| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
7 علامت که نشان می دهند شما شغل اشتباهی دارید
1- اگر به شما نگویند که آینده چه خواهد بود، هیچ آینده ای وجود ندارد:
هیچ دلیلی خوبی برای پنهان کردن آینده درخشان کارخانه یا شرکت خودتان، وجود ندارد.
2- برای کار شما اعتباری قایل نمی شوند:
این یک نشانه بسیار بد است، همه توضیحات ممکن به ضرر شماست.
3- چیز بیشتری برای یادگیری شما وجودندارد:
هر شغلی باید آینده ای داشته باشد. اگر هیچ فرصتی برای کسب مهارت یا دانش جدیدی وجود ندارد، این شغل به بن بست می رسد. " اگر شما باهوش ترین فرد اتاق باشید، در اتاقِ اشتباه هستید."
4- رهبری ضعیف بدون هیچ چشم انداز، استراتژی یا توانایی اجرایی:
این زمانیست که کشتی شما در حال غرق شدن است.
5- آنها می گویند که مسئولیت اصلی شان، ارزش سهام است:
مسئولیت ارزش سهام برعهده هیات مدیره است. رهبرهای قدرتمند بر محصولات ، مشتریان و بیشتر از همه چیز، بر کارمندانشان تمرکز می کنند. اولویت داشتن ارزش سهام ،یک نشانه بارز از سطح فکر پایین است.
6- مدیرتان راهنمایی و فیدبک لازم را ارائه نمی کند یا علاقه کمی به کاری که شما انجام می دهید دارد:
سوال های کافی نمی پرسد، زمان زیادی با شما صرف نمیکند یا بدتر ، از شما دوری میکند.
7- مدیرتان، شما و تصمیمات شما را موشکافی میکند.
فرقی نمیکند ، چه اعتماد نداشتن باشد یا کنترل بیش از حد.
تعداد مواردی که در بالا آمد و شامل حال شما می شود را بشمارید. اگر یک مورد هم وجود داشت به معنای هشدار است. اگر بیش از یک نشانه بود، وقت آن است که خودتان به فکر بیافتید. ممکن است پیشنهاد کار دیگری هم از کارفرمای فعلی دریافت کنید. به آن توجه نکنید و برای یک سفر بی بازگشت بلیت دو طرفه تهیه نکنید. پول اضافه هیچ کدام از شرایط بالا را تغییر نخواهد داد.
وقتی از افراد پیر پرسیده می شود که از چه چیزهایی پشیمان هستند، بزرگترین پشیمانی آنها درباره کارهایی نیست که انجام داده اند. بلکه درباره کارهایی ست که انجام نداده و فرصت هایی که از آنها استفاده نکرده اند، و به دنبال رویاهایشان نرفته اند.
ما مسئول آینده خودمان هستیم، زندگی کوتاه تر از آنست که آن را صرف انجام کارهایی کنید که دوست ندارید.
منبع: UCAN
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
18 اصل راهنمای زندگی از نگاه استاد مصطفي ملكيان
1) عشق بورزم، یعنی به دیگران نیکی بی حساب و کتاب (هم به معنای بدون محاسبه گری و هم به معنای بی حد و حصر) بکنم تا شادی ژرف نصیب ام شود.
2) زندگی این جایی و اکنونی داشته باشم تا هم از سلامت روانی بیشتر و هم از کمال اخلاقی بیشتر بهره مند شوم.
3) به ارزش داوری های دیگران به کلی بی اعتناء شوم تا به خود شکوفائی کامل دست یابم.
4) تا می توانم به خود ام وفادار باشم، یعنی به رویای شخصی خود ام پشت نکنم، هر چند این پشت کردن مطلوب های اجتماعی برایم به ارمغان آورد.
5) هرگز به حل مساله ی نظری ای نپردازم که حل آن در عمل من هیچ تاثیری ندارد، یعنی به من ربطی ندارد.(حکمت «به من چه؟»)
6) از زندگی اصیل، یعنی خودجوشانه و خودانگیخته دست نکشم، یعنی خودام باشم و ساده و طبیعی زندگی کنم.
7) بدانم که به عمیق ترین معنای کلمه، تنهایم.
8) در غوغا و هیاهوی زندگی فقط به ندای آرام و آهسته وجدان اخلاقی خود ام گوش دهم.
9) خودام را هر چه بیشتر بشناسم و بیش از احوال هر کس دیگر احوال خودام را بپرسم.
10) هدفم را فقط اصلاح خودم قرار دهم و بدانم که فقط در نتیجه ی این کار دیگران را ، کمابیش، اصلاح می کنم.
11) بدانم که فقط تغییر و اصلاح خود هم ممکن است و هم مطلوب.
12) خوبی زندگی را بر خوشی زندگی ترجیح دهم.
13) بزرگترین کاری را که می توانم بر عهده گیرم، نه کاری بزرگتر از آن را، و نه کاری کوچکتر از آن را.
14) بدانم که همه چیز ناپایدار و گذرا است، چه خوشی ها و چه ناخوشی ها.
15) هرگز از صداقت (= مطابقت پنج ساحت باورها، احساسات، عواطف و هیجانات، خواسته ها، گفته ها و کرده ها با یکدیگر)، تواضع (= در خوشی ها خود را دیگری انگاشتن)، و احسان( = در ناخوشی ها دیگری را خود انگاشتن) دست نکشم.
16) چنان زندگی کنم که گویی در یک قدمی مرگ ام، یعنی در هر لحظه مشغول به کاری باشم که اگر در همان لحظه مرگ درسد نه احساس پشیمانی کنم، نه احساس اندوه و نه احساس حسرت.
17) فقط به وقت ضرورت و به قدر ضرورت سخن بگویم.
18) اهل آرامش به هر قیمتی نباشم.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
گزيده اي از كتاب چطور یک استارت آپ را شروع کنیم.
این روزها تعداد استارتآپ ها دائماً در حال زیاد شدن است، اما این به آن معنا نیست که شروع یک استارت آپ کار راحتی است، بلكه خیلی از استارت آپ هایی که دانش و اطلاعات کافی را برای شروع کار ندارند در نهایت با شکست مواجه میشند.
از مهمترین عناصری که هر استارت آپی برای موفقیت به آن نیاز داره موسسین مستعد هست. البته تعداد و مهارتهای موسسین در عملکرد یک استارت آپ موثره، و معمولاً ۲ یا ۳ نفر موسس که مهارتهای مکمل دارند (به طور مثال یکی دارای تواناییهای لازم برای توسعه تجارت، دیگری با مهارتهای ارتباطی قوی و عضو دیگر دارای اطلاعات فنی گسترده) میتونند نقاط ضعف و کاستیهای همدیگر رو جبران کنند و گروه قوی تری رو تشکیل بدند.
از اصول دیگری که لازمه مورد توجه قرار بگیره هر چه ساده تر کردن کارها و تقسیم وظایف هست. به عنوان مثال تنظیم یک لیست شامل ۳ مورد از اهدافی که لازم هست محقق بشه بهتر است از لیست بلند بالایی از برنامههای توسعهای شرکت. به این ترتیب تمام اعضا مهمترین اهداف شرکت را درک میکنند و کارها و زمانشون را متناسب با اولویتها تنظیم میکنند. لازمه که توجه بشه اعضا و کارکنان باید در انجام امور از آزادی عمل برخوردار باشند و بتونند ابتکار به خرج بدند. راهنمایی کردن گروه در انجام تصمیم گیریهای اساسی مناسبه اما اگر واقعاً تمایل به نوآوری از سمت اعضای گروه دارید نباید سد راهشون قرار بگیرید.
قدم بعدی که استارت آپ ها با اون مواجه میشند استخدام اعضای جدید هست. در ابتدا بهتره تا حد امکان تمامی کارها توسط موسسین انجام بشه تا در منابع مالی صرفه جویی شده و بخش بیشتری از منابع به تولید کالا اختصاص پیدا کند، اما به مرور با گسترش کار نياز به اعضای جدید ایجاد میشه، ولی همچنان بهتره تعداد کارکنان محدود باشه و افرادی که استخدام میشند از مهارتهای متنوعی برخوردار باشند و بتونند کارهای مختلف رو انجام بدن. بنابراین لازمه کارکنان جدید انگیزه بسیار بالایی داشته باشند.
تقریباً تمامی استارتآپ ها پس ازشروع کار به حمایت سرمایه گذاران نیاز دارند. در واقع بهتر هست زمانی که در مسیر پیشرفت قرار دارید به دنبال حمایت سرمایه گذاران باشید، به این ترتیب از سایر استارت آپ های رقیب که به دنبال پیشی گرفتن از شما هستند در امان میمونید. اما سرمایه گذاران همیشه به دنبال استارت آپ هایی هستند که کالاشون مورد علاقه مشتریان قرار داره و در حال کسب درآمدند. این نشون میده كه استارت آپ مورد نظر پایداره و بازار نبست به محصول تولیدی استقبال نشون میده. سرمایه گذاری در این استارت آپ ها کم ریسک تر و جذاب تره.
اما داشتن یک محصول فوق العاده و کاربردی همیشه کافی نیست، بلکه لازمه بتونید به خوبی محصولتون را برای سرمایه گذار توضیح بدید، که برای این کار باید روی محصول، سایز بازار و نرخ رشدتون تمرکز کنید. تعریف شما از محصولتون باید به نحوی باشه که گویی شنونده هیچگونه ذهنیت قبلی نسبت به آن نداره. همینطور لازمه به سایز بازار هدف و فرصتهایی که شما برای جذب مشتریان علاقه مند دارید اشاره کنید، چرا که باعث میشه سرمایه گذار بتونه شانس دستیابی به درآمد بالا از محل سرمایه گذاری رو در نظر بگیره.
در نهایت سعی کنید با آمار و ارقام سرعت رشد استارت آپ خود را به سرمایه گذار نشان بديد، به طور مثال: ما در ماه فوریه کار خود را شروع کردیم، در حال حاضر با نرخ ماهیانه ٪۳۵ در حال رشد هستیم، مجموع فروشمان ۱۰۰۰۰ دلار هست و همین طور تعداد ۶۰۰۰ کاربر داریم.
