| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
دوران عقب ماندگی ملت ما
زمانی آغاز شد که
جای اندیشیدن را تقلید
جای تلاش و کوشش را دعا
جای اراده برای رفتن را قسمت
و جای تصمیم عقلانی را استخاره گرفت
به این نتیجه رسیدهام که وقتی حال آدم بد است این حرامزاده فقط حال آدم را بدتر میکند. یک مشت چهرهٔ خالی از روح که پشت سر هم میآیند و میروند و تمامی هم ندارند. احمق پشت احمق، احمقهایی که بعضاً مشهور هم هستند !
آقای بابک بختیاری متولد ۱۳۵۷ اهل تهران موسس و صاحب امتیاز فروشگاه های زنجیره ای آیس پک و مدیر عامل شرکت آیس پک ایرانیان.
این مجموعه کمتر از دو سال توانست ۱۳۰ فروشگاه در داخل و خارج از ایران ایجاد نماید که در مقایسه با سیستم های بزرگ و معروف زنجیره ای دنیا نظیر مک دونالد، استار باکس، کینگ برگر و غیره قابل توجه و بلکه بسیار موفق تر عمل نموده است.
او دوران دبيرستان را در مدرسه موسيبنجعفر (ع) تهران به پايان رساند. همان سال در رشته عمران وارد دانشگاه شد، اما بعدها به دليل مشغله فراوان پس از اتمام 110 واحد درسي ترك تحصيل كرد و مدرك فوقديپلم گرفت.
ایشان دم در خانه بساط فروش نوشابه و کیک پهن کرده است. مسافر کشی هم کرده. خودش میگوید: انسان به صورت مقطعی کارهایی انجام میدهد که به سرمایه ای برسد، بعد وضعیتش را تغییر میدهد.
بختیاری میگوید:تقریباً سال دوم راهنمایی در ساختمانی ساکن بودیم که تعداد زیادی خانواده در آن بود. در آن دوران بروشوری چاپ و اعلام کردم ساندویچ هایی با قیمت مناسب می فروشیم. همسایهها زنگ میزدند و سفارش میدادند، در حالیکه اصلاً نمیدانستند رستورانی در کار نیست. با یک بروشور و خط تلفن ساندویچ میفروختم.
پس از مذاكره با مديران سه مدرسه توانستم بوفهاي را براي مدت يك سال تحصيلي اجاره كنم و با سرمايه بسيار اندك، سه يخچال دست دوم و كهنه ، بوفه اين مدرسهها را راهاندازي كردم.
سپس به خريد و فروش لوازم دست دوم روي آوردم ، به طوري كه از طريق آگهيهاي روزنامه لوازم دست دوم خريداري كرده و در طبقه دوم خانه رنگ ميكردم و پس از آن وارد بازار ميكردم.
سپس مركز ميزهاي كامپيوتر رادر خيابان ولي عصر با همكاري يك شريك راه انداختم. در ظرف مدت كوتاهي دو شعبه از مركز ميزهاي كامپيوتري را ايجاد كردم ؛ اما به دليل بيتجربگي و عجله داشتن براي پيشرفت در اثر سهلانگاري در برخورد با شريكم دچار مشكل شده و ورشكست شدم.
تصمیم گرفتم برای بدست آوردن سرمایه یک ماشین پیکان بخرم و در مسیر رفت و برگشت مسافر کشی کنم.
از مسافر کشی خسته شده بودم ، بنا براین شغلم را تغییر دادم . مغازه ای در هروی پیدا کردم . برای آن خیلی رویا داشتم و میدیدم که قرار است صاحب رستوران بشوم .
با آنکه پیکان را فروختم ، دو میلیون کم بود ، با یکی از اقوام شریک شدم و رستوران را راه اندازی کردیم . باید یک سری دستگاه و لوازم دیگر میخریدیم ، که همین مسئله به کشیدن چک یک ماهه منجر شد . از آن پس هر چه در آمد داشتیم بابت بدهی میدادیم .و در عمل پولی در صندوق برای خرید مواد اولیه غذایی نمی ماند . در نتیجه کار رستوران هم موفق نبود.
از آنجا بود كه تنها راه را در پرورش يك فكر خلاقانه و كسب و كاري جديد ديدم.
از دوران كودكي بستنيها را با هم زدن رقيق مي كردم و با موز يا اسمارتيز هم ميزدم و ميخوردم خيلي از اين كار لذت ميبردم.
لذا تصميم گرفتم اين كار را در مقياس بزرگ عملي كنم. به اين فكر افتادم كه يك بستني متفاوت براي مردم عرضه كنم.
فكر متفاوت بودن از ذهنم بيرون نميرفت.
تصميم گرفتم بستني بسازم رقيقتر، حاوي ميوه كه با بستهبندي كردن آن از طريق ني بشود آن را نوشيد.
پس از شكلگيري اين ايده در ذهنم نمونههاي اوليه آن را آماده كردم و براي امتحان به اعضاي فاميل و آشنايان دادم و ايده با استقبال خوبي روبهرو شد. تصميم گرفتم ايده خود را عملي كنم و آماده راهاندازي اولين شعبه آيس پك شدم.
از همان روز نخست چشمانداز جهاني شدن محصول را در ذهنم ميپروراندم. به همين منظور روي تابلوي اولين مغازه خود نوشتم آيس پك شعبه مركزي و بعد از سنجش توان بالقوه بازار در مكانهاي ديگر شعبات دوم و سوم و ... را راهاندازي كردم.
اكنون بالغ بر 120 شعبه در ايران و 10 شعبه در كويت، مالزي، دبي و هند در حال فعاليت ميباشد.
ایشان معتقدند زمانی که شکست می خورید و به مشکلات نگاه می کنید، دیگر نمی توانید بلند شوید، خودتان را می بازید و زمین می خورید. باید یاد بگیرید که به مشکلات فکر نکنید و به آینده نگاه کنید.
آقای بختیاری میگوید : دوست دارم همانطور که دنیا آمریکا را با فروشگاه های زنجیره ای مک دونالد میشناسد، آیس پک معرف ایران عزیزمان برای تمام مردم دنیا باشد. یقین دارم روزی فرا خواهد رسید که یکی از شعب آیس پک رادر قلب آمریکا افتتاح کنم.
وقتی صحبت از بنیانگذاران شرکت اپل می شود همه از استیو جابز و استیو وزنیاک نام می برند. اما در روزهای اول اپل نفر سومی هم وجود داشت. او بعد از 12 روز سهامش را به ۸۰۰ دلار به استیو جابز فروخت.
او اکنون می توانست صاحب صدها میلیون دلار ثروت باشد اما تصمیمی که گرفت زندگی او را تغییر داد و اکنون به عنوان مهندسی بازنشسته روزگار می گذراند...
نام او رونالد واین بود.
هرگز تسليم نشويد . شايد تا موفقيت تنها يك اينچ باقي مانده باشد .
یه روز صبح، اسبِ مورد علاقه ی یه کشاورز افتاد توی یه گودال نسبتا عمیق!
‼️ صاحب اسب بعد از کلی تلاش، وقتی که دید تونایی بیرون کشیدنش رو نداره، تصمیم گرفت که همونجا زنده به گورش کنه که زیاد زجر نکشه حیوون زبون بسته! پس شروع کرد به خاک ریختن توی گودال!
اسبِ وقتی میدید که دارن روش خاک میریزن، هی خودش رو تکون میداد و خاک میریخت زیر پاش. اونم پاشو میذاشت روی خاک و می اومد بالاتر. همین جریان تا عصر ادامه داشت. عصرِ همون روز، اسب داشت توی چراگاه علف میخورد!
