| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
چند پیشنهاد جهت کاهش حواس پرتی کارمندان و افزایش تمرکز
پژوهش ها نشان می دهد که در محیط کارمندان هر سه دقیقه یکبار حواسشان پرت می شود و تمرکزشان را از دست می دهند، خبر بد این است که 25 دقیقه طول می کشد تا به همان سطح تمرکز قبلی برگردید، برای آنهایی که کار فکری می کنند و نیاز به نوآوری دارند این یکی از مسائل جدی است. اما چند پیشنهاد خوب برای افزایش تمرکز ارائه شده است
1. بهترین زمان تمرکز را بیابید
گفته می شود برای بسیاری افراد از ساعت 10 صبح تا حدود 12 بهترین زمان تمرکز است و از 12 تا 4 هم که وضعیت خوب نیست، بهتر است کارها را به شکلی مدیریت کنیم که در زمان های مناسب انجام شوند.
2. به خودتان پاداش دهید
مغز شما به هر کاری که زیاد انجام دهید عادت می کند، اگر بارها و بارها ایمیل یا تلگرام را چک می کنید، ذهن تان به همان اندازه غیرمتمرکز تر می شود. با هدفگذاری و کنترل خود و استفاده از پاداش عادت ها را تغییر دهید.
3. چند کار را با هم انجام ندهید.
4. جایی آرام و مخصوص تمرکز پیدا کنید
گفته می شود عرفای ایرانی هم چنین رسمی داشته اند. اگر جایی ندارید و مسئله حواس پرت کن شما اینترنت است، برنامه هایی برای مدیریت آن وجود دارند که می توانید استفاده کنید.
5. آدامس بجوید؛
کمی عجیب به نظر می رسد، ولی موثر است!
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
۷ پیش بینی بزرگ بولدگت در مورد آینده رسانه ها به شکل خلاصه به این شرح است:
۱. مصرف اطلاعات از طریق رسانه های دیجیتال رو به افزایش خواهد داشت در حالی که این موضوع از طریق سایر رسانه ها به سرعت در حال افول خواهد بود.
۲. استفاده از ویدئو، موسیقی و رسانه های کاغذی به سرعت تنزل خواهد کرد.
۳. تبلیغات دیجیتالی محلی همچنان رو به توسعه خواهند گذاشت و بیش از پیش طی سالهای پیش رو ترقی خواهند کرد.
۴. معضل و مشکل ad-Blocker ها در دل رسانه های دیجیتال در نهایت و به زودی حل و رفع خواهد شد، اما نه به آن شکلی که مخاطبان آرزوی آن را دارند – امحاء و از بین رفتن همه تبلیغات بر روی صفحات وب ممکن نخواهد بود.
۵. شبکه های تلویزیونی به زودی به سرنوشت روزنامه ها دچار خواهند شد و به مرور از عرصه زندگی رسانه ای مخاطبان حذف میشوند.
۶. بر خلاف تصور، پلتفرم های بزرگ هوشمند آینده عینک های هوشمند، اتومبیل های هوشمند و یا واقعیت مجازی نیست.
۷. قدرت و ثروت بیش از همیشه در تاریخ متمرکز و متعلق به عده ای محدود خواهد بود.
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
انفجار نادانی چیست؟
کاواساکی نظریهپرداز مدیریت و از مشاوران شرکت Apple، پدیدهای را در سازمانهای اداری و صنعتی عنوان میکند که استیو جابز از آن به عنوان «انفجار نادانی» نام می برد!
این نظریه میگوید: مدیران درجه یک، کسانی را استخدام میکنند که از خودشان بهتر و تواناتر هستند؛ اما افراد درجه دو و پایینتر، با نگرانی از دست دادن جایگاه خود، افرادی از خود پایینتر را استخدام می کنند و همینطور نفرات ردههای پایینتر نیز همین چرخه باطل را ادامه میدهند (چون مسلماً آنها هم نفرات درجه یک نیستند)
لذا پس از مدتی با موجی فراگیر از افراد ضعیف و ناتوان در ساختار سازمان مواجه میشوید که معدود افراد توانمند را نیز ناامید و فلج می کنند!
این نظریه را میشود هم در زندگی شخصی به کار برد، هم در راهبری سازمانی و هم در عرصه کشورداری:
از خودتان بپرسید آیا با کسانی دوست هستم، که از من باهوشترند و مرا به نقد میکشند یا کسانی هستند که همرده من یا پایینترند و بیشتر مرا تأیید می کنند؟
در سازمان، از خودتان بپرسید آیا از استخدام و بکارگیری کسانی که از من باهوشتر، مطلعتر و کاربلدتر هستند ترس دارم؟ آیا تعداد کسانی که از من باهوشتر هستند در سازمان من به تعداد انگشتان یک دست می رسد؟
در کشورداری از خود بپرسید آخرین باری که یکی در كشورداري از خود بپرسيد آخرين باري كه از منتقدان باهوش خود مشورت یا کمک گرفتهاید یا وی را به یک سمت کلیدی منصوب کردهاید کی بوده است؟ آیا از اینکه من از همه باهوشترم لذت میبرم یا اینکه میتوانم از باهوشها بیشترین استفاده را بکنم خوشحالم؟
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
اسمارتیزهای قهوهای در کسب و کار شما چیست؟
در سالهای دهه 1980، یک گروه موسیقی که تعدادی زیادی نمایش در سال اجرا میکرد، قراردادی با مفاد متعدد تنظیم کرده بود و برای عقد قرارداد با سالنهای نمایش از آن استفاده میکرد. در این قرارداد تمام جزئیات تکنیکی برق، تجهیزات صحنه نمایش و غیره قید شده بود و سالندار موظف بود طبق قرارداد همه آنها را به صورت خواسته شده به گروه موسیقی ارائه دهد. در بین مفاد قرارداد، یک ماده گنجانده شده بود و در آن خواسته شده بود یک کاسه اسمارتیزهای رنگی در اتاق پشت صحنه ارائه شود که در آن اسمارتیز قهوهای وجود نداشته باشد. در آن زمان این قرارداد با این تفصیل و این ماده غیرمعمول باعث خنده و مسخره در بین جامعه موسیقی شده بود.
رهبر این گروه موسیقی در زندگینامه خود در این مورد هم صحبت کرده است. او میگوید: در چند اجرا، مشکلات فنی خطرات جدی برای همکارانم به وجود آورده بود و نزدیک بود کل برنامه نمایش خراب شود. تصمیم گرفتیم این ماده را به قرارداد اضافه کنیم. من نمیتوانستم در هر اجرا چند ساعت وقت بگذارم و مثلاً میزان آمپر برق موردنیاز را در هر پریز برق چک کنم. بنابراین وقتی میخواستیم کارمان را در یک سالن شروع کنیم به اتاق پشت صحنه میرفتم و ظرف اسمارتیز را چک میکردم. اگر ظرف وجود نداشت یا در آن اسمارتیز قهوهای بود، احتمال بروز خطای فنی میدادم و از سالندار میخواستم کلیه تجهیزات را دوباره مطابق با قرارداد چک کند. به عبارت دیگر، به این روش متوجه میشدم که سالندار همه مفاد قرارداد را به دقت نخوانده است.
مانند رهبر این گروه موسیقی، ما هم وقت و توان کافی برای بررسی همه وجوه کسب و کارمان را نداریم. اما اگر کمی زرنگی به خرج دهیم، نیازی به بررسی همه جزئیات نخواهد بود. چه خوب میشود اگر سیستمهای کاری و سازمانیمان پیش از بروز مشکلات، خود آنها را اعلام کنند. اگر چه این تفکر شاید خیالپردازانه باشد اما این گروه موسیقی به آن دست یافته است. اسمارتیزهای قهوهای در کسب و کار شما چیست؟
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
تولید محتوای آموزشی برای مخاطبان ایرانی کجا مفیدتر است؟
تولید محتوا یا بازاریابی محتوا یکی از موثرترین متدهای روز دنیا در توسعه بازار محسوب می شود و از طرفی نسبت به هزینه های آن به قدرت می توان گفت از مناسب ترین ابزارهای بازاریابی به شمار می آید.
تولید محتوا یکی از اساسی ترین کارهای روابط عمومی برند است که برای دستیابی به حداکثر نتیجه، رعایت مواردی مانند شناخت رسانه های مختلف و مخاطب هدف از برترین المان های آن به حساب می آید.
لذا باید دریابیم کدام رسانه برای تولید محتوای آموزشی مناسب تر است!
بنا بر آمار به دست آمده از اپلیکیشن نظربازار (نرم افزار تحقیقات بازار) با عنوان سلیقه مخاطبان ایرانی در بازاریابی محتوای آنلاین به بررسی رفتار مشتری در رسانه های آنلاین می پردازیم.
در گزارش به دست آمده از جامعه آماری ۱۸ تا ۶۵ سال از هر چهار نفر، سه نفر به محتوای منتشر شده در اینترنت اعتماد دارند و آن را مرجعی جهت کسب اطلاعات و آموزش می دانند که این آمار در مورد تلویزیون یک نفر از هر سه نفر است.
به این ترتیب با نفوذ بالای اینترنت در کسب محتوای آموزشی برای مخاطبان سهم رسانه های اجتماعی مانند تلگرام و واتس آپ ۶۳درصد و وب سایت ها ۴۹درصد و شبکه های مانند اینستاگرام ۳۸درصد است.
از طرفی مخاطبان ترجیح می دهند ۴۲درصد از محتوای آموزشی را از طریق رسانه های اجتماعی مانند تلگرام و واتس آپ دریافت کنند و ۲۴درصد از آنها اپلیکیشن ها را انتخاب کرده اند.
این موضوع نشان از آن دارد که ضریب نفوذ اینترنت نزد ایرانیان مربوط به استفاده از موبایل است و ترجیح ۱۸درصد برای وب سایت ها نشان می دهد که این رسانه (وب سایت) تنها می تواند یک پشتوانه و آرشیو ماندگار برای اطلاعات آموزشی باشد.
رسانه مناسب برای نشر و تولید محتوا
آمار دیگر مربوط به تمایل و برتری ۹۱درصدی تلگرام جهت دریافت محتوای آموزشی نسبت به واتس آپ با ۷درصد و پیامک با ۲درصد در حوزه رسانه های اجتماعی است.
بنابراین براساس آمار بالا می توان نتیجه گرفت تلفن های هوشمند برترین ضریب نفوذ اینترنت در ایران را دارند و رسانه تلگرام قدرتمندترین بستر برای تولید محتوای آموزشی و نشر آنها را داراست که در رده های سنی متفاوت طالب دارد.
در گزارش آخر از نظربازار و به تحلیل آیمارکتور شبکه های اجتماعی مورد بررسی قرار گرفته که در بالاترین حالت اینستاگرام با ۵۷درصد بیشترین سهم انتقال محتوای آموزشی را دارد.
بنابراین مقایسه دو بستر تلگرام و اینستاگرام نشان می دهد محتوای مبنی بر عکس و ویدئوی کوتاه (اینستاگرام) ضعیف تر از محتوای متن، عکس و ویدئو (تلگرام) است.
تلگرام برترین رسانه برای نشر محتوای آموزشی است.
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
اتاق فکـر (Think tank)چیست؟
اتاق فکر
شاید موضوع اتاق فکر، موضوع تازه و نویی به نظر نرسد اما نقش ارزشمند اتاقهای فکر در تعاملات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و تاثیر مثبت آن در توسعه و ارتقای سازمانها، بهویژه سازمانهای ارایه دهنده خدمات به قشرهای متفاوت جامعه، باعث شده است که این تشکیلات غیرساختارمند گذشته، امروزه جایگاهی در ساختار سازمانها پیدا کند.
یکی از عادتهای بدی که دامنگیر جامعه ماست، عمل پیش از تفکر یا تفکر پس از عمل است که راه برون رفت از این سیکل معیوب، نهادینه سازی الگوی عمل مبتنی بر معرفت است. اتاق فکر، مغزی برای اندیشیدن، ذهنی برای پرواز کردن و فکری برای گشودن است. اتاق فکر عرصهای است که در آن خرد جمعی به منصه ظهور می رسد . در این فضا شرکتکنندگان درخصوص مسایل و موضوعات مورد بحث به اجماعی همگانی دست مییابند، چرا که در اینجا دیگر از روابط قدرت خبری نیست.
اتاقهای فکر چهار ویژگی عمده دارند:
1 – جمع اندیشی
2 – تولید فرآوردههای فکر و انتقال به مخاطب
3 – معطوف بودن کوششها به مسایل روز
4 – درگیر نشدن در مسایل اجرایی و تشریفات رسمی سیاستگزاری
در اینجا کمیت بسیار مهم بوده و از تعداد پیشنهادهای بیشتر استقبال میگردد، زیرا احتمال رسیدن به راه حل بهتر را افزایش میدهد. در این روش یک گروه 5 الی 15 نفره با حضور یک رییس (البته نه از نوع روسای خودمحور) برای اداره نمودن جلسه و یک دبیر برای ثبت پیشنهادهای صورت گرفته با استفاده از برخی ابزار و امکانات تشکیل جلسه میدهند.
دستور کار جلسه قبلا با وضوح کامل به اعضا اعلام میشود . باید مطمئن شد تمامی اعضای گروه موضوع موردنظر را درک نموده باشند. اعضا در طی جلسه به نوبت پیشنهادهای خود را اعلام و دبیر جلسه آنها را یادداشت مینماید. با این حال این روش قواعدی دارد که به این شرح میباشد:
1 – اظهار نظر آزاد و بیواسطه و هر چند غیرمعمول بلامانع است (از ایدههای غیرمعمول استقبال میشود).
2 – به هیچ اندیشه ای انتقاد نمیشود (انتقاد ممنوع است).
3 – حداکثر نظرات ارایه و جمعآوری میشود (تاکید بر کمیت نظرات و ایدههاست).
4 – تکوین نظرات در مدت معین صورت میگیرد (ایدهها ترکیب و بهبود پیدا میکنند).
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
چرا یک خوش بین مادرزاد هستم.
کیم ووچونگ در کتاب "سنگفرش هر خیابان از طلاست"
اگر تنها 1 درصد شانس موفقیت در یک پروژه وجود داشته باشد، یک صاحب کسب و کار واقعی آن 1 درصد را به چشم جرقه اي می نگرد تا آتشی با آن روشن کند. در کسب و کار حق ندارید که 1 را روي 1 بگذارید و عدد 2 را بدست بیاورید. شما باید 1 را تبدیل به 10 کنید و 10 را تبدیل به 50. روش شمارش در کسب و کار چنین است.
در سراسر زندگی ام، بدون توجه به رویدادهاي آن، هرگز خوش بینی را کنار نگذاشته ام. همیشه موقعیت هاي بحرانی را چیزي بیش از خطراتی آنی و زودگذر تصور نکرده ام و این عصاره خوشبینی من می باشد. به یک معنی، کسب و تجارت را نوعی جنگ تلقی می کنم. هرچه کسب و تجارت بزرگتر باشد، حوادث بیشتري در پیشرو خواهید داشت و بیشتر باید براي آن مایه گذاشت.
وجه تمایز من با سایر صاحبان کسب و تجارت، تجربه قابل ملاحظه من در خرید شرکتهاي ورشکسته و راه اندازي مجدد آنهاست. رها کردن عملاً بدبینی است. وقتی دیگران شمارش غیرممکن ها را آغاز می کنند، من شمارش امکانات را شروع می کنم. دقیقاً از همان لحظه آغاز، بایست نسبت به هر آنچه که انجام می دهید، خوشبین باشید. اما یک چیز هست که براي تحقق احتمالات ضروري است و آن از خودگذشتگی است.