ترجمه و تهيه شده توسط بهاره ولدبيگي
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
آموزشهای پیامکیِ جک دورسی (مدیرعامل توییتر)
اینکه سارا فریار (Sarah Friar) مدیر ارشد مالی شرکت Square (فعال در حوزهی پرداخت الکترونیک و تجهیزات وابسته) بوده و اکنون میخواهد به شرکت Nextdoor (شبکهی اجتماعیِ همسایهها؛ برای کاربرانی که از نظر جغرافیایی به هم نزدیکند) برود، قاعدتاً برای ما چندان جذاب نیست.
بعید است از میان خوانندگان این خبر، کسی سهام Square را خریده باشد و اکنون، از اینکه با رفتن سارا، قیمت سهم این شرکت افت کرده، نگران باشد.
اما پیام و پیامکهایی که مدیران میان خود رد و بدل میکنند، معمولاً میتواند مفید و آموزنده باشد.
هر دو شرکت Twitter و Square توسط جک دورسی مدیریت میشود و سارا فریار، در واقع عضوی از تیم مدیریتی دورسی است که اکنون از مجموعهی کسب و کارهای او خارج شده و به دنیای جدیدی میرود.
دورسی، پس از اینکه فریار مجموعهی او را ترک کرد، برای او چند توصیه در قالب پیامک فرستاد و فریار اسکرینشات آنها را در اکانت توییتر خود به اشتراک گذاشت (اسکرین شات اول / دوم / سوم)
دورسی در پیام خود، به سه نکته اشاره میکند:
نکتهی نخست اینکه به خودت اجازه بده که آشکارا پیش چشم همگان، شکست بخوری. چون ریسکپذیری بیشتر، خلاقیت و زیر سوال بردن مسیرِ متعارف، جز با پذیرش احتمال شکست خوردن پیش چشم همه، حاصل نمیشود.
دورسی در نکتهی دوم به این پرداخته که مسائل را شخصی نکن.
او توضیح داده که باید دائماً همزمان با هر کار کوچکی این را به خود یادآوری کنی. اگر چه این کار ساده نیست؛ اما ضروری است. این نگرش باعث میشود که همیشه آنچه مهمتر است پیش چشم ما قرار بگیرد [و نگرش شخصی به مسائل، دغدغههای مهمتر را از نگاه ما دور نکند.]
مهم این است که چه سهم و نقشی در دنیای اطراف خود ایفا میکنیم.
اغلب انسانها، زمانی که ما در حال ایفای این نقش هستیم، اهمیت آن را چنانکه باید درک نمیکنند و حتی ممکن است ابراز انزجار و نفرت کنند.
دورسی در سومین نکته گفته است که کار از هر چیزی مهمتر است و دستاورد کار، جز با همراهیِ دیگرانی که با ما هستند، حاصل نمیشود.
به خاطر داشته باشیم که همهی آنها کنار ما هستند تا چیزی بزرگتر از [مقیاسِ] خودشان خلق کنند. یادت باشد آنهایی که با تو هستند و به تو نگاه میکنند، نمیخواهند به جایشان تصمیم بگیری. بلکه راهنمایی تو را میخواهند تا آنها را به چالش بکشی و اجازه بدهی پلههای بالاتری را طی کنند. پلههایی که شاید آنها را حتی در محدودهی "دستاوردهای ممکن" نیز تصور نمیکردهاند.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
نکاتی آموزنده از انتصاب مدیرعامل جدید گروه دایملر (تولیدکننده مرسدس بنز)
از جمله خبرهای هفتههای اخیر، تغییر مدیرعامل گروه دایملر بوده است. ما این گروه را معمولاً با محصولات سواری مرسدس بنز میشناسیم. اما دایملر سه زیرمجموعهی اصلی دارد که خودروهای سواری مرسدس بنز تنها یکی از آنهاست (خودشان این بخش را صنعت Car Retailing یا خردهفروشی خودرو در نظر میگیرند. چون با مصرفکنندهی نهایی در ارتباط است).
دو زیرمجموعهی دیگر، دپارتمان کامیونها و نیز دپارتمان خدمات مالی است. با وجود اینکه خدمات مالی صرفاً برای تسهیل فروش محصولات بنز در کشورهای مختلف (حدود ۴۰ کشور) ارائه میشود، اما درآمد آن کاملاً با دو زیرمجموعهی دیگر (سواریسازی و کامیونسازی) قابل مقایسه است و بیش از ۱۲۰۰۰ کارمند دارد.
مدیری که طی سالهای اخیر گروه دایملر (هر سه زیرمجموعه) را اداره کرده، زتچه (Zetche) بوده و مدیر جدیدی که معرفی شده کائلنیوس (Kaellenius) نام دارد و از ابتدای ۲۰۱۹ این سمت را بر عهده خواهد گرفت.
اما در این میان برخی از نکاتی که میتواند برای ما جذاب یا آموزنده باشد به شرح زیرند:
1- در توضیح علت انتخاب مدیرعامل جدید، در کنار شایستگیهایش به این نکته اشاره شده که او به گروه سنی هدف برای مدیران در دایملر تعلق دارد. به عبارت دیگر، در دایملر برای سطوح مختلف شغلی و مدیریتی، گروه سنی هدف تعریف میشود و به عنوان یکی از گزینهها در انتخاب مدیران، به این مسئله توجه میشود تا دموگرافی سازمانی به نقطهی تعریف شده نزدیک شود.
2- مدیر جدید، سوئدی است و اولین مدیرعامل غیرآلمانی در تاریخ ۱۳۶ سالهی مرسدس بنز محسوب میشود. همچنین کسی که تحصیلات مهندسی مکانیک ندارد. توجه به تواناییها و تعصبنداشتن بر روی ملیت (چیزی که بسیاری از ما ایرانیها به عنوان شاخصهی آلمانیها میشناسیم) نکتهی ارزشمند دیگر این تغییر است.
3- مدیر جدید، در زمینهی اقتصاد، مالی و مدیریت بینالمللی تحصیل کرده و تا کنون بیشتر با لباسهای اسپورت در محل کار حاضر میشده و اصرار دارد که فرهنگ Silicon Valley برای مدیریت یک خودروسازی در دهههای پیشِ رو، مناسبتر از فرهنگ مدیریت کارخانجات مکانیکی تولید در دهه های گذشته است. البته منظور از تفکر سیلیکونولی، این نیست که همه لباس اسپورت بپوشند. بلکه تأکید مدیر جدید بر تفکر طراحانه است. این نکته بارها توسط او مورد اشاره قرار گرفته که چرا باید نقطهی شروع طراحی، برگهی دقیق مشخصات محصول باشد. محصول را طراحی میکنیم و میسازیم و اصلاح میکنیم و به تدریج میفهمیم که چه میخواهیم. چنین دیدگاهی برای یک شرکت خودروسازی که میتوان آن را مخترع خودروسازی مدرن دانست، یک تحول بنیادین محسوب میشود.
4- شرکت Baidu در چین (که ما آن را بیشتر به عنوان رقیب بومیِ گوگل میشناسیم) شریک کلیدی بنز در توسعهی نسل جدید خودروهاست. میتوان گفت شرکتهای خودروسازی در سالهای آتی، کمتر به تصویری که ما از یک خودروسازی در گذشته داریم شبیه هستند. کافی است نام برخی از دپارتمانهای مرسدس-بنز را بخوانید و ببینید: CASE و EVA
CASE = Connected Autonomous Shared Electric
EVA = Electric Vehicle Architecture
5- مدیر قبلی به سمت رییس هیات مدیره منصوب خواهد شد. با این کار، شرکت بنز اصرار دارد که در عین تحول انقلابی در ساختار و نگرش خود، پیوستگی را نیز حفظ کند و حفظ مدیر قبلی در بالاترین سمت، امنیت ذهنی سهامداران و مشتریان را تأمین خواهد کرد.
این سنت - که در بسیاری شرکتهای بزرگ اروپایی وجود دارد - در مورد زتچه هم رعایت میشود که او دو سال دوران تنفس (Cool-off) خواهد داشت. در این دوره اگر چه بر بنز نظارت دارد؛ اما سمت رسمی جدید را در ۲۰۲۱ در اختیار میگیرد. در این مدت هم تجدید قوا میکند و هم با دور شدن از جایگاه قبلی، فرصت دارد ذهن خود را برای جایگاه جدید - که قطعاً نیازها و ویژگیهای متفاوتی دارد - آماده میکند./متمم
مطالعه بیشتر: Autonews / Business Insider / Reuters / CNBC / Daimler Media / HandelsBlatt
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
زمانهای که همه استادند!
پدرم شاگردی داشتند امین و پرکار و شایسته اعتماد. بسیار پاکدل بود و پاکدست. رابطه بسیار خوبی هم با پدرم داشت. کم حرف میزد و خوب گوش میداد.منظم بود و مرتب و از همه مهمتر این که با اخلاق بود.
بازاریان کرمان آدمهای زیرکی بودند و به خوبی متوجه این خصوصیات شده بودند به همین دلیل بارها سعی کردند این جوان را به سمت خود بکشانند. وعدههای زیادی به او داده میشد اما او هیچ وقت نپذیرفت. بارها به پدرم گفته بود کار کردن با شما برای من فضلیت است و نمیخواهم تا شما زنده باشید، با دیگران کار کنم. از آن طرف پدرم که اعتماد کامل به شاگرد خود داشتند، از هیچ کمکی به او دریغ نمیکردند. هم حقوق خوبی به او میپرداختند و هم مراقب بودند کسری نداشته باشد.
چند سال گذشت تا اینکه یکی از تجار معروف آن روزهای کرمان درگذشت. میگویند به خاطر فشارهای کاری و گرفتاریهای مقطعی مالی سکته کرد اما به هرحال از او تجارتخانهای به جا ماند و کلی مال و اموال. بعد از کفن و دفن و مراسم عزاداری، خانواده آن مرحوم به پدرم مراجعه کردند و از ایشان کمک خواستند.