خداوندی که من و شما را خلق کرده به ما اجازه خطا کردن هم داده و راه توبه را هم باز گذاشته است.
چرا به خودتان سخت میگیرید؟
چرا اینقدر از خودتان ایراد میگیرید؟
چرا از خودتان توقع دارید که کامل و بینقص باشید؟
چنین چیزی اصلاً وجود ندارد!
شما هر لحظه باید فکر کنید و برای زندگیتان تصمیم بگیرید و در هر کدام از این تصمیمگیریها ممکن است اشتباه کنید.
اشتباه یعنی چه؟
اشتباه این نیست که شما را از مسیر دور کند بلکه "تجربه" است.
شما باید مدام زندگی را تجربه کنید تا زندگی را یاد بگیرید.
وقتی تجربه کردید، تازه زندگی را میفهمید.
چرا بهخاطر تجربههایی که به شما کمک میکند موفق شوید با خودتان بد میشوید و بهخودتان برچسبهایی از این قبیل میچسبانید:
من آدم بدیام!
من آدم بیعُرضهای هستم!
من آدم نالایقی هستم!
و...
بیایید یک بار چشمهایمان را بشوییم و از خودمان سئوال کنیم:
آیا واقعاً من خودم را دوست دارم؟
واقعاً به خودم احترام میگذارم؟
واقعاً آنطور که شایسته هستم قدر خودم را میدانم؟
وقتی با خودمان آشتی کنیم، با همه دنیا آشتی خواهیم کرد...
و آنوقت است که میتوانیم بهواقع لذتِ لحظه لحظه زندگی را تجربه کنیم.
محمود معظمی
بدترین باوری که میتواند دامنگیر ما بشود این باور است که "من به اندازه کافی خوب نیستم"، این باوری است که تولید احساس حقارت و نابسندگی میکند. فرض را بر این میگذاریم که دیگران از ما بهتر هستند، آن هم تنها به این دلیل که در حال حاضر در شرایط بهتری از ما قرار دارند. احساس میکنیم که ارزش آنها باید از ارزش ما بیشتر باشد. و بنابراین ارزش ما از آنها کمتر است. این احساس بیارزش بودن در عمق روان ما جای میگیرد و سبب میشود که خودمان را دستکم بگیریم و ارزان بفروشیم. اینگونه حتی نمیتوانیم هدفگذاری کنیم. باید بپذیرید که نه تنها خوب هستید، بلکه میتوانید در زمینه مورد نظر خود به جایگاه عالی برسید. توانمندی بالقوه شما نامحدود است، و به همین دلیل است که میتوانید به مراتب به بیش از آنچه تاکنون دست یافتهاید دست پیدا کنید.
برایان تریسی
مرد جوان فقیر و گرسنه ای دلتنگ و افسرده روی پلی نشسته بود
و گروهی از ماهیگیران را تماشا می کرد،
در حالیکه به سبد پر از ماهی کنار آنها چشم دوخته بود.
با خود گفت: کاش من هم یک عالمه از این ماهی ها داشتم.
آن وقت آن ها را می فروختم و لباس و غذا می خریدم.
یکی از ماهیگیران پاسخ داد:
اگر لطفی به من بکنی هر قدر ماهی بخواهی به تو می دهم.
-:این قلاب را نگه دار تا من به شهر بروم و به کارم برسم.
مرد جوان با خوشحالی این پیشنهاد را پذیرفت.
در حالیکه قلاب مرد را نگه داشته بود،
ماهی ها مرتب طعمه را گاز می زدند و یکی پس از دیگری به دام می افتادند.
طولی نکشید که مرد از این کار خوشش آمد و خندان شد.
مرد مسن تر وقتی برگشت، گفت: همه ی ماهی ها را بردار و برو
اما می خواهم نصیحتی به تو بکنم. دفعه
بعد که محتاج بودی وقت خود را با خیالبافی تلف نکن.
قلاب خودت را بنداز تا زندگی ات تغییر کند،
زیرا هرگز آرزوی ماهی داشتن تور ما را پر از ماهی نمی کند
نوشتن آرزوها و اهداف اولین قدم مهم به سمت دست پیدا کردن به آنهاست.
اول به این دلیل که نوشتن آنها محبورتان می کند اهدافتان را تصویرسازی (تجسم) کنید
و دوم به این دلیل که عمل نوشتن آنها، تعهدی نسبت به آنها در شما ایجاد میکند.
فقط 5 % از جمعیت جهان واقعاً برای نوشتن اهداف و آرزوهایشان وقت می گذارند شاید به همین خاطر است که افراد کمی هستند که واقعاً در زندگیشان موفق باشند و همان زندگی را داشته باشد، که آرزوی داشتنش را دارند.
نوشتن اهداف، خط سیر شما را به سمت موفقیت ایجاد می کند. با اینکه فقط عمل نوشتن اهداف می تواند پروسه را به حرکت بیندازد، اما این هم اهمیت دارد که هر از گاهی اهدافتان را مرور کنید. یادتان باشد، هرچه تمرکز بیشتری روی اهدافتان داشته باشید، احتمال بیشتری هست که به آنها دست پیدا کنید.
در زیر به چهار قانون نوشتن اهداف اشاره می کنیم:
1- نوشتن اهداف به شکل مثبت
برای آنچه که می خواهید کار کنید نه آنچه که می خواهید از آن بگذرید. بخشی از علت اینکه چرا اهدافمان را می نویسیم این است که دستورالعمل هایی برای ذهن ناخودآگاهمان تنظیم کنیم. ذهن ناخودآگاه شما ابزاری بسیار کارامد است، نمی تواند خوب را از بد تشخیص دهد و قضاوت هم نمی کند. تنها عملکرد آن انجام دستورالعمل هایش است. هرچه دستورالعمل های شما مثبت تر باشد، نتیجه مثبت تری هم به دست می آورید.
همچنین مثبت فکر کردن در زندگی روزمره به شما در رشدتان بعنوان یک انسان کمک می کند. پس آنرا فقط محدود به تعیین هدف نکنید.
2- نوشتن اهداف با جزئیات کامل
به جای اینکه فقط بنویسید، "خانه نو"، بنویسید "یک خانه 300 متری با چهار اتاق خواب، 3 حمام دستشویی، و چشم انداز کوهستان روی یک زمین 1000 متری".
یکبار دیگر داریم به ذهن ناخودآگاهمان یک دسته دستورالعمل دقیق و جزء به جزء می دهیم تا روی آن کار کند. هرچه اطلاعات بیشتری در اختیار آن بگذارید، آخر کار نتیجه واضح تری به دست می آورید. هرچه نتیجه تان دقیقتر باشد، ذهن ناخودآگاهتان کارامدتر خواهد شد.
آیا میتوانید چشمانتان را ببندید و خانه ای که در بالا اشاره کردن را تجسم کنید؟ دورتادور خانه قدم بزنید. در آستانه در اتاق اصلی بایستید و مهی که روی کوه ها را گرفته تماشا کنید. به باغچه پر از گوجه فرنگی، لوبیا سبز و خیار نگاه کنید می توانید ببینید؟ پس ذهن ناخودآگاهتان هم می تواند.
3- نوشتن اهداف به زمان حال
اهدافتان را به زمان حال بنویسید. این کار باعث می شود ذهن ناخودآگاهتان مسیری با کمترین مقاومت را انتخاب کند. اگر بنویسید "در آینده لاغر خواهم شد" ذهن ناخودآگاه با این تصور که این کار مربوط به آینده است وارد عمل نمی شود.
پس اهدافتان را به زمان حال و اول شخص بنویسید، انگار که واقعیت دارند.
-4 بازنویسی اهداف
وقتی کلمات نوشته شوند و بعد دوباره نویسی شوند، حداکثر تاثیر را خواهند داشت. پس به یکبار نوشتن راضی نشوید. اهدافتان را یادداشت کنید و بعد دوباره آنها را به زبانی دیگر بازنویسی کنید، صفات انگیزه دهنده به آن اضافه کنید و مختصر و مفیدشان کنید. یک هفته بعد شاید نیاز باشد که باز اصلاحشان کنید. همینطور به این اصلاح کردن ها ادامه دهید.
نوشتن اهداف اولین قدم برای واقعی تر جلوه دادن آنهاست. بعضی وقت ها وقتی چیزی را به صورت نوشته داشته باشید، اهمیت بیشتری پیدا میکند. همچنین برنامه ریزی برای آنها نیز ساده تر می شود .
یک ساعت وقت بگذارید و هر چه که می خواهید به آن دست پیدا کنید با ذکردقیق تاریخ بنویسید
اگر در زمان تعیین شده به آن چه می خواستید نرسیدید نا امید نشوید صبر داشته باشید.
به ابتدای متن توجه نمایید : فقط ۵ ٪ از جمعیت جهان برای خود هدف تعیین می کنند
امیدوارم شما جزء این ۵ ٪ باشید
نابرابریِ شادی، بهلحاظ روان شناختی، همارز نابرابریِ درآمدی است و از سال ۲۰۱۲، گزارش شادی جهانیْ مؤید این ایده بوده است که «شادی»، نسبت به شاخصهایی همچون ثروت، تحصیلات یا تندرستی، سنجۀ مناسبتری برای ارزیابی رفاه انسان است.
به گزارش مطالعه شادی جهانی سال 2016 سازمان ملل متحد، کشور سوییس که سال گذشته اولین کشور در لیست بود، امسال به نفع دانمارک در رتبه دوم جای گرفت. کشورهای ایسلند، نروژ، فنلاند، هلند، نیوزیلند و استرالیا به ترتیب شاد ترین کشور های دنیا معرفی شدند. هفت کشور از 10 کشور شاد دنیا، از کشور های کوچک و متوسط اروپای غربی هستند.
براساس گزارش شادی جهانی، سه کشور ایرلند، ایسلند و ژاپن پس از بحران اقتصادی سال 2007 و زلزله توانسته اند رتبه خود را در میان شاد ترین کشور های دنیا همچنان حفظ کنند. از نظر یکی از محققان این مطالعه، در مورد ژاپن، شاخص همدلی و همبستگی و حمایت اجتماعی این کشور را نجات داده است.
کاستاریکا، جلوتر از خیلی کشور های ثروتمند تر از خودش در رتبه 14 قرار گرفته است. این کشور با وجود اینکه وضعیت اقتصادی چندان خوبی ندارد، می تواند مثالی از یک جامعه سالم و شاد باشد.
براساس این گزارش که چهارمین گزارش شادی جهانی بود (نخستین گزارش سال 2012 توسط سازمان ملل متحد منتشر شد)، آمریکا در رتبه سیزدهم قرار گرفته است. کشور آلمان در رتبه شانزدهم، بلژیک در رتبه هجدهم و بریتانیا در رتبه 23 جای دارد.
کشور فرانسه، سی و دومین کشور گزارش شادی جهانی است و دو پله از عربستان سعودی جلوتر است. رتبه کشور های اسپانیا و ایتالیا به ترتیب 37 و 50 است. کشور آفریقایی بروندی، با رتبه 157 کمترین شاخص شادی را در میان کشور ها دارد. کشور جنگ زده سوریه رتبه 156 را دارد و یکی مانده به آخر لیست است. کشور توگو با رتبه 155، افغانستان با 154 و بنین با 153 وضعیتی به مراتب بدتر از روآندا، گینه، لیبریا و تانزانیا دارند.
به اعتقاد پژوهشگرانی که این مطالعه را انجام دادند، شش عامل سرانه تولید ناخالص داخلی، حمایت های اجتماعی، امید به زندگی، آزادی اجتماعی، سخاوت و عدم فساد از شاخص های بررسی شده برای سنجش شادی کشور ها هستند.
ایران که در سال های اخیر در این فهرست پیشرفت کرده است، امسال با 5 رتبه پیشرفت نسبت به سال 2015 صد و پنجم شد.
1- پگاه آهنگرانی برای هر فیلم ۱۲۰ میلیون تومان
۲- ساره بیات برای هر فیلم حداقل ۱۲۰ میلیون تومان
۳- الناز شاکردوست برای هر فیلم ۱۴۰ میلیون تومان
۴- هانیه توسلی برای هر فیلم ۱۴۰ میلیون تومان
۵- ویشکا آسایش در صورت بازی در نقش اول کمتر از ۱۵۰ میلیون تومان نمیگیرد
۶- مریلا زارعی دستمزدش میانگین ۱۵۰ میلیون تومان
۷- باران کوثری برای بازی در هر فیلم کمتر از ۱۵۰ میلیون نمیگیرد
۸- پریناز ایزدیار برای هر فیلم۱۵۰ میلیون تومان
۹- طناز طباطبایی برای هرفیلم بین۱۵۰تا۱۷۰ میلیون تومان
۱۰- مهتاب کرامتی برای هرفیلم بین ۱۵۰تا۱۷۰ میلیون تومان
۱۱- سحر دولتشاهی برای هر فیلم بین ۱۵۰تا۲۰۰ میلیون تومان
۱۲- نیکی کریمی برای هر نقش آفرینی ۲۰۰میلیون تومان
13- ترانه علیدوستی برای هر فیلم ۲۵۰ میلیون تومان
۱۴- مهناز افشار برای هر فیلم حداقل ۲۵۰ میلیون تومان
۱۵- هدیه تهرانی حداقل ۲۵۰میلیون تومان دریافتی برای هر فیلم
۱۶- لیلا حاتمی اگر در فیلمهای شوهر و یا دوستانش بازی نکند دستمزدهای بسیار کلانی طلب میکند. میانگین ۳۰۰ میلیون تومان
1.بیمارستان
2 . زندان
3 . قبرستان
• در بیمارستان میفهمید که هیچ چیز زیباتر از تندرستی نیست .
• در زندان میبینید که آزادی گرانبهاترین دارایی شماست .
• در قبرستان درمییابید که زندگی هیچ ارزشی ندارد .
زمینی که امروز روی آن قدم میزنیم فردا سقفمان خواهد بود*
پس بیایید برای همه چیز فروتن و سپاسگزار باشیم .
تا زمانی که شخصیت خود را رها نکنی ،نمی توانی فردیت خود را باز یابی،فردیت را هستی به ما می بخشد،شخصیت توسط جامعه تحمیل می شود.شخصیت ،مناسب جامعه است.جامعه نمی تواند فردیت را تحمل کند، زیرا فردیت همچون گوسفند تبعیت نمی کند،فردیت خاصّ شیران است.شیر تنها حرکت می کند.
گوسفند همیشه با گله زندگی می کند ، به این امید که بودن با گله امن تر است.با جمع بودن ،احساس حمایت و امنیت بیشتر می بخشد.
اگر کسی به گله حمله کند، این امکان هست که بتوانید خودتان را نجات دهید.اما تنها؟ــفقط شیران تنها حرکت میکنند.
همه ما شیر به دنیا آمده ایم،اما جامعه شما را شرطی می کند و ذهن شما را به صورت گوسفند برنامه ریزی می کند.جامعه یک شخصیت به شما می بخشد،شخصیتی امن، ملایم،بسیار سازگار و بسیار مطیع.جامعه برده می خواهد، نه انسانهای متعهد به آزادی.جامعه برده می خواهد زیرا تمام صاحبان منافع،اطاعت می خواهند.
يكي از اساتيد دانشگاه ميگفت در دوره تحصيلاتم در آمريكا، در يك كار گروهي با يك دختر آمريكايي به نام كاترينا وهمينطور فيليپ، كه نميشناختمش همگروه شدم.
از كاترينا پرسيدم فيليپ رو ميشناسي!؟
كاترينا گفت آره، همون پسري كه موهاي بلوند قشنگي داره و رديف جلو ميشينه!
گفتم نميدونم كيو ميگي !...
گفت: همون پسر خوش تيپ كه معمولا پيراهن و شلوار روشن شيكي تنش ميكنه !
گفتم: نميدونم منظورت كيه؟
گفت: همون پسري كه كيف و كفشش هميشه با هم سته !
بازم نفهميدم منظورش كي بود !
كاترينا تون صداشو يكم پايين آورد و گفت فيليپ ديگه، همون پسر مهربوني كه روي ويلچير ميشينه...
اين بار دقيقا فهميدم كيو ميگه ولي به طرز غير قابل باوري رفتم تو فكر...
آدم چقدر بايد نگاهش به اطراف مثبت باشه كه بتونه از ويژگي هاي منفي و نقص ها چشم پوشي كنه...
چقدر خوبه مثبت ديدن اگر كاترينا از من در مورد فيليپ ميپرسيد چي ميگفتم ؟
حتما سريع ميگفتم همون معلوله ديگه !!
وقتي نگاه كاترينا رو با ديد خودم مقايسه كردم خيلي خجالت كشيدم ...
چقدر عالي ميشه اگه ويژگي هاي مثبت افراد رو بيشتر ببينيم و بتونيم از نقص هاشون چشم پوشي كنيم.
بهترین آنها کسانی بودند
که میخواستند خودشان به بهشت بروند و چقدر بی آلایش و پاک بودند، سرشان به کار خودشان بود و بی آزار بودند و بهترین مشوق من به دین بودند،
و بدترین آنها کسانی بودند
که میخواستند غیر از خودشان بقیه را هم به بهشت ببرند، چقدر وحشتناک بود برخورد با آنها، تظاهر و ریا و خشونت در بین آنها موج میزد.
هنگامی که کسی زیاد تنبلی کند و یا کج و معوج بنشیند و یا لم بدهد، به او می گویند: مگه تنبلخونه شاه عباسه؟
امروز به ریشه یابی این مثل عامیانه می پردازیم.
شاه عباس کبیریک روز گفت: خدا را شکر! همه اصناف در مملکت ایران به نوایی رسیده اند
و هیچ کس نیست که بدون درآمد باشد.
سپس خطاب به مشاوران خود گفت: همین طور است؟ همه سخن شاه را تایید کردند.
از نمایندگان اصناف پرسید،
آن ها هم بر حرف شاه صحه گذاشتند و از تلـاش های شاه در آبادانی مملکت تعریف کردند.
اما وزیر عرض کرد: قربانتان بشوم، فقط تنبل ها هستند که سرشان بی کلـاه مانده.
شاه بلـافاصله دستورداد تا تنبلخانه ای در اصفهان تاسیس شود و به امور تنبلها بپردازد.
بودجه ای نیز به این کار اختصاص داده شد.کلنگ تنبل خانه بر زمین زده شد
و تنبل خانه مجللی و باشکوهی تاسیس شد. تنبل ها از سرتاسر مملکت را در آن جای گرفتند
و زندگیشان از بودجه دولتی تامین شد. تعرفه بودجه تنبل خانه روز به روز بیشتر می شد،
شاه گفت: این همه پول برای تنبل خانه؟
عرض کردند: بله. تعداد تنبلها زیاد شده و هر روز هم بیشتر از دیروز می شود!
شاه به صورت سرزده و با لباس مبدل به صورت ناشناس از تنبلخانه بازدید کرد.
دید تنبلها از در و دیوار بالـا می روند و جای سوزن انداختن نیست.
شاه خودش را معرفی کرد. هرچه گفتند: شاه آمده، فایده ای نداشت،
آن قدر شلوغ بود که شاه هم نمی توانست داخل بشود.
شاه دریافت که بسیاری از این ها تنبل نیستند و خود را تنبل جا زده اند تا مواجب بگیرند.
شاه به کاخ خود رفت و مساله را به شور گذاشت.
داستان ضرب المثل تنبل خانه شاه عباسی | داستان ضرب المثل
مشاوران هریک طرحی ارایه دادند تا تنبل ها را از غیر تنبل ها تشخیص بدهند
ولی هیچ یکی از این طرح ها عملی نبود.سرانجام دلقک شاه گفت:
برای تشخیص تنبل های حقیقی از تنبل نماها همه را به حمامی ببرند
و منافذ حمام را ببندند و آتش حمام را به تدریج تند کنند،
تنبل نماها تاب حرارت را نمی آورند و از حمام بیرون می روند
و تنبلهای حقیقی در حمام می مانند.
شاه این تدبیر را پسندید و آن را به اجرا درآورد.
تنبل نماها یک به یک از حمام فرار کردند.
فقط دو نفر باقی ماندند که روی سنگ های سوزان کف حمام خوابیده بودند.
یکی ناله می کرد و می گفت: آخ سوختم، آخ سوختم.
دیگری حال ناله و فریاد هم نداشت گاهی با صدای ضعیف می گفت:
بگو رفیقم هم سوخت!
یه ﻭﻗﺘﺎیی ﻻﺯمه ﺯﻣﯿﻦ ﺑﺨﻮﺭﯼ ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﮐﯿﺎ ﭘﺸﺘﺘﻦ!
ﮐﯿﺎ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪﺗﻦ، ﮐﯿﺎ ﻣﯿﺮﻥ، ﮐﯿﺎ ﻫﻤﻪ ﺟﻮﺭﻩ می مونن!
ﮔﺎﻫﯽ ﻻﺯمه ﺟﻮﺭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﺨﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺯﺧﻤﯽ ﺑﺸﯽ؛ ﺯﺧﻤﺎﺗﻮ ﺑﺎﺯ ﺑذﺍﺭﯼ ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﮐﯿﺎ ﻧﻤﮏ ﻣﯿﭙﺎﺷﻦ؛ ﮐﯿﺎ ﻣﺮﻫﻢ ﻣﯿذﺍﺭﻥ؛ ﮐﯿﺎ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭﺩﻥ، ﮐﯿﺎ ﻫﻢ ﺧﻮﺩه ﺩﺭﺩﻥ...
ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺗﺎ ﺯﺧﻤﯽ ﻧﺸﯽ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﮐﯽ ﭼﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭﯼ ﻣﯿﮑﻨﻪ!
ﺩﺳﺖ ﯾﻪ ﮐﺴﺎﯾﯽ ﻧﻤﮏ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﺷﻮﻥ ﻗﺴﻢ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﯼ ﻭ ﯾﻪ ﮐﺴﺎﯾﯽ ﻣﺮﻫﻢ ﻣﯿﺰﺍﺭﻥ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﯾﺎﺩﺷﻮﻥ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﯼ.
ﺯﻣﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺭﯼ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﮐﯿﺎ ﺧﻮﺩﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ؛ ﮐﯿﺎ ﻧﺨﻮﺩﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﮐﯿﺎ ﻫﻢ ﺑﯿﺨﻮﺩﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ...!
بیش از ۷ میلیارد آدم رو زمین هست و تو اجازه میدی یک نفر روزت رو خراب کنه
اجازه نده.
هدف مهمترین چیز تو زندگیه یک انسانه ، انسان بی هدف انسانی که نمیدونه از زندگی چه چیزی میخواد یک زندگی یکنواخت و کسلی داره ،انسان هدفمند امکان نداره که افسردگی بگیره همیشه شاد و سرزنده هست و در تلاش برای رسیدن به اهداف.
بنشینید دقیق فکر کنید ببینید از زندگی چی میخواهید به کجا میخواهید برسید و به کجا میخواهید بروید
اهداف و آرزوهای بزرگ داشته باشید جوری باشه که شما رو به وجد بیاره وباعث حرکت شما بشه ،
فکر نکنید که من نمیتونم یا نمیشه ،برای کائنات بزرگ و کوچک فرقی نداره پس
هرچیزی که واقعا و [عمیقا دلتون میخواد] رو یاداشت کنید.
درآمد: هیچگاه روی یک درآمد تکیه نکنید، برای ایجاد منبع دوم درآمد سرمایه گذاری کنید.
خرج: اگر چیزهایی را بخرید که نیاز ندارید، بزودی مجبور خواهید شد چیزهایی را بفروشید که به آنها نیاز دارید.
پس انداز: آنچه که بعد از خرج کردن می ماند را پس انداز نکنید، آنچه را که بعد از پس انداز کردن می ماند خرج کنید.
ریسک: هرگز عمق یک رودخانه را با هر دو پا آزمایش نکنید.
سرمایه گذاری: همه تخم مرغ ها را در یک سبد قرار ندهید.
انتظارات: صداقت هدیه بسیار ارزشمندی است، آن را از انسانهای کم ارزش انتظار نداشته باشید
مردی به دنبال کار در دوران رکود اقتصادی در آمریکا
3 شغل بلدم. به 3 زبان صحبت می کنم. 3 سال جنگیده ام. 3 فرزند دارم. 3 ماه است که بیکارم.
ولی تنها چیزی که می خواهم یک شغل است.
ارزش هایی چون مسئولیت پذیری،درستکاری،تعهد و وطن پرستی شاید گاهی قدیمی به نظر آیند،اما اصلا کهنه و دور ریختنی نیستند.آن ها در طول زمان آزمایش خود را پس داده اند و تا ابد هم باقی خواهند ماند.این ارزش ها معنای واحدی در نیویورک،دهلی نو و نیوزلند دارند.آن ها جهانی هستند.من فکر نمی کنم در هیچ زمانی و یا فرهنگی در طول تاریخ این ارزش ها مورد احترام نبوده باشند.
تغییر غیر قابل اجتناب است،چه آن را دوست داشته باشیم چه از آن بدمان بیاید،آن به وقوع خواهد پیوست.تاریخ مصرف نسل((ما))و اخلاقیات موقعیتی آن تمام شده است.بنابراین پشیمانی برای انجام غلط آن ها به مراتب بهتر از چسبیدن به آن ها ست.
درسال 1958 در یک پژوهش از مدیران مدارس متوسطه این سوال پرسیده شد که اصلی ترین مشکل دانش آموزان شما چیست؟پاسخ ها این ها بودند:
1-انجام ندادن تکالیف
2-احترام قائل نشدن به اموال شخصی-برای مثال پرت کردن کتاب ها
3-روشن گذاشتن چراغ ها و باز گذاشتن در و پنجره ها
4-پرتاب کاغذ در کلاس
5-دویدن در راهروها
درپژوهش مشابهی پس از 30 سال در سال 1988(یک نسل بعد)همان سوال ها دوباره پرسیده شد.پاسخ ها به نحو تکان دهنده ای متفاوت بودند.این ها مشکلات دانش آموزان دبیرستانی امروز هستند.
1-سقط جنین
2-ایدز
3-تجاوز به عنف
4-استعمال به مواد مخدر
5-ترس از رخداد اعمال جنایت کارانه،قتل و همراه داشتن اسلحه و چاقو در مدرسه
سعی کنید انسان ارزشمندی باشید تا این که انسان موفقی باشید (آلبرت انیشتین)
اگر دوراندیشی یک ساله داری گل به کار
اگر دوراندیشی ده ساله داری درخت به کار
اگر دوراندیشی قرن ها را داری انسان پرورش بده
سخنی از مشرق زمین
انسان های بزرگی پس از خود چیزی را به یادگار می گذارند.برنده ها می دانند که هیچ کسی به تنهایی نمی تواند برنده باشد.حتی با وجودی که قهرمانان مدال ها را برنده می شوند،آن ها می دانند که افراد زیادی چون معلمان،والدین،مربیان،طرفداران و رهبران ان ها در موفقیت آن ها نقش داشته اند.انسان موفق هیچ وقت نمی تواند به طور کامل زحمات و محبت های این افراد را جبران کند.تنها راه نشان دادن یک سپاس اندک کمک کردن به آنهایی است که پشت سر ما قرار دارند.
سقراط به افلاطون درس داد،وافلاطون به ارسطو و ارسطو اسکندر کبیر را پرورش داد.دانش هر چه قدر هم دست به دست شود بازهم از بین نمی رود.
بزرگترین مسئولیت ما به ارث گذاشتن چیزی است که برای نسل آینده منبع خیر و برکت باشد
به خاطر داشته باشید که برنده ها خیرخواه هستند.آن ها هیچ وقت لاف نمی زنند.آن ها به اعضای گروه خود و حریف احترام می گذارند وقدردان هستند.
بسیاری از مردم چگونگی موفق شدن را می دانند،اما افرادی اندکی هستند که چگونگی کنار آمدن با آن را بدانند.همیشه چیزی در موفقیت وجود دارد که دیگران را ناراحت می کند.
سه نفر در یک مسابقه ی مارتن در کنار صدها نفر می دویدند،اما مدال را شخص چهارم تصاحب کرد.آیا این به مفهوم این است که آن سه نفر بازنده هستند؟نه ابدا.آن ها به خاطر اهداف متفاوتی دویده اند.اولی به این خاطر دویده است که استقامت خود را آزمایش کندو این کار را هم کرد و بهتر از حد انتظار خود عمل نمود.دومی می خواست عملکرد قبلی اش را بهبود بخشد و این کار را هم کرد.شخص سوم هم هیچ وقت در طول عمرش در دوی ماراتن شرکت نکرده بود.هدف او تمام کردن مسابقه و رسیدن به خط پایان بود و او هم این کار را کرد.هر سه نفر به اهدافشان رسیده اند و همه برنده محسوب می شوند،حتی اگر کس دیگری مدال را برده باشد.
همان گونه که مارک تو این گفته است:((بهتر است که آدم سزاوار ارزش و منزلتی باشد ولی آن را نداشته باشد تا این که آن را داشته باشد ولی لیاقتش را نداشته باشد))
اگر تنها برنده شدن هدف باشد،شخص ممکن است پاداش های درونی را که در برنده شدن وجود دارند از دست بدهد.پیروزی افتخار آمیز و شایسته ی پیروز بودن بسیار مهم تر از خود برنده شدن است و شکست افتخار آمیز بهتر از برد دغلکارانه است.شکست با افتخار را می توان به حساب آماده نبودن گذاشت ولی پیروزی فریبکارانه نشانه ی پایین بودن طبع است.
آزمون واقعی طبع این است که یک فرد چه کاری انجام خواهد داد و یا انجام نخواهد داد،حتی اگر نتیجه ی کارش هیچ وقت بر ملا نشود.این کار ارزشمند نیست که شخص برای برنده شدن درستکاری خود را از دست بدهد و میانبرهایی انتخاب کند.ممکن است که شما جام را برنده شوید ولی این حقیقت را بدانید که هیچ وقت نمی توانید با داشتن آن شادمان باشید.انسان بودن مهم تر از پیروزی است.
برنده ها هر روز زندگی می کنند وبه تلاش می پردازند حتی اگر آن روز آخرین روز زندگی شان باشد.به هر حال یکی از این روزها آخرین روز زندگی ما خواهد بود و ما واقعا نمی دانیم که کدام یک از روزها آخرین روزمان است.زمانی که آن ها می روند به عنوان یک برنده می روند.
بعضی شکست ها بسیار لذت بخش تر از پیروزی ها هستند.(میشل دی مونتیگن)
مهندس فرانسوی به نام رینگلمن که روی کارایی اسبها کار می کرد دریافت که قدرت حمل بار دو اسب با دو برابر قدرت حمل بار یک اسب برابر نیست. او این مطالعه را به رفتار گروهی انسانها نیز تعمیم داد. نتایج جالب توجه بود. اگر دو نفر در یک تیم طناب کشی حاضر شوند هر یک تا 93% توان خود را به کار خواهند گرفت. اگر طناب کشی بین گروههای سه نفره انجام شود هر یک از اعضاء تیم 85% توان خود را به کار خواهد گرفت، این عدد در مورد یک تیم هشت نفره برای هر فرد تنها 49% خواهد بود!
✏️در روانشناسی اجتماعی ثابت شده است که کارایی گروهها و تیمهای کاری از جمع کارایی تک تک اعضاء گروه کمتر است. کاهش تلاش فرد در یک تیم ناشی از دیده نشدن است. در واقع افراد هنگامی حداکثر توان ذهنی و جسمی خود را به کار می گیرند که این تلاش به طور مشخص قابل سنجش و ارزیابی باشد. اگر صرف توان و تلاش یک فرد عضو یک تیم در عملکرد کلی گروه به طور مشخص قابل اندازه گیری نباشد، تنبلی کردن رفتار نرمال اعضاء گروه خواهد بود. به این پدیده تنبلی گروهی (Social Loafing) گفته می شود.
✏️وقتی افراد با هم کار می کنند کارایی کاهش می یابد و این خیلی غیر عادی نیست. این کاهش کارایی تا حدی است که عملکرد کلی تیم به طور کامل مختل نشود چون در شرایطی که تیم ببازد هیچ یک از افراد از عواقب آن ایمن نخواهد بود. افراد در تیم سطح تنبلی خود را طوری تنظیم می کنند که به طور مشخص بازنده بودن تیم به چشم نیاید.
✏️تنبلی گروهی پیامدهای جالب توجهی دارد. هیچ کس در یک گروه به تصور خود نمی خواهد پیامدهای منفی تصمیم گیریها و عملکرد گروهی را بپذیرد و مایل است(به ویژه زمانی که تیم باخته است) خود را پشت تصمیمات گروه پنهان کند(Diffusion of Responsibility).
✏️از طرفی معمولا ریسک پذیری گروه از یک فرد مشخص بیشتر است. چرا که همه می دانند در صورتی که کارها خوب پیش نرود پیامدهای های آن گریبانگیر یک فرد نخواهد بود(Risky Shift). این موضوع می تواند بسیار خطرناک باشد به ویژه در مورد تصمیم های بسیار خاص، مانند هنگامی که قرار است راجع به شلیک اولین موشک اتمی تصمیم گیری شود.
✏️ولی آیا رفتار تنبلی گروهی به مفهوم عدم کارایی تیمها است؟ پاسخ این سوال منفی است چرا که ما به جهت نیاز به تخصصهای متنوع در حوزه های مختلف و نیز آثار مثبت روانی همکاری بین افراد، الزام به تشکیل تیم داریم ولی جهت پرهیز از کاهش کارایی تیمی باید تا حد ممکن تیمهای کاری را در گروههای کوچکتر سازماندهی کنیم و به علاوه مکانیسم مشخصی برای اندازه گیری و ارزیابی عملکرد اعضاء تیم طراحی و اجراء کنیم.
✏️شاید مثل "دیگی که برای من نجوشه، سر سگ توش بجوشه" نمایانگر شاخصه فرهنگی ما ایرانیان در فعالیتهای گروهی است. ما رفتارهای فردی و اجتماعی خود را متناسب با سودهای به شدت شخصی و کوتاه مدت تنظیم می کنیم و سوی چشمانمان در تشخیص منافع بلند اجتماعی به شدت ضعیف است. ما به طور آشکاری در فعالیتهای گروهی ضعیف ظاهر می شویم چون مسئولیت پذیری، تعهد، حس تعلق و همبستگی اجتماعی در جامعه اکنون ما در سطح مطلوبی نیست.
*برگرفته از کتاب The Art of Thinking Clearly
زغال هاي خاموش را کنار زغال هاي روشن ميگذارند تا روشن شود چون همنشيني اثر دارد،
ما هم مثل همان زغال هاي خاموشيم
اگر کنار افرادي بنشينيم که روشنند و گرما و حرارتي دارند، به تبع آن ها نور ،حرارت و گرما پيدا ميکنيم.
پس آدمی را انتخاب کنید
که به شما انرژی ببخشد!
دلایل شکست کسب و کار
میشل آمس در کتاب خود دلايل زير را برای شکست کسب وکارها در سال اول فعالیتشان بيان کرده است
✔️ رقابت
✔️ فروش پائين
✔️ عدم کنترل قوی
✔️ عدم وجود تجربه
✔️ نداشتن جايگاهی مناسب
✔️ عدم سرمايه کافی
✔️ قراردادهای اعتباری ضعيف
✔️ سرمایهگذاری بيش از اندازه در دارائیهای ثابت
✔️ استفاده شخصی از سرمایههای تجاری
عجیب اما واقعی!
باشگاه لايپزيگ آلمان:
2009 باشگاه ساخته شد
2010 قهرمان لیگ دسته 7
2011 قهرمان لیگ دسته 6
2012 قهرمان لیگ دسته 5
2013 قهرمان لیگ دسته 4
2014 قهرمان لیگ دسته 3
2015 قهرمان لیگ دسته 2
الان در بوندسلیگا همراه بایرن مونیخ در صدر جدول قرار دارد...
هیچ موفقیتی شانسی نیست
برای اینکه فردا تو صدر باشی امروز باید با برنامه و هوش تلاش کنی
خانوم رايس وزير سابق خارجه امريكا ميگه تو بچگي پدرم هميشه از جنب كاخ واشنگتن منو ميبرد مدرسه و ميگفت اينجا محل كارت میشه و عكسهاي كاخ سفيد رو تو اتاقم نصب كرده بود،،،،
◀️خانم كيت وينسلت بازيگر نقش رز در فيلم تاييتانيك وقتی به خاطر زيبا بازی كردن نقشش جايزه اسكار رو ميگيره
ميگه هر وقت بچه بودم ميرفتم حموم شامپومو بغل ميكردم و ميگفتم و تصور ميكردم جايزه اسكاره
اشك از چشماش سرازير ميشه و ميگه اما اين ديگه واقعا شامپو نيست و جايزه اسكاره،،،،،
◀️چند وقت پيش يه روزنامه انگليسی داشتم ميخوندم تيتر زده بود از زلاتان ابراهيموويچ بازيكن تيم ملي سوئد و پارس سنت ژرمن فرانسه كه جديدا يه خيابون تو سوئد به نامش زدن گفته بود،خواب تموم روياها و موفقيت هايم را در بچگی هايم ديده بودم..
◀️آقای هیلتون سرایدار یک هتل بود ... و
تمام جوانی و نوجوانیش سرایدار بود
اما الان ٨۴ هتل هیلتون تو دنیا داریم !
تو ی مصاحبه از ایشون سوال میشه :
تمام نوجوانی و جوانی سرایدار بودی چی شد که این شدی ؟
جواب میده : "من هتل بازی کردم!"
در جواب میگه :
تمام اون جوانی و نوجوانی که همه میدونند من سرایدار بودم وکیف مشتریا رو جابجا می کردم و ... اما
شبها که رییس هتلم می رفت خونه
من میرفتم تو اتاقش لباسامو در میاوردم
لباسای رییس هتل رو می پوشیدم
پشت میزش می نشستم و هتل بازی می کردم !
مدام تصور ذهنی من این بود که یکی
از بزرگترین هتلداران دنیا هستم ...
حالا بعضی از ماها تو خلوتمون
◀️سرطان بازی می کنیم
◀️بعضی ها تو ذهنشون روزی چند بار دادگاه میرند .
◀️روزی چند بار ورشکست می کنند
◀️روزی چند بار چاقو تو شکمشون می کنند .
◀️رابطه ی زيبا و عاشقانه مون رو تموم شده ميبينيم
◀️بچه ها و عزيزانمون رو از دست رفته احساس ميكنيم
◀️و خيلی وقتا نقش يه آدم شكست خورده، بی مسئوليت، نالايق، طردز شده، زشت ! و غيردوست داشتنی رو بازی كنيم ...
جسم از دستورات ذهن تبعیت میکند، خواه آنها ارادی یا غیر ارادی باشند. به محض ورود افکار غیر مجاز، بدن سریعا در بیماری و ناراحتی فرو میرود. در هنگام فرمان شاد و افکار زیبا، بدن با زیبایی و جوانی ملبس میشود.
بیماری و سلامتی همانند محیط ریشه در تفکر دارند. افکار بیمار خودشان را از طریق بدن بیمار نشان میدهند. فکر ترس شخص را به سرعت یک گلوله خواهد کشت و چنین افکاری به طور مداوم هزاران نفر را می کشند.
افرادی که با فکر بیماری زندگی میکنند، افرادی هستند که آن بیماری را خواهند گرفت. اضطراب همه جسم را تضعیف میکند و آن را برای ورود بیماری باز نگاه میدارد. گرچه تفکرات ناسالم حتی اگر بدن را از لحاظ فیزیکی آزار ندهند، اما سیستم عصبی را به هم خواهند ریخت.
تفکرات قوی، پاک و شاد، بدن را در اشتیاق و شفقت فرو میبرند. بدن وسیله ظریف و حالتپذیری است که به تفکراتی که به آن وارد میشود عکسالعمل نشان خواهد داد و عادات و تفکرات، تاثیرات خوب یا بدشان را بر روی آن نشان خواهند داد.
افراد تا زمانی که افکار ناپاک را پراکنده میکنند، خون ناپاک و مسموم خواهند داشت. از یک قلب پاک یک زندگی پاک و بدن پاک بیرون میآید. از یک ذهن آلوده یک زندگی آلوده و بدن خراب به وجود میآید. فکر فواره عمل، زندگی و ابراز است. چشمه را پاک نگه دارید تا همه چیز پاک شود.
تغییر رژیم غذایی به فردی که افکارش را تغییر ندهد کمکی نخواهد کرد. هنگامی که فرد افکارش را پاک میسازد، بعد از آن اشتیاقی به غذای ناپاک نخواهد داشت.
افکار پاک باعث پاکی عادات میشوند. یک به اصطلاح قدیس که بدنش را نمیشوید، یک قدیس نیست. او کسی است که تفکراتش را این گونه تقویت و تصفیه میکند که نیازی به توجه کردن به میکروبهای بدنهاد نیست.
اگر بدنتان را میخواهید محافظت کنید، از ذهنتان مراقبت کنید. اگر میخواهید بدنتان را بازسازی کنید، ذهنتان را زیبا سازید. بداندیشی، حسد، ناراحتی و دلسردی سلامتی بدنتان را میربایند. یک صورت تند اتفاقی به وجود نمیآید؛ بلکه تفکرات تند آن را میسازد. چین و چروک هایی که به صورت آسیب میرسانند به بوسیله نابخردی، غرور و احساسات شدید به وجود میآیند.
من یک پیر زن ٩۶ سالهای را میشناسم که چهره بشاش و معصوم یک دختر را دارد. من مرد میانسالی را میشناسم که صورتش دارای خطوط نامتقارنی است. اولی نتیجه یک مزاج شاد و آفتابی است و دیگری نتیجه نارضایتی و تند مزاجی است.
از آنجایی که شما نمیتوانید یک خانه شاد و خوشآیندی داشته باشید، مگر آنکه بگذارید هوا و نور خورشید آزادانه وارد اتاقها شوند، پس یک بدن قوی و یک سیمای بشاش، شاد یا سرزنده فقط میتواند از ورود آزادانه تفکرات شاد، خوش بینی و آرامش به وجود آید.
زندگي كردن بدون هدف شبيه رانندگي در مه غليظ است. موتور اتومبيلتان هرقدر قوي و قدرتمند باشد، شما به آرامي رانندگي مي كنيد، مردد هستيد و حتي روي جاده صاف حركت به جلو اندك داريد. با تصميم گيري درباره هدفهايتان، که بلافاصله از بين مي رود و شما در موقعيتي قرار مي گيريد كه از توانمنديهاي خود استفاده كنيد.
داشتن هدفهاي روشن و شفاف به شما امكان مي دهد پابر پدال گاز زندگي خود بفشاريد و شتابان در راستاي تحقق بخشيدن به خواسته هايتان به حركت درآييد.
اگر هدف جوي حالت خود به خود و اتوماتيك داشته باشد، چرا تنها شمار اندكي از مردم هدفهاي روشن، مكتوب و قابل اندازه گيري دارند؟ اين يكي از بزرگ ترين اسرار زندگي است. به اعتقاد اكثر روانشناسان مردم به چهار دليل هدف گذاري نمي كنند.
فكر مي كنند هدف گذاري مهم نيست.
نخست، اغلب اشخاص به اهميت هدف گذاري واقف نيستند. اگر شما در خانه اي بزرگ شويد كه كسي هدفي را دنبال نمي كند و يا با كساني معاشرت كنيد كه درباره هدف هرگز بحث نمي شود و يا كسي براي آن بها و ارزشي قائل نيست، شما در شرايطي بزرگ مي شويد و به بلوغ مي رسيد كه نمي دانيد هدف گذاري بيش از هر عامل ديگري در موفقيت زندگي شما سهم دارد.
به اطراف خود نگاه كنيد. چند نفر از افراد خانواده و يا دوستان شما به هدفهايشان معتقدند؟
راه آن را نمي دانند.
علت دوم نداشتن هدف اين است كه اشخاص اصولا نمي دانند چگونه بايد هدف گذاري كنند. از آن بدتر، خيلي ها فكر مي كنند كه داراي هدف هستند و حال آنكه آنها در نهايت چند ميل و رؤيا دارند. مثلا مي خواهند خوشبخت شوند، پول زيادي درآورند و يا زندگي خانوادگي خوبي داشته باشند.
اما اينها ابدا هدف نيستند.
اينها صرفا خيال و رؤيا هستند كه همه آنها را دارند. اما هدف با آرزو و ميل تفاوت دارد. هدف روشن، مكتوب و خاص است. مي توان آن را به سادگي و سهولت به كسي توضيح داد. مي توانيد آن را اندازه بگيريد و مي توانيد بفهميد كه آيا به اين هدف رسيده يا نرسيده ايد.
كاملا امكان پذير است كه از يك دانشگاه برجسته مدرك تحصيلي بگيريد و با اين حال حتي يك ساعت كسي درباره هدف برايتان حرف نزده باشد. انگار كساني كه محتواي درس مدارس و دانشگاهها را مي نويسند به كلي از اهميت هدف گذاري بي اطلاعند و نمي دانند براي دسترسي به موفقيتهاي آتي تا چه اندازه به آن احتياج است. و البته اگر قرار باشد قبل از رسيدن به بلوغ هيچ اطلاعي از نقش مهم هدف گذاري نداشته باشيد، نمي دانيد درهر كاري كه مي كنيد اين هدف گذاري چه سهم عمده اي ايفا مي كند.
ترس از شكست خوردن دارند.
تاریخ ارسال پست: 23 / 8 / 1395 ساعت: 7:57 بعد از ظهر
مجموعه تصاویری از ابتداى ساخت برج ایفل تا پایان ساخت.
سال ١٨٨٧ تا ١٨٨٩،سازنده:
گوستاو ایفل
سی عادت ناپسند اجتماعی که باید از آنها دوری کرد:
۱. خیره شدن به دیگران
۲. با دهانپر حرف زدن
۳. قطع کردن حرف دیگران
۴. اظهار فضل و دانایی کردن
۵. بلند حرف زدن
۶. خیلی محکم یا شل دست دادن
۷. پرخوری در میهمانی ها
۸. گذاشتن آرنج روی میز
۹. پچ پچ کردن و خندیدن مرموز در حضور دیگران
۱۰. دراز کردن دست از سوی آقایان و اصرار برای دست دادن با خانم ها( یی که به هر دلیلی مایل نیستند).
۱۱. باد کردن یا صدا در آوردن با آدامس
۱۲. استفاده بی اندازه از تلفن همراه
۱۳. نمایش عمومی احساسات و رومانتیک بودن در حضور دیگران
۱۴. توهین یا کنایه و طعنه زدن به دیگران
۱۵. بهداشت ضعیف و رفتارهای ناپسند بهداشتی در حضور دیگران: مانند خلال دندان، تمیز کردن بینی حتی با دستمال، شانهکردنمو
۱۶. حمله به حریم شخصی و باورهای افراد
۱۷. بی نظمی و زرنگی در نوبت
۱۸. ریختن آشغال روی زمین حتی در جاهای کثیف
۱۹. پوشیدن لباس نامناسب،یا آراسته نبودن
۲۰ خندیدن به خطاها، آسیب دیدن یا مشکل دیگران
۲۱. به کاربردن کلمه های زشت و زننده
۲۲. هنگام گفتگو، نگاه کردن به جایی غیر از چهره مخاطب
۲۳. حل و فصل کردن مشکلات (با فرزند یا همسر یا...) در جمع
۲۴. کشیدن سیگار در جمع
۲۵. سکوت، و کم حرفی غیر عادی یاعبوس بودن در جمع
۲۶. مسخره کردن لهجه ها یا شوخی های تحقیر آمیز جنسیتی
۲۷. افراط و تفریط در سلام و احوالپرسی
۲۸. بدگویی از دیگران
۲۹. فضولی کردن
۳۰. بی توجهی به وقت و برنامه دیگران
در حادثه کربلا با سه نمونه شخصیت روبرو میشویم.
اول: حسین (ع)
حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور شود.
تا آخر میایستد.
خودش و فرزندانش کشته میشوند.
هزینه انتخابش را میدهد
و به چیزی که نمیخواهد تن نمیدهد.
از آب میگذرد، از آبرو نه
دوم: یزید
همه را تسلیم میخواهد.
مخالف را تحمل نمیکند.
سرِ حرفش میایستد.
نوه پیغمبر را سر میٔبرد.
بی آبرویی را به جان میخرد
تا به چیزی که میخواهد برسد
سوم: عمرِ سعد
به روایتِ تاریخ تا روز ٨ محرّم در تردید است.
هم خدا را میخواهد هم خرما،
هم دنیا را میخواهد هم اخرت.
هم میخواهد حسین (ع)را راضی کند هم یزید را.
هم اماراتِ ری را میخواهد،هم احترامِ مردم را.
نه حاضر است از قدرت بگذرد،نه از خوشنامی.
هم آب میخواهد هم آبرو.
دستِ آخر اما عمرِ سعد تنها کسی است
که به هیچکدام از چیزهایی که میخواهد نمیرسد.
نه سهمی از قدرت میبرد نه از خوشنامی
ما آدمهایِ معمولی راستش نه جرات و ارادهِ حسین (ع) شدن را داریم،
نه قدرت و ابزارِ یزید شدن را
اما در درونِ همه ما یک عمرِ سعد هست!
من بیش از همه از عمر سعد شدن میترسم...
با توجه به پیشرفت فناوری و وسیع شدن دایره استفاده از اینترنت در زندگی روزمره آدمها و فرصتهای بیشماری که اینترنت در اختیار تمامی کاربران قرار میدهد، امروزه راهاندازی یک کسب و کار اینترنتی تبدیل به شایعترین روش برای کارآفرینی شدهاست؛ از طراحی و توسعهی اپلیکیشنهای موبایل و نرمافزارهای کاربردی گرفته تا سادهترین کسب و کارها از قبیل دریافت سفارشات اینترنتی و ارسال غذا، از استارتاپهایی که نیاز به تخصصهای مختلفی همچون برنامهنویسی کامپیوتر و طراحی محصول دارند تا کسب و کارهای سادهای که تنها با آسانتر کردن بخش کوچکی از زندگی کاربران کسب درآمد میکنند. صرفنظر از نوع فعالیت و حوزهای که قصد وارد شدن به آن را دارید، نگاهی به عملکرد کارآفرینان موفق نشان میدهد همهی آنها مسیری شبیه به هم را طی کردهاند. اگر بخواهیم این مسیر مشترک را در قالب یک دستورالعمل یا فرمولی ساده تدوین کنیم، نکات زیر مهمترین مراحل راهاندازی یک کسب و کار اینترنتی برای کارآفرینی هستند:
۱) یک نیازی از کاربران اینترنت پیدا کنید و آنرا حل کنید.
۲) برای تبلیغ، بازاریابی و فروش محصول یا خدمات خود برنامهای تهیه کنید.
۳) یک وبسایت خوب طراحی کنید (یا بدهید طراحی کنند!).
۴) از موتورهای جستجو برای جلب توجه کاربران و افزایش ترافیک وبسایت خود استفاده کنید.
۵) برای خود یا کسب و کارتان شهرت ایجاد کنید.
۶) با مشتریان و اعضای وبسایت خود در تماس باشید.
۷) با تکنیکهای back-end sale
و upselling
درآمد خود را افزایش دهید.
تمامی علاقمندان و فعّالین، از یک کارآفرین تازهکار گرفته تا افراد موفق و باتجربه در حوزهی کارآفرینی، بهخصوص کسب و کارهای اینترنتی، میتوانند از فرآیندی که خلاصهی آن در 7 مورد بالا گنجانده شد استفاده کنند و کارآفرینی را از طریق راهاندازی یک کسب و کار اینترنتی تجربه کنید.