همچنین بایست یک فلسفه در زندگی داشته باشید. مردم وقتی واژه فلسفه را می شنوند آن را چیزي مغرورانه و مشکل در نظر می گیرند، اما فلسفه زندگی آنقدرها هم مشکل نیست. مهم نیست که چه کاري انجام می دهید، خود را وقف آن کار کنید، و اگر شما می توانید که خود را وقف استفاده جامعه کنید، همین کافی است.
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
هفت درس از اصغر فرهادی برای موفقیت در کسب و کار
افراد موفق، ورای زمینه کاری، رویکرد متفاوتی نسبت به کار دارند. این گروه نکاتی را در کارشان مد نظر قرار میدهند که باعث میشود در جایگاه متفاوتی نسبت به دیگران بیاستند. اگرچه هرکدام از ما، آدمهای متفاوتی با ویژگیها و تواناییهای متفاوتی هستیم، اما همیشه توجه به نکات انگیزههايی برای پیشرفت میدهند.
۱- توجه به مبانی
آمادگی بازیگران در فیلمهای فرهادی به سبک تئاتر است. در تئاتر دورخوانی و اتود زدن (بازیکردن موقعیتها) یک تمرین پایهای است برای رسیدن به نقش اصلی. کمتر پیش میآید که در سینما گروهی به این شکل برای رسیدن به نقشها تمرین کند. توجه به مبانی بازیگری و توجه به ریشههای شخصیتی هر نقش باعث میشود که کاراکترهای منحصر به فردی در فیلم جلوی چشم تماشاگر جلوه کنند.
توجه به مبانی و اصول در هر زمینه کاری کمک میکند تا بتوانید خدمات و محصولاتی با کیفیت و البته با اصالت ایجاد کنید.
۲- فیلمسازی به مثابه راهاندازی یک کسب و کار جدید
اصغر فرهادی تاکنون فیلمهایی را کارگردانی کرده که فیلمنامهاش را هم خودش نوشته. فرهادی ایده را پرورش میدهد، طرح را مینویسد، فیلمنامه را آماده میکند، تیم میسازد و کار را شروع میکند. این روند تشابه زیادی با راهاندازی یک کسب و کار دارد. در واقع فرهادی مثل یک کارآفرین، از ایده تا اجرا و نتیجه درگیر تمام روالهای کاری میشود و به جزییات اهمیت میدهد.
۳- توجه به جزییات
ممکن است ایده ساختن فیلمی در مورد دروغ به ذهن خیلی از کارگردانها برسد اما چه اتفاقی میافتد که در بین همه این فیلمها، چهارشنبه سوری، درباره الی و جدایی نادر از سیمین تبدیل میشود به سهگانهای ماندگار؟
پاسخ توجه به جزییات است. این جزییات است که باعث بروز تفاوت در یک کار با یک کار دیگر میشود. چه آن کار یک اثر هنری باشد و چه ایده راهاندازی یک کسب و کار. چه یک کارگردان توجه به جزییات را مهم بشمارد و چه یک متخصص فنی.
در تمام دنیا محصولات و خدمات مشابهی وجود دارد. اما توجه به جزییات در یک محصول یا خدمت عامل موفقیت آن میشود.
۴- جهانبینی
البته که جزییات بسیار مهم است اما نگاه به جزء از نگاه به کل سرچشمه میگیرد. نگاه کلی جهانبینی ماست. در فیلمهای اصغرفرهادی با نوع نگاه کارگردان به دنیا آشنا میشویم. فرهادی در نقطهای میایستند و به دنیا نگاه میکند که شاید برای بسیاری تازگی داشته باشد. فرهادی یک نگاه کلی به دنیا دارد و بعد به جزییات بخشی از این دنیا میپردازد. این نوع نگاه ناشی از جهانبینی است.
جهانبینی در کار به ما کمک میکند تا فلسفه انجام کاری را بهدست بیاوریم. اینکه چرا حرفی را
میزنیم و چرا کاری را انجام میدهیم.
٥- رهبری و موفقیت گروهی
تفاوت کلاسیک مدیریت و رهبری که همیشه به آن اشاره میشود در این است که یک رهبر علاوه برمدیریت و کنترل وظایف، تعریف دورنما و ایجاد انگیزه در تیم برای رسیدن به هدف را نیز برعهده دارد. فرهادی تصویر کار مورد نظرش را برای بازیگران توصیف میکند و آنها را برای درک موقعیت آماده میکند. خواستهاش را واضح میگوید و حرکت بازیگران را اصلاح میکند. با این روش نهتنها بازیگران که کل عوامل فیلم میدانند که به چه نقطهای میخواهند برسند.
٦- ایجاد فرصت
ممکن است از شرایط اینطور به نظر برسد که نمیتوان فیلمی با بعد جهانی ساخت، یا در این شرایط نمیتوان کاری با کیفیت انجام داد. میتوان پنداشت که اوضاع سیاسی و اقتصادی نامناسب است و همین موضوع دلیل کافی است برای اینکه حرکتی نکرد. میتوان برای وجود ضعفها و کاستیها زمین و زمان را متهم کرد. اما فرهادی از تهدیدها و محدودیتها استفاده میکند و روش خلاقانهای را برای بیان موضوع مورد نظر خود پیدا میکند.
٧- دوری از حاشیهها
بسیاری از افراد حرفهای بزرگترین شکستها را وقتی متحمل میشوند که خود را درگیر حاشیهها کنند. وقتی درگیر بحثهای لفظی میشوند و شروع به صحبت درباره دیگران میکنند. این افراد بزرگترین ضربهها را وقتی میخورند که خود را درگیر جریانها و بازیهای عجیب و غریب میکنند. اما یک فرد حرفهای – فرهادی – که رویکردش رسیدن به هدف است، خود را از حاشیهها دور میکند و وارد بازیها و درگیریهای لفظی نمیشود.
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
8 درس عبرت آموز از بیل گیتس برای ثروتمند شدن
تا به حال به این فکر کرده اید که بیل گیتس با ارزش خالص 80 میلیارد دلار چگونه به جایگاه ثروتمندترین فرد دنیا دست پیدا کرد؟ حضور با محصول درست در مکان درست در آستانه ظهور عصر رایانه های شخصی، به طور قطع نقش بسیار برجسته ای در این زمینه داشته است. اما رویکرد های هوشمندانه ای نسبت به کار و زندگی نیز وجود دارند که در موفقیت گیتس نقش بزرگی ایفا کرده اند و همه ما نیز می توانیم از آنها درس بگیریم.
اخیراً فهرستی منتشر شده است از ۱۰ عادت و تجربه ای که گیتس را به چنین موفقیتی رسانده و به او کمک کرده به چنین جایگاهی برسد. در ادامه ۸ مورد از این فهرست را از نظر خواهید گذراند:
1 گیتس همیشه در حال یادگیری است
گیتس به ترک کردن هاروارد معروف است، اما تنها دلیلی که باعث شد هاروارد را ترک کند این بود که او و الن شاهد فرصت محدودی برای راه انداختن شرکت نرم افزاری خودشان بودند. در واقع گیتس عاشق یادگیری است و اغلب در کلاس هایی شرکت می کرد که در آنها ثبت نام نکرده بود. این ویژگی او در جابز نیز وجود داشت. جابز هم از Reed College انصراف داد تا بتواند در کلاس های مورد علاقه اش شرکت کند.
2 او هر نوع کتابی که فکرش را بکنید می خواند
پدر گیتس در مصاحبه ای گفته بود: «تقریباً هر نوع کتابی توجه او را به خود جلب می کرد؛ دائرة المعارف، علمی تخیلی، هرچه فکرش را بکنید». والدین گیتس از علاقه بسیار فرزندشان به خواندن کتاب به وجد می آمدند، اما باید پای میز شام قانون «مطالعه ممنوع» وضع می کردند. آن عشق به مطالعه هنوز هم در وی ادامه دارد، و گیتس هنوز هر سال فهرستی از کتاب های مورد علاقه اش منتشر می کند. مطالعه عادت فوق العاده ای است که می توانید در خود پرورش دهید. فقط حواستان باشد زمان مناسبی برای آن در نظر بگیرید.
3 برای دیگران اعتبار قائل می شود
وقتی در مصاحبه ای از گیتس خواسته شد بهترین تصمیم کسب و کاری اش را نام ببرد او گفت: «به نظرم بهترین تصمیم کسب و کاری من واقعاً در انتخاب افراد است. او و الن رابطه پیچیده ای با یکدیگر داشته اند، اما گیتس تا جایی پیش رفت که گفت انتخاب الن به عنوان شریک کاری ام در صدر این فهرست قرار می گیرد. همه ما باید در معرفی و تبلیغ خودمان مهارت داشته باشیم، اما اعتبار بخشیدن به کسانی که با آنها کار می کنید در فرصت مناسب، تصمیم هوشمندانه ای است.
4 به قضاوت خودش اعتماد دارد
اگر همیشه به توصیه ها و پیش بینی های دیگران گوش دهید می توانید زندگی حرفه ای خوبی برای خود رقم بزنید. اما برای داشتن یک زندگی شغلی عالی مثل گیتس و جابز، باید اول از همه و بیشتر از همه به خودتان گوش دهید؛ حتی اگر کل دنیا بگویند در اشتباه هستید. این همان چیزی است که وقتی گیتس و الن مایکروسافت را به راه انداختند اتفاق افتاد. گیتس در مصاحبه ای گفت: «این شرکت بر اساس ایده دیوانه واری شکل گرفت که هیچ کس دیگری با آن موافق نبود. اینکه چیپ های رایانه ای آنقدر قدرتمند می شوند که رایانه ها و نرم افزار ها به ابزاری روی تمام میزها و در همه خانه ها بدل خواهند شد». همه می گفتند آنها در اشتباه اند. اما گیتس و الن کار خودشان را کردند و باقی قضایا دیگر اهمیتی نداشت.
5 در قبال پول محافظه کار است
گیتس در مصاحبه ای در سال ۱۹۹۸ گفت: «می خواستم آنقدر پول در حساب بانکی ام داشته باشم که بتوانم یک سال حقوق شرکت را بدون داشتن کوچکترین درآمدی بپردازم، و تقریباً همیشه هم به این خواسته ام پایبند هستم. ما در حال حاضر چیزی حدود ۱۰ میلیارد دلار داریم که برای سال آینده نیز کفایت می کند». در صورتی که اتفاق ناگواری بیافتد، چقدر پول برای پرداخت حقوق تیم خود کنار گذاشته اید؟
6 از اشتباهات خود درس می گیرد
او در مصاحبه ای در سال ۲۰۰۸، بخشی از موفقیت مایکروسافت را حاصل توانایی خود و تیم رهبری اش در شناسایی زودهنگام اشتباه، و اتخاذ رویکردی متفاوت دانست. او به طور قطع طی این سال ها اشتباهات زیادی مرتکب شده است که می تواند از آنها درس گرفته باشد؛ حتماً شما هم ویندوز ویستا را به خاطر دارید.
7 خواب کافی دارد
همه ما از اهمیت خواب آگاهی داریم. او به جای گله کردن از کار کردن تا دیرهنگام و کمبود خواب، از ۷ ساعت خواب شبانه خود اطمینان حاصل می کند، چون در غیر این صورت نمی تواند خلاق باشد. این به طور قطع عادت خوبی است و هر کسی می تواند آن را در خود پرورش دهد.
8 واقعا روی کاری که انجام می دهد تمرکز می کند
تعداد بسیار زیادی از ما به راحتی تمرکز خود را از دست می دهیم و حتی با اینکه می دانیم این کار چقدر ناکارآمد است قربانی انجام چند کار در آن واحد می شویم. گیتس نه تنها در برابر این وسوسه مقاومت می کند، بلکه هنگام کار روی موضوعات مختلف تمرکز بسیار زیادی روی آنها از خود نشان می دهد. او آنقدر خود را وقف انجام کار می کرد که ممکن بود هنگام کد نوشتن خوابش ببرد، بعد از یک ساعت بیدار شود و درست از همان جایی که خوابش برده بود کارش را ادامه دهد. شما لازم نیست تا این حد به خودتان فشار بیاورید. اما به جای سر زدن های مداوم به فیسبوک و قیمت های سهام، هرچه بیشتر روی کاری که انجام می دهید متمرکز شوید، کار بهتری انجام خواهید داد و اثربخش تر خواهید بود.
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
راهبرد قمار در زندگی و بازار
من یک اسکناس ٢٠ دلاری دارم.
آن را به هر قیمتی که بخواهید به شما می فروشم، فقط دقت کنید هر مبلغی را بگویید باید پرداخت کنید.
پیشنهادها از یک دلار شروع می شود و با گام های یک دلاری بالا می رود، ولی نکتهای كه وجود دارد این است که افراد دیگر هم می توانند روی این اسکناس ٢٠ دلاری پیشنهاد قیمت دهند و اگر کسی توانست قیمت بالاتری از شما پیشنهاد داده و شمارا شکست دهد، شما همچنان باید به اندازه پیشنهاد آخرتان به من پول بدهید و در ازای آن چیزی دریافت نخواهید کرد!
افراد در ابتدا از اینکه میتوانند یک اسکناس بیست دلاری را ۲ یا ۵ یا ۱۰ دلار بخرند، هیجان زده میشوند، پول مفت است، ولی در قیمت های ۱۷ و ۱۸ دلار یک جنگ تمام عیار بین پیشنهادهای دو نفر که می فهمند ممکن است در انتها مجبور شوند، پول خیلی زیادی را برای هیچ پرداخت کنند، در میگیرد.
آن ها برای آن که نبازند، پشت سر هم پیشنهادهای بالاتری میدهند!
ناگهان شخصی برای یک اسکناس ۲۰ دلاری ۲۱ دلار پیشنهاد می دهد؛ که در حقیقت منطقی است، چون در این قیمت برنده ۱ دلار می بازد (با احتساب بیست دلاری که دریافت می کند.) در حالی که بازنده ۲۰ دلار خواهد باخت.
از اینجا همه چیز بالا میگیرد، جنگ برای برد تبدیل میشود به جنگ برای کمتر باختن، و باعث می شود تا پیشنهادها برای یک اسکناس ۲۰ دلاری به طور کاذب بالا برود.
استاد مدیریت دانشگاه وارتون آدام گرنت ( Adam Grant ) که در جلسات مشاوره از این بازی استفاده می کند، میگوید که یک افسر ارتش یک بار حدود ۵۰۰ دلار برای یک اسکناس ۲۰ دلاری پرداخت.
استاد مدرسه کسب و کارِ هاروارد مکس بیزرمن (Max Bazerman) ادعا می کند که حدود ۱۷۰۰۰ دلار از به مزایده گذاشتن یک اسکناس ۲۰دلاری بین دانشجو هایش بدست آورده و حداقل یک دانشجو بوده است، که ۲۰۴دلار برای یکعدد اسکناس ۲۰ دلاری پرداخت کرده است.
طبق دانسته های روانشناسان افراد بیشتر از آنکه از بردن لذت ببرند از باخت متنفرند.
به این نکته «بیزاری از باخت» گفته میشود که از عوامل اصلی ضرر در بورس و سایر بازارهای مالی یا زندگی شخصی است.
شما هنگامی که در معامله سود می کنید، به سرعت جایگاه خود را تثبیت می کنید و به آن اجازه رشد بیشتر نمی دهید ولی وقتی در ضرر هستید به آن اجازه رشد و بزرگ شدن می دهید، چون ناخوداگاه ذهن شما از ضرر متنفر است و همین بیزاری از باخت عامل اصلی حباب قیمتی نیز هست.
تحلیل راهبردی:
در زندگی یا تصمیمات مالی مهم حتما از مشاوران با تجربه استفاده کنید!
زیرا مواردی از این دست می تواند کل روند زندگی را تحت تاثیر قرار دهد.
هیچ گاه در رقابت کاذب برای بدست آوردن شخص،کالا و... قرار نگیرید!
زیرا نقطه ضعف یا پافشاری شما عاملی برای پرداخت هزینه ای است که هیچ گاه تناسبی با خواسته شما ندارد.
خواسته یا تمایل خود را بر پایه تمایلات دیگران پایه ریزی نکنید و نیازهای واقعی خود را ملاک قرار دهید.
در نهایت تحت تاثیر جو بوجود آمده قرار نگرفته و بیشتر از بهای چیزی هیچ هزینه ای اعم از مادی یا عاطفی نپردازید.
مانند یک مورچه منطقی باشیم و بزرگ بیندیشیم
مورچه ها منطق فوق العاده ای دارند که می تواند برای استراتژیست ها الهام بخش باشد.
منطق مورچه ای دارای 4 قسمت است:
اولین بخش آن این است: «یک مورچه هرگز تسلیم نمی شود»
منطق خوبی است، اگر آنها به سمتی پیش بروند و شما سعی کنید متوقف شان کنید به دنبال راه دیگری می گردند . بالا می روند، پایین می روند، دور می زنند.
آنها به جستجوی خود برای یافتن راه دیگر ادامه می دهند.
چه منطق قدرتمندی؛ هرگز از جست و جوی راهی که تو را به مقصد مورد نظر می رساند دست نکش.
بخش دوم این است:
«مورچه ها کل تابستان را زمستانی می اندیشند»
این نگرش مهمی است.نمی توان اینقدر ساده لوح بود که گمان کرد تابستان برای همیشه ماندگار است . پس مورچه ها وسط تابستان در حال جمع آوری غذای زمستانشان هستند .
آینده نگری اصل مهمی است و باید در تابستان فکر طوفان را هم کرد . باید همچنان که از آفتاب و شن لذت می برید به فکر سنگ و صخره هم باشید.
سومین بخش از منطق مورچه این است:
«مورچه ها کل زمستان را مثبت می اندیشند»
این هم مهم است . در طول زمستان مورچه ها به خود یادآور می شوند که این دوران زیاد طول نمی کشد ؛ به زودی از اینجا بیرون خواهیم رفت . و در اولین روز گرم ، مورچه هابیرون می آیند . اگر دوباره سرد شد آنها برمی گردند زیر ، ولی باز در اولین روز گرم بیرون می آیند . آنها برای بیرون آمدن نمی توانند زیاد منتظر بمانند.
چهارمین و آخرین منطق مورچه ها: یک مورچه در تابستان چه قدر برای زمستان خود جمع می کند؟
«هر چه قدر که در توانش باشد»
چه منطق فوق العاده ای است این منطق که هر چه قدر در توانایی ات است.
یک بار دیگر با هم مرور کنیم:
1. هرگز تسلیم نشو
2. آینده را ببین (زمستانی بیاندیش)
3. مثبت بمان (تابستان را به خاطر بسپار)
4. همه تلاشت را بکن
آیا شما به اندازه یک مورچه منطقی هستید
مانند یک مورچه منطقی باشیم و مانند
مورچه بزرگ بیندیشیم!
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
مدل ذهنی شما کدام است؟
۱-مدل ذهنی «شکارچی»
۲-مدل ذهنی «کشاورز».
کسانی که در جاده موفقیت مانند یک شکارچی زندگی و حرکت میکنند، تمام لحظات زندگی خود را در پی «شکار» میگردند.
همه چیز از دیدگاه آنان یا فرصت است یا تهدید.
هر صدای نجوایی، هر درخشش نوری، هر مسیر تاریکی، میتواند در آنها امید یا ترس ایجاد کند. شکارچی توانمند می داند که شب هنگام، شکار در دست به خانه بازخواهد گشت.
بر در و دیوار خانه خود، پوست شکارها و شاخ گوزنها و دندان گرازها را نصب میکند و هر شب، در اندیشه شکار فردا میخوابد.
اشکال زندگی شکارچی در این است که هر موجود زنده ای را یا شکار میداند یا شکارچی. اگر آن را شکار ببیند، تا دست یافتن بر آن و به چنگ کشیدنش، آرامش را تجربه نخواهد کرد و اگر دیگری را شکارچی ببیند، سختی رقابت، طعم شیرین شکار را بر او تلخ خواهد کرد.
این شکارچیان را در محیط پیرامون و محیط کسب و کار دیده اید؟
تمام روز در پی تلاش و موفقیت و رشد و پیشرفت و پول.
و دیوارهای اتاقشان پوشیده از مدارک و تقدیرنامه ها و نشانها.
و اما کشاورزها...
هستند کسانی که در جاده موفقیت، مانند یک کشاورز زندگی میکنند.
بذری میکارند و آرام مینشینند.
میدانند روزی این بذر به میوه تبدیل خواهد شد.
تا آن روز در انتظار می مانند.
هر از گاهی، آبی بر مزرعه می پاشند و خاک را سیراب کنند.
هر از گاهی، دستی بر سر و روی نهالها می کشند و آرامتر از شکارچی زندگی میکنند.
عموم مردم در یکی از این دو باور ذهنی گرفتار میشوند.
گروه نخست آنچنان دلمشغول رشد و موفقیت میشوند که ابعاد دیگر زندگی را فراموش میکنند...
و گروه دوم، آنچنان به جستجوی آرامش بر میخیزند که شیرینی تنش و تلاش و تکاپو را به فراموشی می سپارند.
اما راه سومی هم هست ! راه سوم، میتواند الگوی ذهنی «ماهیگیر» باشد.
آرامش و سکوت و لذت و انتظار برای فرصت.
زمانی که فرصتی دست داد با سرعت و انرژی برای در اختیار گرفتن آن بکوشیم و دوباره در انتظار و آرامش بنشینیم.
موفقیت در زندگی، نه با آرامش مطلق به دست می آید نه با کوشش جانفرسا.
موفقیت ترکیب مناسبی از این دو است.
وقت آن است که از خود بپرسید راستی من چه کاره ام؟
«کشاورز؟
«شکارچی؟
یا ماهیگیر؟
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
هفت قانون طلایی NLP برای موفقیت :
قانون اعتقادات
به هر چیز که اعتقاد داشته باشید چه درست چه نادرست، بر قسمت نیمههوشیار ذهن تأثیر میگذارد و با دقتی حیرت آور به عینیت در میآید. هر امر باید ابتدا در غالب اعتقاد درآید تا به آن عمل شود.
قانون انتظارات
هر آنچه که انتظارش را میکشید به سرتان میآید. مثلاً اگر انتظار یک زندگی خوب و موفق را میکشید، همان را خواهید داشت و برعکس. پس اگر هر عملی که انجام دهید از آن انتظار مثبت داشته باشید، نتیجه مثبت خواهید گرفت. حتماً تأثیر این قانون را در زندگی روزمره زیاد دیدهاید.
قانون جاذبه
منفیها، منفیها را جذب میکنند و مثبت ها، مثبتها را. افراد با ذهنیت منفی، اشخاص منفی را جذب میکنند و برعکس، افراد با ذهنیت مثبت، اشخاص پر انرژی و مثبتاندیش را.
قانون جانشینی
ذهن نیمههوشیار در یک لحظه میتواند فقط به یک وجه از قضیه فکر کند (مثبت یا منفی). یعنی زمانی که میخواهیم به جنبه مثبت کاری فکر کنیم قادر نیستیم در همان لحظه جوانب منفی آن را هم بسنجیم. مگر آنکه جنبه منفی جانشین وجه مثبت شود.
قانون کارما
آدمی تنها آنچه را که میدهد باز میستاند. بازی زندگی، بازی بومرنگ هاست. پندار و کردار و گفتار انسان دیر یا زود با دقتی حیرت انگیز به خود او باز میگردد.
کارما واژهای است سانسکریت به معنای «بازگشت». آنچه که آدمی بکارد، همان را درو خواهد کرد. بسیاری از مردم از این واقعیت غافلند که هدیه دادن نوعی سرمایه گذاری است و اندوختن از سر حرص و احتکار جز تنگدستی عاقبتی ندارد.
قانون بخشایش
این قانون میگوید خطاهای خود و دیگران را فراموش کنید و ببخشید. فراموش کردن خطاهای خود این حسن را دارد که تصویر ذهنی شخص از خود، مخدوش نمیشود.
هر اندیشهی خشک و محدودکنندهای مثل مقصر دانستن خود، یا کینه و ناراحتی داشتن از دیگران بر ذهن نیمههوشیار اثر گذاشته، مانع پیشرفت میشود.
قانون پرهیز از تردید و هراس
جز تردید و هراس هیچ چیز نمیتواند میان انسان و آرمانهایش فاصله ایجاد کند. اگر انسان بدون دلهره، برای تحقق آرزوهایش تلاش کند، بیدرنگ برآورده خواهد شد.
ترس، دشمن بزرگ بشر است. ترس از تنگدستی، ترس از بدبختی، ترس از شکست، ترس از بیماری، ترس از دست دادن و …
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
لطفا" بر روی مسائل خود جفتپا نپرید!
گاهی به جای اینکه مسالهای را بهدرستی حل کنیم، آن را از نقطهای به نقطه دیگر منتقل میکنیم. نقل است تاجر فرشی در زیر یكی از زیباترین فرشهای خود، متوجه یک برآمدگی شد. وی بهسرعت برای از بین بردن برآمدگی مذکور بر روی آن پرید و برای لحظاتی آن را محو كرد؛ اما در كمتر از چند ثانیه، برآمدگی از قسمت دیگر فرش سربرآورد. تاجر دوباره بر روی برآمدگی جدید پرید تا كاملا محوش كند، اما باز هم برآمدگی جلوتر رفت و این مسئله به دفعات تكرار شد، تا اینكه در نهایت تاجر مجبور شد فرش را بلند كند و در زیر آن، ماری عصبانی را مشاهده کرد!
علاقهمندم عنوان این رویکرد غلط حل مسئله را با الهام از این داستان، "جفتپا پریدن روی مساله" بگذارم. راهحلهای ارائه شده برای تعدادی از مسائل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی اطرافمان، بهنحوی جالبی دچار چنین آفتی هستند. گاهیوقتها به این میاندیشم که تعداد قابل توجهی از مدیران در کشور ما، به جای هنر "حل مساله"، بیشتر آراسته به مهارت "انتقال مسئله" هستند. اجازه بدهید در این زمینه مثالی بزنم.
زمانی که پلیس برای مبارزه با اراذل و اوباش، جفتپا بر روی آنها در برخی از محلات تهران میپرد، بخشی از مسئله زیر پای پلیس گیر میکند (بازداشت تعدادی از اراذل و اوباش)، اما بخش قابل توجهی از آن به شکل یک برآمدگی جدید، خود را در قالب کاهش ضریب امنیت کمربند حاشیهای تهران (مانند اسلامشهر، پاکدشت، ورامین و مواردی از ایندست) نشان میدهد. زیرا وقتی پلیس به منطقه تجمع اراذل حمله میکند، موفق به دستگیری همه آنها نمیشود. درنتیجه گروهی از این افراد محل اقامت خود را ترک کرده و تا آرام شدن اوضاع، به منطقهای نه چندان دور نقلمکان میکنند و کجا بهتر از کمربند حاشیهای شهر تهران. این افراد زمانی که به جای جدید میروند، رذالتهای خود را نیز بههمراه میبرند و مشکلاتی را برای منطقه جدید خود ایجاد میکنند. در نتیجه زمانی که شما به جای تمرکز بر پروسههای مستمر امنیت داخلی (منظور در اینجا امنیت ملی نیست)، بیشتر بر روی پروژههای موقت ایجاد امنیت متمرکز میشوید، بهوجود آمدن چنین تبعاتی دور از انتظار نخواهد بود.
گاهی مسائل پیشروی ما همانند سطل رنگی هستند که جفتپا پریدن روی آنها، منطقه بزرگی از اطرافمان را رنگی خواهد ساخت!
مهدی شامی زنجانی (عضو هیات علمی دانشگاه تهران)
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
استراتژی الهام بخش مورچه ها
مورچه ها آفرینش فوق العاده ای دارند که می تواند برای استراتژیست ها الهام بخش باشد.
عملکرد مورچه ای دارای ۴ قسمت است:
اولین بخش آن این است:
« مورچه ها هرگز تسلیم نمیشوند. »
منطق خوبی است، اگر آنها به سمتی پیش بروند و شما سعی کنید متوقف شان کنید به دنبال راه دیگری میگردند.
بالا می روند، پایین میروند، دور میزنند.
آنها به جستجوی خود برای یافتن راه دیگر ادامه می دهند.
چه منطق قدرتمندی؛ هرگز از جست و جوی راهی که تو را به مقصد مورد نظر میرساند، دست نکش!
بخش دوم این است:
« مورچه ها کل تابستان را زمستانی می اندیشند. »
این نگرش مهمی است.
نمیتوان اینقدر ساده لوح بود که گمان کرد تابستان برای همیشه ماندگار است.
پس مورچه ها وسط تابستان در حال جمع آوری غذای زمستانشان هستند.
آینده نگری اصل مهمی است و باید در تابستان فکر طوفان را هم کرد.
باید همچنان که از آفتاب و شن لذت می برید به فکر سنگ و صخره هم باشید.
سومین بخش از منطق مورچه این است:
« مورچه ها کل زمستان را مثبت می اندیشند.»
این هم مهم است.
در طول زمستان مورچه ها به خود یادآور میشوند که این دوران زیاد طول نمی کشد؛ به زودی از اینجا بیرون خواهیم رفت و در اولین روز گرم، مورچه ها بیرون می آیند.
اگر دوباره سرد شد آنها برمیگردند زیر، ولی باز در اولین روز گرم بیرون می آیند.
آنها برای بیرون آمدن نمیتوانند زیاد منتظر بمانند.
چهارمین و آخرین منطق مورچه ها: « یک مورچه در تابستان چه قدر آذوقه برای زمستان خود جمع می کند؟ »
«هر چه قدر که در توانش باشد!»
چه منطق فوق العاده ای است این منطق که هر چه قدر در توانایی ات است.
یک بار دیگر با هم مرور کنیم:
هرگز تسلیم نشو!
آینده را ببین! (زمستانی بیاندیش.)
مثبت بمان! (تابستان را به خاطر بسپار.)
همه تلاشت را بکن!
آیا ما هم به اندازه یک مورچه منطقی هستیم؟
لطفا مغز خود را خالی نکنید!
چه کنم؟ چه تصمیمی بگیرم؟ چه خوردنی برای صبحانه مناسب است؟ نان سبوس دار با نوشیدنی قهوه یا با چای؟
در طول روز دائماً با موضوعاتی مواجه هستیم که باید در مورد آنها تصمیم بگیریم. از سر میز صبحانه گرفته تا خرید مایحتاج منزل. بیشتر مواقع گمان می کنیم که موضوع بسیار ساده است. حق انتخاب داریم. تصمیم میگیریم و موضوع مورد علاقه خود را انتخاب میکنیم. اما همین تصمیم به ظاهر ساده نیروی مغز را تخلیه کرده و از رمق می اندازد!
یک موسسه تحقیقی مربوط به دانشگاه «فلوریدا استیت» توسط آزمایشات متعددی نشان داد، انسانهایی که طیف انتخابی وسیعی دارند و دائما درگیر تصمیم گیری و انتخاب هستند، مبتلا به ضعف تمرکزو نارسایی در رسیدن به هدف خود می باشند
دانشمندان در یکی از آزمایشات به نیمی از افراد مورد آزمایش پیشنهاد کردندکه از میان انبوهی از مواد غذایی، مواد درسی و کلاسهای دانشگاهی بنا به سلیقه خود انتخابی داشته باشند، در حالیکه نیم دیگر در معرض چنین تصمیم گیری ای نبودند. در مرحله بعدی، آزمایش شوندگان می بایست بین دو تکلیف ساده یکی را انتخاب کرده و انجام می دادند؛ باید نوشیدنی بسیار بد مزه و مشمئز کننده خاصیت داری را بنوشند و یا اینکه دست خود را مدت زیادی در آبی صفر درجه فرو برده و نگه دارند. آزمایش شوندگانی که قبلا بین انبوهی از موضوعات پیشنهادی با تصمیم گیری مواجه بودند، دچار مشکل در تصمیم گیری شدند. آنان نتوانستند تمرکز کنند، تصمیم گیری درستی داشته باشند و در نتیجه آن را نیمه تمام رها کردند.
این دانشمندان برای اینکه همین مساله را در زندگی روزمره نیز آزمایش کنند، از خریدارانی که بعد از خرید از مرکز تجاری باز می گشتند سوال کردند که چند تصمیم گیری و انتخاب در حین خرید داشتند؟ سپس چندین مساله ساده ریاضی را برای حل کردن به آنان دادند. آنان همچنین در این آزمایش دیدند که خریدارانی که خرید آنان بیشتر تحت تصمیم گیری و انتخاب انجام شده بود، در حل مسائل ساده ریاضی بیشتر دچار اشتباه شدند و این آزمایش در مورد هر سن و جنسیتی و مدت زمان خرید صادق بود.
به نظر می رسد که تصمیم گیری یک منبع غنی انرژی در مغز را تخلیه کرده و مغز را کاملا خسته می نماید. آزمایشات متعدد نشان می دهد چه این تصمیمات آزادانه گرفته شده باشند و چه به خواسته فرد دیگر، دیده می شود که پس از تصمیم گیری، تمرکز و نیروی فکری به مراتب کاهش پیدا می کند (منبع آکادمی تفکر).
تجویز راهبردی:
چه کنیم؟ یعنی تصمیمی نگیریم؟ این برداشت اشتباه است. اصولا مغز نیز مانند عضله است اگر از ان استفاده نکنیم به مرور ضعیف و ضعیف تر می شود و از بین می رود. باید مغز را به کار گرفت! و استفاده مناسب از مغز باعث ورزش و پرورش آن خواهد شد. سه تجویزکلیدی در این زمینه می تواند راهگشا باشد:
1-تصمیمات تخصصی را تفویض کنید. قرار نیست شما در همه زمینه ها متخصص باشید. از نظرات دیگران استفاده کنید.
2-زمان و توان خود را متمرکز کنید بر تصمیمات اساسی تر و مهم تر. از قانون پارتو استفاده کنید از خود بپرسید کدام 20 تصمیمات است که 80 را محقق خواهد کرد؟
3-از روتین سازی تصمیمات کوچک استفاده کنید: یکی از تکنیک هایی که برخی به کار می برند خیلی ساده است: آنها تصمیمات کوچک را تبدیل به روتین می کنند و عملا حذف می کنند. تصمیم گیری مثل یک عضله عمل می کند. وقتی در طول روز به دفعات از آن استفاده کنید انرژی خود برای عملکرد موثر را از دست می دهد و خسته می شود. یکی از بهترین تکنیک هایی که برخی برای کنار آمدن با خستگی ناشی از تصمیم گیری به کار می گیرند، حذف تصمیمات کوچک با تبدیل آنها به روتین روزانه است. مثلا در مورد پوشش، غذا، رفت و آمد و ... یک بار یک تصمیم کلی بگیرید که در طول روز از تصمیم گیری مکرر در مورد آن ها فراغت حاصل کنید. این کار منابع ذهنی شما را برای تصمیمات پیچیده تر نگه می دارد.
دکتر مجتبی لشکربلوکی
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
“تئوری سوسک در توسعه شخصی”
در یک رستوران، یک سوسک ناگهان از جایی پر میزند و بر روی یک خانمی مینشیند.
آن خانم از روی ترس شروع به فریاد زدن میکند. او وحشتزده بلند میشود و سعی میکند با پریدن و تکان دادن دستهایش سوسک را از خود دور کند.
واکنش او مسری بود و افراد دیگری هم که سر همان میز بودند وحشتزده میشوند.
بالاخره آن خانم موفق میشود سوسک را از خود دور کند.
سوسک پر میزند و روی خانم دیگری نزدیکی او مینشیند. این بار نوبت او و افراد نزدیکش میشود که همین حرکتها را تکرار کنند!
پیشخدمت به سمت آنها میدود تا کمک کند.
در اثر واکنشهای خانم دوم، این بار سوسک پر میزند و روی پیشخدمت مینشیند.
پیشخدمت محکم میایستد و به رفتار سوسک بر روی لباسش نگاه میکند.
زمانی که مطمئن میشود، سوسک را با انگشتانش میگیرد و به خارج رستوران پرت میکند.
در حالیکه قهوهام را مزه مزه میکردم، شاهد این جریان بودم و ذهنم درگیر این موضوع شد. آیا سوسک باعث این رفتار عصبی شده بود؟
اگر اینطور بود، چرا پیشخدمت دچار این رفتار نشد؟
چرا او تقریبا به شکل ایدهآلی این مسئله را حل کرد، بدون اینکه آشفتگی ایجاد کند؟
این سوسک نبود که باعث این ناآرامی و ناراحتی خانمها شده بود، بلکه عدم توانایی خودشان در برخورد با سوسک موجب ناراحتیشان شده بود.
من فهمیدم این فریاد پدرم، همسرم یا مدیرم بر سر من نیست که موجب ناراحتی من میشود،
بلکه ناتوانی من در برخورد با این مسائل است که من را ناراحت میکند.
این ترافیک بزرگراه نیست که من را ناراحت میکند،
این ناتوانی من در برخورد با این پدیده است که موجب ناراحتیم میشود.
من فهمیدم در زندگی نباید واکنش نشان داد، بلکه باید پاسخ داد.
آن خانم به اتفاق رخداده واکنش نشان داد، در حالیکه پیشخدمت پاسخ داد.
واکنشها همیشه غریزی هستند در حالیکه پاسخها همراه با تفکرند.
نحوه واکنشهای ما به مشکلات و نه خود مشکلات است که میتواند در زندگی بحران ایجاد کند.
این مفهوم مهمی در فهم زندگی است.
آدمی که خوشحال است به این خاطر نیست که همه چیز در زندگیش درست است.
او به این خاطر خوشحال است که دیدگاهش نسبت به مسائل درست است.
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
10 راز برای موفقیت در تجارت
سرمایه گذاری خوب و مطمئن هم مثل هر کار و پیشه دیگری نیازمند دانستن اصول و برنامه ریزی است و کسی می تواند ادعای انجام سرمایه گذاری موفق داشته باشد که از اصول آن پیروی کند.
1 – گذر زمان را دریابید
گاهی ممکن است شرایطی پیش آید که بازار ناکارآمد و متلاطم باشد، اما مسلما این شرایط پایدار نیست و صبر و شکیبایی شما به همراه اعتماد به اینکه گذر زمان بسیاری از مشکلات را حل می کند، می تواند راهگشا در سرمایه گذاری باشد.
2 – نه قرض بدهید و نه قرض بگیرید
اگر برای سرمایه گذاری، زیر بار قرض دیگران بروید، به نوعی با ادامه حیات خود بازی کرده اید و هر چه قرض شما بیشتر باشد، احتمال مشکلات آینده نیز بیشتر است. از طرفی هم تا حد امکان سعی کنید دارایی خودتان را برای سرمایه گذاری به دیگران ندهید، چون اگر جواب ندهد، این سرمایه شماست که بر باد می رود.
3 – همه دارایی های تان را یکجا نگهداری نکنید
جایگاه ها و پایگاه گوناگون سرمایه گذاری را امتحان کنید؛ بدین معنا که بهتر است همه پول و دارایی خود را در یک کار خاص سرمایه گذاری نکنید. اگر امکانش را دارید، حتما به چند نوع سرمایه گذاری فکر کنید.
4 – صبور باشید و برنامه بلند مدت داشته باشید
عجله نکنید! وقتی سرمایه گذاری، آنهم با برنامه ریزی انجام دهید، باید صبر و شکیبایی را جایگزین نگرانی و تشویش کنید. انتظار اینکه در کوتاه ترین زمان ممکن یا حتی در بازه زمانی متوسط به اهدافتان برسید، تنها استرستان را بیشتر می کند. پس با صبر و برنامه ریزی به افق روشن آینده امیدوار باشید.
5 – ریسک ها و مزیت ها را بپذیرید
هر سرمایه گذاری همراه با خطرات و منافعی است که سرمایه گذار با شناخت آنها می تواند گام های مستحکم و استوار در راه سرمایه گذاری بردارد. پیش از اینکه قدم در راه سرمایه گذاری بگذارید، به دقت شرایط را بسنجید، مزیت ها را مشخص کنید، به ریسک ها پی ببرید و بعد شروع کنید.
6 – خوشبین باشید
آیه یاس خواندن در سرمایه گذاری، عاقبتی جز شکست ندارد. سعی کنید در عین منطقی بودن و داشتن برنامه ریزی درست و سنجش همه جوانب ، نیمه پر لیوان را ببینید. خوشبینی باعث می شود کارها بهتر پیش برود.
7 – در رقابت سختکوش و شجاع باشید
اصولا کسانی در میدان رقابت برنده هستند که دست از کوشش برنمی دارند و ترس به دلشان راه نمی دهند. جزو آن دسته از کسانی باشید که چیزی برای از دست دادن ندارند و به این ترتیب تلاش می کنند تا دستاوردی را از آن خود کنند.
8 – مقایسه نکنید
گاهی اوقات خبرهایی می شنوید مبنی بر اینکه برخی از افرادی که می شناسید، با رفتن مسیری یا انجام کاری به ثروت و سرمایه ای رسیدند و ناخودآگاه او را با خودتان مقایسه می کنید. این بدترین کاری است که می توانید انجام دهید. به جای اینکه دیگران را با خود مقایسه کنید، تلاش کنید تا با پیدا کردن منابع مناسب و اطلاعات کافی، نام خود را بر سر زبان ها آشنا کنید.
9 – ساده است، باور کنید
کار را برای خود سخت نکنید تا همه چیز به خوبی پیش برود. نگرانی های بی مورد، افکار منفی و این دست مسائل فقط کار را سخت و پیچیده می کند. اما سرمایه گذاری برخلاف ظاهر پیچیده و سختی که دارد، درصورتی که فکر و برنامه ریزی همراهش باشد، کاری ساده و حتی لذت بخش است.
10 – خود را به خوبی بشناسید
پیش از اینکه قدم در راه سرمایه گذاری بگذارید، حتما باید نیازها و خواسته های خود را بشناسید. از خود بپرسید هدفتان از سرمایه گذاری چیست و اصلا چرا تصمیم به این کار گرفته اید. در صورتی که هدف و آرمان معینی داشته باشید، همه چیز به خوبی پیش می رود.
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
چگونه می توان تصمیمات مدیریتی بهتری گرفت؟
تصمیمها در رأس امورِ رهبری و فعالیتهای روزانهی مدیریتی ما قرار دارند.
بعضی از تصمیمها بسیار راحت هستند، چون سیاستهایی از پیش تعیین شده برای آنها وجود دارد که براساس آنهامیدانیم دریک موقعیت و زمان خاص چه گزینههایی پیش رویماست و چه تصمیمی بهتر است؟
گروه دیگری از تصمیمها مانند مسیریابی، حل مسئله و سرمایه گذاری، از قبل تکلیف و ساختارشان معین نیست و عموما ریسکپذیری بیشتری میطلبند.همین گروه دوم از تصمیمات هستند که برای ما ایجاد دردسر میکنند و همیشه مشکلاتی پیش میآید که قاعده و راهحل از پیش تعیینشدهای ندارند. این گروه از تصمیمات تواناییهای تصمیمگیری ما را محک میزنند و موفقیت نهاییمان را به عنوان یک مدیر شکل میدهند.
دوست عزیز صاحب کسب و کار، دقیقاً و یقیناً اگر بیشتر اوقات بتوانید این مشکلات را با تصمیمات درست پشت سر بگذارید، پیشرفت خواهید کرد و اگر بیشتر اوقات شکست بخورید، علاوه بر اینکه شرکا و سایر مدیران، ایمانشان را به شما از دست میدهند و به دنبال کسی خواهند رفت که بتواند از پس تصمیمهای بزرگ کاری بربیاید، بدون شک، کارکنانتان هم دیدگاه مشابه به شما خواهند داشت.
اما برای موفقیت در کسب و کار تان، میتوانید، از همین حالا از این ۷ ایده برای تقویت کردن توانایی های مدیریتی و تصمیمگیری خود در شرایط سخت استفاده کنید
۱. مراقب احساساتی باشید که ممکن است،بیجهت روی تصمیمهای تان تأثیر بگذارند.
۲. صرفا روی یک قالب مثبت یا منفی خاص تمرکز نکنید.
۳. حتی اگر منبع دادهها معتبر باشد، صحت آن را بیازمایید.
۴. مراقب تلههای تصمیمگیری به خصوص در شرایط گروهی باشید.
۵. مراقب تمایلات خودتان برای برگرداندن احتمالی تصمیمِ گرفته شده باشید.
۶. از تجربهی تصمیمات گذشته برای پیشرفت استفاده کنید.
۷. سعی کنید، به تیمتان آموزش دهید چگونه تصمیمهای درستتری بگیرند.
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
رازهای موفقیت آنتونی رابینز
1- به مردم بیش از آنچه انتظار دارند بدهید و این کار را با شادمانی انجام دهید.
2- با مرد یا زنی ازدواج کنید که عاشق صحبت کردن با او هستید. برای اینکه وقتی پیرتر می شوید، مهارت های مکالمه ای مثل دیگر مهارت ها خیلی مهم می شوند .
3- همه آنچه را که می شنوید باور نکنید، همه آنچه را که دارید خرج نکنید و یا همان قدر که می خواهید نخوابید.
4- وقتی می گویید "دوستت دارم" منظورتان همین باشد.
5- وقتی می گویید "متاسفم" به چشمان شخص مقابل نگاه کنید.
6- قبل از اینکه ازدواج کنید حداقل شش ماه نامزد باشید.
7- به عشق در اولین نگاه باور داشته باشید.
8- هیچ وقت به رؤیاهای کسی نخندید. مردمی که رؤیا ندارند هیچ چیز ندارند.
9- عمیقاً و با احساس عشق بورزید. ممکن است آسیب ببینید ولی این تنها راهی است که به طور کامل زندگی می کنید.
10- در اختلافات منصفانه بجنگید و از کسی هم نام نبرید.
11- مردم را از طریق خویشاوندانشان داوری نکنید.
12- آرام صحبت کنید ولی سریع فکر کنید.
13- وقتی کسی از شما سوالی می پرسد که نمی خواهید پاسخ دهید، لبخندی بزنید و بگویید :چرا می خواهی این را بدانی؟
14- به خاطر داشته باشید که عشق بزرگ و موفقیت های بزرگ مستلزم ریسک های بزرگ هستند.
15- وقتی کسی عطسه می کند به او بگویید "عافیت باشد"
16- وقتی چیزی را از دست می دهید، درس گرفتن از آن را از دست ندهید.
17- این سه نکته را به یاد داشته باشید: احترام به خود، احترام به دیگران و مسئولیت همه کارهایتان را پذیرفتن.
18- اجازه ندهید یک اختلاف کوچک به دوستی بزرگتان صدمه بزند.
19- وقتی متوجه می شوید که که اشتباهی مرتکب شده اید، فوراً برای اصلاح آن اقدام کنید.
20- وقتی تلفن را بر می دارید لبخند بزنید، کسی که تلفن کرده آن را در صدای شما می شنود.
21- زمانی را برای تنها بودن اختصاص دهید.
یک دوست واقعی کسی است که دست شما را بگیرد و قلب شما را لمس کند....
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
تفاوت حرفهایها و آماتورها
نحوه صحبت کردن، لباس پوشیدن، نوشتن، رفتار کردن و کار کردن شماست که تعیین میکند که حرفهای هستید یا آماتور.
مدیران بسیاری تلاش میکنند که آماتور به نظر نیایند اما تشخیص آنها زیاد سخت نیست.
در زیر مواردی که میتوان به سادگی آماتورها را تشخیص داد، آورده شده است:
1. یک حرفهای تمام جوانب شغل خود را آموزش میبیند، اما یک آماتور از هر فرصتی استفاده میکند تا از روند یادگیری فرار کند.
2. یک حرفهای به دقت درمییابد که برای پیروزی به چه چیزهایی نیازدارد، اما یک آماتور نیازهای دیگران را حدس میزند.
3. ظاهر و طرز بیان یک حرفهای کاملاً مرتب و منسجم است، اما یک آماتور ظاهر و گفتار به هم ریختهای دارد.
4. یک حرفهای محیط کار خود را تمیز و منظم نگه میدارد، اما یک آماتور محیط شلوغ، آشفته و کثیفی دارد.
5. یک حرفهای متمرکز و آرام است، اما یک آماتور سردرگم و پریشان خاطر است.
6. یک حرفهای از اشتباهات خود درس میگیرد، اما یک آماتور اشتباهات
خود را نادیده گرفته و یا پنهان میکند.
7. یک حرفهای از وظایف و مأموریتهای دشوار استقبال میکند، اما یک آماتور تلاش میکند از کارهای دشوار خود را دور سازد.
8. یک حرفه ای در اسرع وقت کارهای خود را به انجام میرساند، اما یک آماتور در میان انبوه کارهای ناتمام احاطه میگردد.
9. یک حرفهای همواره خوشبین و خونسرد است، اما یک آماتور از کوره در میرود و بدترین وضعیت را متصور میشود.
10. یک حرفهای سعی میکند مشکلات و ناراحتیهای دیگران را رفع کند، اما یک آماتور از مشکلات دیگران اجتناب میورزد.
11. یک حرفهای آن قدر پافشاری میکند تا به مقصود خویش برسد، اما یک آماتور در ابتدای کار، شانه خالی میکند.
پروفسور حسابی:
۲۲ سال درس دادم؛
۱- هیچگاه لیست حضور و غیاب نداشتم.
(چون کلاس باید اینقدر جذاب باشد که بدون حضور و غیاب شاگردت به کلاس بیاید)
۲- هیچگاه سعی نکردم کلاسم را غمگین و افسرده نگه دارم!
(چون کلاس، خانه دوم دانش آموز هست)
۳-هر دانش آموزی دیر آمد، سر کلاس راهش دادم!
(چون میدانستم اگر ۱۰ دقیقه هم به کلاس بیاید؛ یعنی احساس مسئولیت نسبت به کارش)
۴- هیچگاه بیشتر از دو بار حرفم را تکرار نکردم.
(چون اینقدر جذاب درس میدادم که هیچکس نگفت بار سوم تکرار کن)
۵- هیچگاه ۹۰ دقیقه درس ندادم!
(چون میدانستم کشش دانش آموز متوسط و کم هوش و باهوش با هم فرق دارد)
۶- هیچگاه تکلیف پولی برای کسی مشخص نکردم!
(چون میدانستم ممکن است بچه ای مستضعف باشد یا یتیم..)
۷- هیچگاه دانش آموزی درب دفتر نفرستادم.
(چون میدانستم درب دفتر ایستادن یعنی شکستن غرور)
۸- هیچگاه تنبیه تکی نکردم و گروهی تنبیه کردم!
(چون میدانستم تنبیه گروهی جنبه سرگرمی هست ولی تنبیه تکی غرور را میشکند)
۹- همیشه هر دانش آموزی را آوردم پای تخته، بلد بود.
(چون میدانستم که کجا گیر میکند نمیپرسیدم!)
یاد و نامش گرامی باد❤️
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
30 ویژگی افراد توانا
۱-وقت ندارند بر علیه کسی، کاری انجام دهند
۲-وقت ندارند پشت سر دیگران صحبت کنند
۳-وقت ندارند در وقایع گذشته، متوقف شوند
۴-وقت ندارند که دروغ بگویند
۵-بسیار انتخاب می کنند چون ذهن اولویتبندی شده دارند
۶-تفاوتهای انسانها را میستایند
۷-بدنبال این نیستند کسی را مانند خود کنند
۸-حجم و کیفیت غذای خود را با دقت زیر نظر دارند
۹-بد بودن بعضی انسانها را، عادی میدانند
۱۰-با دو زبان مهم، آشنایی ندارند بلکه بر آنها مسلط اند
۱۱-در فهم رفتار انسانها، اول منافع آنها را می شکافند
۱۲-کارآمدی را بر مساوات ترجیح میدهند زیرا که مساوات خود نتیجه کارآمدی است
۱۳-کارآمدی را نتیجۀ رقابت میدانند
۱۴-راستگو هستند چون منافع دراز مدت دارند
۱۵-حتی در استفاده از حروف اضافه دقت می کنند تا اعتماد دیگران را حفظ کنند
۱۶-از افراد توانا، با مهارت و باهوش، هراسی ندارند
۱۷-دائما در حال گسترش شعاع شبکههای ارتباطی خود هستند
۱۸-بعد از شش ماه که آنها را میبینید، بهتر شدن آنها را متوجه میشوید
۱۹-اطرافشان، مملو از افراد تواناست
۲۰-میلیمتری مراقب سخنانشان هستند
۲۱-مبنای تواناییهایشان، قدرت نرم است
۲۲-یک تا صد هر مسئله ای را، دقیق طراحی و مانیتور میکنند
۲۳-به ندرت از کسی، درخواستی داشته باشند
۲۴-اگر لازم باشد، ظرفیت تنها ماندن را دارند
۲۵-آنقدر تلاش میکنند، درخواب هم اغلب، مسئله حل میکنند
۲۶-با هر فردی، دوست نمیشوند
۲۷-وقتی با فردی آشنا میشوند میپرسند: چه کتابی این روزها میخوانید؟
۲۸-سلولهای مغزشان، فرصت استراحت ندارند
۲۹-شناخت عمیقی از طبع بشر دارند
۳۰-سؤالاتشان از پاسخهایشان به مراتب مهمتر است
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
10 ویژگی رفتاری آدم های باهوش
ممکن است ادعا کنید همیشه تعداد افرادی که هوش متوسط دارند بیشتر است؛ در حالی که واقعیت این است که این افراد صرفاً صدای بلندتری دارند. افراد بسیار باهوش ذکاوت خودشان را به رخ دیگران نمیکشند چرا که هوش زیادشان به نظرشان طبیعی میآید و تنها تلاششان این است که بدون جلب توجه آزادانه زندگی کنند. شاید شما اسم این را تواضع یا سادگی و اخلاق نیک بگذارید، اما این افراد در حالت عادی کاملاً متوسط و معمولی به نظر میآیند تا یک روز ناگهان شما را با جرقهای از هوششان حیرتزده میکنند. در این مقاله با ۱۰ ویژگی رفتاری آدمهای باهوش آشنا میشوید.
1. جغد شباند
تحقیقات نشان داده است، افرادی که شب را تا دیروقت بیدار میمانند و به کارهایشان میرسند و در واقع شبها بیشترین میزان کار مفید را دارند نسبت به افراد سحرخیز دارای آیکیوی بالاتری هستند. البته باید گفت که بیدار ماندن تا نیمههای شب، فینفسه شما را آدم باهوشی نمیکند! این افراد برایشان راحتتر است که شبها بیدار بمانند و به وبگردی، مطالعه و یادگیری مطالب جدید بپردازند. چون این یادگیریها در پشت صحنه اتفاق میافتد، دانش و مهارتهایشان معمولاً برای دیگران عجیب است.
۲. ساکتاند
همه فکر میکنند آدمهای ساکت درونگرا هستند و به لحاظ روابط اجتماعی ضعیف عمل میکنند. این همیشه صحیح نیست. نمیتوان گفت که همهی آدمهای ساکت باهوشاند، بلکه افراد باهوش سعی میکنند اگر موقعیتش فراهم باشد گوشهای ساکت بنشینند. این افراد به حرفهایی که زده شده گوش میدهند، فکر میکنند و خود را برای پاسخ آماده میکنند و همیشه سکوت را به گفتگوهای بیهدف ترجیح میدهند.
۳. از مشکلاتشان فرار نمیکنند
یک فرد باهوش اجازه نمیدهد مشکلات فراوانی که در زندگیاش وجود دارد او را شکست دهد. او پیش از اینکه مشکلاتش از کنترل خارج شوند، آنها را اولویتبندی کرده و با آنها دست و پنجه نرم میکند. اگر شما بهراحتی با مشکلاتتان مواجه میشوید، چالشهای زندگی را با آغوش باز میپذیرید و همیشه روی لبهی حاشیهی امن زندگی حرکت میکنید، به نظر میآید بسیار آدم باهوشی هستید.
۴. دوستان باهوش و خلّاقی دارند
دوستانی که در کنار خود دارید همیشه نشاندهندهی بخشی از شخصیت شما هستند. افرادی که هوش استثنایی دارند، دایرهی دوستانشان را هم از بین افراد باهوش، فرهیخته و خلّاق انتخاب میکنند. همیشه استثناهایی هم بر این امر وجود دارد. اما اگر ۸۰٪ از آدمهای زندگیتان آدمهای باهوش و جالبی هستند، احتمال میرود که شما هم جزو دستهی افراد باهوش قرار بگیرید.
۵. برای کامل شدن تلاش میکنند
هوش فراوان را نمیتوان از ظاهر فرد و یا صرفاً صحبتهایش دریافت، بلکه میتوان آن را در اینکه این افراد چگونه با خود رفتار میکنند جست. افراد باهوش همیشه به دنبال تکامل هستند، به همین دلیل است که هر بار که آنها را ملاقات میکنید متوجه تغییرات و پیشرفتهای کوچکی در آنها میشوید. این ذهنیّت کمالگرا در تمام جنبههای زندگی افراد باهوش خود را نشان میدهد؛ در ظاهرشان که سعی میکنند همیشه در بهترین حالت خود باشند؛ تلاش برای اینکه فنّ بیان خوبی داشته باشند و یا این که ساعتها تمرین میکنند تا در گلف و یا پرتاب دارت بهتر شوند.
۶. از خود انتقاد میکنند
همهی ما همهجا افراد خودشیفتهای را میبینیم که مرتب در مورد اینکه چقدر خوب هستند به خودشان و دیگران دروغ میگویند. پس اگر در این بین فردی را ببینیم که انتقادپذیر است و مرتباً خودش را نقد میکند نفس راحتی میکشیم. همین امر که فردی به دنبال فخر فروشی و تحت تأثیر قرار دادن دیگران نیست و پیوسته به دنبال عیبهای خود و اصلاح کردن آنهاست، هوش او را نشان میدهد.
۷. دوست دارند مطلع باشند
افراد باهوش همیشه از تازهترین خبرها در زمینههای مختلف آگاهاند و همیشه در پی افزایش ذره به ذرهی آن هستند. اخبار داخلی و خارجی را دنبال میکنند و تلاش میکنند یاد بگیرند برای بهبود مسائلی که مستقیماً به زندگیشان مربوط است چه قدمی بردارند. هدف همیشگی این افراد یادگیری چیزهای جدید، جمع کردن اطلاعات و افزایش مهارتهایشان است. آنها هیچوقت بیکار نمینشینند و همیشه راهی برای مشغول بودن خود پیدا میکنند.
۸. پیوسته مشغول انجام کارهای مختلف هستند
یک شاخص خوب برای شناختن فرد باهوش این است که همیشه بهطور همزمان مشغول انجام چند پروژه و فعالیت هستند. زبان فرانسویشان را تقویت میکنند، دستورالعمل تعمیر شیرآب خانه را میخوانند، کلاس رقص میروند، دستورپخت غذاهای جدید یاد میگیرند و یا مشغول گردآوری کتابهای مربوط به معماری قرون وسطی هستند. درحالیکه بسیاری از افراد دوست دارند شغلی داشته باشند، افراد باهوش در پی پر کردن وقت آزادشان با فعالیتهای مفیدی هستند که آنها را در مسیر پیشرفت و یادگیری قرار دهد.
۹. سؤالهای بجا میپرسند
وقتی با فرد باهوشی صحبت میکنید او مدام وسط حرف شما نمیپرد و با سروصدای زیاد سعی نمیکند مکالمه را به تنهایی به دست گیرد. افراد باهوش معمولاً به آرامی گوش میدهند و ممکن است لحظاتی برای فکر کردن به آنچه شما گفتهاید سکوت کنند اما در جای صحیح سؤالی میپرسند که دقیقاً در جای درست پرسیده شده است. به شما مشاورههای مفیدی میدهند یا مسیر مکالمه را به سمتی میبرند که خودتان به نتیجهی مطلوب برسید. اگر دوستانتان از همصحبتی با شما لذت میبرند و به شما گفتهاند که شنوندهی خوبی هستید، شما احتمالاً بهترین و باهوشترین دوست آنها بودهاید.
۱۰. تصور نمیکنند که خیلی باهوشاند
به دلیل وجود واقعیتی به نام اثر دانینگ-کروگر افرادی که از سطح پایینی از هوش و شایستگی برخوردارند معمولاً در بیان تواناییهای خود مبالغه میکنند، درحالیکه افراد باهوش تواناییهای خود را دست کم میگیرند. دلیل این امر این است که شما هرچقدر باهوش باشید متوجه میشوید فاصلهی شما با کمال چقدر است و هیچگاه از سطح رشد و پیشرفت خود احساس رضایت نمیکنید.هوش واقعی هیچگاه کاملا از دید دیگران دور نمیماند. اینطور نیست که افراد باهوش مدام در حال معمولی جلوه دادن خود باشند، بلکه آنها فقط هوش خود را به رخ دیگران نمیکشند و با آن خودنمایی نمیکنند. هرچند این ده نشانه بهراحتی چهرهی واقعی آنها را نشان میدهد.
و حالا شما چندتا از این ویژگی ها رو دارید؟
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
7 درسی که اکثر مردم آرزو می کنند ای کاش زودتر می آموختند!
1- زمان از آنچه فکر می کنید، بسیار سریع تر می گذرد.
2- زیبایی از بین می رود اما رفاقت و صمیمیت رشد می کند.
- هیچ سرگرمی، علاقه، کتاب یا کاری به مهمی افرادی که وقتتان را با آنها می گذرانید نیست.
4- هر دانه ای که در گذشته کاشته اید، چه خوب و چه بد، روزی میوه خواهد داد و بر کیفیت زندگیتان اثر خواهد گذاشت.
5- شما بیشتر حسرت کارهایی که انجام ندادید را خواهید خورد تا کارهایی که به اشتباه انجام دادید.
6- هر روز که از خواب برمی خیزید، یک پیروزی است.
7- اگر همین حالا شروع کنید، هیچ وقت برای اینکه تبدیل به کسی شوید که می خواستید، دیر نیست.
در سال 2050 چگونه زندگی خواهیم کرد؟
"یان پیرسون" آینده پژوه مشهور، مهمترین اتفاقات بشر تا 35 سال آینده را شامل موارد زیر میداند
تا 2 سال آینده از هواپیما های بدون سرنشین که مسئول تحویل بار هستند به شکل گسترده استفاده خواهد شد.
هایپر لوپ ها تا 6 سال آینده قادر خواهند بود با سرعتی باور نکردنی مسافران را به شهر های مختلف ببرند.
ماشین ها و ربات ها تا اوایل سال 2025 مانند انسان ها از قدرت تفکر برخوردار خواهند شد.
گوشی هوشمند تا سال 2025 منسوخ خواهد شد.
سفر های فضایی که برای سفر انسان به مریخ طراحی شده تا سال 2030 اجرایی خواهد شد.
تا 10 سال آینده، لباس ها پیشرفت چشمگیری داشته و مهارت های فوق بشری را به انسان ها عرضه خواهد کرد.
تا 10 سال آینده، کتاب های درسی جای خود را به فناوری واقعیت مجازی خواهند داد.
خودرو های بدون راننده و خودران تا 10 سال آینده در همه جا حضور خواهند داشت.
تا 20 سال آینده از فناوری چاپ سه بعدی برای ساخت خانه ها استفاده خواهد شد.
تا سال 2030 مردم از ربات ها برای انجام کار های منزل استفاده کرده و ربات ها همچنین نقش همدم را نیز خواهند داشت.
افراد تا سال 2040 برای کنترل تنظیمات لوازم منزل از هوش مصنوعی استفاده خواهند کرد.
تا سال 2045، مردم به سایبورگ ( ترکیبی از انسان و ربات) تبدیل شده و قابلیت های فوق العادهای پیدا خواهند کرد.
تا 25 سال آینده برج های بلند و مرتفع به قدری مجهز و پیشرفته خواهند شد که عملکردی نظیر شهر های کوچک خواهند داشت.
در نهایت سامانه گردشگری فضایی تا سال 2050 ممکن شده اما به دلیل زیاد بودن هزینه های آن به احتمال زیاد فقط برای افراد بسیار ثروتمند در دسترس خواهد بود.
✅ از بس که نداشته هايمان را به رخمان کشیدند ما ایرانیان، ایران را از افغانستان هم کمتر میدانیم
✅ اينجا ايران است.....
بيمارستان نمازي شيراز جزؤ سه بيمارستان برتر دنيا براي پيوند کبد در دنيا
✅ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﻗﺪﺭﺕ ﺍﻭﻝ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻣﻨﻄﻘﻪ
✅ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﺍﻣﻦ ﺗﺮﯾﻦ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﻪ ﯾﺎﺭﯼ ﭘﺪﺍﻓﻨﺪ ﻫﻮﺍﯾﯽ ﺧﺎﺗﻢ ﺍﻻﻧﺒﯿﺎ(ﺹ)
✅ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﺟﺰﻭ ﺑﯿﺴﺖ ﮐﺸﻮﺭ ﺳﺎﺯﻧﺪﻩ ﻧﺎﻭﺷﮑﻦ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ
✅ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﺩﺍﺭﻧﺪﻩ ﺭﮐﻮﺭﺩ ﺳﺮﯾﻊ ﺗﺮﯾﻦ ﺍﮊﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ(100متر در ثانیه)
✅ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﺷﮑﺎﺭگاه ﭘﻬﭙﺎﺩ RQ170 ﻓﻮﻕ ﭘﯿﺸﺮﻓﺘﻪ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎی ﻭ ﺳﺎﺧﺖ ﻣﺪﻝ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ
✅ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﺟﺰﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﮐﺸﻮﺭ ﺳﺎﺯﻧﺪﻩ ﭘﻬﭙﺎﺩ ﻣﻮﺷﮏ ﺍﻧﺪﺍﺯ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ
✅ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﺩﺍﺭﻧﺪﻩ ﺭﮐﻮﺭﺩ ﭘﯿﺸﺮﻓﺘﻪ ﺗﺮﯾﻦ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﻫﻮﺍﯾﯽ ﺩﻧﯿﺎ ﺩﺭ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﺍﭺ3
✅ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻞ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺗﺠﻬﯿﺰﺍﺗﺶ ﻓﻘﻂ ﻭ ﻓﻘﻂ 33 ﺭﻭﺯ
✅ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﻮﻓﻖ ﭘﻬﭙﺎﺩ ﺷﺎﻫﺪ ﺑﺮﻓﺮﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻞ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ 3ﺳﺎﻋﺖ ﻭ ﻋﮑﺴﺒﺮﺩﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﻧﻘﺎﻁ ﻓﻮﻕ ﻣﺤﺮﻣﺎﻧﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﻣﺎﻧﻌﯽ
✅ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﯾﻌﻨﯽ ﻋﮑﺲ ﺑﺮﺩﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﻭ ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻞ!!!
✅ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﺟﺰﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﮐﺸﻮﺭ ﻣﻮﻓﻖ ﺩﺭ ﺷﺒﯿﻪ ﺳﺎﺯﯼ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ
✅ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﺩﻭﻣﯿﻦ ﮐﺸﻮﺭ ﺑﺮﺗﺮ ﺩﻧﯿﺎ ﺩﺭ ﺗﺤﻘﯿﻘﺎﺕ ﻣﻐﺰ ﻭ ﻧﺨﺎﻉ
✅ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﮐﺸﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺍﻟﻘﺎﻋﺪﻩ, ﺩﺍﻋﺶ, ﻃﺎﻟﺒﺎﻥ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ, ﺣﺘﯽ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﻭ ﺍﺳﺮﺍﯾﯿﻞ ﻫﻢ نمی توﺍﻧﻨﺪ ﺍﻣﻨﯿﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﯽ ﺛﺒﺎﺕ ﮐﻨﻨﺪ
✅ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﮐﺸﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺗﻌﺎﺩﻝ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ
✅ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﮐﺸﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺑﺠﻨﮕﻨﺪ, ﺗﮏ ﺑﻪ ﺗﮏ ﻭﺍﺭﺩ ﻧﻤﯿﺸﻮﻧﺪ, ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻗﺪﺭﺕ ﺑﯿﺤﺪﺵ ۸۴ ﮐﺸﻮﺭ ﻣﺘﺤﺪﺃ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭ ﺁﺧﺮ ﻫﻢ ﭘﺲ ﺍﺯ ۸ ﺳﺎﻝ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﻭﺟﺐ ﺍﺯ ﺧﺎﮐﺶ ﺭﺍ ﺍﺷﻐﺎﻝ ﮐﻨﻨﺪ.
✅ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﺟﺰﻭ ﺩﻩ ﮐﺸﻮﺭ ﺑﺮﺗﺮ ﺩﻧﯿﺎ ﺩﺭ ﻋﻠﻮﻡ ﻧﺎﻧﻮﺗﮑﻨﻮﻟﻮﮊﯼ
✅ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺸﻮﺭ ﺩﺳﺖ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﺑﺮ ﺗﮑﻨﻮﻟﻮﮊﯼ ﻫﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﺑﺪﻭﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ
✅ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﺸﻮﺭ ﺳﺎﺯﻧﺪﻩ ﺩﺍﺭﻭﯼ ﮔﯿﺎﻫﯽ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺍﻡ.ﺍﺱ
✅ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﮐﺸﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﺷﻤﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺎﺑﻮﺩﯼ ﺍﺵ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻮﺩﺑﺎﻭﺭﯼ ﻣﺮﺩﻣﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﮐﻨﺪ.
⚫️ﻧﺎﭘﻠﺌﻮﻥ ﺑﻨﺎﭘﺎﺭﺕ :
ﺍﮔﺮ ﻧﯿﻤﯽ ﺍﺯ ﻟﺸﮕﺮﯾﺎﻧﻢ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﻓﺘﺢﻣﯿﮑﺮﺩﻡ .
⚫️ﺁﺩﻭﻟﻒ ﻫﯿﺘﻠﺮ :
ﺍﮔﺮ ﻣﻬﻨﺪﺳﺎﻥ ﺍﺳﻠﺤﻪ ﺳﺎﺯ ﻣﻦ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﻗﺒﻞ
ﺍﺯﺗﻮﻟﺪﻡ ﻧﺎﺯﯼ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺑﻤﺐ ﺍﺗﻤﯽ ﻣﯿﺸﺪ .
⚫️پیاﻣﺒﺮ ﺍکرم(ص) :
ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﺩﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﭘﺎﺭﺱ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﺗﺮﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﯼ ﻋﻠﻢ
ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺭﺳﯿﺪ .
⚫️چنگیز ﻣﻐﻮﻝ :
ﺍﮔﺮ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﺮﺩﺍﻧﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﺎ ﭘﺎﯼ ﺧﻮﻧﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﻋﻬﺪﺷﺎﻥ
ﺩﻓﺎﻉﮐﻨﻨﺪ ﺩﺭ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﭘﺎﺭﺱ ﺑﻪ ﮐﺎﻭﺵ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯ .
⚫️ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ مقدونی :
ﺍﮔﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﺩﯾﺪﯼ ﮐﻪ ﻓﺮﺩﯼ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﮐﺸﻮﺭﺵ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪﻩ
ﺗﻤﺎﻡﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺍﻫﻞ
ﺍﻣﭙﺮﺍﻃﻮﺭﯼﭘﺎﺭﺱ ﺍﺳﺖ .
⚫️فقط یه ایرانی می تونه بشه
حسین اسلامبولچی
رئيس شرکت مخابرات آمریکا
AT&T
➖➖➖➖
⚫️فقط یه ایرانی می تونه بشه
فرزاد ساعدپناه
مدیر فنی شرکت
YAHOO
➖➖➖➖
⚫️فقط یه ایرانی می تونه بشه
امید کردستانی
مدیر ارشد سایت
GOOGLE & TWITTER
➖➖➖➖
⚫️فقط يه ايراني ميتونه بشه پرفسور خدادوست اولين و برترين جراح چشم و پيوند قرنيه دنيا
➖➖➖➖
⚫️فقط یه ایرانی می تونه بشه
پروفسور مجید سمیعی
رئیس جراحان مغز جهان در آلمان
➖➖➖➖
⚫️فقط یه ایرانی میتونه بشه پروفسور مجید جمشیدی
مدیر برنامه های داخلی ایستگاه
فضایی ناسا
➖➖➖➖
⚫️فقط یه ایرانی می تونه بشه
صبا ولدخانی
برنده جوانترین کاشف دنیا
➖➖➖➖
⚫️فقط یه ایرانی می تونه بشه
نادر مردانلو
رئيس اولین شرکت خصوصی
پرتاب ماهواره در آمریکا
➖➖➖➖
⚫️فقط یه ایرانی می تونه بشه
انوشه انصاری
رئيس موسسه تکنولوژی
تل کام
➖➖➖➖
⚫️فقط یه ایرانی می تونه بشه
ماریا خرسند
رئيس شرکت اریکسون سابق
➖➖➖➖
ای ایران همیشه سربلند باشی.
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
دروغ بزرگ؛سبكي كه هيتلر براي تبليغات از آن استفاده ميكرد
«دروغ بزرگ» تكنيكي است كه براي نخستين بار هيتلر از آن استفاده كرد.
وي در كتاب نبرد من ميگويد: «مردم شكست آلمان در جنگ جهاني اول را به اين دليل پذيرفتند كه يهوديهاي داراي نفوذ در مطبوعات از اين تكنيك استفاده كردند.»
به باور هيتلر به كارگيري اين روش نيازمند آن است كه دروغ چنان عظيم باشد كه هيچكس باور نكند كه «كسي آنقدر گستاخ باشد كه چنين بيشرمانه حقيقت را تحريف كند.»
در تبلیغ با استراتژي دروغ بزرگ، كوشش ميشود تا مخاطب مورد نظر، به سمت يك فضاي رواني متفاوت با واقعيت سوق داده شود. اين فضاي دروني بايد به گونهاي ساخته و پرداخته شود كه گروه هدف بدون ابزار مقاومت، در آن فضا قرار گيرد و مفاهيم و علائم انتقالي، مورد قبول و پذيرش او باشد.
معروفترين مورد استفادهاي كه از اين تاكتيك شده، در زمان "هيتلر" و به وسیله گوبلز،وزیر تبلیغات و روشنگری هیتلر بوده است. گوبلز ميگويد: «دروغ هر قدر بزرگتر باشد، باور آن براي تودههاي مردم راحتتر است.دروغ را به حدي بزرگ بگوييد كه هيچكس جرئت و فكر تكذيب آن را نكند.» او ميگفت: «بعضي مواقع دروغهايي ميگفتم كه خودم از آنها ميترسيدم.»
گوبلز نقش به سزایی در جمع کردن نیروی مردمی در پشت تفکرات هیتلر داشت. سیاست او در امر تبلیغات موجب پیدایش نوین ترین شکل تبلیغاتی با نام دروغ بزرگ شد. نمونه یکی از موفقیت های گوبلز از این ترفند را می توان در جنگ آلمان در خاک فرانسه مشاهده کرد. در حالی که نیروی های آلمان 100 کیلومتر تا پاریس فاصله داشتند گوبلز به طور کاملا جدی در رادیو برلین اعلام می کند که سربازان نازی پاریس را در محاصره قرار داده اند همین امر باعث می شود تعدادی از لشکر های فرانسوی که دورتر از پاریس بودند خود را تسلیم نیروهای نازی کنند. مارشال گودریان در قسمتی از اظهارات خود درباره جنگ فرانسه می گوید گوبلز به تنهایی کار 20 لشکر زرهی را انجام داد.
روش تبلیغاتی گوبلز که به "دروغ بزرگ" شهرت دارد، بر دو اصل بارز عوام فریبانه متکی بود:
یک: دروغ هر اندازه که بزرگ تر باشد، مردم آسان تر باور می کنند
دو: اندکی حقیقت را با بسیاری دروغ درهم
بیامیزو به مردم عرضه کن
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
مارک زاکربرگ :
سریع باشید... خیلی سریع
پایهگذار پروژه عجیب و بسیار موفق «فیسبوك» جوانترین میلیاردر جهان محسوب میشود، او و دوستانش یك سایت كوچك را در بوستون پایهگذاری كردند و هرگز تصورش را نمیكردند كه سایت كوچك آنها روزی به بزرگترین اتفاق عالم مجازی بدل شود.
او هنوز بسیار جوان است و با توجه به تجربه نهچندان زیادش در زندگی شاید فردی مناسب برای ارائه راهكار و توصیه و ارائه الگو به نظر نرسد اما خب این مرد جوان بسیار باهوش و بسیار موفق حرفهای جالبی برای شما دارد: «چیزی كه میخواهم به دیگران، به خصوص به جوانها بگویم این است كه باید سریع حركت كنید، خیلی سریع، ریسكپذیر باشید و جاهطلب، سعی كنید قدمهای بزرگ بردارید، از انجام كارهای بزرگ نترسید، بهتر است كاری را امتحان كنید و در آن موفق نشوید تا اینكه همیشه در حسرت انجام دادن آن كار بمانید.
تلاش برای انجام یك كار، هرقدر هم بزرگ و ترسناك باشد، بهتر از بیكار ماندن و پا روی پا انداختن است.
این میلیاردر جوان كه بهتازگی ازدواج كرده در سخنرانی در دانشگاه ویرجینیا هم گفت: «از تجربههای جدید نترسید، هیچوقت برای تغییردادن زندگی و پیداكردن هدفهای جدید دیر نیست.»
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
"برادر غارنشین"
میگویند که دو برادر بودند پس از مرگ پدر یکی جای پدر به زرگری نشسته دیگری تا از وسوسه نفس شیطانی به دور ماند از مردم کناره گرفته و غار نشین گردید.
روزی قافلهای از جلو غار گذشته و چون به شهر برادر میرفتند، برادر غارنشین غربالی پر از آب کرده به قافله سالار میدهد تا در شهر به برادرش برساند.
منظورش این بود که از ریاضت و دوری از خلایق به این مقام رسیده که غربال سوراخ سوراخ را پر از آب میتواند کرد بی آنکه بریزد.
چون قافله سالار به شهر و بازار محل کسب برادر میرسد و امانتی را میدهد، برادر آن را نخ بسته و از سقف دکان آویزان میکند و در عوض گلوله آتشی از کوره در آورده میان پنبه گذاشته و به قافله سالار میدهد تا آن را در جواب به برادرش بدهد.
چون برادر غارنشین برادر کاسب خود را کمتر از خود نمیبیند عزم دیدارش کرده و به شهر و دکان وی میرود.
در گوشه دکان چشم به برادر داشت و دید که برادر زرگرش دستبندی از طلا را روی دست زنی امتحان میکند، دیدن این منظره همان و دگرگون شدن حالت نفسانی همان و در همین لحظه آبی که در غربال بود از سوراخ غربال رد شده و از سقف دکان به زمین میریزد.
چون زرگر این را میبیند میگوید:
ای برادر اگر به دکان نشستی و هنگام کسب و کار و دیدن زنان و لمس آنان آب از غربالت نریخت زاهد میباشی، وگرنه دور از اجتماع و عدم دسترس همه زاهد هستند!
چرا تو وزیر شدی و من باغبان؟ (سه تفاوت کلیدی)
امپراطور در حال قدم زدن در باغش بود که باغبان خسته و ناراضی نزد وی رفت و گفت: امپراطور! فرق من با وزیرت چیست؟!
من باید اینگونه زحمت بکشم و عرق بریزم ولی او در ناز و نعمت زندگی میکند و از روزگارش لذت میبرد!
امپراطور کمی فکر کرد و دستور داد باغبان و وزیرش به قصر بیایند.
هردو آمدند و امپراطور گفت: شنیده ام برخی از سربازان به جای تمارین روزانه در گوشه شمال شرقی باغ جمع می شوند و وقت گذارنی می کنند و بروید و این موضوع را بررسی کنید.
آنها رفتند و یک هفته بعد برگشتند. ابتدا باغبان گفت: امپراطور خبر درست است. من آن ها را دیدم آن ها حدودا هفت هشت نفر هستند. آن ها باید توبیخ شوند.
نوبت به وزیر رسید، وی شروع کرد از روی نوشته اش به خواندن: نتایج بررسی من این است:
دو دسته سرباز در دو بخش باغ جمع می شوند و با یکدیگر گفتگو می کنند.
این دو دسته رقیب یکدیگر هستند.
هر روز این اتفاق رخ نمی دهد در روزهایی که افسر آنان فرد خاصی است این اتفاق می افتد
این سربازان، جزو بهترین و دلاورترین سربازان شما هستند و آینده خوبی دارند اما با مافوق خود به خاطر بی لیاقتی مشکل دارند.
در ضمن من پی برده ام که آنان به گفتگوهای بیهوده مشغول نیستند بلکه به تحلیل نیروهای دشمن داخلی و خارجی مشغول هستند.
پیشنهاد می کنم:
1- افسر مذکور برکنار شود.
2- یکی از آن افراد به افسری برگزیده شود.
3- به همه آنان تذکر داده شود که از این پس اگر مشکلی وجود دارد از طرق قانونی و نه سرپیچی مساله را حل کنند.
امپراطور رو به باغبان کرد و گفت: این است که تو باغبان شدهای و ایشان وزیر...
تحلیل داستان:
گزارش وزیر با باغبان سه تفاوت اساسی داشت:
اول اینکه همه جانبه بود (بررسی هر چهار گوشه باغ) و نه صرفا بر یک نقطه خاص (شمال شرقی باغ)
دوم اینکه علت محور بود (بررسی کرد که دلیل اینکه آن سربازان تمرد می کنند چیست؟)
سوم اینکه معطوف به راه حل بود (یک راه حل منطقی پیشنهاد کرد که هم این مساله حل شود و هم ریشه این گونه مسایل ضعیف تر شود).
اشتباهاتی که کارمندان شایسته را فراری می دهد
نگه داشتن کارمندان خوب به ظاهر سخت است اما می توان به راحتی و با اجتناب از چند اشتباه رایجی که این امر را سرعت می بخشد، آنها را از دست نداد. زمانی که شرکتی خطا می کند اولین کسانی که آن جا را ترک می کنند، بهترین کارمندانش هستند چرا که بیشترین استعدادها را دارند.
این احساس ناگهانی پدیدار نمی شود بلکه به آرامی در بی علاقگی آن ها به کار نمود پیدا می کند. Michael Kibler بخش اعظمی از کارش را به مطالعه ی این پدیده پرداخته و آن را جرقه نامیده است. طبق این تعریف کارمندان آتش اشتیاقشان به کار را مانند ستاره های در حال مرگ، از دست می دهند.
برای جلوگیری از تبدیل شدن آتش اشتیاق کارمندان خوب به این بی علاقگی، مدیران باید از بروز شرایط زیر جلوگیری نمایند.
1 وضع بیش از اندازه قوانین
در این که شرکت ها باید قوانینی داشته باشند، شکی نیست. اما باید مواظب بود که قوانین ضروری با قوانین دست و پا گیر اشتباه نشوند. حتی کارمندان خوب نیز زمانی که فکرمی کنند تحت نظر شدید هستند، به دنبال جای دیگری برای کار می گردند.
2 برخورد یکسان با همه
البته در مدارس اگر همه دانش آموزان به یک چشم نگریسته شوند خوب است، اما در محیط های کاری باید استراتژی دیگری به خدمت گرفته شود. در محل کار نباید با همه به یک شکل رفتار کرد. این کار به بهترین کارمندان شما نشان میدهد که میزان عملکرد آن ها در رفتار مدیر با آن ها اثری نمی گذارد.
3 بی توجهی به عملکرد ضعیف کارکنان
در موسیقی جاز هر قدر که گروه خوب کار کند، باز هم صدای ساز نوازنده ای که عملکرد ضعیفی دارد؛ شنیده می شود. همین طور در یک شرکت زمانی که مدیر به عملکرد ضعیف یک کارمند اهمیت نمی دهد، بقیه ی کارمندان نیز از تلاش کردن دلسرد می شوند.
4 اهمیت ندادن به دستاوردهای مهم کارکنان
تشویق در افزایش انگیزه ی کارمندان بسیار موثر است. هر کسی که بیش ترین تلاش خود را نشان می دهد، انتظار تقدیر شدن را نیز دارد؛ زیرا تنها در این صورت است که مدیر به کارمندش نشان می دهد به او اهمیت می دهد.
2قطع ارتباط با کارکنان
دلیل استعفای بیش از نیمی از کارمندان، عدم ارتباط با مدیر است. مدیران شرکت های برجسته به خوبی می توانند میان مدیر و انسان بودن تعادل برقرار کنند. جشن گرفتن موفقیت کارمندان و یا هم دردی با کسانی که زمان سختی را می گذارنند مثال هایی برای این مورد هستند.
6 پنهان کاری در مورد اهداف بزرگ شرکت
ارسال لیست وظایف و انتظار برآورده شدن آنها کار آسانی است، اما ضرورت دارد که کارمندان برجسته را در جریان امور بگذارید. این نوع کارمندان چون به کارشان اهمیت می دهند، حجم زیادی از کار را متقبل می شوند و برای این منظور به هدف نیازمندند. اگر آن ها هدف را ندانند، دچار بی انگیزگی می شوند و در جای دیگری به دنبال هدف می گردند.
7 فراهم نکردن امکانات لازم برای دنبال نمودن علایق شخصی کارکنان
گوگل امکانی را برای کارمندانش فراهم کرده که 20 درصد از زمان خود را صرف علاقه مندی هایی نمایند که به باورشان «بیشترین نفع را عاید آن می کنند». بیش ترین اثر چنین کاری علاقمند کردن افراد به کار کردن برای شرکت متبوعشان خواهد بود.
کارمندان با استعداد، پرشور نیز هستند. اگر برای این کارمندان فرصتی مطابق با علاقمندی شان را فراهم کنید، هم مبتکرتر می شوند و هم از کارشان راضی خواهند بود.
8 ایجاد جوی بیش از اندازه جدی در محیط کار
اگر کارمندان در محل کار خوش نگذرانند، کسل شده و تمام قدرت شان را به کار نمی گیرند. برای مثال شرکت گوگل، کلاس های ورزش، غذای مجانی و بولینگ برگزار می کند. اگر کار جالب باشد، فرد علاقه ی بیش تری برای وقت گذراندن در آنجا دارد و شاید بخواهد ساعات بیش تری نیز کار کند.
مدیران عامل علت ریزش های شان را هر چیزی می دانند مگر خودشان و متاسفانه در چنین شرایطی در نهایت، کارمندان شغل شان را ترک نمی کنند بلکه مدیران خود را.
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
به زبان مخاطبتان حرف بزنید
روستایی بود دور افتاده که مردم ساده دل و بی سوادی در آن سکونت داشتند. مردی شیاد از ساده لوحی آنان استفاده کرده و بر آنان به نوعی حکومت می کرد. بر حسب اتفاق گذر یک معلم به آن روستا افتاد و متوجه دغل کاری های شیاد شد و او را نصیحت کرد که از اغفال مردم دست بردارد و گرنه او را رسوا می کند. اما مرد شیاد نپذیرفت. بعد از اتمام حجت٬ معلم با مردم روستا از فریبکاری های شیاد سخن گفت و نسبت به حقه های او هشدار داد. بعد از کلی مشاجره بین معلم و شیاد قرار بر این شد که فردا در میدان روستا معلم و مرد شیاد مسابقه بدهند تا معلوم شود کدامیک باسواد و کدامیک بی سواد هستند. در روز موعود همه مردم روستا در میدان ده گرد آمده بودند تا ببینند آخر کار، چه می شود.
شیاد به معلم گفت: بنویس «مار»
معلم نوشت: مار
نوبت شیاد که رسید شکل مار را روی خاک کشید.
و به مردم گفت: شما خود قضاوت کنید کدامیک از اینها مار است؟
مردم که سواد نداشتند متوجه نوشته مار نشدند اما همه شکل مار را شناختند و به جان معلم افتادند تا می توانستند او را کتک زدند و از روستا بیرون راندند.
نتیجه گیری
این داستان به زیبایی دارد بیان می کند نشناختن و یا در نظر نگرفتن فهم و جایگاه مخاطب تا چه حد می تواند مشکل آفرین باشد.
وقتی قرار است با کودکی ارتباط برقرار کنیم نا خودآگاه همه ما کودکانه سخن می گوییم.شاید به دلیل دیدن فیزیک خردسال، یادمان می ماند که باید خودمان را تا حد او کوچک کنیم. اما بسیاری مواقع نشانه ها این قدر عیان و آشکارا نیست که ما سریع متوجه شویم باید متناسب با مخاطب ،منطق روایی خود را تغییر دهیم و برای همین در ارتباط مشکل پیدا می کنیم.
یکی از دلایل عمده ی شکست بسیاری از طرح های بازاریابی و فروش نیز، عدم رعایت همین موضوع به ظاهر ساده است، شاید طرح های تبلیغاتی و بازاریابی ما خیلی علمی و خوب باشند، ولی تا زمانی که به زبان مخاطبانمان بیان نشوند، نتیجه ی دلخواه را در پی نخواهند داشت. پس بهتر است قبل از هر اقدامی در برقراری ارتباط با مخاطب، زبان، اعتقادات و منطق او را بشناسیم و سپس وارد عمل شویم.
ملا صدرا : “خدا به قدر فهم و درک تو کوچک میشود”
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
مرد نابینا و خبرنگار
روزی مرد کوری روی پله های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد:
من کور هستم لطفا کمک کنید
روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد.
عصر آنروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است ، مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید که بر روی آن چه نوشته است؟
روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد.
مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده می شد:” امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!“
این داستان روش دیگری را می تواند به ما یاد دهد ، برای حل یک مشکل یا مسئله ممکن است راههای زیادی وجود داشته باشد ولی اغلب ما معمولا راههائی را می رویم که در آن تجربه قبلی داریم و یا بهتر می شناسیم در حالیکه ممکن است راه حلهای بهتری نیز وجود داشته باشد بهتر است در مواجهه با یک مشکل کمی تامل کنیم و راهها و گزینه های دیگر را هم بررسی کنیم مثلا ممکن است روش فروش محصول ما روش کارامدی نباشد و ما از میزان فروش خود راضی نباشیم ، آیا باید کسب و کار خود را تعطیل کنیم و به سراغ کار دیگری برویم یا اینکه استراتژی بازاریابی و فروش خود را تغییر دهیم؟
هر زمانی که یک استراتژی نتوانست کار شما را پیش ببرد سعی در تغییر استراتژی داشته باشید از نتایج آن ممکن است شگفت زده شوید
شما چقدر جرأت اصلاح دارید ؟
فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت ، استاد به او گفت که دیگر شما استاد شده ای و من چیزی ندارم که به تو بیاموزم.
شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق العاده کشید و آنرا در میدان شهر قرار داد ، مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند و غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد
استاد به او گفت: آیا میتوانی عین همان نقاشی را برایم بکشی ؟
شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد اما متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که : اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند.
استاد به شاگرد گفت:
همه انسانها قدرت انتقاد دارند ولی جرات اصلاح نه....
( این مورد در کسب و کارها نیز مصداق دارد، این اگر در کسب و کارتان و یا شغلی که هم اکنون دارید اشتباه یا خطایی انجام دادید ، قدرت آن را داشته باشید که خطای خود را جبران کنید و از دیگران انتقاد نکنید و خود را مسئول کارهای خود دانسته یا اگر به بخشی از کسب وکار انتقادی وارد دانستید باید شهامت ارائه راهکار و اصلاح ایراد مد نظر را نیز داشته باشید، رمز موفقیت در این است)
چهار قانون شادکامی و موفقیت
قانون اول: نعمت هايت را بشمار
نعمت هايي را که در زندگي داري، بشمار. چرا فقط توجهت را بر روي نداشته هايت متمرکز مي کني و فکرهايت را درهم مي ريزي؟ اين اولين قانون است. از هم اکنون کاغذ و قلمي بردار و تمام داشته هايت را که خداي مهربان، تقديمت کرده است، بنويس و به خاطر آنها، خدا را شاکر باش، نعمت شنيدن، صحبت کردن، ديدن و هر چيزي را که داري. تو چيزهاي زيادي داري. نعمت هاي تو از ظرفيتت بيشتر است و تو هرگز به آنها فکر نمي کني و از آ ها بهره نمي بري. خداوند، اين نعمت ها را که با سخاوت به تو اهدا کرده، در نظرت خيلي عادي و معمولي جلوه کرده است.
حتي اکنون، تو از نعمت هايي که مي توانند به تو سربلندي و افتخار ببخشند، برخورداري. اين ها گنجينه هايي هستند که مانند ابزاري براي ساخت، مي توانند آينده بهتر تو را پي ريزي کنند. از امروز شروع کن، ضعف هايي که شکست تو را فراهم مي آورند، فقط در فکر تو زندگي مي کنند.
فهرست نعمت هايت را دوباره مرور کن، دارايي هايت را حساب کن. تو خيلي از چيزها را داري که ديگران از آن محروم اند. روي اين قانون، خوب فکرکن.
قانون دوم: بي نظير بودنت را جار بزن
تو خودت را در قبرستان ناکامي ها و فکرهاي منفي، دفن کرده اي و همان طور که دراز کشيده اي، حتي نمي تواني شکست هايت را ببخشي و خودت را با تنفر از خويشتن و متهم سازي خود، نابود سازي و خود را در مقابل ديگران، مقصر مي داني. حالا از قبرستاني که در آن، جز ناکامي و نااميدي نيست، بيرون بيا و به خودت هر روز بگو: من گنجينه با ارزشي هستم، چون خداي يکتا من را آفريده و در دنيا يکي مانند من خلق نشده است. بي نظير بودن و نادر بودنت را جار بزن و به آن افتخار کن.
چرا به کساني که تو را خوار مي پندارند، گوش مي دهي و از همه بدتر، آنان را باور داري؟
من بي نظيرم و به خودم افتخار مي کنم. اين را با فرياد، هر روز بگو.
قانون سوم: يک کيلومتر، بيشتر از آن چه بايد راه بروي، راه برو
تنها عامل دست يابي به موفقيت، آن است که خدمتي بهتر و بيشتر از آن چه از تو انتظار مي رود، ارائه دهي. مهم نيست که وظيفه تو چيست. مطمئن ترين راه براي اين که خودت را به حد متوسط بکشاني، اين است که به اندازه وظيفه اي که برايت مشخص شده است، کار کني. به اين فکر نکن که اگر بيش از دستمزدت کار کني، به تو اجحاف شده است زيرا اگر پاداش کار تو، امروز به تو بازنگردد، فردا به طور حتم، بازخواهد گشت.
يک کيلومتر، اضافه راه برو. نگران خودت نباش، لياقت تو بيش از اين هاست، آن را به سوي خود بکش. هر خدمتي که انجام مي دهي، بي پاداش نخواهد بود و اگر پاداشت را زود دريافت نکردي، نگران مباش زيرا هرچه دير آيد، خوش آيد. تو نمي تواني موفقيت را احضار کني، تو فقط مي تواني لياقت و شايستگي آن را داشته باشي.
قانون چهارم: از نيروي انتخابت، عاقلانه استفاده کن
تو حق انتخاب داري، تو مي تواني بين شکست و نااميدي يا شادماني و کاميابي، يکي را انتخاب کني. انتخاب با توست، انتخاب، منحصر به فرد توست. تو با قدرت انتخابي که داري، مي تواني در شکلي بالاتر، دوباره متولد شوي. به خودت بنگر، به انتخاب هايي فکرکن که تاکنون کرده اي، به لحظه هايي که روي زانو افتاده اي تا فرصت انتخاب دوباره به تو داده شود. آن چه گذشته، گذشته است.
از قدرت انتخابت، عاقلانه سود ببر.
به جاي تنفر، عشق، به جاي ايستايي، پويايي، به جاي تأخير، عمل و به جاي فکرهاي منفي، فکرهاي مثبت را انتخاب کن.
حالا که چهار قانون شادکامي و موفقيت را ياد گرفتي، فراموش نکن که در هر حال آن ها را به کار ببري. ديگر به فکر گذشته نباش، از امروز، امروز لذت ببر و از فردا، فردا. تو توانايي اين را داري که شگفتي هاي عظيمي در زندگي ات به وجود آوري. پتانسيل تو نامحدود است. خودت را هميشه باور کن.
خرسوارنباشيم
چرا؟؟؟
در دنیا هیچگاه مسابقه "خرسواری" برگزار نمی شود؟!
می دانید چرا؟!
پس ازانجام تحقیقات میدانی و عملی بسیار، مشخص شد که اسبها در میدان مسابقه فقط در خط راست و مستقیم حرکت کرده و نه تنها مانع جلو رفتن و تاختن سایر اسبها به جلو نمی شوند، بلکه هرگاه سوارکار خودشان یا سایر اسبها به زمین بیفتد، تا حد امکان که بتوانند آن سوارکار سقوط کرده را لگد نمی کنند.
اما،
اما خرها وقتی در خط مسابقه قرار می گیرند، پس از استارت اصلا توجهی به جلو و ادامه مسیر مسابقه به صورت مستقیم نداشته و فقط به خر رقیب که در جناح چپ و یا راستش قرار دارد، پرداخته و تنها هدفشان این است که مانع رسیدن خر دیگر به خط پایان شوند.
حتی به این قیمت که خودشان هم به خط پایان نرسند.
امروزه از این موضوع در علم مدیریت بسیار استفاده می شود و بدین معناست که افراد ناتوان که می دانند خود به خط پایان نمی رسند، با سنگ اندازی و ایجاد مشکلات و چوب لای چرخ دیگران گذاشتن، مانع رسیدن دیگران به اهدافشان می شوند و در اصطلاح می گویند:
"فلانی، مسابقه ی خر سواری راه انداخته است".
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
درپي منطق و دليل اعمالمان باشيم
یه بار به همسرم گفتم برای من سواله که چرا تو همیشه اول سر و ته سوسیس رو با چاقو میزنی، بعد اونو داخل ماهیتابه میندازی؟!
همسرم گفت راستش خودمم علتشو نمیدونم این چیزیه که وقتی بچه بودم از مادرم یاد گرفتم.
چند هفته بعد،وقتی خانواده همسرم رو دیدم از مادرش پرسیدم چرا سر و ته سوسیس رو قبل از تفت دادن میزنه، در کمال تعجب اون هم مثل همسرم گفت که هیچوقت دلیل خاصی برای این کار نداشته و این کارو از مادرش یاد گرفته، طاقتم تموم شد و با مادربزرگ همسرم تماس گرفتم تا بفهمم واقعا چرا سر و ته سوسیس رو میزده!
وقتی قضیه رو فهمید خندید و گفت:
اون زمان، تو آشپزخونه فقط یه ماهیتابه کوچیک داشتیم و چون سوسیس داخلش جا نمیشد، مجبور بودم سر و تهش رو بزنم تا کوتاهتر شه، همین...!
بعضیامون از سبک زندگی خاص یا خط فکری ایی پیروی میکنیم، که ریشهی اونا تو اتفاقایی مثل این داستانه !
اين داستان ها در مورد بسياري از كسب وكارها نيز،وجود دارند،مثلأ خيلي از كسب وكارها علت اينكه از يك روش خاص براي توليد استفاده ميكنند را نميدانند و به صِرف اينكه بقيه ي شركت هاي فعال در اون صنعت اين كار را انجام ميدهند، آن ها نيز از بقيه پيروي ميكنند.
يا درمورد استفاده از روش هاي نوين براي بازاريابي،اكثر كسب وكارهاي سنتي ايراني به دليل اينكه صرفا از هم صنفي هاي خود تقليد ميكنند و به دنبال راهكارهاي جديد نيستند، تمايلي به استفاده از روشهاي نوين بازاريابي مثل بازاريابي اينترنتي و...ندارند و در مقابل آن، حالت تدافعي به خود ميگيرند و روش هاي سنتي و تاريخ گذشته ي خود را ادامه ميدهند.
حواسمون باشه که هیچ وقت کورکورانه از خط فکری یا نگرش خاصی پیروی نکنیم یا حداقل بعضی وقت ها از خودمون بپرسیم که روشی که در پیش گرفتیم یا آدابی که رعایت می کنیم منطقش چیه؟و هميشه در جست وجوي راه هاي نوين و جديد براي انجام كارهايمان باشيم.
با الهام از مطلب دكتر فياضي
حتما بخونید...
بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد، یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرار میداد:
حدود 1000 نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از همه استانداردهای بین المللی برخوردار بود. این زندان همه امکاناتی که باید یک زندان طبق قوانین بین المللی برای رفاه زندانیان داشته باشد را دارا بود.
این زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود و حتی امکان فرار نیز تا حدی وجود داشت.
آب و غذا و امکانات به وفور یافت میشد.
در آن از هیچیک از تکنیکهای متداول شکنجه استفاده نمیشد، اما...
اما بیشترین آمار مرگ زندانیان
در این اردوگاه گزارش شده بود.
عجیب اینکه زندانیان به مرگ طبیعی میمردند.
با این که حتی امکانات فرار وجود داشت
اما زندانیان فرار نمیکردند
بسیاری از آنها شب میخوابیدند و صبح دیگر بیدار نمیشدند.
آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خودشان و نسبت به هموطنان خودشان که مافوق آنها بودند رعایت نمیکردند،
و در عوض عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی میریختند.
دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت
و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد:
در این اردوگاه، فقط نامه هایی که حاوی خبرهای بد بود را به دست زندانیان میرساندند و نامه های مثبت و امیدبخش تحویل نمیشد.
هر روز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خودخیانت کرده اند، یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکردند را تعریف کنند.
هر کس که جاسوسی سایر زندانیان را میکرد، سیگار جایزه میگرفت.
اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود و معلوم شده بود خلافی کرده هیچ نوع تنبیهی نمیشد.
در این شرایط همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند.
تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است، چرا که:
— با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت.
— با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند.
— با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت.
و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود.
این سبک شکنجه، شکنجه خاموش نامیده میشود.
نتيجه :
اگر این روزها فقط خبرهای بد میشنويم، اگر هیچکدام به فکر عزت نفس مان نيستيم و اگر همگي در فکر زدن پنبه همدیگر هستيم،
به سندرم «شکنجه خاموش» مبتلا شده ايم.
این روزها همه خبرهای بد را فقط به گوشمان میرسانند و ما هم استقبال میکنیم ...
دلار گران شده ...
طلا گران شده ...
کار نیست ...
مدرسه ای آتش گرفت ...
دانش آموزان راهیان نور در جاده کشته شدند...
زورگیری در ملاءعام...
این روزها هیچ کس به فکر عزت نفس ما نیست!
شما چطور فکر میکنید؟ ...
ما ایرانیها دزدیم! ...
ما ایرانیها همه کارهایمان اشتباه است. ...
ما ایرانیها هیچی نیستیم! ...
ما ایرانی ها از زیر کار درمیرویم! ...
ما هیچ پیشرفتی نکردیم!...
ما ایرانیها هیچ هنری نداریم!
ما ایرانیها آدمِ حسابی نداریم!
ما ایرانیها هر عیبی که یک انسان میتواند داشته باشد داریم! ...
توی همین محیطای مجازی چقدر بادلیل و بی دلیل به خودمان بد میگوییم و لذت میبریم.
به خودمان فحش میدهیم و کیف می کنیم و میخندیم.
اقوام مختلف ایرانی را مسخره می کنیم و همه با هم کل ایران را ! ...
بزرگان علمی٬ هنری٬ ادبی و دینی کشور خودمان را وسیله خنده و تفریح کرده ایم و هیچکس هم نباید فکر کند اینها نقشه است.
این همان جنگ نرم است.
این روزها همه در فکر زیرآب زدن بقیه هستند، شما چطور؟
این روزها همه احساس می کنند در زندانی بدون دیوار دوران بی پایان محکومیت خود را می گذرانند، شما چطور؟
این روزها همه شبیه زندانیان جنگ آمریکا و کره منتظر مرگ خاموش هستند٬ شما چطور؟
بیاییم از خواندن و شنیدن اخبار منفی فاصله بگیریم و تا میتوانیم به خود و اطرافیانمان امید بدهیم، (((احترام))) بگذاریم و در هرشرایطی شاد زندگی کنیم.
با انتشار این مطلب در حفظ و ارتقاء سطح بهداشت روانی جامعه سهیم باشیم...
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
«مصرف مداوم روغن حیوانی :
سبب، افزایش طول عمر،می شود»
دکتر محمد عزیزخانی در گفت و گو با خبرنگار ایرنا مرکز استان تهران افزود:
تحقیقات نشان مى دهد روغن حیوانى داراى خواص بى شمارى از جمله: استخوان سازی، کاهش غلظت خون، کاهش چربى هاى زاید شکم، شادابى و سفیدى پوست، و سمّ زدایى از بدن است. وى افزود: تغذیه سلول هاى عضله قلب از اسیدهاى چربى است که تنها در روغن حیوانى،به وفور، یافت مى شود.
مدیر کلینیک طب ایرانى گفت: همچنین، یکى از بهترین درمان هاى چاقی، مصرف مداوم روغن حیوانى با غذا است.
عزیزخانى تاکید کرد: روغن حیوانى بهتر است به جاى روغن نباتى و روغن مایع مصرف شود؛
زیرا روغن نباتى یا روغن هاى هیدروژنه جامد، سبب افزایش کلسترول و ترى گلیسیرید شده و در عروق بدن و قلب رسوب مى کند.
وى افزود: مواد رنگ بر و مواد نگهدارنده افزوده شده به روغن نباتی، داراى ترکیبات شیمیایى مضر و خطرناکى هستند.
عزیزخانى گفت: روغن هاى مایع نیز تفاوت چندانى با روغن نباتى ندارند و على رغم تبلیغات کارخانه هاى سازنده آن،و برخى پزشکان،درعمل شاهد هستیم که مصرف روغن مایع، سبب افزایش کلسترول و ترى گلیسیرید مى شود. وى افزود: مصرف کره گیاهى و مارگارین نیز در رسوب کلسترول در عروق و بیمارى هاى ایسکمیک قلب ( بیمارى هایى که قلب در آن حالت کم خون است اما هنوز کاملا از کار نیافتده)، نقش موثرى دارد و از عوامل بروز سکته قلبى است.»