| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
اسباب بازی که در پنج سالگی خراب شد و کلی غصه اش را خوردیم، در ده سالگی دیگر اصلا مهم نیست.
نمره امتحانی که در دبیرستان کم شدیم و آنقدر به خاطرش اشک ریختیم و روزگارمان را تلخ کرد در دوران دانشگاه هیچ اهمیتی ندارد و کلا فراموش شده است.
آدمی که در اولین سال دانشگاه آنقدر به خاطرش غصه خوردیم و اشک ریختیم و بعد فهمیدیم ارزشش را نداشته و دنیایمان ویران شد، در سی سالگی تبدیل به غباری از یک خاطره دور دور دور شده که حتی ناراحتمان هم نمیکند....
و چکی که برای پاس کردنش در سی سالگی آنقدر استرس و بی خوابی کشیدیم، در چهل سالگی یک کاغذ پاره بی ارزش و فراموش شده است.
پس یقین داشته باش که مشکل امروزت، اینقدرها هم که فکر میکنی بزرگ نیست، این یکی هم حل می شود، میگذرد و تمام میشود، غصه خوردن برای این یکی هم همان قدر احمقانه است که در سی سالگی برای خراب شدن عروسک پنج سالگی ات غصه بخوری!!!!!
همه مشکلات،همان عروسک پنج سالگی هستند.
بفرستید برای عشقتون
به ٢۵ زبان دنيا
افغانی : صدقه توشونم
انگلیسی : ای لاو یو
ایتالیایی : تی آمو
اسپانیایی : تی کویرو
آلمانی : ایش لیبه دیش
البانی : ته ته دوه
ترکی : سنی سویوروم
پرتغالی : او ته امو
چینی : وو آ نی نی
چکی : میلو جی ته
روسی : یاتبیا لیو بلیو
ژاپنی : آیشیتریو
سوئدی : یاگ السکار دای
صربستانی : ولیم ته
عربی : انا یحبک
فارسی : دوست دارم
فرانسوی : ژ ت آیمه
فیلیپینی : ماهال کیتا
کره ای : سارانگ هیو
لهستانی : کوهام چو
مجارستانی : سر تلک
ویتنامی : آن یه و ام
یونانی : سغه پو
یوگسلاوی : یا ته وولیم
گرجی : شن توی می قرص
سربازان از پیروزی در جنگ ناامید بودند.
فرمانده به آنها گفت:
سکه را بالا می اندازم، اگر شیر شد پیروز می شویم و اگر خط شود شکست می خوریم.
سکه شیر آمد و شادی سربازان به هوا برخاست!
آنها به جنگ رفتند و بر دشمن پیروز شدند.
فردای آن روز فرمانده سکه را به آنها نشان داد، هر دو طرف سکه شیر بود!
امید در زندگی معجزه می کند.
زندگی خود را مکتوب کنید
از روی کاغذ زندگی کنید
هر شب بنویسید
هر صبح بنویسید
نوشتن اعجاز می کند
باور کنید
خداوند به قلم و هر آنچه می نویسید قسم خورده است
هدفی را که بنویسید خلق می کنید
آرزوهای خود را بنویسید تا محقق شود
وقتی اهدافتان را می نویسید
از جایی که باور نمی کنید
و به حساب نمی آورید محقق می شود.
اول نوشتن هدف و دوم فقط تلاش...
ﺗﻤﺎﻡ ﻭﻗﺎﯾﻊ ﺭﻭﺯﺍﻧﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻧﮑﻦ...
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
ﺑﺎﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺗﻮﺳﺖ ﺑﺤﺚ ﻧﮑﻦ فقط به او گوش کن...
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
خودت را با کسی مقایسه نکن...
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍهی
کمک کن ؛ تو توانایی !
شاید همه توانایی روحی و جسمی برای یاری کردن ندارند...
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍهی
با همه بی هیچ چشم داشتی ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺵ...
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺭﯾﺰﯼ ﮐﻦ ، هدف داشته باش...
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
ﺳﺮﺕ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﻮﺩﺕ ﮔﺮﻡ ﺑﺎﺷﺪ .
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
ﺑﻪ ﮐﺴﯽ وابسته نباش .
ﻋﺎﺷﻖ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣﺎﻧﺪ.
وقتی که از قدرت راز آگاه می شوید و از آن استفاده می کنید به همه سوالات تان پاسخ داده خواهد شد. وقتی که از قانون جذب درک عمیقتری پیدا می کنید می توانید سوال کردن را برای خود به عادت تبدیل کنید.
وقتی به این کار مبادرت ورزید به همه پرسش های خود پاسخ خواهید یافت. اگر در پی پاسخی برای سوالی در مورد زندگی خود هستید، بپرسید. باور کنید که پاسخ آن را دریافت خواهید کرد.
حقیقت این است که کاینات در تمام مدت زندگی به شما پاسخ داده است. اما تا موقعی که آگاه نباشید نمی توانید جواب خود را دریافت کنید. باید به آنچه در اطرافتان می گذرد آگاه باشید تا بتوانید در هر لحظه از روز به پاسخ های خود برسید.
پاسخ ها به روش های گوناگون و نامحدود به دست شما می رسند. ممکن است به صورت عنوان روزنامه باشد که توجه شما را به خود جلب کند. یا در لابلای حرف های کسی گنجانده باشد یا در میان ترانه ای باشد که از رادیو پخش می شود، یا صرفا به صورت الهام جلوه گر شود.
راندا برن
یادتان باشد وقتی مشکلی را به شما نشان میدهند، به این معنا است که شما توانایی حل آن را دارید!
اگر این توانایی را نداشته باشید، آن مشکل پیش نمیآید.
اگر بر فرض:
پول ندارید!
سلامتیتان در خطر است!
با همسرتان مشکل دارید!
با بچههایتان مشکل دارید!
ویا هر مشکل دیگر...!
بدانید که زمان "رویارویی" با آن مشکل فرا رسیده و بدانید که "میتوانید حلش کنید".
همه مشکلات قابل حلاند.
میلیونها انسان همین الآن دارند حلش میکنند.
میلیاردها انسان هم در آینده حلش خواهند کرد و شما میتوانید جزء یکی از آنهایی باشید که این مشکل را حل کردهاند.
همه مسائل قابل حلاند. فقط باید قیمتشان را بدهید:
بعضی وقتها قیمت آنها یک مقدار سکوت است
یا یک مقدار مشورت
یا یا کمی صبر و حوصله
و یا حتی کمی جرئت.
باید ببینید در آن لحظه چهکار باید بکنید:
حوصله کنید یا اقدامی انجام دهید؟
بههرحال چه صبر و سکوت و حوصله و اقدام، در نهایت باید کاری بکنید.
پس بگردید و آن کار را پیدا کنید.
ولی باز هم یادآوری میکنم:
"صبوری" یکی از راهحلها است.
پدر ثروتمندم هميشه مي گفت: "بدون داشتن استقلال مالي ، هرگز طعم آزادي
حقيقتي را نخواهي چشيد. آزادي شايد رايگان به نظر برسد، اما بهايي نيز دارد." اين
كتاب به افرادي تقديم م يشود كه حاضرند بهاي آن را پرداخت كنند.
به نحوه پاسخگویی منشی تان به مشتریان و تماس ها دقت بیشتری بکنید... برخی از منشی ها سد بزرگی برای دسترسی فرصت ها به مدیران هستند.
امروز یکبار دیگر و با دقت بیشتری به نحوه پاسخگویی و ارتباط منشی تان با مشتریان توجه کنید. آیا می دانستید بسیاری از ناکامی ها و شکست ها از بی تفاوتی و پاسخگویی غیر حرفه ای اولین فردی است که به تلفن های شرکت پاسخ می دهد.
یکی از بزرگترین سدهایی که هر کدام از ما در برخی سازمان ها و شرکت ها گرفتارش می شویم اولین فردی است که تلفن را پاسخ می دهد.
ممکن است فرصت طلایی در شرکت را بزند ولی با یک سربه هوایی و بی تفاوتی منشی به یک تهدید تبدیل شود و این فرصت در اختیار شرکت رقیب قرار گیرد.
این پیام یک پیام جدی به شما مدیران است؛ منشی خود را مسئولیت پذیر انتخاب کنید و نسبت به اهمیت مشتری و ارتباطات، او را توجیه کنید و برای ارتباط مناسب با مشتریان آموزشش دهید.
این پیامی که امروز ارایه شد، مربوط به برخی از منشی ها می باشد که شاید هر یک از ما در ارتباط تلفنی و حضوری با ایشان برخورد داشتیم و شیوه پاسخگویی تلخ ایشان را تجربه کردیم؛ در این میان بسیاری از منشی های شرکت های بزرگ آموزش دیده و نسبت به اهمیت هریک از تماس ها و ارتباطات به شرکت توجیه هستند. (لطفا موجب کدورت نشود.)
تحقیقات روانشناسی نشان داده که وقتی انسان هیجان زده میشود...
(چه مثبت و چه منفی، چه عاشق و چه عصبانی، پر از خشم و نفرت و يا محبت افراطی و ... )
عقل و خِرد او «به یک سوم، افت پیدا میکند» ! ! !
يعني اگر ما ۱۸۰ درجه IQ "ضریب هوشی" داشته باشیم و جزو نوابغ باشیم، وقتی هیجانزده شویم، ضریب هوشی مان به ۶۰ میرسد که نُرمالِ ضریب هوشی، ۱۰۰ است...
یعنی مثل یک آدم عقبمانده تصمیم میگیریم !
خونسردی، آرامش و متانت و تصميم نگرفتن در لحظه های خشم و عصبانيت و يا عشق زياد...
راهِ درست زندگی کردن و موفق و خوشبخت شدن است.
مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چند ملیتی درآمد. در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس گرفت و فریاد زد: «یک فنجان قهوه برای من بیاورید.»
صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با کی داری حرف می زنی؟»
کارمند تازه وارد گفت: «نه»
آن طرف گفت: «من مدیر اجرایی شرکت هستم، احمق»
مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: «و تو میدانی با کی حرف میزنی، بیچاره.»
مدیر اجرایی گفت: «نه»
کارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشت.
در کشور ژاپن مرد ثروتمندی زندگی میکرد که از درد چشم، خواب به چشمش نمی آمد. وی برای مداوای چشم دردش انواع داروها را مصرف کرد اما نتیجه چندانی نگرفت.
پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان متعدد، درمان درد خود را مراجعه به یک راهب مقدس و شناخته شده میبیند.
او به آن راهب مراجعه میکند و راهب پس از معاینه به او پیشنهاد میدهد که برای مدتی به هیچ رنگی به جز رنگ سبز نگاه نکند.
وی پس از بازگشت از نزد راهب، به تمام مستخدم های خود دستور میدهد با خرید قوطی های رنگ سبز، تمام خانه را به رنگ سبز رنگ آمیزی کنند و همینطور تمام وسایل خانه را به رنگ سبز درآوردند. پس از مدتی، رنگ ماشین، لباس اعضای خانواده، روپوش مستخدمان و هرآنچه را به چشم می آمد به رنگ سبز تغییر میدهد و البته چشم دردش هم تسکین می یابد.
مرد ثروتمند برای تشکر از راهب، او را به منزلش دعوت میکند. راهب نیز که با لباس نارنجی رنگ به منزل او وارد شده بود، متوجه میشود که باید لباسش را عوض کرده و خرقه ای به رنگ سبز به تن کند.
او نیز چنین کرده و وقتی به محضر بیمارش میرسد، از او میپرسد آیا چشم دردش تسکین یافته؟
مرد ثروتمند نیز تشکر کرده و میگوید: "بله؛ اما این گران ترین درمانی بود که تا به امروز انجام داده بودم."
راهب میگوید:
"اتفاقا این ارزان ترین تجویزی بود که تا به امروز انجام داده بودم"
شما کافی بود به جای هزینه های بسیار برای سبز کردن دنیای اطرافتان، فقط یک عینک با شیشه سبز تهیه میکردید.
نتیجه: برای تغییر دنیا، کافیست بینش و دیدگاه خودمان را تغییر دهیم.
در خیلی از مشاغل اخلاق و یا نبود آن را می تواند مشاهده کرد.پزشکان طمع کاری که جراحی های غیر ضروری را انجام می دهند.حقوق دانانی که واقعیت را کتمان می کنند.والدین و کودکانی که دروغ هایی مصلحت آمیز می گویند.حسابداران و منشی هایی که گزارش های اشتباه ارایه می دهند.
هنگامی که ما سر مردم اطراف مان کلاه می گذاریم،در واقع بیشتر از همه کلاه سر خودمان می رود.کامیابی مستلزم مسیولیت پذیری است.ما نمی توانیم در عین این که به تخریب ارزش ها و نهادهای اجتماعی می پردازیم،صنعت وزیر ساختی را هم بنا کنیم.
پیامدهای در پیش نگرفتن رفتارهای اخلاقی و رفتارهای قانونی مثل هم است.بعضی از افراد هیچ وقت نمی توانند اخلاقی باشند.آن ها فکر می کنند که راه آسانی را در پیش گرفته اند.اما واقعیت این است که راه آن ها سخت تر شده است.اگر شما کار شایسته برای مراجع خود انجام نداده باشید آیا می توانید با او روبرو شوید؟آیا می توانید با بچه هایتان بدرفتاری کنید و آنگاه به خود بالیده احساس خوبی داشته باشید؟اگر نتوانید،پس رفتارتان غیر اخلاقی بوده است.
احساس رضایت و افتخار به خود موجب می شود که شخص از راه به بیراهه نرود
طمع
ترس
زور
فشار برای انجام کاری نمی تواند توجیه کننده عمل غیر اخلاقی باشد.خوب تربیت شدن معادل معمولی تربیت شدن نیست.
شما در موقعیت های زیر چه کاری انجام می دهید؟
۱-شما می دانید که کرایه تاکسی از فرودگاه تا خانه ۴۶ دلار است.شما قبلا همین مبلغ را پرداخت کرده ایدو می دانید که همین مبلغ درست است.اما اگر راننده ی تاکسی ازشما ۲۲ دلار بخواهد،شما چه کاری انجام خواهید داد؟
۲-شما در رستوران سفارش چهار نوع غذا را می دهید و پیش خدمت آن ها را برایتان می آورد،اما به اشتباه سه تای آن ها را در صورت حساب می نویسد.شما چه کاری انجام خواهید داد؟
۳-دوست شما به بیماری سختی مبتلا شده است و شما کارگزار بیمه هستید.برای درمان دوست تان صد هزار دلار لازم است.هیچ کسی نمی داند و نخواهد توانست بفهمد که دوست تان مرده است.آیا شما حاضرخواهید بود برای او بیمه نامه ی ساختگی بسازید؟
شما نمی توانید در رابطه با اخلاقیات،قانون وضع کنید.تحت شرایط بالا به فرزندان خود چه توصیه ای می کنید؟آیا رفتار خودتان در همین شرایط با توصیه هایی که به فرزندانتان کرده اید،هم خوانی دارند؟ما درست پس از تولد به یادگیری اخلاقیات می پردازیم و این کار تا آخر عمر ادامه می یابد.آیا می توانیم رفتار اخلاقی را تغییر دهیم؟بلی،لازم است که تربیت اخلاقی داشته باشیم.
اگر ما پژوهشی را انجام دهیم و از مردم بپرسیم که((آیا شما خوب هستید؟))بیشتر آن ها پاسخ خواهند داد:((بلی))اگر از آن ها پرسیده شود ((چه چیزی شما را خوب می سازد؟))پاسخ خواهند داد:
من اهل تقلب نیستم پس خوب هستم
من دروغ نمی گویم و همین کار باعث می شود من خوب باشم.
من دزد نیستم،پس خوب هستم
اگر شما به پاسخ های قبل خوب بنگرید خواهید دید که استحکام زیادی در هیچ کدام از آن ها نیست.فقط به این گفته فکر کنید که((من تقلب نمی کنم))خوب این حرف فقط به این معنا است که شخص تقلب نمی کندو شخصی که می گوید دروغ نمی گوید و یا دزدی نمی کند،این حرف ها فقط به این معنا هستند که آن ها دزد ویا دروغگو نیستند.اما این حرف ها به این معنا نیستند که آن شخص خوب هستند.یک فرد وقتی خوب است که واقعا کارهای خوبی انجام دهد تا کارهای بد،یک شخص ارزشمندی فردی است که دارای ویژگی هایی چون جوانمردی،همدردی،شجاعت،درستکاری،همدلی،وفاداری وادب است.چه عاملی موجب می شود که شخصی با یک چنین خصلت هایی خوب باشد؟به این خاطر است که انسان هایی وجود دارند که مستقل هستند،برای عدالت قیام می کنند،به نیازمندها کمک می کنند،زندگی را برای خود و اطرافیان خوشایند می سازند.برای تشخیص دادن اشکال متنوع((خوبی))ما نیاز به معیارهایی داریم.معیارها می توانند اخلاقی یا منطقی و یا هر دو باشند.معیارهای اخلاقی به درست ها و نادرست ها می پردازند وقسمت های مبهمی را تعیین می کنند که خوب و خیلی خوب و یا بد یا خیلی بد را مشخص سازند.
در تمام جوامع فسادهای اخلاقی و بی عدالتی های بزرگ تبدیل به فاجعه می شوند.طمع کاران و خودپسندهایی که در جست و جوی لذات غیر اخلاقی هستند بایستی به وسیله ی کسانی که به ارزش های اخلاقی پای بندند،متوقف شوند.ما در فرآیند تحولات و تغییرها به بیراهه رفته ایم.
هرجامعه ای که از ارزش های خود دست بکشد با فاجعه ای روبرو خواهد شد،از این رو همه ی شکست های تاریخی به گونه ای شکست های اخلاقی بوده اند.
بیش از نیم قرن پیش،آمریکا در بحران بزرگی گیر کرده بود.یک سوم از ثروت ملی مردم ظرف چند ماه از بین رفت.تولید کارخانه ها ۷۷درصد کاهش پیدا کرد.یک چهارم نیروی کار بیکار بودند.بیشتر شهرها نمی توانستند مدارس را بازنگه دارند.بیست درصد کودکان مدرسه ی نیویورک دچار سو تغذیه شده بودندو ۳۴ میلیون مرد،زن و کودک بدون هیچ گونه درآمدی زندگی می کردند.
با این وجود در نهایت سختی ها و گرسنگی ها،فرانکلین روزولت در یک پیام رادیویی به مردم گفت:((خدایا تو را سپاسگزارم که مشکلات ما فقط چیزهای مادی است))
جان مینارد کینز، اقتصاددان و متفکر برجستهی قرن بیستم می گوید: «هنگامی که انباشت ثروت دیگر اهمیت اجتماعی بالایی نداشته باشد، تغییرات بزرگی در قواعد اخلاقی روی خواهد داد.»
ترامپ ۳/۷ میلیارد دلار دارایی دارد، اما عجیب است که وقتی با ۱۰،۰۰۰ دلار در ماه میتوان زندگی خیلی خوبی در آمریکا داشت پولهای افرادی مثل ترامپ به چه دردشان میخورد و چرا زندگیشان را وقف فعالیتی معنیدار مثل شناخت علمی از جهان یا کمک به دیگران یا آفرینش هنری نمیکنند؟
پاسخ ساده است: در شخصیت ترامپ جنبههای معنوی-فکری رشد چندانی نیافته است. برای آدمهایی مثل او پول و سلطه داشتن و مشهور بودن نزد عوام مهمترین چیز است. شاید بگویید ولی بیل گیتس که نابغهی کامپیوتر است! کسی که این را میگوید با علم کامپیوتر آشنایی کافی ندارد.
خیلی از اساتید دانشگاهی برجستهی کامپیوتر علاقهای به ورود به بازار ندارند، چون علاقهشان ثروتمند بودن و تحسین شدن توسط عوام نیست. برای مثال، وقتی پروفسور Donald Knuth، نرمافزار ارزشمند TeX را ساخت آن را رایگان عرضه نمود. او کتابها و مقالات اثرگذارش را مینویسد، خانواده و دوستانش را دارد، متخصصین بسیاری تربیت نموده، حقوق مادی مناسبی دریافت میکند، و از زندگی لذت میبرد. برای Knuth اهمیتی ندارد چند صد میلیون آدم نادان اسم او را بدانند، یا او را بهخاطر داشتن پول زیاد تحسین کنند.
به طور کلی روند قانون جذب از سه مرحله تشکیل میشود.
تجسم: برای تجسم باید از ذهن خود استفاده کنید. تجسم شفاف خواسته، که الان از آن شماست و با آن کاری انجام میدهید و از داشتن آن لذت میبرید، انگار همین حالا خواستهاتان را دریافت کرده اید.
احساس: همراه با تجسم باید احساس فوقالعادهای در مورد خواستهاتان داشته باشید، یک نوع احساس شور و شوق همراه با لذت (عشق) . بدین ترتیب فرکانس ارتعاشی ایجاد میکنید که خواسته تان را مانند آهنربا جذب مینمایید.
دریافت: وقتی با ارتعاش خواسته تان هماهنگ باشید بدین ترتیب قانون جذب از طریق نیرویی طبیعی، مرئی و نامرئی کار میکند تا انسان را از طریق شرایط و رویدادها به خواستهاش برساند.
من دست به هر حرکتی بزنم می توانم موفق شوم
من می توانم موفق شوم.
چون بخودم ایمان دارم. به دانسته هایم ایمان دارم. به توانائیهایم ایمان دارم .به قدرت فکری خود ایمان دارم. در درون من انقلاب عظیمی جاری شده است.
من قادر به حل تمام مشکلاتم هستم. تمام وجودم را انرژی مثبت فراگرفته است. من لبریز از شادی ️و نشاط هستم.
من همیشه لبخندی بر لب دارم.
به دلایل مختلفی ما ممکن است نیاز پیدا کنیم که ابعاد عکسی را بزرگتر کنیم. مثلا تصور کنید که برای مقاله خود یک عکس مناسب یافتهاید، منتها عکس خیلی کوچک است و برای درج مناسب نیست. یا تصور کنید که عکسهای خیلی قدیمی دارید و میخواهید، آنها را بزرگ کنید.
گرچه برنامههایی برای بزرگ کردن عکسها با افت کم کیفیت و پیکسلی نشدن، وجود دارند، اما هیچ یک از آنها معجزه نمیکنند.
خب، همین جا مناسب است گریزی بزنیم به سریالها و فیلمهای پلیسی. حتما دیدهاید که در سکانسهای متعددی، مواردی پیش میآید که پلیسها و کارآگاهان، عکس کمکیفیت یا تصویر یک وبکم را خیلی بزرگ میکنند و به یک عکس خیلی واضح میرسند.
تا حالا چنین کاری، در حد همان غلوهای داستانی، تصور میشد، اما شاید کار جدید گوگل، تا حدی ما را به این آرزو نزدیک کند.
گوگل یک فناوری یادگیری ماشینی جدید به نام RAISR خلق کرده است که مخفف افزایش وضوح سریع و صحیح تصاویر است.
الگوریتمهای فعلی افزایش اندازه عکسها، خیلی ساده هستند که در آن جزئیات عکس بزرگ شده با توجه به پیکسلهای اطراف، درست میشوند. تقریبا همه این الگوریتمها، منجر به ایجاد یک عکس محو یا اصطلاحا blurry میشوند.
اما RAISR مکانیسم جداگانهای دارد. در گام اول ده هزار عکس به این الگرویتم ارائه شد. نیمی از این عکسها کمکیفیت و نیمی هم وضوح بالا داشتند.
الگوریتمها این عکسها را با هم مقایسه کرد و توانست فیلترهایی ایجاد کند که با تقریب خوبی، بتوانند عکسها را بزرگ کنند.
گوگل امیدوار است که RAISR بتواند عکسهای گرفته شده با دوربینهای گوشیهای موبایل ارزانقیمت با RAISR بتوانند به سادگی بزرگ بشوند، طوری که وقتی کاربران برای زوم کردن روی آنها پینچ میکنند، دلزده نشوند. حتی از این کار میتوان برای کاهش مصرف پنهای باند استفاده کرد و در مواردی از عکسهای کوچکتر استفاده کرد تا در سوی کاربر با استفاده از RAISR در صورت نیاز، اندازهشان بزرگ شود.
شما چیزی را دارید و از آن لذت نمیبرید کافیست آن را از شما بگیرند و دوباره تقدیمتان کنند
بعضی شرکتها از همین حربه برای رضایت مشتریانشان استفاده میکنند!
قانون جذب یکی از سلسله قوانینی است که بر زندگی ما جاری میباشد ولی بسیاری ازما از آن بیخبریم. همانند قانون جاذبه زمین که تا قبل از آنکه نیوتن آنرا کشف کند هیچ کس از آن خبری نداشت اما آن قانون به قوت خود بر طبیعت جاری بود. قانون جذب بر زندگی ما جاری و ساری است چه بدانیم و چه ندانیم، ما از آن استفاده میکنیم به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه ولی چه بهتر که آنرا بشناسیم و اهداف خود را طبق این قانون برنامهریزی کنیم.
پیشینیان ما از این قانون در زندگی خود استفاده میکردهاند بدون آنکه از آن خبری داشته باشند و به صورت ناخودآگاه خواستههای خود را برآورده شده میدیدند پس ما هم میتوانیم به راحتی از این قانون در زندگی خود کمک بگیریم.
قانون جذب میگوید : هر فکر و نیتی که ما در ذهن و دلمان میگذرانیم دارای انرژی است پس ما با فکر کردن و نیت کردن در ذهن و دل، یک پرتو انرژی به کائنات ساطع مینماییم که آن انرژی به صورت تجسم یافته به ما بازخواهد گشت و ما در واقع شکل تجسم یافته و مادی آن انرژی (فکر و نیت) را جذب میکنیم.
به عبارت ساده تر:
هرآنچه که ما تصور کنیم، آنرا تجسم یاقته (به شکل مادی) خواهیم داشت یا به عبارت دیگر( تصورات ذهنی ما=عینیت یافتن ذهنیات به شکل مادی)
و یا هر آنچه که در مورد آن فکر میکنیم، آنرا به زندگی خود وارد خواهیم کرد؛ در نتیجه ی تمرکز بیشتر، ورود آن به زندگی قطعیترخواهد بود.
اما کیفیت شکل تجسم یافتۀ آنچه که ما تصورش را کرده بودیم بستگی به شدت تمرکز و توجه ما به نیت و خواسته مان دارد. به عنوان مثال اگر ما خواهان یک عدد دوچرخه هستیم، بسته به میزان توجه ما به خواسته مان، یعنی در طول روز دنبال آن بودن و پی آنرا از دوست و آشنا گرفتن، خریدن آن، شکل آنرا ترسیم کردن و خیابانها را با آن دور زدن و تمیز کردن آن و … آنرا به شکل بهتر و کاملتر – یا حتی سریعتر – جذب میکنیم.
چگونه جذب کنیم؟
۱ – دقیقا بدانیم چه میخواهیم (با جزئیات و مختصات).
۲ – از کائنات خواستۀ خود را بخواهیم.
۳ – چنان رفتار کنیم که گویا هم اکنون و مدتی است که این خواسته برآورده شده است.
۴ – آمادۀ دریافت خواستۀ خود باشیم و خواسته را بحال خود رها کنیم (وابسته نشویم).
چه چیزهایی در روند قانون جذب تاثیرگذارند؟
۱ – اعتقاد کامل به قانون جذب و قدرت فکر : به این معنا که هر چقدر اعتقاد ما به این قانون عمیق تر و شدیدتر باشد، روند نیل به اهداف و خواستهها سریعتر و با کیفیتتر بوده و باعث برانگیختن کمک کائنات خواهیم شد.
۲ – اعتقاد به اینکه در این هستی هرشخصی و هرچیزی در روند نیل به اهداف و خواستهها به کمک ما خواهند آمد : این مسئله خیلی مهم است. وقتی ما بدانیم که از لحظهای که از رختخواب بیرون میاییم تمام هستی منتظر ارادۀ ماست تا به کمکمان بیاید، خیلی بهتر جذب میکنیم. اصلا باید مطمئن باشیم که تمام کائنات دوست دارند که ما به خواستۀ مثبتمان برسیم. هیچ چیزی و هیچ شخصی و هیچ جریانی نیست که در جهت مخالف ما حرکت کند. مخالفتهای سطحی هم در جریان موافق ما هستند.
۳ – نیت و هدف ما باید مثبت و در جهتی باشد که به ضرر کائنات نباشدیعنی افکار مثبت داشته باشیم : این قسمت نیاز به توضیح خاصی ندارد ولی برای مثال ما به ندرت خواستۀ دزدی بانک سر کوچه را با کمک قانون جذب طلب میکنیم!
۴ – خالق کائنات را فراموش نکنیم : بعضی اوقات ما به شدت مطمئنیم که فقط و فقط باید به خواستهای که مد نظرمان بوده برسیم اما میبینیم که خواستۀ خود را به نوعی دیگر دریافت نمودهایم. مثلا به جای دوچرخه سه چرخه گیرمان آمد و یا یک موتورسیکلت که این قضیه به صلاح ما شکل خواهد گرفت ( تشخیص خالق کائنات و این که او بهتر از هرکسی خیر و شر ما را میداند را بپذیریم)
دوران عقب ماندگی ملت ما
زمانی آغاز شد که
جای اندیشیدن را تقلید
جای تلاش و کوشش را دعا
جای اراده برای رفتن را قسمت
و جای تصمیم عقلانی را استخاره گرفت
به این نتیجه رسیدهام که وقتی حال آدم بد است این حرامزاده فقط حال آدم را بدتر میکند. یک مشت چهرهٔ خالی از روح که پشت سر هم میآیند و میروند و تمامی هم ندارند. احمق پشت احمق، احمقهایی که بعضاً مشهور هم هستند !
آقای بابک بختیاری متولد ۱۳۵۷ اهل تهران موسس و صاحب امتیاز فروشگاه های زنجیره ای آیس پک و مدیر عامل شرکت آیس پک ایرانیان.
این مجموعه کمتر از دو سال توانست ۱۳۰ فروشگاه در داخل و خارج از ایران ایجاد نماید که در مقایسه با سیستم های بزرگ و معروف زنجیره ای دنیا نظیر مک دونالد، استار باکس، کینگ برگر و غیره قابل توجه و بلکه بسیار موفق تر عمل نموده است.
او دوران دبيرستان را در مدرسه موسيبنجعفر (ع) تهران به پايان رساند. همان سال در رشته عمران وارد دانشگاه شد، اما بعدها به دليل مشغله فراوان پس از اتمام 110 واحد درسي ترك تحصيل كرد و مدرك فوقديپلم گرفت.
ایشان دم در خانه بساط فروش نوشابه و کیک پهن کرده است. مسافر کشی هم کرده. خودش میگوید: انسان به صورت مقطعی کارهایی انجام میدهد که به سرمایه ای برسد، بعد وضعیتش را تغییر میدهد.
بختیاری میگوید:تقریباً سال دوم راهنمایی در ساختمانی ساکن بودیم که تعداد زیادی خانواده در آن بود. در آن دوران بروشوری چاپ و اعلام کردم ساندویچ هایی با قیمت مناسب می فروشیم. همسایهها زنگ میزدند و سفارش میدادند، در حالیکه اصلاً نمیدانستند رستورانی در کار نیست. با یک بروشور و خط تلفن ساندویچ میفروختم.
پس از مذاكره با مديران سه مدرسه توانستم بوفهاي را براي مدت يك سال تحصيلي اجاره كنم و با سرمايه بسيار اندك، سه يخچال دست دوم و كهنه ، بوفه اين مدرسهها را راهاندازي كردم.
سپس به خريد و فروش لوازم دست دوم روي آوردم ، به طوري كه از طريق آگهيهاي روزنامه لوازم دست دوم خريداري كرده و در طبقه دوم خانه رنگ ميكردم و پس از آن وارد بازار ميكردم.
سپس مركز ميزهاي كامپيوتر رادر خيابان ولي عصر با همكاري يك شريك راه انداختم. در ظرف مدت كوتاهي دو شعبه از مركز ميزهاي كامپيوتري را ايجاد كردم ؛ اما به دليل بيتجربگي و عجله داشتن براي پيشرفت در اثر سهلانگاري در برخورد با شريكم دچار مشكل شده و ورشكست شدم.
تصمیم گرفتم برای بدست آوردن سرمایه یک ماشین پیکان بخرم و در مسیر رفت و برگشت مسافر کشی کنم.
از مسافر کشی خسته شده بودم ، بنا براین شغلم را تغییر دادم . مغازه ای در هروی پیدا کردم . برای آن خیلی رویا داشتم و میدیدم که قرار است صاحب رستوران بشوم .
با آنکه پیکان را فروختم ، دو میلیون کم بود ، با یکی از اقوام شریک شدم و رستوران را راه اندازی کردیم . باید یک سری دستگاه و لوازم دیگر میخریدیم ، که همین مسئله به کشیدن چک یک ماهه منجر شد . از آن پس هر چه در آمد داشتیم بابت بدهی میدادیم .و در عمل پولی در صندوق برای خرید مواد اولیه غذایی نمی ماند . در نتیجه کار رستوران هم موفق نبود.
از آنجا بود كه تنها راه را در پرورش يك فكر خلاقانه و كسب و كاري جديد ديدم.
از دوران كودكي بستنيها را با هم زدن رقيق مي كردم و با موز يا اسمارتيز هم ميزدم و ميخوردم خيلي از اين كار لذت ميبردم.
لذا تصميم گرفتم اين كار را در مقياس بزرگ عملي كنم. به اين فكر افتادم كه يك بستني متفاوت براي مردم عرضه كنم.
فكر متفاوت بودن از ذهنم بيرون نميرفت.
تصميم گرفتم بستني بسازم رقيقتر، حاوي ميوه كه با بستهبندي كردن آن از طريق ني بشود آن را نوشيد.
پس از شكلگيري اين ايده در ذهنم نمونههاي اوليه آن را آماده كردم و براي امتحان به اعضاي فاميل و آشنايان دادم و ايده با استقبال خوبي روبهرو شد. تصميم گرفتم ايده خود را عملي كنم و آماده راهاندازي اولين شعبه آيس پك شدم.
از همان روز نخست چشمانداز جهاني شدن محصول را در ذهنم ميپروراندم. به همين منظور روي تابلوي اولين مغازه خود نوشتم آيس پك شعبه مركزي و بعد از سنجش توان بالقوه بازار در مكانهاي ديگر شعبات دوم و سوم و ... را راهاندازي كردم.
اكنون بالغ بر 120 شعبه در ايران و 10 شعبه در كويت، مالزي، دبي و هند در حال فعاليت ميباشد.
ایشان معتقدند زمانی که شکست می خورید و به مشکلات نگاه می کنید، دیگر نمی توانید بلند شوید، خودتان را می بازید و زمین می خورید. باید یاد بگیرید که به مشکلات فکر نکنید و به آینده نگاه کنید.
آقای بختیاری میگوید : دوست دارم همانطور که دنیا آمریکا را با فروشگاه های زنجیره ای مک دونالد میشناسد، آیس پک معرف ایران عزیزمان برای تمام مردم دنیا باشد. یقین دارم روزی فرا خواهد رسید که یکی از شعب آیس پک رادر قلب آمریکا افتتاح کنم.
وقتی صحبت از بنیانگذاران شرکت اپل می شود همه از استیو جابز و استیو وزنیاک نام می برند. اما در روزهای اول اپل نفر سومی هم وجود داشت. او بعد از 12 روز سهامش را به ۸۰۰ دلار به استیو جابز فروخت.
او اکنون می توانست صاحب صدها میلیون دلار ثروت باشد اما تصمیمی که گرفت زندگی او را تغییر داد و اکنون به عنوان مهندسی بازنشسته روزگار می گذراند...
نام او رونالد واین بود.
هرگز تسليم نشويد . شايد تا موفقيت تنها يك اينچ باقي مانده باشد .
یه روز صبح، اسبِ مورد علاقه ی یه کشاورز افتاد توی یه گودال نسبتا عمیق!
‼️ صاحب اسب بعد از کلی تلاش، وقتی که دید تونایی بیرون کشیدنش رو نداره، تصمیم گرفت که همونجا زنده به گورش کنه که زیاد زجر نکشه حیوون زبون بسته! پس شروع کرد به خاک ریختن توی گودال!
اسبِ وقتی میدید که دارن روش خاک میریزن، هی خودش رو تکون میداد و خاک میریخت زیر پاش. اونم پاشو میذاشت روی خاک و می اومد بالاتر. همین جریان تا عصر ادامه داشت. عصرِ همون روز، اسب داشت توی چراگاه علف میخورد!
خداوندی که من و شما را خلق کرده به ما اجازه خطا کردن هم داده و راه توبه را هم باز گذاشته است.
چرا به خودتان سخت میگیرید؟
چرا اینقدر از خودتان ایراد میگیرید؟
چرا از خودتان توقع دارید که کامل و بینقص باشید؟
چنین چیزی اصلاً وجود ندارد!
شما هر لحظه باید فکر کنید و برای زندگیتان تصمیم بگیرید و در هر کدام از این تصمیمگیریها ممکن است اشتباه کنید.
اشتباه یعنی چه؟
اشتباه این نیست که شما را از مسیر دور کند بلکه "تجربه" است.
شما باید مدام زندگی را تجربه کنید تا زندگی را یاد بگیرید.
وقتی تجربه کردید، تازه زندگی را میفهمید.
چرا بهخاطر تجربههایی که به شما کمک میکند موفق شوید با خودتان بد میشوید و بهخودتان برچسبهایی از این قبیل میچسبانید:
من آدم بدیام!
من آدم بیعُرضهای هستم!
من آدم نالایقی هستم!
و...
بیایید یک بار چشمهایمان را بشوییم و از خودمان سئوال کنیم:
آیا واقعاً من خودم را دوست دارم؟
واقعاً به خودم احترام میگذارم؟
واقعاً آنطور که شایسته هستم قدر خودم را میدانم؟
وقتی با خودمان آشتی کنیم، با همه دنیا آشتی خواهیم کرد...
و آنوقت است که میتوانیم بهواقع لذتِ لحظه لحظه زندگی را تجربه کنیم.
محمود معظمی
بدترین باوری که میتواند دامنگیر ما بشود این باور است که "من به اندازه کافی خوب نیستم"، این باوری است که تولید احساس حقارت و نابسندگی میکند. فرض را بر این میگذاریم که دیگران از ما بهتر هستند، آن هم تنها به این دلیل که در حال حاضر در شرایط بهتری از ما قرار دارند. احساس میکنیم که ارزش آنها باید از ارزش ما بیشتر باشد. و بنابراین ارزش ما از آنها کمتر است. این احساس بیارزش بودن در عمق روان ما جای میگیرد و سبب میشود که خودمان را دستکم بگیریم و ارزان بفروشیم. اینگونه حتی نمیتوانیم هدفگذاری کنیم. باید بپذیرید که نه تنها خوب هستید، بلکه میتوانید در زمینه مورد نظر خود به جایگاه عالی برسید. توانمندی بالقوه شما نامحدود است، و به همین دلیل است که میتوانید به مراتب به بیش از آنچه تاکنون دست یافتهاید دست پیدا کنید.
برایان تریسی
مرد جوان فقیر و گرسنه ای دلتنگ و افسرده روی پلی نشسته بود
و گروهی از ماهیگیران را تماشا می کرد،
در حالیکه به سبد پر از ماهی کنار آنها چشم دوخته بود.
با خود گفت: کاش من هم یک عالمه از این ماهی ها داشتم.
آن وقت آن ها را می فروختم و لباس و غذا می خریدم.
یکی از ماهیگیران پاسخ داد:
اگر لطفی به من بکنی هر قدر ماهی بخواهی به تو می دهم.
-:این قلاب را نگه دار تا من به شهر بروم و به کارم برسم.
مرد جوان با خوشحالی این پیشنهاد را پذیرفت.
در حالیکه قلاب مرد را نگه داشته بود،
ماهی ها مرتب طعمه را گاز می زدند و یکی پس از دیگری به دام می افتادند.
طولی نکشید که مرد از این کار خوشش آمد و خندان شد.
مرد مسن تر وقتی برگشت، گفت: همه ی ماهی ها را بردار و برو
اما می خواهم نصیحتی به تو بکنم. دفعه
بعد که محتاج بودی وقت خود را با خیالبافی تلف نکن.
قلاب خودت را بنداز تا زندگی ات تغییر کند،
زیرا هرگز آرزوی ماهی داشتن تور ما را پر از ماهی نمی کند
نوشتن آرزوها و اهداف اولین قدم مهم به سمت دست پیدا کردن به آنهاست.
اول به این دلیل که نوشتن آنها محبورتان می کند اهدافتان را تصویرسازی (تجسم) کنید
و دوم به این دلیل که عمل نوشتن آنها، تعهدی نسبت به آنها در شما ایجاد میکند.
فقط 5 % از جمعیت جهان واقعاً برای نوشتن اهداف و آرزوهایشان وقت می گذارند شاید به همین خاطر است که افراد کمی هستند که واقعاً در زندگیشان موفق باشند و همان زندگی را داشته باشد، که آرزوی داشتنش را دارند.
نوشتن اهداف، خط سیر شما را به سمت موفقیت ایجاد می کند. با اینکه فقط عمل نوشتن اهداف می تواند پروسه را به حرکت بیندازد، اما این هم اهمیت دارد که هر از گاهی اهدافتان را مرور کنید. یادتان باشد، هرچه تمرکز بیشتری روی اهدافتان داشته باشید، احتمال بیشتری هست که به آنها دست پیدا کنید.
در زیر به چهار قانون نوشتن اهداف اشاره می کنیم:
1- نوشتن اهداف به شکل مثبت
برای آنچه که می خواهید کار کنید نه آنچه که می خواهید از آن بگذرید. بخشی از علت اینکه چرا اهدافمان را می نویسیم این است که دستورالعمل هایی برای ذهن ناخودآگاهمان تنظیم کنیم. ذهن ناخودآگاه شما ابزاری بسیار کارامد است، نمی تواند خوب را از بد تشخیص دهد و قضاوت هم نمی کند. تنها عملکرد آن انجام دستورالعمل هایش است. هرچه دستورالعمل های شما مثبت تر باشد، نتیجه مثبت تری هم به دست می آورید.
همچنین مثبت فکر کردن در زندگی روزمره به شما در رشدتان بعنوان یک انسان کمک می کند. پس آنرا فقط محدود به تعیین هدف نکنید.
2- نوشتن اهداف با جزئیات کامل
به جای اینکه فقط بنویسید، "خانه نو"، بنویسید "یک خانه 300 متری با چهار اتاق خواب، 3 حمام دستشویی، و چشم انداز کوهستان روی یک زمین 1000 متری".
یکبار دیگر داریم به ذهن ناخودآگاهمان یک دسته دستورالعمل دقیق و جزء به جزء می دهیم تا روی آن کار کند. هرچه اطلاعات بیشتری در اختیار آن بگذارید، آخر کار نتیجه واضح تری به دست می آورید. هرچه نتیجه تان دقیقتر باشد، ذهن ناخودآگاهتان کارامدتر خواهد شد.
آیا میتوانید چشمانتان را ببندید و خانه ای که در بالا اشاره کردن را تجسم کنید؟ دورتادور خانه قدم بزنید. در آستانه در اتاق اصلی بایستید و مهی که روی کوه ها را گرفته تماشا کنید. به باغچه پر از گوجه فرنگی، لوبیا سبز و خیار نگاه کنید می توانید ببینید؟ پس ذهن ناخودآگاهتان هم می تواند.
3- نوشتن اهداف به زمان حال
اهدافتان را به زمان حال بنویسید. این کار باعث می شود ذهن ناخودآگاهتان مسیری با کمترین مقاومت را انتخاب کند. اگر بنویسید "در آینده لاغر خواهم شد" ذهن ناخودآگاه با این تصور که این کار مربوط به آینده است وارد عمل نمی شود.
پس اهدافتان را به زمان حال و اول شخص بنویسید، انگار که واقعیت دارند.
-4 بازنویسی اهداف
وقتی کلمات نوشته شوند و بعد دوباره نویسی شوند، حداکثر تاثیر را خواهند داشت. پس به یکبار نوشتن راضی نشوید. اهدافتان را یادداشت کنید و بعد دوباره آنها را به زبانی دیگر بازنویسی کنید، صفات انگیزه دهنده به آن اضافه کنید و مختصر و مفیدشان کنید. یک هفته بعد شاید نیاز باشد که باز اصلاحشان کنید. همینطور به این اصلاح کردن ها ادامه دهید.
نوشتن اهداف اولین قدم برای واقعی تر جلوه دادن آنهاست. بعضی وقت ها وقتی چیزی را به صورت نوشته داشته باشید، اهمیت بیشتری پیدا میکند. همچنین برنامه ریزی برای آنها نیز ساده تر می شود .
یک ساعت وقت بگذارید و هر چه که می خواهید به آن دست پیدا کنید با ذکردقیق تاریخ بنویسید
اگر در زمان تعیین شده به آن چه می خواستید نرسیدید نا امید نشوید صبر داشته باشید.
به ابتدای متن توجه نمایید : فقط ۵ ٪ از جمعیت جهان برای خود هدف تعیین می کنند
امیدوارم شما جزء این ۵ ٪ باشید
نابرابریِ شادی، بهلحاظ روان شناختی، همارز نابرابریِ درآمدی است و از سال ۲۰۱۲، گزارش شادی جهانیْ مؤید این ایده بوده است که «شادی»، نسبت به شاخصهایی همچون ثروت، تحصیلات یا تندرستی، سنجۀ مناسبتری برای ارزیابی رفاه انسان است.
به گزارش مطالعه شادی جهانی سال 2016 سازمان ملل متحد، کشور سوییس که سال گذشته اولین کشور در لیست بود، امسال به نفع دانمارک در رتبه دوم جای گرفت. کشورهای ایسلند، نروژ، فنلاند، هلند، نیوزیلند و استرالیا به ترتیب شاد ترین کشور های دنیا معرفی شدند. هفت کشور از 10 کشور شاد دنیا، از کشور های کوچک و متوسط اروپای غربی هستند.
براساس گزارش شادی جهانی، سه کشور ایرلند، ایسلند و ژاپن پس از بحران اقتصادی سال 2007 و زلزله توانسته اند رتبه خود را در میان شاد ترین کشور های دنیا همچنان حفظ کنند. از نظر یکی از محققان این مطالعه، در مورد ژاپن، شاخص همدلی و همبستگی و حمایت اجتماعی این کشور را نجات داده است.
کاستاریکا، جلوتر از خیلی کشور های ثروتمند تر از خودش در رتبه 14 قرار گرفته است. این کشور با وجود اینکه وضعیت اقتصادی چندان خوبی ندارد، می تواند مثالی از یک جامعه سالم و شاد باشد.
براساس این گزارش که چهارمین گزارش شادی جهانی بود (نخستین گزارش سال 2012 توسط سازمان ملل متحد منتشر شد)، آمریکا در رتبه سیزدهم قرار گرفته است. کشور آلمان در رتبه شانزدهم، بلژیک در رتبه هجدهم و بریتانیا در رتبه 23 جای دارد.
کشور فرانسه، سی و دومین کشور گزارش شادی جهانی است و دو پله از عربستان سعودی جلوتر است. رتبه کشور های اسپانیا و ایتالیا به ترتیب 37 و 50 است. کشور آفریقایی بروندی، با رتبه 157 کمترین شاخص شادی را در میان کشور ها دارد. کشور جنگ زده سوریه رتبه 156 را دارد و یکی مانده به آخر لیست است. کشور توگو با رتبه 155، افغانستان با 154 و بنین با 153 وضعیتی به مراتب بدتر از روآندا، گینه، لیبریا و تانزانیا دارند.
به اعتقاد پژوهشگرانی که این مطالعه را انجام دادند، شش عامل سرانه تولید ناخالص داخلی، حمایت های اجتماعی، امید به زندگی، آزادی اجتماعی، سخاوت و عدم فساد از شاخص های بررسی شده برای سنجش شادی کشور ها هستند.
ایران که در سال های اخیر در این فهرست پیشرفت کرده است، امسال با 5 رتبه پیشرفت نسبت به سال 2015 صد و پنجم شد.
1- پگاه آهنگرانی برای هر فیلم ۱۲۰ میلیون تومان
۲- ساره بیات برای هر فیلم حداقل ۱۲۰ میلیون تومان
۳- الناز شاکردوست برای هر فیلم ۱۴۰ میلیون تومان
۴- هانیه توسلی برای هر فیلم ۱۴۰ میلیون تومان
۵- ویشکا آسایش در صورت بازی در نقش اول کمتر از ۱۵۰ میلیون تومان نمیگیرد
۶- مریلا زارعی دستمزدش میانگین ۱۵۰ میلیون تومان
۷- باران کوثری برای بازی در هر فیلم کمتر از ۱۵۰ میلیون نمیگیرد
۸- پریناز ایزدیار برای هر فیلم۱۵۰ میلیون تومان
۹- طناز طباطبایی برای هرفیلم بین۱۵۰تا۱۷۰ میلیون تومان
۱۰- مهتاب کرامتی برای هرفیلم بین ۱۵۰تا۱۷۰ میلیون تومان
۱۱- سحر دولتشاهی برای هر فیلم بین ۱۵۰تا۲۰۰ میلیون تومان
۱۲- نیکی کریمی برای هر نقش آفرینی ۲۰۰میلیون تومان
13- ترانه علیدوستی برای هر فیلم ۲۵۰ میلیون تومان
۱۴- مهناز افشار برای هر فیلم حداقل ۲۵۰ میلیون تومان
۱۵- هدیه تهرانی حداقل ۲۵۰میلیون تومان دریافتی برای هر فیلم
۱۶- لیلا حاتمی اگر در فیلمهای شوهر و یا دوستانش بازی نکند دستمزدهای بسیار کلانی طلب میکند. میانگین ۳۰۰ میلیون تومان
1.بیمارستان
2 . زندان
3 . قبرستان
• در بیمارستان میفهمید که هیچ چیز زیباتر از تندرستی نیست .
• در زندان میبینید که آزادی گرانبهاترین دارایی شماست .
• در قبرستان درمییابید که زندگی هیچ ارزشی ندارد .
زمینی که امروز روی آن قدم میزنیم فردا سقفمان خواهد بود*
پس بیایید برای همه چیز فروتن و سپاسگزار باشیم .
تا زمانی که شخصیت خود را رها نکنی ،نمی توانی فردیت خود را باز یابی،فردیت را هستی به ما می بخشد،شخصیت توسط جامعه تحمیل می شود.شخصیت ،مناسب جامعه است.جامعه نمی تواند فردیت را تحمل کند، زیرا فردیت همچون گوسفند تبعیت نمی کند،فردیت خاصّ شیران است.شیر تنها حرکت می کند.
گوسفند همیشه با گله زندگی می کند ، به این امید که بودن با گله امن تر است.با جمع بودن ،احساس حمایت و امنیت بیشتر می بخشد.
اگر کسی به گله حمله کند، این امکان هست که بتوانید خودتان را نجات دهید.اما تنها؟ــفقط شیران تنها حرکت میکنند.
همه ما شیر به دنیا آمده ایم،اما جامعه شما را شرطی می کند و ذهن شما را به صورت گوسفند برنامه ریزی می کند.جامعه یک شخصیت به شما می بخشد،شخصیتی امن، ملایم،بسیار سازگار و بسیار مطیع.جامعه برده می خواهد، نه انسانهای متعهد به آزادی.جامعه برده می خواهد زیرا تمام صاحبان منافع،اطاعت می خواهند.
يكي از اساتيد دانشگاه ميگفت در دوره تحصيلاتم در آمريكا، در يك كار گروهي با يك دختر آمريكايي به نام كاترينا وهمينطور فيليپ، كه نميشناختمش همگروه شدم.
از كاترينا پرسيدم فيليپ رو ميشناسي!؟
كاترينا گفت آره، همون پسري كه موهاي بلوند قشنگي داره و رديف جلو ميشينه!
گفتم نميدونم كيو ميگي !...
گفت: همون پسر خوش تيپ كه معمولا پيراهن و شلوار روشن شيكي تنش ميكنه !
گفتم: نميدونم منظورت كيه؟
گفت: همون پسري كه كيف و كفشش هميشه با هم سته !
بازم نفهميدم منظورش كي بود !
كاترينا تون صداشو يكم پايين آورد و گفت فيليپ ديگه، همون پسر مهربوني كه روي ويلچير ميشينه...
اين بار دقيقا فهميدم كيو ميگه ولي به طرز غير قابل باوري رفتم تو فكر...
آدم چقدر بايد نگاهش به اطراف مثبت باشه كه بتونه از ويژگي هاي منفي و نقص ها چشم پوشي كنه...
چقدر خوبه مثبت ديدن اگر كاترينا از من در مورد فيليپ ميپرسيد چي ميگفتم ؟
حتما سريع ميگفتم همون معلوله ديگه !!
وقتي نگاه كاترينا رو با ديد خودم مقايسه كردم خيلي خجالت كشيدم ...
چقدر عالي ميشه اگه ويژگي هاي مثبت افراد رو بيشتر ببينيم و بتونيم از نقص هاشون چشم پوشي كنيم.
بهترین آنها کسانی بودند
که میخواستند خودشان به بهشت بروند و چقدر بی آلایش و پاک بودند، سرشان به کار خودشان بود و بی آزار بودند و بهترین مشوق من به دین بودند،
و بدترین آنها کسانی بودند
که میخواستند غیر از خودشان بقیه را هم به بهشت ببرند، چقدر وحشتناک بود برخورد با آنها، تظاهر و ریا و خشونت در بین آنها موج میزد.