آن مرحوم شاگردی نداشت و در خانواده هم کسی پیدا نمیشد که پی گیر مسائل تجارتخانهشان باشد. از پدرم خواستند که امورات تجارتخانه مرحوم را بر عهده گیرد اما ایشان نپذیرفتند و مهلت خواستند که روی این موضوع بیشتر فکر کنند. بعد از یکی دو روز که پدرم روی این موضوع فکر میکنند، تصمیم سختی میگیرند. نزد خانواده مرحوم میروند و میگویند؛ «شاگردی دارم که به استادی رسیده و بسیار معتمد و امانت دار است. حلال و حرام سرش میشود و حق خوری در مرامش نیست. پینشهاد میکنم از او برای تداوم کار تجارتخانه بهره ببرید،من هم کمکش میکنم.»
قطعا این تصمیم برای پدرم خیلی سخت بوده اما از آنجا که به تاجر درگذشته علاقه داشتند، حاضر شدند دوست و همکار صادقی را از دست بدهند.
خانواده مرحوم به دلیل اعتمادی که به پدر دارند، میپذیرند و ایشان هم با همکار خود در میان میگذارند.ابتدا ایشان به شدت ناراحت میشود و برایش این سؤال پیش میآید که چرا چنین تصمیمی گرفتهاند؟ پدرم توضیح میدهند که؛« برخلاف میل باطنیام چنین تصمیمی گرفتهام اما این تصمیم به سود شماست و باعث پیشرفت شما میشود».
شاگرد ایشان وقتی مطمئن میشود پدرم برای پیشرفت او و همین طور صلاح خانواده تاجر مرحوم، چنین تصمیمی گرفتهاند میپذیرد و پس از سالها از تجارتخانه ما جدا میشود. این جدایی اتفاقا خیلی به سود او تمام میشود به گونهای که به زودی مسیر انباشت ثروت را پیش میرود و موفق میشود داراییهای تاجر مرحوم را افزایش داده و خودش نیز بهره زیادی ببرد. آن مرد امروز یکی از افراد سرشناس کرمان است و همچنان خوشنام و قابل احترام به زندگیاش ادامه میدهد.
به خاطر دارم روزی که پدرم این خاطره را تعریف کردند،خواستند گوشزد کنند که رابطه استادی-شاگردی در بازار میتواند تبدیل به رابطه پدری و فرزندی شود. گفتند:« اگر در کار این پسر ذرهای غل و غش میدیدم، هیچ وقت اعتبارم را خرج نمیکردم که او را به خانواده تاجر مرحوم معرفی کنم اما آنقدر صادق و قابل اعتماد بود که توانست مشکلات آن مرحوم را حل کرده و خودش نیز در بازار اسم و رسمی پیدا کند.
روحیات نیکو را بیشتر تجار و بازاریان قدیمی داشتند و آن را به شاگردان خود منتقل میکردند. به این ترتیب یک قاعده اخلاقی تکثیر میشد و از نسلی به نسل دیگر انتقال مییافت. این رویه در برخی بازارهای سنتی همچنان ادامه دارد اما با تغییرات سریع سیاسی و اجتماعی چند دهه گذشته، خیلی کمرنگ شده است.
این روزها همه استادند،انگار استاد به دنیا میآیند و هیچ کس حاضر نیست شاگرد کسی شود. وقتی شاگردی نکنی، چطور میتوانی قواعد نانوشته اخلاق کسب وکار را بیاموزی و به آن عمل کنی؟
محسن جلال پور
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
آیا کار بیش از حد، شما را به یک کارمند خوب تبدیل میکند؟
مشاور عزیز، من واقعا در شرایط بدی هستم و نمیدانم چطور از این مخمصه نجات پیدا کنم. مشکل مربوط به کارم است. در کل، کارم را دوست دارم اما ساعات کارم آنقدر زیاد است که دارم از پا درمیآیم. این اولین شغل ثابت من است. هر روز باید ۸ ساعت کار کنم اما انجام وظایف روزانهام بیشتر از ۸ ساعت طول میکشد. از آن بدتر، تا کارهایم تمام میشود، رئیسم سر میرسد و چند پروژه به من محول میکند. هر روز ساعات ۷:۳۰ سر کار حاضر میشوم و امکان ندارد زودتر از ۶:۳۰ یا ۶:۴۵ شرکت را ترک کنم.
اما بدتر از همه این است که رئیسم اصلا قدرم را نمیداند و بابت ساعات اضافیای که در شرکت میمانم از من تشکر نمیکند. خودش هر روز حدود ساعت ۵ یا ۵:۳۰ به خانه میرود. و وقتی از کنارم رد میشود، میگوید: «واقعا باید مدیریت زمان یاد بگیری. آن موقعها که لیندا اینجا کار میکرد، همه کارها را تا ساعت ۵ راست و ریس کرده بود.» من لیندا را ندیده ام چون وقتی از کارش استعفا داد، از این ایالت رفت اما فکر نمیکنم میتوانسته تمام این کارها را در هشت ساعت انجام دهد چون حجم کارها خیلی زیاد است.
مدیر ارشد شرکت هم مثل من تا دیر وقت کار میکند و هر بار من را دیده، گفته: « واقعا به خاطر اینکه خودت را وقف کار کردهای، ممنونم» اما همه چیز در همین حد بوده و بس! واقعا در شرایط افتضاحی هستم چون مجبورم برای آنکه کارها به جایی برسد، تا سر حد مرگ کار کنم اما تا حالا که پیشرفت چندانی نداشته ام. کار کردن بیش از حد، یک جورهایی من را نزد رئیسم بی ارزش کرده. کمک کنید! چه کار کنم؟
پاسخ: دوست عزیز، مشکل تو، واقعا آزاردهنده اما شایع است. کارهای ثابت، تمامی ندارند. حتی اگر بیست و چهار ساعات شبانه روز، بی وقفه کار کنی، باز هم از کارها عقبی.
این ماهیت کارهای ثابت و هشت ساعته است. زندگی، سراسر درس است و درسی که امروز باید بگیری این است که «حد و مرزهایت را مشخص کنی.» رئیس تو، تو را در یک شرایط سخت قرار داده. او از تو میخواهد هر روز تا دیر وقت کار کنی اما به خاطر همین کار زیاد، احترامت را نیز از بین برده. او هیچ ارزشی برای کارهای تو قائل نیست. حالا بهترین فرصت است که زمانت را بذل و بخشش نکنی.
کاری که باید آخر هفته انجام دهی این است: تهیه یک دفترچه یادداشت و یک برنامهریزی سفت و سخت. در دفترچه، شغلت را شرح بده و بنویس کدام کارها سخت یا زمانبر هستند. بنویس که چه چیزهایی در طول روز باعث ترس، اعتماد یا استرست میشوند.
کدام پروژهها، وظایف و فعالیتها بیشتر از بقیه چالشبرانگیز یا استرس زا هستند؟ روی آن فعالیتها تمرکز کن و برنامهریزی کن که هر بار، انجامشان آسان تر از قبل شود. درباره این فکر کن که چطور میزت را مرتب کنی و چطور روزت را زمان بندی کنی.
درست مثل یک مدیر پروژه فکر کن و از خودت بپرس: «چطور میتوانم این شغل و وظایفش را سازماندهی کنم که هر روز، کارهای مهم را به انجام برسانم، بدون اینکه مجبور شوم تا دیر وقت در شرکت بمانم؟»
گام اول برای آنکه کنترل زندگیات را در دست بگیری این است که بر شغلت اشراف داشته باشی. به مرور و طی هشت هفته آینده، دست از اضافه کاریهای دیوانه وار برخواهی داشت و هر روز، زودتر از روز قبل شرکت را ترک خواهی کرد. شاید از خودت بپرسی «پس چطور به همه کارهایم برسم؟» برای اینکه به کارهایت برسی، باید برای روزت برنامهریزی کنی، هر روز و هر هفته.
اگر رئیست پروژهای را به تو سپرد که در اولویت نیست، به او بگو: «ایمیلتان را که درباره به روزرسانی اطلاعات اعضا بود دریافت کردم و میخواهم ببینم آیا میتوانم این کار را جمعه آینده انجام دهم؟ اگر باید امروز انجام دهم، مجبورم کارهای امروزم را به تعویق بیندازم، چون امروز قرار بود گزارشهای مربوط به فروش را تنظیم کنم.»
اگر حجم کارهایت زیاد است، بار آن را بر دوش رئیست بینداز چون اشکال کار از اوست.
اگر بخواهی تمام اطرافیانت را راضی نگه داری، مریض میشوی. آنها تو را استخدام کردهاند و تو را آنجا نگه داشتهاند پس باید قدرت را بدانند، چه رئیست بتواند از تو تشکر کند، چه نتواند. الان بهترین فرصت است که حرف دلت را بزنی و حد و مرزهای خودت را مشخص کنی.
وقتی تغییر را شروع میکنی، قطعا دچار احساسات شدیدی خواهی شد، مثل ترس از اینکه از بقیه عقب بمانی (البته همین حالا هم عقب هستی چون هیچکس نمیتواند این حجم زیاد کار را در مدت زمان کم انجام دهد. خودت به رئیست یاد دادهای که چنین انتظاری از تو داشته باشد). ممکن است به خاطر قدم جدیدی که برداشتی، دچار استرس شوی.
به این احساسات دقت کن. آنها را کشف کن. دفترت را بردار و درباره شان بنویس. نفس عمیق بکش. و یادت نرود که این پیشرفت فردی، دقیقا همان نیرویی است که باعث میشود با قدرت هر چه تمام تر به مسیر حرفهای خود ادامه دهی و موانع را از سر راهت برداری.
برای هر روزت برنامهریزی کن و آن را در صورت جدول برنامهریزیات بنویس. از شب قبل، برای فردایت برنامهریزی کن یا صبح همان روز، سر میز صبحانه برنامههایت را روی کاغذ بیاور. میزت را همانطوری مدیریت کن که یک مدیر ارشد، کسبوکارش را مدیریت میکند: با فکر، اندیشمندانه و آیندهنگر. تو نباید بار مسوولیت رئیست را به دوش بکشی. تو یک انسان باهوش و با قابلیت هستی که در اداره آن شرکت، نقش خودت را داری.
تو مسوول کارهای خودت هستی. هر روز، یک روز کاری خوب را شروع کن و یاد بگیر که به رئیست بگویی: «البته که میتوانم این پروژه را انجام دهم، اما اجازه دهید یک نگاهی به برنامههای خودم بیندازم و ببینم کدامیک از پروژهها را میتوانم به تاخیر بیندازم که برای انجام کار جدید شما وقت داشته باشم.»
منبع: Forbes
نویسنده: Liz Ryan
مترجم: مریم مرادخانی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
من مدیرم پس هر کاری دلم بخواهد میکنم!
داستان مدیریت در کشور ما به هیچ کشوری شباهت ندارد. از همه جا الگوبرداری کردهایم و دست آخر هم مدیریت خودمان را به اسلام گره زدهایم و آش شعله قلمکاری نتیجه این روشها و تفکرات تلفیقی نادرست شده است که بیش از همه خودمان از آن میرنجیم و در عذاب هستیم.
به این چند جمله دقت کنید:
1- من مدیرعاملم پس حق دارم هر کسی را دلم خواست استخدام یا اخراج کنم و ضرورتی برای هماهنگی با خود فرد یا مسئول بخش مربوطه نمیبینم. یعنی تو شرکت خودم هم اختیار ندارم؟
2- من مدیرمسئولم پس هر موقع دلم بخواهد صفحه نشریه را تغییر میدهم هیچ دلیلی هم ندارد که با دبیر سرویس یا خبرنگار هماهنگ کنم. یعنی اختیار نشریه خودم هم نباید داشته باشم؟
3- من مدیر تولیدم دلم خواست روش تولید را امروز تغییر بدهم به اپراتورهای خط هم هیچ ربطی ندارد. یعنی من اندازه یک خط تولید هم اختیار ندارم؟
4- من مدیر فروشم دلم خواست به فلان مشتری اینقدر تخفیف بدهم هیچکس هم حق اعتراض ندارد. یعنی من برای تخفیف دادن هم باید جواب پس بدهم؟
5- من مدیر بیمارستانم دلم خواست به فلان بیمار اتاق اختصاصی و فلان امکانات را بدهم به سوپروایزر بخش هم هیچ ربطی ندارد. یعنی من اختیار بیمارستان خودم هم ندارم؟
6- من مدیر سازمانم دلم خواست کار فلان ارباب رجوع را زودتر و فلان ارباب رجوع را دیرتر انجام دهم و هیچ دلیلی برای توضیح و هماهنگی نمیبینم. یعنی من اختیار سازمان تحت مدیریت خودم هم ندارم؟
7- من مدیر یک کانال تلگرامی هستم دلم خواست فلان مطلب را در کانال بگذارم یا حذف کنم و هیچ دلیلی هم ندارد که با ادمین یا دبیر کانال هماهنگ کنم. یعنی من اختیار کانال خودم هم ندارم؟
8- من یک پدرم دلم خواست درباره فلان موضوع با پسرم مخالفت کنم و مانع شوم؛ پسرم هم باید حرف من را بپذیرد. یعنی من اختیار خانواده خودم هم ندارم؟
9- من یک مسئول خانوادهام دلم خواست اجازه ندهم همسرم سرکار برود؛ همسرم هم باید حرف من را بپذیرد. یعنی من اختیار زن خودم هم ندارم؟
میدانید شنیدن این جملات چه زمانی بیشتر آزار دهنده میشوند؟!
آن زمان که شخص گوینده مدعی تحصیلات در رشته مدیریت تا سطح فوقلیسانس و دکترا باشد یا تجربه سفر به کشورهای مختلف و حضور در کنفرانسهای علمی را در کارنامه وی مشاهده کنید.
اگر کارآفرین یا صادرکننده نمونه هم باشد که دیگر هیچ باید عزای عمومی اعلام کرد که چرا تا این اندازه مفهوم مدیریت نزد ما ایرانیها ناشناخته مانده است که آن را با عقدههای دوران کودکی خود گره زدهایم و مدیر بودن را برابر اختیار تام داشتن و هر کاری دلمان خواست انجام دادن میدانیم.
یک مدیر در کنار برخورداری از اختیار اگر قادر به ایفای نقش هماهنگی، جلوگیری از ایجاد تعارض و پایبندی به ضوابط نباشد و در عمل نیروی انسانی را سرمایه واقعی خود به شمار نیاورد با وجود رشد در تمام زمینههای تولید، فروش، صادرات و ... هرگز سازمانی توسعه یافته را در اختیار نخواهد داشت.
توسعه سازمانی یعنی بهبود کیفیت زندگی کاری کارکنان و بهبود روشها و سیستمها نه فقط افزایش سودآوری در صورت مالی.
فریب تحصیلات، تجارب، سفرهای خارجی، کروات و اودکلنی که میزنید را نخورید مدیریت موضوعی بسیار عمیقتر، پیچیدهتر و البته دوست داشتنی است مشروط بر آنکه واقعاً هدفتان مدیریت باشد نه فقط پاسخ دادن به عقدههای دوران کودکی و ایفای نقش من ارباب هستم و بقیه رعیت.
/مدیران فرهیخته
کانال تگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
۱۶ ترفند روانشناسی برای اینکه بتوانید بلافاصله خودتان را در دلها جا کنید!
سخت است دقیقا بخواهیم بگوییم چطور میشود که از فردی خوشمان میآید. شاید لبخند جذابش باشد، شاید خوشصحبتی طرف باشد، یا شاید هم فقط به این خاطر است که کنار او راحت هستیم؛ هرچه هست، فقط میدانیم که از او خوشمان میآید.
اما محققان این حوزه، برخلاف بنده و شما، با پاسخهای اینچنینی راضی نمیشوند؛ آنها سالهاست که تلاش میکنند تا عواملی را که باعث جلبتوجه فردی به فرد دیگر میشود، دقیقا مشخص کنند.
یافتههای زیر کمکتان میکنند تا روابط جدید بهتر و البته سریعتری با آدمهای دیگر برقرار کنید.
▪️از حرکات شخص مقابلتان تقلید کنید
هنگام صحبت کردن با دیگران، تلاش کنید زبان بدن، حرکات و حالتهای چهرهی آنها را تقلید کنید.
▪️اگر از کسی انتظار دارید با شما دوست شود، بیشتر اطرافش باشید
طبق اثر نمایش محض، آدمها کسانی را دوست دارند که آنها را بیشتر میشناسند.
▪️از دیگران تعریف کنید
اگر شخص دیگری را مهربان توصیف کنید، دیگران هم شما را به مهربانی خواهند شناخت. آدمها صفاتی را که شما برای توصیف دیگران در جمع استفاده میکنید، با شخصیت خودتان پیوند میدهند.
▪️سعی کنید احساسات مثبت را به نمایش بگذارید
اگر میخواهید دیگران وقتی کنار شما هستند احساس خوبی داشته باشند، برای انتقال احساسات مثبت به آنها تلاش کنید.
▪️گرم برخورد کنید و شایستگیتان را بهرخ بکشید
اگر بتوانید خودتان را به دیگران گرم نشان دهید، برای مثال دوستانه و غیررقابتی رفتار کنید، آنها احساس خواهند کرد که میتوانند به شما اعتماد کنند. اگر شایسته بهنظر برسید، برای مثال وضعیت اقتصادی یا تحصیلی خوبی داشته باشید، افراد تمایل بیشتری مییابند تا به شما احترام بگذارند.
▪️گاهی عیبهای خود را آشکار کنید
افراد بعد از ارتکاب اشتباه، بیشتر از شما خوششان میآید؛ اما فقط درصورتیکه اعتقاد داشته باشند شما فرد شایستهای هستید. آشکارکردن اینکه آدم کامل و بینقصی نیستید، شما را در چشم اطرافیانتان واقعیتر جلوه میدهد.
▪️روی ارزشهای مشترک تأکید کنید
طبق مطالعهای قدیمی از تئودور نیوکامب، مردم بیشتر جذب کسانی میشوند که شبیه خودشان هستند. این پدیده به اثر جاذبه شباهت معروف است.
▪️آنها را لمس کنید
لمس زیرآستانهای زمانی رخ میدهد که شما فرد مقابل را طوری لمس میکنید که حتی خودش هم متوجه نمیشود. از مثالهای چنین لمسهایی میتوان به ضربه آرامی اشاره کرد که در دیدارهای دوستانه به پشت طرف مقابل میزنید، یا لمس کردن بازوی کسی هنگام صحبتکردن؛ چنین لمسهایی باعث میشوند طرف مقابل حس خوشایندتری نسبت به شما داشته باشد.
▪️لبخند بزنید
لبخند بزنید تا برای همیشه در ذهن طرف مقابل حک شوید.
▪️شخص مقابل را طوری ببینید که خودش دوست دارد دیده شود
همه ما بهدنبال تأیید دیدگاههای خود هستیم، چه مثبت باشند و چه منفی.
وقتی باورهای آدمها درباره ما موازی با باورهای خودمان است، روابطمان با آنها جریان بهتری مییابد. احتمالا به این خاطر است که حس میکنیم ما را میفهمند، که همین از دلایل صمیمیت محسوب میشود.
▪️رازی را با آنها در میان بگذارید
خودافشاگری، یکی از بهترین تکنیکهای ایجاد رابطه است. وقتی اطلاعات صمیمانهای را با کسی بهاشتراک میگذارید، احتمال بیشتری دارد که خودش را به شما نزدیک احساس کند و در آینده هم به شما اعتماد بیشتری بکند.
▪️نشان دهید که رازشان را هم نگه میدارید
افراد هم برای اعتمادکردن و هم معتمدبودن در روابطشان، ارزش زیادی قائل هستند.
صداقت و قابلیت اعتماد مهمترین ویژگیها در قلمروی دوستی محسوب میشوند.
▪️شوخطبعی خود را نشان دهید
صرفنظر از اینکه افراد به دوست خوبی فکر میکنند یا همسری ایدهآل، در هر صورت شوخطبعی از اهمیت زیادی برخوردار است.
▪️به او اجازه بدهید درباره خودش صحبت کند
اگر بهجای آنکه مدام درمورد خودتان حرف بزنید، به طرف مقابل اجازه بدهید داستانهایی از زندگی خودش را برایتان تعریف کند، خاطرات مثبتتری از این معاشرت در ذهن او به جا میگذارید.
▪️کمی آسیبپذیر باشید
خود را آسیبپذیر نشان دهید، تا طرف مقابل بیشتر از شما خوشش بیاید. صراحت عاطفی یا در مقابل آن، کمبود این حس است که شکلگیری یا شکلنگرفتن رابطه بین دو نفر را تشریح میکند.
▪️با رفتارتان نشان بدهید که از او خوشتان میآید
اگر فکر کنیم کسی ما را دوست دارد، ما هم او را دوست خواهیم داشت.
بنابراین حتی اگر مطمئن نیستید طرف مقابلتان چه حسی نسبت به شما دارد، طوری رفتار کنید که انگار از او خوشتان میآید، احتمالا او هم از شما خوشش خواهد آمد.
منبعthisisinsider
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
سی ویژگی مثبت چرچیل
۱-وقتی مسایل برخلاف میل او بود، می گفت: زمان یادگیری و تغییر است؛
۲-از چالش های زندگی نمی ترسید؛
۳-معتقد بود برای پیروزی در هر امری، باید شریک داشت؛
۴-در جنگ جهانی دوم، بارها از فراز آسمان آلمان پرواز کرد؛
۵-سخنرانی های او، یک مجموعه ۱۸ جلدی است؛
۶-با Fact تصمیم می گرفت؛
۷-قدرت خارق العاده در تمرکز داشت؛
۸-وقتی اشتباه می کرد از زیردستان خود عذرخواهی می کرد؛
۹-از مخالفین خود، انتقام نمی گرفت؛
۱۰-معنای استراتژی را آمادگی برای جابه جایی اولویت ها می دانست؛
۱۱- ۹۰ درصد مدیریت را در هماهنگی امور با دیگران می دانست؛
۱۲-از هیچکس متنفر نبود؛
۱۳-در دو دوره نخست وزیری (مجموعاً ۹ سال)، حدود یازده هزار یادداشت دست نویس کاری برای زیرمجموعه خود نوشت؛
۱۴-در هر لحظه برای مسایل دور از انتظار، آمادگی داشت؛
۱۵-برای سخنرانی های خود بسیار وقت می گذاشت؛
۱۶-در ۲۱ سالگی، متون فلاسفه و اقتصاد دانان بزرگ را خوانده بود؛
۱۷-از نظر او، مدیریت جزحل و فصل بحران نیست؛
۱۸-اعتقاد داشت برای موفق شدن، باید اول ناکامی ها را قبول کرد؛
۱۹-با افراد قوی کار می کرد حتی اگر بحث بر انگیز باشند؛
۲۰-در سخنرانی همیشه یک درخواست مهم از مخاطبان خود داشت؛
۲۱-از منظر او، توانایی افراد را باید در سطح درک آنها از جزئیات سراغ گرفت؛
۲۲-معتقد بود افراد قوی عموماً آمادگی کنار آمدن را دارند. ضعیف ها بیشتر دعوا می کنند؛
۲۳-مسایل سخت با مخالفین داخلی و خارجی خود را، سر میز ناهار یا شام مطرح می کرد؛
۲۴-در سخنرانی ها با محاسبه قبلی، چند بار مکث می کرد؛
۲۵-بهترین فرصت برای نمایش شجاعت را زمانی می دانست که شرایط بد است؛
۲۶-از ۹ صبح تا ۲ بامداد روز بعد کار می کرد (۱۷ ساعت کار در روز)؛
۲۷-بهترین واکنش به توهین را سکوت می دانست؛
۲۸-معتقد بود زندگی ذاتاً بهم ریخته است، ولی باید یک هدف والا داشت؛
۲۹-عاشق زندگی کردن بود؛
۳۰-با دستان خود نیز کار می کرد: ۲۰۰ آجر در روز را برای ساختن خانه روستایی پیشخدمت خود، آجرچینی می کرد.
دکتر محمود سریع القلم
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
حرفه ای بودن در محیط کار به چه معناست؟
حتما میدانید که اگر میخواهید موفق باشید، حرفه ای بودن بسیار ضروری است. اما «حرفه ای بودن» دقیقا به چه معناست؟
شاید برای بعضیها به معنای هوشمندانه لباس پوشیدن در محل کار، توانایی ایجاد ارتباطات یا انجام درست کارشان باشد. برای برخی دیگر، حرفهای بودن به معنای داشتن مدارک پیشرفته یاگواهی هایی است که آنها را روی دیوار دفتر نصب کردهاند. حرفهایگری همهی این تعاریف را در بر میگیرد، اما تعاریف بیشتری هم دارد.
دیکشنری وبستر حرفهایگری را اینطور تعریف میکند: «رفتار، اهداف، یا ویژگیهایی که معرف یا نشانگر حرفه یا فرد حرفهای است»؛ و حرفه را «شغلی که مستلزم دانش تخصصی و اغلب آمادگی آکادمیک در درازمدت و به صورت فشرده است» تعریف میکند.
این تعاریف میگویند حرفهایگری شامل ویژگیهای مختلف بسیاری است و این ویژگیها فرد حرفه ای را مشخص و تعریف میکنند. اما این ویژگیها چه هستند؟
▪️دانش تخصصی
نخست آنکه افراد حرفهای به خاطر دانش تخصصی خود شناخته میشوند. آنها تعهد شخصی عمیقی به پیشرفت و بهبود مهارتهای خود دارند.
البته همهی حوزههای کسب و کار دارای صلاحیتهای دانشگاهی مرتبط نیستند. با این حال، آنچه اهمیت دارد این است که افراد حرفه ای، جدی و اندیشمندانه و با پشتکار کار کردهاند تا بر دانش تخصصی لازم برای موفقیت در حوزههای کاریشان تسلط یابند.
▪️شایستگی
افراد حرفهای کار را به انجام میرسانند. آنها قابل اعتماد هستند و به قول خود عمل میکنند. اگر شرایطی به وجود بیاید که نتوانند به عهدشان وفا کنند، از قبل انتظارات را مدیریت میکنند و نهایت تلاش خود را میکنند تا وضعیت را سر و سامان ببخشند.
▪️صداقت و راستی
افراد حرفهای به قولشان عمل میکنند و به همین دلیل قابل اعتماد هستند. هرگز ارزشهای خود را به خطر نمیاندازند و کار درست را انجام میدهند؛ حتی اگر این امر به معنای در پیش گرفتن مسیر دشوارتر باشد.
▪️مسئولیتپذیری
افراد حرفهای خود را مسئول تفکرات و سخنان و اقدامات خودشان میدانند؛ به ویژه اگر دچار اشتباه شده باشند. این مسئولیت پذیری شخصی، پیوند نزدیکی با صداقت و راستی دارد و عنصری حیاتی در حرفهایگری است.
▪️خودتنظیمی
آنها تحت فشار نیز حرفهای باقی میمانند. برای مثال کارمندی در بخش خدمات مشتریان را در نظر بگیرید که با مشتری عصبانیای مواجه میشود. به جای آنکه کارمند هم در واکنش به او آشفته و عصبانی شود، با حفظ آرامش و انجام رفتاری متناسب با محیط کسبوکار و با انجام هر کاری که وضعیت را بهتر میکند، حرفهایگری حقیقی را نشان میدهد.
▪️ظاهر
افراد حرفهای ظاهر مناسبی دارند. آنها با لباس شلخته و موهای ژولیده سر کار حاضر نمیشوند. آراسته هستند و متناسب با وضعیت لباس میپوشند. به همین دلیل از خود اطمینان ساطع میکنند و برای این کار احترام هم میبینند.
با توجه به این ویژگیها میبینید که افراد حرفهای کسانی هستند که دیگران به آنها احترام میگذارند و برای آنها ارزش قائلند. آنها اعتباری حقیقی برای سازمانشان هستند و نخستین کسانی هستند که برای ترفیع در نظر گرفته میشوند و پروژهها یا مراجعهکنندگان ارزشمند را به آنها ارجاع میدهند.
بنابراین به منظور پیشرفت حرفهایگری خود، باید بر روی بهبود هر کدام از این ویژگیها تمرکز کنید. به علاوه، راهبردهای دیگری نیز وجود دارد که به شما کمک خواهند کرد تا در محل کار حرفهایتر باشید:
▪️مهارتسازی کنید
نگذارید دانش و مهارتهایتان منسوخ شوند. نسبت به یادگیری مهارتهای جدید حساس باشید و در صنعتتان بهروز بمانید.
▪️هوش هیجانی خود را تقویت کنید
افراد حرفهای میتوانند نیازهای عاطفی دیگران را درک کنند. آنها قادرند به مراجعهکنندگان و همکارانشان آنچه را نیاز دارند بدهند؛ زیرا میدانند چگونه فعالانه گوش بدهند و آنچه را که رخ میدهد مشاهده کنند.
▪️برای تعهدات خود احترام قائل باشید
هر زمان به رئیس یا همکار یا مراجعهکنندگان قولی میدهید، به آن عمل کنید.
▪️بهانهتراشی نکنید.
در عوض بر روی برآوردن انتظارات به نحو احسن و بر روی سامان بخشیدن به وضعیت تمرکز کنید.
▪️مؤدب باشید
با هر کسی که ارتباط دارید، فارغ از سِمَت او و احساس خودتان، رفتار خوبی داشته باشید.
▪️ابزار موردنیازتان را همراه داشته باشید
آیا به محل کار میرسید و تازه متوجه میشوید که فایل بسیار مهمی را در خانه جا گذاشتهاید؟ روی بهبود مدیریت زمان و مهارتهای برنامه ریزی تمرکز کنید تا همیشه همه چیز را تحت کنترل داشته باشید.
◀️ توجه:
اگر چه حرفهای بودن به معنای حفظ تعهدات، انجام کار باکیفیت و داشتن خبرگی است، اما گاهی اوقات، حرفهای بودن یعنی برای پروژههایی که خارج از توانمندیهایتان است داوطلب نشوید!
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
هفت اشتباه مدیریتی مدیران تازه کار
اغلب کسانی که به تازگی به جرگه مدیریت پیوستهاند خواسته یا ناخواسته مرتکب اشتباهاتی میشوند که میتواند برای آنها خطرناک و زیانبار باشد. در برخی موارد، مدیران از این اشتباهات مطلع میشوند و سعی میکنند تا آنها را تکرار نکنند اما گاهی اوقات اشتباهاتی از مدیران کم تجربه سر میزند که نادرست به نظر نمیرسند و همینها هستند که میتوانند عمر مدیریتی یک مدیر را کوتاه کرده و عملکرد او را زیر سوال ببرند.
در ادامه به هفت مورد از مهمترین اشتباهات پنهان و ناملموس مدیریتی اشاره خواهد شد.
1- شما به کارکنانتان گوش میکنید اما به آنها توجه کافی ندارید
در اغلب موارد کارکنان در انتقال منظورشان به مدیر مافوقشان به ابزاری غیر از کلمات متوسل میشوند و زبان بدنشان گویای بسیاری از ناگفتنیهاست. متاسفانه اغلب مدیران تازه کار به دلایل مختلف تنها به گوش کردن به صحبتهای کارکنان بسنده میکنند و در نتیجه به افراد نگاه نمیکنند و حرکات شان را زیرنظر ندارند.
2- شما وانمود میکنید که تجربه زیادی در زمینه مدیریت دارید
بسیاری از مدیران کم تجربه سعی میکنند تا به کارکنان شان ثابت کنند باتجربه و جا افتاده هستند. این نقش بازی کردن دیر یا زود افشا خواهد شد و همین مساله اعتماد کارکنان نسبت به مدیر گزافهگو را سلب خواهد کرد.
پس اگر برای اولین بار بهعنوان مدیر کارتان را شروع کردهاید با جسارت به این موضوع اشاره کنید و برای کمک گرفتن از دیگران برای پیشبرد اهداف هیچ تردیدی به خرج ندهید.
3- شما خودتان را درگیر مسائل جزئی و تصمیمگیریهای پیشپا افتاده میکنید
یک رئیس خوب کسی است که به کارکنانش این امکان را میدهد تا زمانی که به کمک فکری او نیاز دارند به او مراجعه کنند و از او کمک بخواهند و پس از آن هر طور که خودشان صلاح میدانند عمل کنند.
یک مدیر خوب سعی میکند همیشه یک فضای مناسب برای تصمیمگیری و عمل کردن برای کارکنانش ایجاد کند تا کارکنان احساس فرمانبرداری محض نداشته باشند. چنین اختیار عملی میتواند به ارتقای کیفیت محیط کار و علاقهمندتر شدن افراد به کارشان کمک زیادی کند.
4- شما از ترسیم تصویر بزرگ و اهداف بزرگ و بلندمدت غفلت میکنید
شما بهعنوان مدیر باید بدانید که وظیفه یک مدیر فقط پیشبرد اهداف خرد و برداشتن گامهای کوچک به جلو نیست، بلکه باید برای ترسیم اهداف بزرگ و بلندمدت و یادآوری آنها به همه کارکنان پیشقدم شد و اقدامات هر کدام از بخشهای یک سازمان را با اهداف و کارکردهای سایر بخشها هماهنگ و همراه ساخت و از این طریق است که کارکنان تحت رهبری یک مدیر میفهمند که کاری که انجام میدهند و موفقیتهایی که کسب میکنند چه تاثیر بسزایی بر موفقیت و پیشبرد اهداف سایر بخشها دارد.
5- شما به هر پروژه و هر پیشنهادی جواب مثبت میدهید
مدیران تازه کار باید بدانند که قرار نیست به هر پیشنهادی که از مقامهای مافوق به آنها میشود جواب مثبت بدهند. آنها باید بدانند که درگیر شدن با پروژههای متعدد به شدت از کارآیی آنها و افرادشان خواهد کاست و اینکه به بعضی پیشنهادها و خواستهها باید جواب رد داد. این جوابهای منفی اگر با استدلال قوی و درست همراه باشد نه تنها موقعیت یک مدیر را متزلزل نخواهد ساخت، بلکه باعث میشود تا تمرکز او و کارکنانش روی پروژههای مهم افزایش یابد و بر بهرهوری شان افزوده شود.
6- شما فقط به مدیریت زیردستان تان میپردازید
گاهی اوقات مدیران تازه کار آنقدر خود را غرق در رسیدگی به امور مربوط به زیردستانشان میکنند که برقراری ارتباط با مافوقها و تحکیم این روابط را به فراموشی میسپارند در حالی که هر مدیری هر چقدر هم توانمند و کارآمد باشد به ارتباط و تبادلات فکری با مدیران مافوق و روسای خود نیز نیاز دارد و هم باید یاد دهنده باشد و هم یادگیرنده.
7- شما با همه کارکنانتان به یک شکل رفتار میکنید
واقعیت اینست که هر کدام از کارکنان به شکلی خاص و منحصربهفرد تشویق میشوند و نمیتوان از یک الگوی رفتاری برای همه افراد بهره برد. پس بهتر است پس از شناسایی افرادتان با هر کدام به شکلی مطلوب او برخورد کنید و به آنها واکنش نشان دهید.
منبع: Forbes
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
8 اشتباه مصاحبه کنندگان شغل براساس تحقیقات دانشمندان
به دنبال شغل بودن بسیار اعصاب خرد کن است و فردی که وظیفه استخدام را بر عهده دارد نیز به همان اندازه مضطرب است و این اضطراب ممکن است باعث شود که از فرد مصاحبه کننده اشتباهاتی سر بزند که برای انتخاب نامزدهای یک شغل دردسرساز شود.
اگر شما دائما متوجه میشوید که نامزدهای ایده آل شما پس از مصاحبه شغل را رد میکنند، میتواند به این دلیل باشد که روند مصاحبه کاری آنها را میترساند.
در این مقاله میخواهیم به هشت دلیل که از نظر علمی ثابت شده است که مصاحبه شما به جای کمک کردن، بیشتر آسیب وارد میکند، بپردازیم.
1- بیشتر حواس شما به ظاهر نامزد است
مطالعات نشان میدهند که ظاهر فیزیکی نقش مهمی در انتخاب یک نامزد برای شغل دارد. شما ممکن است با توجه به چیزی مانند یک مشخصه فیزیکی یا یک زخم، کارمند برجسته بعدی خود را نادیده بگیرید.
2- شما زبان بدن را اشتباه متوجه میشوید
شما ممکن است فرضیههایی را بر اساس طرز ایستادن بد یا کمبود ارتباط چشمی بین شما و نامزد شغل، در نظر بگیرید. علائمی را که هنگام ارزیابی زبان بدن شخصی باید ببینید را بدانید، اما در نظر داشته باشید که ظاهر میتواند فریبنده باشد.
3- شما آنها را بیش از حد منتظر میگذارید
اگرچه پیدا کردن متخصصان ماهر میتواند زمان ببرد، مهم است بدانید که با زمانی که شما بیش از حد به تاخیر میاندازید، ممکن است بهترین نامزد خود را به یک رقیب ببازید.
4- پرحرفی با متقاضیان فایده ندارد
کارشناسان استدلال کردهاند که مصاحبههای شغلی استاندارد و بی ساختار که اکثر شرکتها از آن استفاده میکنند، در تعیین یک کاندید مناسب برای یک موقعیت بیفایده هستند. در عوض، کاری را امتحان کنید که بسیاری از شرکتها برای ارزیابی افراد استخدامی انجام میدهند. آنها از نامزدها میخواهند تا وظایف خاصی را که ممکن است در صورت استخدام به آنها داده شود را انجام دهند. سپس کار آنها در مقیاس خاصی اندازه گرفته میشود.
5- شما از آنها نمونه کار نمیخواهید
اگرچه مصاحبهها در پیشبینی عملکرد آینده یک نامزد نمیتواند به خوبی عمل کند، آزمونهای نمونه کار بسیار موثرتر هستند. نوع آزمون بستگی به کاری که نامزد میخواهد انجام دهد دارد، به ویژه اگر شما یک فرد خلاق مانند یک طراح گرافیک را استخدام میکنید. یکی دیگر از ابزار مفید، یک آزمون شناختی-رفتاری است که در آن شما سوالاتی در مورد رفتارهای مختلف بیان میکنید که به شما برای شناسایی فرایندهای فکری نامزدها کمک میکند.
6- شما به صورت ناشیانه از رسانه اجتماعی استخدام میکنید
یک مطالعه نشان داد که اگرچه 92 درصد از کسب و کارها برای پیدا کردن کارمندان جدید از رسانه اجتماعی استفاده میکنند، 51درصد پستهای آنها در توییتر قرار دارند، جایی که کارمندان در آن به دنبال شغل نیستند. بیشتر جویندگان کار لینکدین را به عنوان جایی که در آن بیشتر انتظار دارند که اطلاعیه شغلی ببینند انتخاب کردند، با این حال تنها 23 درصد از اطلاعیههای شغلی در رسانههای اجتماعی، مربوط به لینکدین است.
7- عملکرد شما غیر شخصی است
یک مطالعه در سال 2015 نشان میدهد که 52درصد از کارفرمایان از رسانههای اجتماعی برای برقراری ارتباط و کسب اطلاعات بیشتر در مورد نامزدها استفاده میکنند. از آنچه که نسبت به نامزد یاد میگیرید برای ایجاد سبک مصاحبهای که دقیقا با شخصیت منحصر به فرد نامزد مطابقت دارد استفاده کنید.
8- شما ویژگیها و آداب شرکت خود را بد جلوه دادهاید
به عنوان مثال، اگر کسب و کار شما غیر جدی و با آرامش است، اما با این حال شما با کت و شلوار به مصاحبه بروید، نامزد ممکن است با خود فکر کند که شما نسبت به پوشیدن لباس خاص سختگیر هستید. علاوه بر اشاره به جنبهها و ویژگیهای شرکت در طول مصاحبه، همچنین اطمینان حاصل کنید که آنها را در زبان بدن و سبک مصاحبه خود نیز قرار دهید.
منبع: Entrepreneur
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
هرگز پشت سر همکارانتان بدگویی نکنید!
نانسی کورلند و لیزا پلد در تحقیقاتشان بدگویی را چنین تعریف کردهاند: «صحبت غیررسمی و ارزشگذارانه در یک سازمان، معمولا بین تعداد کمی از افراد اتفاق میافتد و در مورد عضو دیگری از آن سازمان است که در آن جمع حضور ندارد.»
وقتی فکر میکنید چند وقت یک بار مکالمات محیط کار شما:
۱) غیررسمی است؛
۲) ارزشگذارانه است؛
۳) بین تنها چند نفر از افراد صورت میگیرد؛
۴) در مورد عضو دیگر آن سازمان است که در جمع حضور ندارد؛
ممکن است دریابید که چندبار پشت سر همکارانتان حرف زدهاید و در اثرات سوء سخنپراکنی شرکت داشتهاید.
اثرات سوء مانند چه؟
مانند تحلیل تدریجی فساد، جریحهدار شدن احساسات، پایین آمدن روحیه، لطمه به شهرت، کاهش اعتبار شخصی و حرفهای، افزایش اضطراب و ایجاد تفرقه.
بهرغم هزینههای بالای بدگویی، محرک افتادن در دام آن بسیار قوی است. دکتر پگی درکسلر میگوید «انسانشناسان میگویند در سراسر تاریخ بشر، بدگویی کردن راهی برای ارتباط با سایرین و حتی ابزاری برای مجزا کردن آنهایی بوده است که از گروه حمایت نمیکنند.»
بعنوان مثال، صحبت با یک یا چند همکار پیرامون اینکه چقدر گرفتن یک پاسخ به موقع از «جان» در بخش حسابداری دشوار است، احساس ارتباط با فرد دیگری را ایجاد میکند که او نیز با عدم پاسخگویی جان مشکل دارد. کسانی که بهطور مشابه از جان ناامید بودند، دچار سوگیری گروهی میشوند و از یکدیگر طرفداری میکنند و این یک جنبه مشترک از رفتار انسانی است و به موجب آن افراد نسبت به اعضای گروه خودشان در مقایسه با اعضای بیرون گروه رفتار اجتماعیتری نشان میدهند.
بدگویی همچنین ابزاری برای تخلیه احساسات نزد افرادی است که نسبت به ارائه بازخورد مستقیم بیمیل هستند یا مکالمات دشواری با همکارانشان دارند. طبق تحقیقات روی بیش از ۲۰۰ فرد حرفهای در موضوع مکالمات دشوار، ۸۰ درصد پاسخدهندگان بیان کردند که این مکالمات بخشی از شغلشان بوده است اما بیش از نیمی از آنها اذعان کردهاند که از نظر آنها آموزش کافی در مورد نحوه هدایت موثر آنها نداشتهاند.»
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
بهترین تابلو یک کاسبی چیست؟
بانکداری با یک شعار
بهترین تابلو یک کاسبی شعار آن کاسبی است. من از شعارهایی که روی تابلو بانک ها و شرکت ها میدیدم لذت می بردم و آن ها را کلمات زیبای تبلیغاتی تلقی می کردم. ولی بعدها متوجه شدم که شعار یک شرکت معرف استراتژی و ماموریت آن شرکت است. حالا شعارهای تابلوهای بانک ها و شرکت ها فقط شعارند. در بردارنده وجه تمایز نیستند.
برای نمونه به برخی شعارهای بانک هاي ايراني توجه کنید:
بانک صادرات ایران: در خدمت مردم
در این شعار یک ادعای عمومی مطرح است و انگار که بانک های دیگر در خدمت درختان هستند! این شعار هیچ وجه تمایزی را در ارائه خدمات بانکداری نشان نمی دهد.
بانک تجارت: بانک فردا
این شعار یعنی بانک تجارت آینده شما را تضمین می کند. شاید هم منظور این است که بانک تجارت با تکنولوژی های فردا منطبق است. باز هم یک ادعای کلی است.
بانک سپه: نخستین بانک ایرانی
پدر بزرگ یکی از دوستان من هم اولین عکاس شهر بود ولی این اواخر وقتی از کسی عکس میگرفت بیشتر مناسب انتشار توسط پلیس برای دستگیری یک قاتل فراری بود.
بانک پارسیان: بانک ایرانیان
من فکر کردم بانک ویتنامی هاست! از این شعار نه تنها وجه تمایزی برداشت نمی شود بلکه تداعی کننده خدمات بانکداری هم نیست.
بانک اقتصاد نوین : اولین بانک خصوصی
باز هم داستان بانک سپه تکرار میشود. آیا نخستین بانک خصوصی بودن ارزشی خاص را برای مشتری ایجاد می کند؟!
بانک ملی: هر جا سخن از اعتماد است نام بانک ملی ایران می درخشد
برداشت من این است که هر جا سخن از بی اعتمادی است نام سایر بانک ها می درخشد! مبنای خدمات بانکداری جلب اعتماد کسانی است که پول دارند.
بانک رفاه: نیم قرن تجربه بانکداری
بانک سپه و ملی و صادرات بالای شصت سال تجربه بانکداری دارند. نیم قرن تجربه چه ارزش ویژه ای را خلق کرده است؟ استراتژی بانک رفاه چیست؟
بانک ملت: در گذشته نمانید
قرار نیست کسی در گذشته بماند. امروزه همه در تلاشند تا رو به آینده باشند. این شعار ذاتا خوب است ولی خیلی کلی است.
بانک کشاورزی: بانک همه مردم ایران
اگر منظور خدمات فراگیر و عمومی است و همه می توانند مشتری بانک کشاورزی باشند، بانک های صادرات و ملی شایسته ترند. بانک همه مردم ایران یعنی همه مردم ایران مشتریان بانک کشاورزی هستند.
همه این شعارها یک وجه مشترک دارند: استراتژی و ماموریت ویژه و متمایزی را نشان نمی دهند و جنبه تبلیغاتی آنها بر معرفی استراتژی بانک مربوطه و یا خلق ارزش های ویژه غلبه دارد.
حالا شعار های بهتر را ببینیم
بانک سامان: بانک هوشمند
یعنی وجه تمایز خود را بر استفاده بهتر از فن آوری اطلاعات نموده به طوری که در بستر فضای مجازی و گوشی های هوشمند خدمات بهتری ارائه می دهد. نسبتا بد نیست ولی باز هم تردید فراگیر و کلی بودن شعار در ذهن مخاطب ایجاد می شود.
بانک کارآفرین: دانش جهانی راه حل ایرانی
یعنی با دانش بانکداری بین المللی، طوری بومی سازی می کنیم که برای شما راه حل های مالی و اعتباری مناسب داریم. این یک وجه تمایز را میخواهد نشان دهد. اگر بانک کارافرین واقعا این خدمت را اجرایی کند ارزش ویژه را خلق نموده است.
بانک ملی فلوریدا : اولین انتخاب شما
یعنی به محض مراجعه به بانک ما جای دیگری نخواهید رفت. بانک ملی فلوریدا واقعا این کار را می کند. مثل تور ماهیگیری مشتری را در دام می اندازد.
آدیسون اونیو: ما بگوشیم شما بگویید
یعنی بانک ما برای هر نیازی که دارید، سیستم سرویس دهی دارد. کارکنان این بانک فقط می شنوند و چیزی نمی گویند و سپس انجام می دهند.
امریکن اکسپرس: زندگی من کارت من
این شعار نشانگر وجه تمایز و ارزش ویژه در فن آوری تجمیع خدمات در یک کارت است.
آ ان زد : بیشترین شناخت را از شما داریم
چون مشتری را خوب و کامل می شناسد؛ بیشترین کار هم برای مشتری انجام می دهیم. یعنی وجه تمایز در مکانیزم کانال ارتباطی با مشتری و سیستم دریافت اطلاعات از مشتری است که پایه خلق خدمات ویژه برای مشتری را بنا نهاده است.
فدرال کردیت یونیون: هر قدم با شما
یعنی وجه تمایز در بانکداری همراه. این بانک واقعا همراه مشتری است. مشتری را بد عادت می کند.
محمد هادي موقعي
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
قورباغه ات را گاز نزن! قورت نده! فقط خط مرگ تعیین کن!
كنت دو گوبينو سفير فرانسه در ايران، که مشاهده گری تیزبین بود، کتابی نوشت به عنوان: سه سال در ایران. در بخشی از کتابش نوشت: ايرانيان ساعت تعيين نمى كنند. مى گويند عصر مى آيم و گاه ميزبان را از ساعت ۳ تا ۸ منتظر مى گذارند. لندور انگلیسی که در اوایل قرن بیستم از ایران بازدید داشته در خاطراتش می نویسد: در هیچ جای جهان مثل ایران وقت بی ارزش نیست. ایرانی باید فرصت داشته باشد تا در کاری فکر کند.
خلاصه آنکه اگر در سراسر هستی، وقت طلاست، در ایران عجله و تعیین وقت کار شیطان است و چو فردا شود فکر فردا کنیم!
یکی از مدیران ارشد در کشور ما تابلویی زد که تعداد روز مانده به اتمام پروژه (طبق برنامه) را نشان می داد. فرض کنید که این تابلو (در بدترین حالت) هزینه ای معادل با روزانه ۴۰ میلیون داشت. یعنی سالانه ۱۵ میلیارد تومان دود می شد و می رفت هوا. اعتراض های زیادی به این کار صورت گرفت. اما واقعیت آن است که کار وی درست بوده است و آن ۱۵میلیارد تومان دود نشد و نرفت هوا بلکه سرمایه شد و نشست روی زمین. بیشتر توضیح می دهيم. کمی صبر کنید.
هر سال بیش از ۱.۵ میلیون نفر در سراسر دنیا در مسابقه های دوی ماراتن شرکت می کنند. بیش از نیمی از این افراد برای اولین بار در زندگی خود به این تجربه جالب دست می زنند. یکی از انگیزه های غالب برای شرکت در دوی ماراتن «به چالش کشیدن مرزهای توانمندی خود» است. اما نکته جالبی که مطالعه دو پژوهشگر کنجکاو نشان داد این بود که افرادی که در یک سال پایانی اتمام دهه عمر خود هستند (یعنی ۲۹ ساله، ۳۹ ساله، ۴۹ ساله و …) دو تا سه برابر بیشتر از افرادی که در سالهای قبل یا بعد از این سال پایانی هستند (یعنی ۲۸ یا ۳۱ ساله) در دوی ماراتن شرکت می کنند. این پدیده تحت عنوان «تاثیر نقاط پایانی» شناخته می شود. به عبارت ساده تر زمانی که به نقاط پایانی یک دهه از عمر خود نزدیک می شویم یا به نقاط پایانی یک پروژه نزدیک می شویم احساس از دست دادن بخش مهمی از فرصتهای زندگی در ما موجی از انرژی و انگیزه برای انجام کارهای چالشی تر ایجاد می کند. جالب اینکه بسیاری از این نقاط پایانی صرفا «قراردادی» هستند و ذاتا اثر خاصی ندارند. مثلا واقعا بین ۳۶ سالگی و ۳۹ سالگی واقعا چه تفاوتی وجود دارد؟
تحلیل و تجویز راهبردی:
چگونه می توان با به کارگیری نقاط پایانی، سه حوزه زندگی، کسب وکار و کشورداری خود را بهبود دهیم؟
1: فرجام سازی: گفته شد که نقاط پایانی صرفا قراردادی هستند بنابراین نباید منتظر آن ها نشست بلکه باید آن ها را خلق کرد. هر کاری را به قطعات متعدد تبدیل کنید. از پروژه گرفته تا عمر، از ساختن خانه گرفته تا یک نبرد انتخاباتی. برای شروع می توانید از فعالیتهای ساده روزانه شروع کنید. هر کاری را که می خواهید انجام دهید را می توانید به قدمهای کاری بین ۳۰ تا ۴۵ دقیقه بشکنید و در انتهای هر قدم یک استراحت یا وقفه (ولو به صورت ذهنی) داشته باشید. با این کار در طول یک روز کاری بیش از ۸ نقطه پایانی تعریف می کنید که هر کدام انرژی و انگیزه ما را برای اتمام یک قسمت از کار افزایش می دهند.
2: نقاط پایانی با زمان مشخص معنا پیدا می کنند. ایمیلی دریافت می کنید که از شما خواسته است فرمی را تکمیل کنید، یا در مورد گزارشی نظرتان را بدهید، یا در خصوص مساله ای تصمیم تان را اعلام کنید. اما زمان مشخصی برای این کار مطرح نشده است. مطالعات مختلف نشان می دهد که احتمال تکمیل کارهایی که خط مرگ یا خط پایان (Deadline) مشخص و معقولی ندارند ۲۵ تا ۵۰% کمتر از حالتی است که یک خط پایان مشخص برای آنها تعیین شده است. به عنوان نمونه افرادی که از آنها خواسته شده است که تا فرم اهدای عضو خود را تا دو هفته دیگر تکمیل کنند بیشتر از حالتی است که این درخواست بدون زمان مشخصی مطرح شده باشد. خط پایان نباید مبهم باشد: به جای اینکه بگویید کار را تا «اواخر ماه» یا «چند هفته آینده» تحویل بدهید، سعی کنید که یک تاریخ مشخص و در صورت نیاز یک ساعت مشخص را تعیین کنید. مثلا ترامپ از ماه ها قبل ۴ نوامبر را تاریخ عملی کردن تحریم های جدید معین کرده است. یکی از بدترین حالتهای تعریف خط پایان این است که بگویید «در اسرع وقت»! یا «در اولین زمان ممکن». بنابراین به قول آن نویسنده (برایان تریسی) لازم نیست قورباغه تان را اول صبح قورت بدهید. فقط کافیست یک پروژه یا وظیفه دشوار را قطعه قطعه کنید و برایش خط پایان تعریف کنید.
اگر آن هزینه ۱۵ میلیارد تومانی باعث شده باشد که پروژه ۱۰۰۰ میلیاردی فقط ۱۰۰ روز زودتر به نتیجه برسد آن تابلو، هزینه نبوده است بلکه به وضوح سرمایه گذاری بوده است. به ويژه در کشوری مانند ایران که عجله کار شیطان است و عصر می آییم بین ساعت سه تا هشت!
نوشته مشترک محمد حسین رضازاده و مجتبی لشکربلوکی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اگر استخدام بدی انجام دادهاید، چه باید بکنید؟
گاهی اتفاق میافتد که یک کاندید شغل که ویژگیهای درستی دارد و به نظر میرسد که در فرآیند مصاحبه به خوبی عمل کرده و معرفهای خوبی نیز داشته، پس از استخدام به یک مشکل غیرمنتظره تبدیل شده است. اگر این اتفاق هنوز برای شما نیفتاده است، خودتان را خوششانس فرض کنید؛ چون بنا به مطالعهای که انجام شده است، تنها ۱۹ درصد استخدامهای جدید کاملا موفقیتآمیز از آب درمیآیند.
اگر در این موقعیت بودهاید، باید با این مساله روبهرو شده باشید که آیا کار با کارمندی که نمیتواند از پس کارش بربیاید و در حال صدمه زدن به تیم است بدتر است یا علنی کردن اینکه یک اشتباه قابلتوجه مرتکب شدهاید؟
معمولا در این موقعیتها، ایجاد یک تغییر کمتر هزینه دارد و هر چه زودتر این کار را انجام دهید بهتر است. گرچه مواجهه و فائق آمدن بر اثر یک استخدام بد هرگز آسان نخواهد بود، اما پیروی از گامهای زیر به شما کمک خواهد کرد تا شرایط بهبود یابد و با حداقل صدمه ممکن به همه کارها ادامه دهید.
1- برای یک مکالمه مستقیم و احتمالا ناخوشایند با فرد تازه استخدامشده آماده شوید:
بهجای امید داشتن به بهترین عملکرد یا تلاش برای جلوگیری از یک مواجهه، صادق بودن با فرد تازه استخدامشده در مورد نارضایتیها و مشکلات عملکردی او میتواند راهی برای حل مشکلات مشترک ایجاد کند.
با در میان گذاشتن نگرانیهای خود ممکن است بتوانید پیشنهادهای عملی پیدا کنید یا حداقل بدانید که این موقعیت واقعا تا چه حد بد است.
در خاطر داشته باشید که ممکن است کارمند جدید برای فرصتی که برای رفع شک و شبههها و کار روی یک راهحل با یکدیگر در اختیارش قرار دادهاید سپاسگزار نیز باشد.
2- با بازخورد متمرکز یا انتصاب دوباره، برای اصلاح موقعیت تلاش کنید:
اگر به فردی بازخوردهای بسیاری ارائه میدهید و تلاش فردی قابلتوجه و بهبود واقعی را طی ۳ تا ۶ ماه آینده از او شاهد نیستید، در یک نقطه مشخص باید آماده باشید تا به ضررهای خود پایان دهید.
3- هزینه فعلی و آینده حفظ یک استخدام بد را شناسایی کنید:
در برخی مواقع، اثر منفی استخدام بد روی سایر اعضای تیم یا کسبوکار، جستوجوی سایر فرصتهای داخلی یا سرمایهگذاری در توسعه را غیرممکن میکند. هزینههای معمول شامل بهرهوری کاهنده یا هزینههای فرصت فزاینده، استعفای کارمند و درگیری فزاینده بین دپارتمانها میشود. همچنین باعث برگزاری پسجلسههای اضافی است که اغلب تلاشی از سوی همکاران برای جبران تلاشهای یک فرد با عملکرد ضعیف به شمار میرود.
این اثرات را با هزینه جایگزینی و آمادهسازی بدو استخدام برای یک کاندیدای جدید مقایسه کنید.
4- برای خروج او دلیل بیاورید:
اگر این رابطه مخرب نمیتواند نجات یابد، به دنبال این باشید تا این خروج را تا حد ممکن آرام و برازنده انجام دهید. یک مکالمه صادقانه میتواند به فرد استخدامشده ناموفق، حس بهتری بدهد و به شما نیز مهلتی برای یافتن یک جایگزین ارائه دهد.
بهطور خاص اگر کارمند قبلا اظهار ناراحتی کرده است، میتوانید با جملاتی مانند این شروع کنید «اینکه از میزان نگرانی خود به من میگویید بسیار ارزشمند است و موقعیت فعلی اثری منفی روی تیم دارد؛ بنابراین فکر میکنم که ما میتوانیم به طریقی کار کنیم که به همه منفعت برساند.»
در غیر این صورت، اگر این امر باید برای کارمند غیرمنتظره باشد، صریح باشید: «همانطور که چندین بار بحث کردهایم، یک فرد در نقش شما باید بتواند این وظایف را با موفقیت انجام دهد و شما نتوانستهاید. بنابراین متاسفانه، ما میخواهیم به استخدام شما پایان دهیم.»
منبع: Hbr
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید