنرانی در جمع، دو مشکل شایع هستند. اینها باعث نمیشوند نظر دیگران راجع به تو منفی شود. اگر شغل مربوطه، فنی است، میتوانی به یک مهارت مفید اما نه چندان ضروری اشاره کنی و بگویی آن را بلد نیستی اما دوست داری یاد بگیری.
♦️به هر حال، چه بخواهی چه نخواهی، این سوال را در بعضی از مصاحبهها خواهی شنید. سوزی میگوید: «قبل از حضور در جلسه استخدام، نقطه ضعفی را که میخواهی دربارهاش صحبت کنی انتخاب کن تا وقتی این سوال را شنیدی، آمادگی داشته باشی.»
منبع: CNBC
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
هفت مشکل که شما را در محل کار ناشاد میسازد
به جرات میتوان گفت که هر کارمند، کارگر یا مدیر موفقی در جهان به بقیه توصیه میکند همان کاری را انجام دهند که دوستش دارند؛ چرا که آنها بر این اعتقادند کار کردن یک نوع سرگرمی و تفریح است که باعث شادی و لذت بردن افراد میشود.
حال سوال اینجاست که چه عواملی باعث ناشادی افراد در محل کار میشوند؟
1- مشکل شماره ۱: در محل کار این فرصت را ندارید که خودتان باشید.
گاهی مدیران و روسا از این بیم دارند که خود واقعی افرادشان آن چیزی نیست که آنها بخواهند و اینکه ممکن است این شخصیت واقعی با وظایف شغلی شان منافات داشته باشد. برای حل این مشکل باید به مدیران این اطمینان خاطر را داد که بروز منِ واقعی افرادشان نه تنها مزاحم کار کردن آنها نخواهد شد، بلکه از طریق افزودن بر شادکاری آنها به افزایش بهرهوری شان کمک میکند.
2- مشکل شماره ۲: فکر میکنید که حقوق و مزایای کافی به شما پرداخت نمیشود.
هنگامی که فردی فکر کند در حال انجام دادن کاری بی ارزش است، آن گاه احساس افسردگی و ناامیدی بر او مستولی خواهد شد. برای حل این مشکل میتوان در هر شغلی به دنبال جنبههای مثبت و منطبق با ایده آلها و خواستههای خود شد و با برجستهتر کردن آنها نوعی احساس شادی خودساخته به دست آورد.
3- مشکل شماره ۳: کنترل اندکی بر کارتان دارید یا اصلا کنترلی بر آن ندارید.
برای پرهیز از این احساس منفی، باید به افراد یکسری اختیارات داد تا آنها احساس عاملیت و خودکارآمدی بیشتری داشته باشند.
4- مشکل شماره ۴: شما در کارتان هدف مشخصی را دنبال نمیکنید
بسیاری از افراد به این دلیل شغلی را انتخاب میکنند که دیگران در مورد آن کار خیلی تعریف کردهاند یا اینکه قصد داشتهاند از منافع مادی آن کار منتفع شوند. اما این انگیزهها پس از مدت کوتاهی رنگ میبازند. برای حل این مشکل لازم است که بهطور مداوم نسبت به تعیین مسیرهای جدید و وسوسهکننده برای طی کردن مسیر شغلی گام برداشت.
5- مشکل شماره ۵: اصول اخلاقی مورد قبول شما با اخلاقیات مورد نظر شرکت تان همخوانی ندارد.
در چنین حالتی یک نوع احساس غم و اندوه وجود افراد را فرا خواهد گرفت که موجب میشود آنها دل و دماغ کار کردن نداشته باشند. برای حل این مشکل لازم است که پارهای مذاکرات شفاف بین افراد و روسا و مالکان شرکتها صورت گیرد تا عوامل مشکل ساز و تعارضآمیز از نظر اخلاقی بین طرفین به حداقل برسد.
6- مشکل شماره ۶: اولویتهای کاری شما با اولویتهای اعلام شده توسط شرکت مطابقت ندارد
اگر شما به این نتیجه برسید که فعالیتهای مهمی در شرکت باید انجام پذیرند که از نظر مافوق هایتان فاقد اهمیت شمرده میشوند مشکلی بین شما و شرکتتان روی میدهد که ناشی از تفاوت در اولویتها و نگرش هاست که برای حل آن حتما باید نقاط مشترکی بین اولویتهای دو طرف شناسایی و پیگیری شوند.
7- مشکل شماره ۷: کارتان با شخصیت تان همخوانی ندارد
برای اجتناب از آن لازم است درخواست کنید یا به بخش جدیدی در درون شرکت منتقل شوید یا اینکه قید آن کار را زده و به سراغ کاری دیگر بروید.
منبع: مجله Happy work
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
۱۰ مهارت برتر برای موفقیت انسان ۲۰۲۰
مجمع جهانی اقتصاد یا همان WEF (World Economic Forum)با مطالعه و مصاحبه با ۳۵۰ مدیرارشد نه صنعت در پانزده کشور توسعه یافته دنیا به نتایج جالبی درباره ۱۰ مهارت برتری که یک انسان موفق در سال ۲۰۲۰ به آن نیاز خواهد داشت، رسیده اند که در ادامه به آنها پرداخته خواهد شد:
1.Complex Problem Solving
مهارت حل مساله
که در زندگی روزمره بسته به نوع مساله(ساده یا پیچیده)نیاز است . گرچه طراحی و ساختار گرایی به روند حل مساله کمک می کند اما تصمیم گیری به موقع در موقعیت، موفقیت را بیشتر خواهد کرد که شامل: شناسایی مساله،ساختن تصویری واقعی از آن ،پیدا کردن راه حل مناسب ،تصمیم گیری،پیاده سازی و مانیتور کردن فیدبک ها می شود.
2. Critical Thinking
تفکر انتقادی
این مفهوم از 2500 سال پیش مطرح شده. فرد با این نوع مهارت توانایی این را خواهد داشت که ارتباط منطقی بین ایده ها را بفهمد و قدرت تشخیص و ارزیابی را داشته باشد. همچنین ارتباط و اهمیت ایده ها را درک کرده و خود قدرت بیان عقاید و نظرات خود را داشته باشد.این مهارت باعث پیشرفت مهارت های زبانی،خلاقیت و... در فرد می شود.
3.Creativity & Innovation:
یا همان خلاقیت و نوآوری که احتمالا همه دوستان با آن آشنا باشند.
خلاقیت و نوآوری در واقع تبدیل یک ایده یا تصویر جدید به یک واقعیت است. توانایی دید و درک جهان به روشی جدید برای پیدا کردن الگوهای مخفی و نادیده شده. البته خلاقیت و نوآوری دو روند دارد. تفکر و تولید.
اگر ایده یا تفکر جدید داشته باشید ولی نتوانید آن را عملی کنید می توان گفت خلاقیتی ندارید.
4.People Management:
مدیریت افراد
که اشاره به نقش پذیری به عنوان یک رویه در تربیت افراد یا انگیزه مند کردن آنها برای بهبود و اجرای بهتر است که سخت ترین و مهم ترین نقش در بحث های مدیریتی است.
5. Coordinating with Others:
مهارت هماهنگ شدن با دیگران
این مهارت شامل توانایی سازماندهی کار خود و لینک آن با دیگران است و توجه به فعالیت های مختلف به طور همزمان دارد. البته با اولویت بندی و تفویض اولویت در صورت لزوم.
6. Emotional Intelligence:
هوش هیجانی
این مهارت اشاره به توانایی فرد برای کنترل احساسات و استفاده از آن برای بالا بردن قدرت تفکر است.
افراد با هوش هیجانی بالا در تشکیل و حفظ روابط بین فردی و گروهی بهتر عمل می کنند.
7. Judgment & Decision Making
مهارت تصمیم گیری و قضاوت
در این مهارت فرد برای حل مشکلات از بین چند گزینه امکان پذیر،یک گزینه را انتخاب میکند. مساله ای که واضح و مشخص است ریسک پذیری و قبول آن از طرف فرد است.
این مهارت یک جزء کلیدی از مهارت های مدیریت محسوب می شود.
8. Service- Orientation Management:
مدیریت سرویس گرا
که به توانایی و تمایل به پیش بینی،تشخیص و رفع نیاز دیگران گفته می شود. افراد دارای این مهارت در فراهم آوردن رضایت افراد و در دسترس و تمرکز افراد اطراف خود تلاش می کنند.
9. Negotiation
مذاکره
روشی است که افراد آن را برای حل و فصل اختلافات به کار میوگیرند.
در این روش افراد برای درک مساله و رسیدن به بهترین نتیجه ممکن تلاش می کنند.
در مذاکره افراد به دنبال منافع متقابل و حفظ یک رابطه کلیدی برای نتیجه ای موفقیت آمیزانه هستند.
10. Cognitive Flexibility
که از آن به انعطاف پذیری شناختی تعبیر می شود
توانایی ذهن است برای سوئیچ بین تفکر در دو مفهموم متفاوت یا به عبارتی تفکر در مورد مفاهیم متعدد به طور همزمان با در نظر گرفتن جنبه های مختلف فکری.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چرا آموزش بهتر از تحصیلات است؟
بیشتر افراد دوران مدرسه را به عنوان بهترین دوران زندگی خود معرفی میکنند. آنها خوشگذرانیها و دوستیها را به یاد دارند. اما آیا از آن چیزهایی که به آنها آموزش داده شده است در زندگی خود استفاده میکنند؟
هدف مدرسه این است که دانش انتقال دهد و افراد را برای زندگی در اجتماع در آینده آماده کند. بدون شک مدرسه با این هدف والا در جهت تعلیم و تربیت گام برمیدارد اما بهراستی دانشآموزان با فارغالتحصیل شدن از مدرسه مهارتهای لازم برای زندگی در اجتماع را فرامیگیرند یا خیر؟
فارغ التحصیل نشدن از مدرسه یا دانشگاه تقریباً از دید همه بهعنوان یک نکته منفی دیده میشود و معمولا احتمال داده میشود کسی که از مدرسه یا دانشگاه فارغالتحصیل نشود در پیدا کردن شغل و رسیدن به موفقیت در آینده با مشکل مواجه خواهد شد. با این حال برخی از موفقترین و خلاقترین افراد از دانشگاه یا مدرسه انصراف دادهاند. آیا آموزش چیزی فراتر از مدرسه یا دانشگاه است؟
آموزش درواقع روند تسهیل یادگیری یا کسب دانش، مهارتها، ارزشها، باورها و عادات است. تحصیلات غالبا و تقریبا همیشه زیر نظر اساتید و مربیان انجام میشود، اما یادگیرندگان میتوانند خودشان هم آموزش ببینند.
تحصیلات همیشه در دانشگاه یا مدرسه انجام میپذیرد اما آموزش میتواند در هر مکان، زمان یا با هر کسی و در هر موقعیتی انجام شود.
درواقع هرگونه تجربهای که بر فکر، احساس یا عمل تأثیر ساختاری داشته باشد آموزش در نظر گرفته می شود.
در مدرسه و دانشگاه افراد زیادی به جای اینکه انرژی و توانشان را برای آموزش مهارتهای لازم برای داشتن یک زندگی شاد، سالم، سازنده و مفید صرف کنند صرف برآورده کردن انتظارات آموزگاران و مربیان مدرسه و اساتید دانشگاه میکنند.
برای رسیدن به موفقیت و تجربه زندگی شاد و موفق و سالم، عمل کردن به شیوهای متفاوت و خلاقانه است نه تکرار کاری که دیگران قبلا انجام دادهاند یا تقلید آنچه دیگران انجام میدهند.
معمولا موضوعات مهمی مثل برقراری و حفظ روابط موثر و مثبت، هدایت یک زندگی معنادار و انجام کار هوشمندانه در مدرسه آموزش داده نمیشود. اینها مفاهیمی هستند که در مدرسه و دانشگاه کمتر خواهید آموخت اما اگر خودتان به دنبال مطالعه کردن و مهارتآموزی در این زمینهها بروید نه صرفا از طریق کتب آموزشی بلکه از طریق تجربه طبیعتا بیشتر به یادگیری و آموزش علاقهمند میشوید و بهتر میتوانید دانش خود را به طور کاربردی در جهت زندگی معنادار و سازنده به کار ببرید.
راهکارهایی برای یادگیری و آموزش موثرتر در زندگی
▪️یادگیری را محدود به مدرسه نکنید
از طریق کتابهای غیردرسی، فیلمهای آموزشی، شرکت در دورههای آموزشی کاربردی و کنفرانسهای آموزشی و حتی کارورزی و کسب تجربه در زندگی میتوانید این یادگیری فعالانه و پایانناپذیر را تجربه کنید.
▪️خارج از علایق خود مطالعه کنید
اگر یادگیریتان را محدود کنید به آنچه از قبل می دانستید و آنچه میدانید و علاقهمندید بعید به نظر میرسد که رشد شخصیتی قابل توجهی داشته باشید و برای اینکه بتوانید روز به روز دانش و مهارتهایتان را افزایش دهید باید دنبال راهی برای یادگیری خارج از حلقه طبیعی خود باشید.
▪️با افراد هوشمند صحبت کنید
افراد موفق همواره با دیگران شبکهسازی میکنند و از آنها نیز یاد میگیرند و همین روند یکی از عوامل موثر در رسیدن به موفقیت محسوب میشود.
▪️در مورد مسائل مختلف سؤال و فراتر از آن فکر کنید
سعی کنید در مورد مسائل مختلف عمیقا فکر کنید. اگر تفکر کنید کمی بعد شروع یک چشم انداز جدید و فوقالعاده در زندگی برای خود متصور خواهید شد و ایدهها و اهدافی که میتواند نقطه شروعی برای رسیدن
به موفقیت و تجربه زندگی بهتر باشد خود را نمایان و به ذهنتان خطور میکنند.
▪️آموزش نباید یکطرفه باشد
در حقیقت، تجربه نشان میدهد که شما از طریق آموزش دادن و مشاوره دادن به دیگران خیلی بیشتر یاد خواهید گرفت. پس به طور فعال به دنبال فرصتهایی برای به اشتراک گذاشتن مهارتها و دانشهایتان باشید.
▪️یادگیری، کسب تجربه و اعمال آموختههایتان را ادامه دهید
هنگامی که قدم در راه و مسیر بیپایان یادگیری میگذارید در مورد زندگی و خودتان چیزهای زیادی کشف خواهید کرد که قبلا حتی فکرش را هم نمیکردید و به راحتی میتوانید از همسالانتان پیشی بگیرید.
منبع: Lifehack
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
راهزنان وقت و زمان مدیران در سازمانها کدامند؟
یكی از مسایلی كه سبب ارتقایكار مدیریت و بهبود آن میشود داشتن وقت كافی و لازم برای انجامامور است اما برخی از مدیران دارای وقت كافی برای انجام دادن امورمربوطه نیستند به همین دلیل كار آنانبه تعویق میافتد. زمانی كه به صحبتهای بعضی ازمدیران گوش فرا دهید متوجه میشوید كهاغلب آنها از كار زیاد و كم آوردن وقتگلهمند هستند و همیشه به دنبالراهكاری جهت برون رفت از بن بستكمبود وقت و مشغله زیاد كاری هستند.از دست دادن زمانی كه مناسب وموثر برای انجام امور است، اتلاف وقتنامیده میشود.
بنابراین عقل سلیم حكم میكند كهامور باارزش مورد مراقبت و حراست ویژهقرار گیرد. یكی از داراییهای ارزشمند كههیچكس در اهمیت و ارزش آن شكیندارد زمان است. وقت متاع باارزشیاست كه اغلب قدر و منزلتش شناخته نمیشود و وجودش ضایع و تباه میشود.در این تباهی، راهزنانی با نقابهایگوناگون و ظاهر فریب، نقش اساسی دارند.آنچه در زیر بدان اشاره میشودمواردی از نقشهای متفاوت راهزنان وقتاست كه شناخت و دفع آنها از صحنهرقابتهای كاری، موجب بهبود عملكرد ونتایج فرایندهای مدیریتی، خواهدشد.
۱- نداشتن برنامهریزی
نداشتن برنامهریزی، در انجام كارهایبدون اندیشه قبلی و به مقتضای انجامدادن هرچه پیش آید، خلاصه میشود.برای برنامهریزی باید هداف روزانه رامشخص كرده و با توجه به اهمیت هر یك،آنها را اولویتبندی كرد و بخشی از زمانیرا به آنها اختصاص داد. همچنین لازماست برای تفكر در كارهای غیرقابل پیشبینی نیز زمانی را در نظر گرفت.
۲- تماسهای تلفنی دیگران
یك تماس تلفنی ممكن است موجبتخریب تمركز فكر شود، به طوری كهبرنامه عادی كار از كنترل فرد خارج شود.بسیاری از تماسهای تلفنی نابهنگاماست. چنین تماسهایی باید در كمترینزمان ممكن به پایان برسند و یا به زمانمناسب دیگری موكول شوند.
۳- واگذاری كار به دیگران
اگر كار به نحو موثر به دیگران واگذار نشودو یا كار به افراد بی كفایت ارجاع شودپیگیری فرد مسئول ضروری خواهد بود وبدین طریق وقت زیادی تلف میشود.
۴- دیدارهای تصادفی
دیدارهای تصادفی یكی از بزرگترینضایع كنندگان وقت است، زیرا مقاومت دربرابر میهمانهای ناخوانده بسیار دشواراست میهمان ناخوانده ممكن است یكدوست باشد. دوستی كه انسان را از كار بازمیدارد تا گپی كوتاه بزند و یا ممكن استهمكاری باشد كه نیاز به راهنمایی دارد.راه چاره این است كه سخن را حتیالمقدوركوتاه كرده، قرار ملاقات را به وقت دیگریموكول كرد. در این زمینه بهتر استایستاده سخن گفت و میهمان را نیز دعوتبه نشستن نكرد و از ابتدا، محدودیت وقتخود را به وی گوشزد كرد.
-۵ ارتباط ضعیف
اگر ارتباط شفاهی یا كتبی نتواند در انتقالپیام مفید واقع شود، ایجاد ارتباطی دیگرگریزناپذیر است و این امر ضمنپیچیدهتر كردن روابط، افراد را وادار میكندكه برای آشنایی با سابقه كار، مدتی راصرف مطالعه ارتباطات انجام شده قبلیكنند.
۶- بی نظمی فردی
شلوغ بودن میز و محل كار و در جای خودقرارنداشتن اوراق، اسناد و پروندههامیتواند تمركز فكری فرد را از بین ببرد ونشاط و شادابی را از او سلب كند. هر فردباید روزانه مقداری از وقت خود را صرفمرتب كردن و پیداكردن یادداشتهایروزمره كند.
۷- كارهای امروز را به فردا افكندن
فرصتهای طلائی امروز را نباید از دستداد زیرا موكول كردن انجام كار به انتهایضربالاجل تعیین شده تنشزا است.
۸- جلسات
در بسیاری از جلسات قسمت عمده وقتافراد صرف امور بیهوده و خارج از دستورجلسه میشود. اداره نامناسب جلساتباعث میشود تا جلسه به اهداف مورد نظرنرسد و لزوم تشكیل جلسات دیگر نیزاحساس شود و بدین ترتیب اتلاف وقتادامه پیدا كند. برای جلوگیری از كاهشكارایی جلسات باید قبل از تشكیل جلسه،زمان و مطالب مورد بحث را هماهنگ وتنظیم كرد. مسئول جلسه نیز موظفخواهد بود مطابق آن برنامه، جلسه را ادارهكند.
۹- آشفتگی در مسئولیتها و اختیارات
زمانی درمورد افراد و مسئولیتهای مربوطهابهام وجود داد و یا میان مسئولیت و اختیارافراد تناسبی نیست، زمان و انرژیبسیاری برای انجام صحیح آن كار تلفمیشود.
منبع:منبع: پایگاه اطلاع رسانی وزارت نیرو
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
توهم کنترل در مدیریت چیست؟
یکی از اشتباهاتی که از اغلب مدیران تازه کار و جوان سر میزند این است که آنها علاقه عجیب و بی موردی به کنترل همه چیز و همه کس در شرکتهای تحت رهبری شان دارند و معمولا دوست دارند به کارمندان دیکته کنند که چه باید کنند و چگونه کارها را انجام دهند. هر مدیر تازه کاری برای این کار دلایل خاص خود را دارد که در ظاهر معقول و منطقی به نظر میرسد که اغلب این دلایل و استدلالها ریشه در وسوسههایی دارند که در اینجا به آنها اشاره خواهد شد.
وسوسه شماره یک: افراد کامل:
این وسوسه، بسیار آشنا و رایج است. مدیری را در نظر بگیرید که دارای حسن نیت است، میخواهد به همه کارمندان کمک کند تا بر نواقص و ضعفهای خود غلبه کنند. او نسبت به تمام مشکلات و ناکارآمدیهای اطرافش آگاهی دارد و معتقد است که اگر کارکنان یکسری اقدامات و گامهای ساده را بردارند، کارها به شکل بهتری انجام خواهد شد، سپس همه از او تشکر خواهند کرد.
وسوسه شماره دو: افراد من از استعداد کافی برخوردار نیستند:
بعضی از مدیران به اشتباه فکر میکنند، برخی نقشها آنقدر ساده و پیش پا افتاده هستند که انجام آنها نیازمند استعداد خاصی نیست و هر کس از عهده آن برمیآید. به عنوان مثال، خدمتکار هتل که بسیاری فکر میکنند هر کسی میتواند این کار را به خوبی انجام دهد و به همین دلیل هم هست که در بسیاری موارد، هر کسی که برای انجام این کارها درخواست میدهد، جذب میشود درحالیکه نتیجه غالب چنین رویکرد اشتباهی چیزی نیست مگر عملکرد ناامیدکننده و بسیار ضعیف کسانی که به این شکل جذب شرکتها و سازمانها میشوند. اشتباه بسیاری از مدیران این است که کارمندانشان را فاقد استعداد خاصی میپندارند و فکر میکنند که ایفای برخی نقشها از عهده هرکس برمیآید و این مقدمهای است بر استخدام افرادی با استعدادهای کم و بیارتباط با نقشها و شغلها. پیامد این مساله، نارضایتی مدیران از عملکرد افراد و اخراج آنها و تلاش برای جذب نیروهای جایگزین است که ادامه این سیکل معیوب موجب صرف هزینه و زمان زیادی خواهد شد.
وسوسه شماره سه: اصل بر بیاعتمادی است، مگر آنکه خلاف آن ثابت شود:
بعضی از مدیران حتی پس از انتخاب استعدادهای موردنظر خود نیز با یک دید بدبینانه، همراه با بیاعتمادی به آنها نگاه کرده و اصل را بر بیاعتمادی به افرادشان میگذارند مگر اینکه افرادشان بتوانند، اعتماد آنها را کسب کنند. ریشه این بیاعتمادی، در این تفکر مدیران نهفته است که انسانها ذاتا خودخواه و به دنبال منافع فردی خود هستند، به همین دلیل باید همواره آنها را زیرنظر داشته و افراد باید قابل اعتماد بودن خود را به اثبات برسانند. مدیرانی که اسیر این وسوسه میشوند به هیچ عنوان رضایت نمیدهند که افرادشان سبک خاص خود را برای انجام کارهایشان پیدا کنند و به روش خود کارها را انجام میدهند. این گروه از مدیران ترجیح میدهند تا همه چیز را به کارمندان دیکته کنند و با تحمیل یکسری روشها، به ظن خودشان اوضاع را تحت کنترل خود قرار دهند. این مدیران عاشق وضع قوانین و مقررات متعدد هستند؛ چراکه معتقدند تنها از طریق مقررات و دستورالعملها است که میتوان جلوی خودمحوریهای کارکنان را گرفت.با این همه، چنین رویکردی میتواند به شدت استرسزا باشد؛ چرا که مدیران بیاعتماد به کارمندان، همیشه دچار این استرس هستند که کارمندان به آنها خیانت کرده و قابل اعتماد نیستند.
منابع :گالوپ، مترجم: سید حسین علوی لنگرودی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
سردرگمیهای مدیران تازه کار!
سردرگمیهای پیش روی مدیران تازهکار در ابتدای دوران مدیریتشان کم و بیش مشابه است و تداوم یافتن این سردرگمیها و ابهامات در بلند مدت میتواند به بهای عملکرد ضعیف و تصمیمگیریهای مخربی تمام شود که در نهایت موجب برکناری مدیر تازهکار خواهد شد.
در ادامه به پنج مورد از مهمترین و متداولترین آنها و اشتباهاتی که ممکن است در نتیجه تداوم این سردرگمیها روی دهد اشاره خواهد شد.
1- او نمیداند که دیگر یک کارمند نیست
خیلی از مدیرانی که ارتقای درون سازمانی پیدا کرده و از موقعیت کارمندی به موقعیت مدیریت رسیدهاند به خوبی درک نکردهاند که دیگر یک کارمند معمولی نیستند و باید افکار، رفتارها و استراتژیهایی متفاوت و متمایز از دوران کارمندی شان از خود بروز دهند.
2- او میخواهد مقتدر و دانای کل باشد
واقعیت غیرقابل انکار دنیای مدیریت این است که همه چیز را همگان دانند و دخالت مستقیم مدیران در امور جزئی و خرد نتیجهای جز گرفتار شدن مدیران در دام مدیریت خرد و شلوغ شدن سرشان نخواهد داشت و این برای مدیران تازهکار یک عذاب بزرگ و غیرقابل تحمل خواهد بود. پس بهتر است که خود را بیهوده درگیر جزئیات کارها و امور نکرده و دست به تفویض اختیارات بزنند.
3- او به دیگران مجال و فرصت عرضاندام نمیدهد
او فکر میکند که خودش میتواند کارها را سریع تر و بهتر پیش ببرد و مطمئن تر خواهد بود اگر همه کارها بهطور مستقیم زیر نظر او صورت پذیرد. حال آنکه این کار نتیجهای جز پرمشغله شدن و کاسته شدن از میزان بهرهوری او را در پی نخواهد داشت.
پس بهتر است که به جای ماهی گرفتن برای کارکنانش به آنها ماهیگیری بیاموزد و پس از آن نظاره گر ماهیگیری موفقیت آمیز کارکنانش باشد.
4- او نمیداند چگونه بین انجام وظایف خود و نظارت بر اعضای تیمش تعادل برقرار کند
بهتر است که مدیران تازهکار با تدوین استراتژیهای هدفمند و خلاقانه از بار کاریشان بکاهند و پس از آن بتوانند به وظایف نظارتی و تیمسازی شان بپردازند.
5- او با کارکنانش روراست و شفاف نیست
مثلا وقتی که اجرای یک پروژه را به یکی از افرادش واگذار میکند در ذهنش از او انتظار دارد که آن پروژه به بهترین شکل ممکن انجام شود و بهترین نتایج حاصل آید اما مشکل اینجاست که او این خواستهها را به زبان نمیآورد و فکر میکند که آن فرد خودش میداند که چه باید بکند و مدیرش چه توقعی از او در مورد این پروژه دارد حال آنکه چنین نیست.
منبع: forbes
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اعتیاد به کار؛ بلایی که عمرمان را میگیرد.
اعتیاد به کار (Workaholism) یا اعتیاد شغلی نوعی اعتیاد رفتاری است که در آن فرد به شغل خویش معتاد میشود. اعتیاد به کار از جمله اعتیادهایی محسوب میشود که در نگاه جامعه عموما تصویر منفی ندارد و حتی گاهی به عنوان صفتی مثبت و مورد احترام در افراد در نظر گرفته میشود. متاسفانه حتی ممکن است فردی که مبتلا به اعتیاد شغلی است مورد تشویق و حمایت قرار بگیرد، چرا که کارفرمایان با زندگی خصوصی این افراد ارتباط برقرار نکرده و از مشکلات آنها آگاهی ندارند.
باید بدانید که همه معتادان به کار، میلیاردر نبوده و الزاما در ردههای بالای سازمانها مشغول به کار نیستند. اعتیاد به کار تنها یک الگوی رفتاری است که در هر کسی و در هر موقعیتی ممکن است روی دهد.
ویژگی افراد معتاد به کار:
▫️در کل باید بدانیم معتاد به کار بودن با سختکوشی فرق دارد. اصطلاحا به کسی معتاد به کار میگویند که نتواند میان زندگی شغلی و شخصیاش تعادل ایجاد کند.
▫️یک فرد معتاد به کار تمام فکر و ذکرش معطوف به کار است.
▫️از کار برای التیام تنشهای روانی خود استفاده میکند.
▫️همیشه بیش از زمان مقرر در دفتر کارش میماند.
▫️در زمان بیکاری اغلب از حال روحی و جسمیاش شکایت میکند.
▫️از دیگر وظایف خود در قبال شریک زندگی، فرزند و فعالیتهای اجتماعی غفلت میکند.
▫️زمان از دست رفته کاری را شدیدا تحت کنترل دارد.
▫️سلامتی خود را قربانی کار میکند.
عوارض اعتیاد به کار و اهمیت درمان آن:
▫️عوارض فیزیولوژیک با نشانههایی مانند سردرد و خستگی و سوء هاضمه و تیکهای عصبی؛
▫️مشکلات رفتاری مانند زود از کوره در رفتن؛
▫️اضطراب و استرس زیاد؛
▫️بی خوابی و کم خوابی؛ کمبود خواب باعث میشود تا فرد نتوانید به درستی روی کارهای خود تمرکز کنید و قدرت تصمیم گیری کاهش پیدا میکند.
چگونه میتوان اعتیاد به کار را درمان کرد؟
▫️ یاد بگیرید که بهموقع کار را تعطیل کنید.
▫️یاد بگیرید که چگونه استراحتهای کوتاهی در هنگام کار برای خودتان ایجاد کنید. مثلا به جای آنکه پشت میز کارتان ناهار بخورید، آن را بیرون از محل کار صرف کنید.
▫️کار خود را به منزل نبرید.
در نهایت بهیاد داشته باشید اعتیاد به کار برای هیچکسی مزیتی به همراه ندارد. نه برای شما، نه برای تیم یا سازمانتان و نه حتی برای کل جهان. کار بیش از حد به منزلهی موفقیت یا بهرهوری بیشتر نیست. اگر استراحت کافی، خواب کافی و زمان برای ایجاد روابط با دیگران و پرداختن به موضوعات شخصی مورد علاقهتان داشته باشید، نهتنها شادتر که فردی مفیدتر نیز خواهید بود. پس همواره تا حدی کار کنید که به زندگی شخصی و سلامتیتان لطمهای وارد نشود.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اهمیت مربی گری در تحولات و تغییرات فردی سازمانهای امروزی چیست؟
آندرسون و آندرسون» بر این باورند که یک فعالیت مربیگری فراتر از تجربه ای است که فرد از مربیگری دریافت میکند و دربردارنده چهار ویژگی زیر است:
1 .تغییر به منظور تحقق نیازهای بهسازی فرد و نیازهای استراتژیک سازمانی مورد توجه قرار میگیرد:
اهداف خیلی نباید خیلی ناچیز و کوچک باشند و باعث از بین رفتن فرصت و موقعیت گردد و همچنین اهداف نباید خیلی بزرگ و غیرقابل تحقق باشند که باعث تحلیل انرژی و انگیزه فرد گردد. از دیدگاه سازمانی، هدف اصلی عبارت از تنظیم و منطبق کردن بهسازی فرد با نیازهای استراتژیک سازمان میباشد.
2. تغییری که در اثر مربیگری رخ میدهد، بسیار ماندگار و بادوام است:
این امر مساله مهمی است و تفاوتی حقیقی بین نوعی از مربیگری است که تغییر و تحول شخصی ایجاد میکند در مقایسه با آن نوع مربیگری که صرفا به مسائل ساده و سطحی میپردازد. در مربیگری سطحی رفتار تغییر داده شده بسیار سطحی و موقتی است، به گونهای که زمانیکه کارها بخوبی پیش روند به نظر میرسد که فرد مهارت و توانایی جدید را بدست آورده است اما زمانیکه کارها دشوار گردند و یا مشکلی پیش بیاید فرد به رفتار اولیه خود بازگشت خواهد کرد چراکه با آن رفتار احساس امنیت میکند و آشناست. برای آنکه تغییر ماندگار باشد مربیان بایستی بسیار زیاد کار کنند، آنها را یاری کنند تا بینشی بدست آورند و آن بینش و دیدگاهها را به اقداماتی خاص تبدیل نمایند. اقداماتی که در نظر گرفته میشود بایستی در راستای اهداف مورد نظر باشند. این فرایند باعث میشود تا تغییرات ماندگار و بادوام گردند.
3. نتایج یک فرایند مربیگری زمینه توسعه و بهسازی مستمر را برای فرد، صرف نظر از حضور یا عدم حضور یک مربی، فراهم می آورد:
زمانیکه مربیگری بخوبی انجام میشود افراد نه تنها مهارتهای جدید و شیوههای برخورد با چالشها و موقعیتها را فرا میگیرند، بلکه نحوه یادگیری را هم یاد میگیرند. بدست آوردن بینش درست و صحیح، افراد را قادر میسازد تا رشد و توسعه را خود را با وجود یا عدم وجود حمایت یک مربی دنبال نمایند و ادامه دهند. برای یک مربی باارزشترین لحظات زمانی است که فرد خودش را مربیگریمیکند. با این اقدام افراد یاد میگیرند تا زمانی را به دادن بازخورد بر اهداف و عملکرد خود صرف نمایند و راههای بهبود و پیشرفت را پیدا نمایند.
4. تغییر تا جایی ادامه مییابد که به تکامل منجر شود و ارزش آن صرفا برای افرادیکه مربیگری را تجربه کرده اند، نمی باشد:
مربیگری فرایندی مسری است. چنانچه مربیگری تغییراتی را در افراد ایجاد میکند مانند؛ تغییراتی در نحوه تعامل با دیگران و شیوه برقراری ارتباط، افراد پیرامون آنها نیز اغلب تحت تاثیر این تغییرات قرار میگیرند. برخی افراد زمانهایی را صرف میکنند تا آنچه را که یاد گرفتهاند را با دیگرا به اشتراک بگذارند.
منبع: لینکدین
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید