| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
هر روز فهرستی از کارهایی که باید انجام دهید آماده کنید و آنرا با این جمله شروع کنید:
قدرت کامیابی بخش خدا, به یکایک ثانیه های امروزم برکت می دهد تا هم اکنون و همین جا به عالی ترین ثمرات نیکویم برسم.
بهتر است سه فهرست تهیه کنید:
1- آنچه که می خواهید از زندگیتان حذف کنید.
2- آنچه که می خواهید در زندگیتان تجربه کنید یا در زندگیتان متجلی شود.
3- آنچه که مورد قدردانی و سپاس شماست و از بابت آن شاکر هستید.
اگر چیزی می خواهید; کافی است توجه خود را بر آن معطوف کنید و بعد براساس قانون جذب، ارتعاشاتی از شما به سوی آن فرستاده شود و آن چیز به سوی شما جذب شود.
استر هیکس
انسانهایی که:
زیبا فکر می کنند
با دیگران با محبت رفتار می کنند
شکرگزار هستند
خودشان را دوست دارند
و به زندگی لبخند می زنند...
انسانهایی که حتی در بدترین شرایط و رویدادها ،سعی میکنند جنبه مثبت قضایا را پیدا کنند و ببینند.
انسانهایی که با جنس زندگی و عشق هماهنگ هستند، و همیشه ، در هر مکانی بذر امید و شادی می پاشند...
اینگونه افراد مغناطیس عشق هستند
و مغناطیس عشق ، جاذبه ای قوی دارد
و هر چیز زیبایی را به سمت خودش جذب می کند.
با دستی که عادت ندارید، درب اتاق، خونه و ماشین را باز کنید
بادستی که عادت ندارید مسواک بزنید. یا تلاش کنید
توانائی نوشتن با دست غیر غالب را نیز در خود تقویت کنید.
با چشمهای بسته دوش بگیرید. در کارهای صبح خود تغییرات ایجاد کنید
اگراول لباس میپوشید بعد صبحانه، جای این دو رو عوض کنید بعد به سر کار بروید
سعی کنید بشمارید، مثلاً تعداد صندلیها، تابلوها، کلیدهای برق و.. حداقل در اتاقی که قرار میگیرید
سعی کنید چندتا شماره تلفن حفظ کنید وبجای حافظه تلفن از حافظه خودتون کار بکشید
تماشای تلویزیون را محدود و بیشتر به مطالعه بپردازید
موفق و تندرست باشید..
معصومین می فرمایند:ریشه همه بیماری ها از زیاد آب خوردن هست.
پزشکی غربی می گوید:خوردن هشت لیوان آب در هر روز لازم و ضامن سلامت است!
معصومین می فرمایند:اگر ارزش نمک را می دانستند درمان نمی کردند مریضی ها را مگر با نمک و سفره بدون نمک نباشد.
پزشکی غربی می گوید:نمک سم سفید است و نمک را از سر سفره حذف کنید!
معصومین می فرمایند:نمک دریا و سنگ نمک بهترین نمک هست.
پزشکی غربی می گوید:نمک طبیعی نخورید و نمک ید دار و تصفیه مصنوعی خوب است!
معصومین می فرمایند:نمک بهترین درمان فشارخون است.
پزشکی غربی می گوید:نمک عامل ابتلا به فشارخون هست!
معصومین می فرمایند:گوشت گوسفند بهترین غذاست.
پزشکی غربی می گوید:گوشت قرمز سم است!
معصومین می فرمایند:گوشت ماهی پیه چشم و بدن را ذوب می کند و مرغ ،خوک پرندگان هست.
پزشکی غربی می گوید:گوشت سفید(ماهی و مرغ) بهترین گوشت است و بیشتر بخورید!
معصومین می فرمایند:ترک خوردن گوشت ،بداخلاقی می آورد.
پزشکی غربی می گوید:خوردن گوشت خشم می آورد!
معصومین می فرمایند:روغن حیوانی به هر اندازه که خورده شود همانقدر بیماری را از بدن می برد.
پزشکی غربی می گوید: روغن جانوری عامل بیماری های کثیر است!
معصومین می فرمایند:خوردن روغن ها در تابستان بهتر از زمستان است.
پزشکی غربی می گوید: خوردن روغن ها در زمستان بهتر از تابستان است!
معصومین می فرمایند:هنگام نشستن کمر خمیده باشد.(حالت استراحت)
پزشکی غربی می گوید:هنگام نشستن کمر قائمه باشد!(حالت فعال)
معصومین می فرمایند:بهترین و مهمترین وعده غذایی شام است و نباید ترک شود.
پزشکی غربی می گوید: بدترین وعده غذایی شام است و باید ترک شود!
معصومین می فرمایند:وعده غذایی دوتاست(صبح و شام )که موجب سلامت دستگاه گوارشی و بدن است.
پزشکی غربی می گوید: وعده غذایی دوبار موجب بیماری دستگاه گوارشی و بدن است و هر چند ساعت یکبار بایستی چیزی خورد!
معصومین می فرمایند:نظام هستی احسن است و هیچ چیزی در خلقت بدن زائده نیست.
پزشکی غربی می گوید:در بدن زائده ی آپاندیس،لوزه زائد،رگ زاپاسی درپا و یک کلیه اضافی موجود هست که قبلا کارایی داشته است و الان می توان با پیشرفت جراحی از شرشان خلاص شد یا به دیگران فروخت!
معصومین می فرمایند:برای دستشویی روی پا نشسته و به پای چپ تکیه کنید.(روی پا)
پزشکی غربی می گوید:دستشویی فرنگی ،از نشستن روی پا برای دستشویی رفتن بهتر است!(روی صندلی)
معصومین می فرمایند:مسواک هنگام خواب، بیدارشدن و نماز هست و بعد غذا خلال با چوب های مجاز انجام شود.
پزشکی غربی می گوید:مسواک بعد از غذا استفاده شود و خلال پلاستیکی و نخ دندان زده شود.
معصومین می فرمایند:خوردن باقلی خون صاف تولید میکند.
پزشکی غربی می گوید:خوردن باقالی کم خونی می آورد!
معصومین می فرمایند:ریشه چغندر مضر است و همه خاصیت در برگ چغندر است.
پزشکی غربی می گوید:ریشه چغندر(لبو هم نوعی از آن است) مفید است و با آن قند درست می کند و برگ چغندر را بی خاصیت می داند!
معصومین می فرمایند:کله گوسفند بهترین گوشت هست.
پزشکی غربی می گوید:خوردن کله پاچه مضر است!
معصومین می فرمایند:ترکیب شیر از میوه ها فقط با خرما مفید است.
پزشکی غربی می گوید:ترکیب شیر با موز و دیگر میوه ها ویتامین دارد!
معصومین می فرمایند:پیرها بیشتر غذا بخورند!
پزشکی غربی می گوید:جوان ها بیشتر غذا بخورند .
معصومین می فرمایند:طب از مجموع انبیاء و با شروع خلقت از سوی خدا آمده است.
پزشکی غربی می گوید:طب صد سال است که توسط چند نفر اختراع شده است!
معصومین می فرمایند:باقی مانده غذای مومن،سور گربه و مصافحه ،واکسن سلامتی وشفاست.
پزشکی غربی می گوید:اگر میکروب بصورت واکسن و مستقیم داخل خون شود سلامتی آورست!
معصومین می فرمایند:آلوبخارا مفاصل را نرم می کند.
پزشکی غربی می گوید:پاستیل صنعتی برای نرمی مفاصل خوب است!
معصومین می فرمایند:خوردن برگ سنا عامل نجات از مرگ است.
پزشکی غربی می گوید:خوردن برگ سنا خطرناک است و پرز روده و معده را تخریب می کند!
معصومین می فرمایند:گرفتن خون از سیاهرگ و مویرگ ها مفید است و فصد و حجامت نجات از مرگ مصنوعی هست.
پزشکی غربی می گوید:انتقال خون از سرخ رگ مفید است و فصد و حجامت خطرناک است!
معصومین می فرمایند:طب علم قطعی از سوی خدا هست
پزشکی غربی می گوید:طب علم آزمون و خطای بشری هست.
امام باقر علیه السلام: شَرِّقَا وَ غَرِّبَا لَنْ تَجِدَا عِلْماً صَحِيحاً إِلَّا شَيْئاً يَخْرُجُ مِنْ عِنْدِنَاأَهْلَ الْبَيْتِ. (به شرق روید و یا غرب، علم صحیحی نمی یابید، مگر اینکه از (دهان) ما اهل بیت خارج شده است
یاعلی
قصه ى تغيير،خودباورى،از كارتن خوابى تا هواپيما شخصى،از هروئين تا ابميوه فروشى
تاریخ ارسال پست: 8 / 8 / 1395 ساعت: 10:47 بعد از ظهر
ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺍﺕ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺩﺍﺷﺖ
ﺍﺯ ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺎﻻ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ احساس كن
ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻩ، ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺍﺕ ﻣﯽ ﺭﺳﯽ
ﻭ ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮑﻨﯽ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ، ﺩﺭ ﻓﺮﮐﺎﻧﺲ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯼ.
ﺗﺎ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ،
ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﻤﯽ ﺁﻭﺭﯼ،
ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﻓﺮﮐﺎﻧﺲ
« ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻮﺏ ﺩﺍﺷﺘﻦ » ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪﻩ ﻭ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺍﺕ ﻣﯽ ﺭﺳﯽ،
ﭘﺲ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺎﻻ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ.
گویند فقیری به نزد هندوانه فروشی رفت وگفت هندوانه برای رضای خدا بمن بده فقیرم وچیزی ندارم .
هندوانه فروش درمیان هندوانه ها گشتی زد وهندوانه خراب وبدر د نخوری را به فقیر داد فقیر نگاهی به هندوانه کرد دید که خورده نمی شود ومقدار پولی که به همراه داشت به هندوانه فروش داد وگفت به اندازه پولم به من هندوانه ای بده . هندوانه فروش هندوانه خیلی خوبی را وزن کرد وبه مرد فقیر داد
فقیر هردو هندوانه را روبه آسمان کرد وگفت خداوندا بندگانت را ببین این هندوانه خراب را بخاطر تو داده هست و این هندوانه خوب را بخاطر پول.
وای از این ریا.....
۱_ ترسناك ترين جاي جهان ذهن شماست.
٢_ عمل باشيد نه عكس العمل ، صدا باشيد نه انعكاس صدا .
۳_ مراقب بدن خود باشيد ، زيرا تنها جايي است كه تا آخر عمر در آن زندگي مي كنيد .
٤_ اجازه ندهيد رفتار ديگران آرامش دروني شما را بهم بزند .
٥_ آرزو كردن براي اينكه جاي شخص ديگري باشيد ، يعني ناديده گرفتن خودتان.
٦_ ارزش شما با رفتار ديگران با شما، تعيين نميشود.
٧_ اگر كسي كار اشتباهي انجام داد، همه خوبي هايش را فراموش نكنين.
٨_ قهرمان بودن يعني ايمان به خود، وقتي ديگران به شما اعتقادي ندارند.
۹_ كساني كه در گذشته زندگي مي كنند، آينده خود را محدود مي كنند.
١٠_ هيچ يك از ما برنده يا بازنده به دنيا نيامده ايم ، انتخاب كننده به دنيا آمده ايم.
اي مالك ! بدان اگر مهربان باشی تورا به داشتن انگيزه های پنهان متهم ميكنند، ولی مهربان باش.
اگرشريف و درستكارباشی فريبت ميدهند ، ولی شريف ودرستكار باش نيكيهای امروزت را فراموش ميكنند، ولی نيكوكار باش
بهترينهای خودت را به ديگران ببخش ، حتی اگر اندك باشد .
درانتها خواهی ديد آنچه مي ماند ميان تو و خداي توست، نه ميان تو ومردم...
مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از دنیا رفت. از چوپانی در آن حوالی پرسید:
«چه کسی بر مرده های شما نماز می خواند؟»
چوپان گفت: «ما شخص خاصی را برای این کار نداریم؛ خودم نماز آنها را می خوانم
مرد گفت: «خوب لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!»
چوپان مقابل جنازه ایستاد و چند جمله ای زمزمه کرد و گفت : «نمازش تمام شد!»
مرد که تعجب کرده بود گفت: این چه نمازی بود؟
چوپان گفت: بهترازاین بلد نبودم
مرد از روی ناچاری پدر را دفن کرد و رفت.
شب هنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد.
از پدر پرسید: «چه شد که این گونه راحت و آسوده ای؟»
پدرش گفت: «هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم!»
مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او خواست
تا بگوید در کنار جنازۀ پدرش چه کرده و چه دعایی خوانده؟
چوپان گفت: «وقتی کنار جنازه آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد،
با خدا گفتم : « خدایا اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش
زمین می زدم. حالا این مرد، امشب مهمان توست. ببینم تو با او چگونه رفتار می کنی ؟ »
به نام خدای آن چوپان ...
گاهی دعای یک دل صاف،از صدنماز یک دل پرآشوب بهتراست
مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از دنیا رفت. از چوپانی در آن حوالی پرسید:
«چه کسی بر مرده های شما نماز می خواند؟»
چوپان گفت: «ما شخص خاصی را برای این کار نداریم؛ خودم نماز آنها را می خوانم
مرد گفت: «خوب لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!»
چوپان مقابل جنازه ایستاد و چند جمله ای زمزمه کرد و گفت : «نمازش تمام شد!»
مرد که تعجب کرده بود گفت: این چه نمازی بود؟
چوپان گفت: بهترازاین بلد نبودم
مرد از روی ناچاری پدر را دفن کرد و رفت.
شب هنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد.
از پدر پرسید: «چه شد که این گونه راحت و آسوده ای؟»
پدرش گفت: «هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم!»
مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او خواست
تا بگوید در کنار جنازۀ پدرش چه کرده و چه دعایی خوانده؟
چوپان گفت: «وقتی کنار جنازه آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد،
با خدا گفتم : « خدایا اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش
زمین می زدم. حالا این مرد، امشب مهمان توست. ببینم تو با او چگونه رفتار می کنی ؟ »
به نام خدای آن چوپان ...
گاهی دعای یک دل صاف،از صدنماز یک دل پرآشوب بهتراست..
در حدود صد سال پیش،مردی که به روزنامه ی صبح نگاه می کرد دچار تعجب و دلهره شد.او نام خود ر ادر ستون مرده ها دید.روزنامه به طور اشتباهی مرگ شخص دیگری را به جای او گزارش داده بود.اولین پاسخ آن مرد به آن خبر بهت زدگی بود.من این جا هستم یا مرده ام؟هنگامی که او آرامش خود را بازیافت،به این موضوع فکر کرد که مردم در رابطه با اوچه می گویند.درآگهی نوشته بود((پادشاه دینامیت مرد))و هم چنین نوشته شده بود((اوتاجر مرگ بود))این مرد مخترع دینامیت بود و هنگامی که این کلمات را می خواند از خود پرسید که((درآینده از او چگونه یاد خواهد شد؟))او از احساسات خود آگاه شد و تصمیم گرفت که نگذارد به این طریق از او یاد شود.از آن روز به بعد،او برای صلح تلاش کرد.نام او آلفرد نوبل بود و امروزه با جایزه بزرگ نوبل او را به یاد می آوریم.
درست به همان گونه که آلفرد نوبل از احساسات خود آگاه شد و ارزش هایمان را تغییر داد،ما نیز بایستی نگاهی به گذشته بیندازیم و چنین کاری را بکنیم.
از شما چه چیزی به جا خواهد ماند؟می خواهید چگونه به یاد آورده شوید؟می خواهید به خوبی از شما یاد شود؟می خواهید همراه با عشق و احترام به یاد بیایید؟ یا به گونه ای دیگر؟اشتباه نمی کنید؟
همه ی ما داستان پادشاه طمع کاری را که میداس نام داشت می دانیم.او تمام طلاها را در خزانه اش انبار کرده بود و تمام وقتش را صرف شمردن آن ها می کرد.یک روز در حالی که در حال شمردن بود.غریبه ای نزد او آمد به او گفت که هر آرزویی را مستجاب می کند.پادشاه شادمان شد و گفت:((من می خواهم به هر چه که دست می زنم طلا شود))غریبه پرسید:((آیا مطمئن هستی؟))پادشاه پاسخ داد((بلی))غریبه گفت:((با تابش اولین اشعه ی خورشید در صبح فردا تو به هر چیزی که دست بزنی به طلا تبدیل می شود))
پادشاه فکر می کرد که خواب دیده است این موضوع نمی تواند واقعیت داشته باشد.اما روز بعد که از خواب بیدار شد به تخت خوابش دست زد طلا شد،لباسش را برداشت طلا شد و به هر چیز که دست زد،آن تبدیل به طلا شد.اما از پنجره به بیرون نگریست و دید که دخترش که دست زد،آن تبدیل به طلا شد.اما از پنجره به بیرون نگریست و دید که دخترش در باغ بازی می کند.او خواست دخترش را شگفت زده وشادمان کند.اما قبل از رفتن به باغ خواست کتابی بخواند.درست لحظه ای که می خواست آن را بردارد آن تبدیل به طلا شد و او نتوانست آن را بخواند.سپس او نشست تا صبحانه بخورد لحظه ای که میوه و لیوان آب را گرفت آن ها تبدیل به طلا گشتند.او گرسنه بود وبا خود گفت:((من که نمی توانم طلا بخورم))درست در همین لحظه،دخترش وارد شد و خود را در بغل پادشاه انداخت و او هم تبدیل به طلا شد.دیگر از خنده های او خبری نبود.
پادشاه سر به زیر انداخت وشروع به گریستن کرد،غریبه ای که به آرزوی او رنگ واقعیت بخشیده بود دوباره ظاهر شد و از او پرسید آیا او از این که به هر چیزی دست بزند به طلا تبدیل می شود شادمان نیست.پادشاه پاسخ داد من بدبخت ترین انسان هستم.غریبه پرسید:((چه چیز می خواهی غذا و دختر زنده ات را یا یک تکه طلا و مجسمه ی طلایی او را؟))پادشاه گریه کرد و طلب عفو نمود و گفت:((من تمام طلاهایم را می دهم.خواهش می کنم دخترم را به من برگردان،زیرا بدون او هیچ چیز برایم ارزشی ندارد))غریبه به پادشاه گفت:(توعاقل از قبل شدی)و جادو را عوض کرد.دخترش به کنار او برگشت و پادشاه درسی گرفت که هیچ وقت تا پایان عمر آن را فراموش نکرد.
از این داستان چه نتیجه ی اخلاقی می توان گرفت؟
1-ارزش های بیهوده موجب بدبختی می شوند
2-بعضی اوقات به دست آوردن چیزی که می خواهید می تواند بدتر از به دست نیاوردن آن باشد.
3-برعکس بازی فوتبال که بازیکنان می توانند تعویض شوند،در بازی زندگی امکان تعویض یا بازی دوباره وجود ندارد.یعنی ما مثل پادشاه شانس دومی برای از بین بردن بدبختی هایمان نداریم
1-به دست نیاوردن آن چه که خواهان آن هستیم
اعتقاد نامه برای رنج دیدگان
من از خدا قدرت خواستم تا بتوانم پیشرفت کنم
من مریض شدم تا بتوانم متواضعانه اطاعت کنم
من سلامتی خواستم تا بتوانم کارهای بزرگتر انجام دهم
من تندرستی به دست آوردم تا بتوانم کارها را بهتر انجام دهم
من ثروت خواستم تا شاد باشم
من فقیر شدم تا این که خردمند شوم
من قدرت خواستم تا بتوانم احترام دیگران را جلب کنم
من ضعیف شدم تا بتوانم احترام دیگران را احساس کنم
من همه چیز خواستم تا بتوانم از زندگی لذت ببرم
من زندگی ام را فدا کردم تا بتوانم از همه ی چیزها لذت ببرم
من چیزهایی را که طلب کرده بودم به دست نیاوردم-اما هرچیزی که امیدش را داشتم به دست آوردم.
تقریبا به جز خودم،دعاهای ناگفته ام پاسخ داده شد.
من،بین همه ی انسان ها،از لحاظ آمرزیده شدن بسیار ثروتمند بودم
(سخن از یک فرد گمنام)
2-به دست آوردن آن چه می خواهیم
هنگامی که نظام ارزشی مان مشخص نیست،به دست آوردن چیزی که می خواهیم می تواند فلاکت بار باشد
چوپانی تعریف میکرد، گاهی برای سرگرمی با یک چوبدستی دم در آغل گوسفندان می ایستادم و هنگام خارج شدن گوسفندان، چوبدستی را جلوی پایشان می گرفتم، طوری که مجبور به پریدن از روی آن می شدند.
پس از آنکه چندین گوسفند از روی آن می پریدند، چوبدستی را کنار می کشیدم، اما بقیه گوسفندان هم با رسیدن به این نقطه از روی مانع خیالی می پریدند.
تنها دلیل پرش آنها این بود که گوسفندان جلویی در آن نقطه پریده بودند!!!!!!
گوسفند تنها موجودی نیست که از این گرایش برخوردار است.
تعداد زیادی از آدمها نیز مایل به انجام کارهایی هستند که دیگران انجامش میدهند؛ مایل به باور کردن چیزهایی هستند که دیگران به آن باور دارند؛ مایل به پذیرش بی چون و چرای چیزهایی هستند که دیگران قبولش دارند.
یاعلی
مهم نیست چقدر امکانات دارید
مهم این است که بدانید
چگونه از آنها استفاده کنید...
ما هرگز نمیتوانیم کنترل
کره ی زمین را در دست بگیریم
و اتفاقاتش را مدیریت کنیم...
اما...
می توانیم بر کره ی مغز خودمون
و محتویاتش مسلط باشیم!
مشکلات مانع کار نيستند ، بلکه معلم ما هستند . در درون هر مشکلی بذر سود يا موقعيتی نهفته است ، برابر يا بيشتر از سود حاصل از انجام کار مورد نظر . در راه موفقيت مشکلات را باید تبديل به پلههای صعود کرد!
گفتن
"دوستت دارم "
سه ثانیه طول می کشد...
توضیح دادنش سه ساعت...
و ثابت کردنش یک عمر...
فردی به خدا گفت :
اگر سرنوشت مرا تو نوشتی پس چرا آرزو کنم؟
خدا پاسخ داد:
"شاید نوشته باشم، هرچه آرزو کند...
از عارفی ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:
ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺍﻗﺒﻪ ﻭ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ، چه به دست ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﯼ؟
ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻫﻴﭻ...
ﺍما، ﺑﻌﻀﯽ چیزﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ...
ﺧﺸﻢ، ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﻭ ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ، ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﯽ، ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻋﺪﻡ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﻭ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﯼ ﻭ ﻣﺮﮒ...!
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ به دﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺣﺎﻟماﻥ ﺧﻮﺏ می شوﺩ؛
ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍدن ها ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺁﺳﻮﺩﻩ و راحت مان می کنند!
هنگام مواجه شدن با مشکل، یادت باشد که حتما راه حلی وجود دارد.
زیرا هر چیز با جفتش به وجود می آید. بعد از هر سقوطی، صعودی و بعد از هر شبی، روزی وجود دارد.
ذهنت را روی راه حل ها متمرکز کن.
برای بیرون آمدن از یک اتاق؛
باید در را پیدا کنی،
نه این که به دیوارها فکر کنی !!!
شب سردی بود!
پيرزن بيرون ميوه فروشى زُل زده بود به مردمى كه ميوه مىخريدند. شاگرد ميوه فروش، تُند تُند پاكتهاى ميوه را داخل ماشين مشتریها میگذاشت و انعام میگرفت.
پيرزن با خودش فكر میکرد چه میشد او هم میتوانست ميوه بخرد و ببرد خانه!
رفت نزدیکتر ...
چشمش افتاد به جعبه چوبى بيرون مغازه كه ميوه هاى خراب و گنديده داخلش بود. با خودش گفت: «چه خوبه سالم ترهاشو ببرم خونه»!
میتوانست قسمتهاى خراب ميوهها را جدا كند و بقيه را به بچههايش بدهد!
هم اسراف نمیشد و هم بچههايش شاد میشدند. برق خوشحالى در چشمانش دويد، ديگر سردش نبود!
پيرزن رفت جلو، نشست پاى جعبه ميوه، تا دستش را برد داخل جعبه، شاگرد ميوه فروش گفت: «دست نزن ننه! بلند شو و برو دنبال كارت!»
پيرزن زود بلند شد، خجالت كشيد. چند تا از مشتریها نگاهش كردند!
صورتش را قرص گرفت، دوباره سردش شد، راهش را كشيد و رفت!
چند قدم بيشتر دور نشده بود كه خانمى صدايش زد: «مادر جان، مادر جان!»
پيرزن ايستاد، برگشت و به آن زن نگاه كرد. زن لبخندى زد و به او گفت: «اينا رو براى شما گرفتم.»
سه تا پلاستيك دستش بود، پُر از ميوه، موز، پرتقال و انار!
پيرزن گفت: «دستت درد نكنه، اما من مستحق نيستم.»
زن گفت: «اما من مستحقم مادر. من مستحق داشتن شعور انسان بودن و به هم نوع توجه كردن و دوست داشتن همه انسانها و احترام گذاشتن به همه آنها بی هيچ توقعى! اگه اينارو نگيرى، دلمو شكستى. جون بچههات بگير.»
زن منتظر جواب پيرزن نماند، ميوهها را داد دست پيرزن و سريع دور شد.
پيرزن هنوز ايستاده بود و رفتن زن را نگاه میکرد. قطره اشكى كه در چشمش جمع شده بود، غلتيد روى صورتش. دوباره گرمش شده بود، با صدايى لرزان گفت: «پير شى ننه، پير شى! خير ببينی»
آیا میدانید هيچ ورزشى براى قلب، بهتر از خم شدن و گرفتن دست افتادگان نيست؟
مردی ، خروسی خرید و به خانه برد.
وقتی وارد شد ، همسر جوانش ، سر و رویش را پوشاند و نهیب زد:
ای مرد! غیرتت چه شده است؟
روزها که تو نیستی ،
آیا من باید با این خروس که جنس مخالف است ، تنها بمانم؟
خروس را بیرون ببر و از هر که خریده ای به او بازگردان!
مرد ، خوشحال از این که…
زن چنان پاکدامنی دارد که حتی از خروس هم دوری می کند ،
به بازار برگشت و خروس را به فروشنده اش که پیر مرد دنیا دیده ای بود پس داد.
پیرمرد که ماوقع را شنید ، گفت: اشکالی ندارد؛ من خروسم را پس می گیرم ولی برو درباره زنت بیشتر تحقیق کن! کسی که درباره یک خروس چنین می کند ، لابد ریگی به کفش دارد و می خواهد رد گم کند.
وﻗﺘﯽ ﺑﭽﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻣﻮﺵ ﻫﺎﯼ ﺻﺤﺮﺍﺋﯽ ﺑﻪ ﻣﺰﺭﻋﻤﻮﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺤﺼﻮﻝ ﻫﺎﻣﻮﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻧ ﺪ.
ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﭼﻨﺪ ﺗﺎﺷﻮﻥ ﺭﺍ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺗﻮﯼ ﯾﮏ ﻗﻔﺲ ﻭ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺩ ﺗﺎ ﺍﺯ ﮔﺸﻨﮕﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻫﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺭﻧﺪ .
ﺩﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ ﻣﻮﺷﯽ ﮐﻪ ﺁﺧﺮ ﺳﺮ ﻣﻮﻧﺪﻧﺪ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ ﮐﺮﺩ .
ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﭼﺮﺍ ﺁﺯﺍﺩﺷﻮﻥ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﻮﺵ ﺧﻮﺭ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﻫﺮ ﻣﻮﺷﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺰﺭﻋﻪ ﺑﺸﻪ ﺗﯿﮑﻪ ﺗﯿﮑﻪ ﺍﺵ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ !
ﺁﺭﯼ ﺍﯾﻨﺴﺖ ﺣﮑﺎﯾﺘﯽ ﺗﻠﺦ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺁﻓﺖ ﺯﺩﻩ
ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺑﺨﻮﺭﺩﻥ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ ﻋﺎﺩﺗﻤﻮﻥ ﻧﺪﻫﻨﺪ...
25 اقدام ساده برای باهوش شدن
آیا میخواهید ذهن خود را وسعت دهید و باهوش تر شوید؟ یک کمی تلاش روزانه وسعت عظیمی به ذهن شما میدهد. در این مبحث چند روش ساده به شما پیشنهاد میشود که با انجام آنها میتوانید شخص باهوش تری شوید.با ما همراه باشید.
۱. هر روز ۱۰ ایده بسازید
۲. روزنامه بخوانید
۳. نقش یک نویسندهی مخالف را بازی کنید
۵. به جای تماشای برنامههای بیفایدهی تلویزیون، فیلمهای آموزشی ببینید
۶. در جاهایی که اطلاعات جذاب را منتشر میکنند، مشترک شوید
۷. منابع دانش مورد علاقهی خود را بررسی کنید
۸. آنچه را آموختهاید، با دیگران به اشتراک بگذارید
۹. دو فهرست از کارهای” انجام دادنی” تهیه کنید: یکی مهارتهای مربوط به کار شما که اکنون میخواهید یاد بگیرید، و دومی چیزهایی که در آینده به آنها دست مییابید
۱۰. فهرست کارهای “انجام دادهام” را تهیه کنید
۱۱. فهرست کارهای “دیگر انجام نمیدهم” را تهیه کنید
۱۲. هر آنچه را میآموزید، بنویسید
۱۳. ذهن خود را تحریک کنید
۱۴. در دورههای آنلاین شرکت کنید
۱۵. با افرادی که برای شما جالب هستند، صحبت کنید
۱۶. وقت خود را با افراد باهوش تر از خودتان بگذرانید
۱۷. به دنبال پاسخ پرسشهای خود باشید
۱۸. از برنامههای آموزشی “هر روز یک کلمه” استفاده کنید
۱۹. با ترسهایتان مواجه شوید
۲۰. عرصههای جدید را کشف کنید
۲۱. به بازیهای فکری بپردازید
۲۲. زمانی را به “هیچ کاری انجام ندادن” اختصاص دهید
۲۳. یک سرگرمی سازنده برای خود انتخاب کنید
۲۴. آنچه را آموختهاید به کار بندید
۲۵. ورزش کنید و یک رژیم.غذایی سالم را در پیش بگیرید
کسب و کاری ایجاد کنید که در نهایت حتی زمانی که در خواب هستید یا در مسافرت هستید برای شما پول خلق کند؛ برای ساختن آن سخت کار کنید .روزی میرسد که او برای شما سخت کار میکند .
وجود کسب و کاری که بدون حضور فیزیکی صاحب آن کسب و کار ،پول خلق کند ؛یکی از فاکتورهای اصلی ثروتمند شدن است .
موفقیت دو قانون دارد
1 هیچ وقت تسلیم نشو
2 قانون دوم ، همیشه قانون اول را بخاطر داشته باش...
فراموش نکن موفقیت حق توست و حق گرفتنی...!
انسان های احمق نه از کتاب خوششان می اید نه از فیلم های مفهومی و نه هرچیزی که ان هارا وادار به تفکر کند.
انسان های کمی احمق تاحدودی کتاب خوانده اند، البته اینکه بتوانند مدارک تحصیلی خود را تکمیل کنند.
انسان های رمانتیک شعر میخوانند، رمان های عاشقانه را دنبال میکنند.
انسان های باهوش با معادلات سر و کار دارند، ریاضیات و فیزیک و از این دست...
انسان های پیشرو اما درگیر فلسفه میشوند ، همیشه ذهنشان پر است از سوالات بی پاسخی که تجمع کرده است، ان ها را از نوجوانی شان میتوانی بشناسی، گاه سوالاتی میپرسند که شمارا به چالش میکشند و پرده هایی را کنار میزنند که وحشت زده میشوید.
تویی که این را خواندی اگر نخست وزیر یا رئیس جمهور کشورت هستی فرهنگسراها را به انسانهای احساساتی، سیاست را به باهوش ها
و آینده ی میهنت را به فیلسوفانت بسپار.
مردی از دیوانه ای پرسید: اسم اعظم خدا را می دانی؟
دیوانه گفت:
نام اعظم خدا "نان" است اما این را جایی نمی توان گفت!
مرد گفت:
نادان شرم کن، چگونه نام اعظم خدا نان است؟
دیوانه گفت:
در مدتی که قحطی نیشابور چهل شبانه روز طول کشید،
من می گشتم، دیگر نه هیچ جایی صدای اذان شنیدم و نه درب هیچ مسجدی را باز دیدم، از آنجا بود که دانستم نام اعظم خدا و بنیاد دین و مایه اتحاد مردم نان است!
کوروش مقدس نیست اما کوروش انسان بود و انسانیت است که مقدس است
کوروش مقدس نیست اما خدمتی که کوروش به این سرزمین کرد مقدس است
کوروش مقدس نیست اما در تمام دنیا ایران وایرانی را با نام کوروش میشناسند
ایران است که مقدس است
کوروش مقدس نیست اما کوروش جاودانیست
و جاودانگیست که مقدس است
"سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند"
هر اندیشه ارتعاشی دارد، هر اندیشه علایمی منتشر می کند و هر اندیشه علایمی مشابه خود را جذب می کند. این فرایند را قانون جاذبه می نامیم. قانون جاذبه می گوید: هر چیزی جذب شبیه به خود می شود و بنابراین قانون نیرومند، افکاری که با یکدیگر جفت و جور هستند در یک خط قرار می گیرند.
هنگامی که پیچ رادیو را می چرخانید تا با امواجی که از برج فرستنده ارسال می شود هماهنگ شود از این قانون استفاده می کنید. اگر رادیوی شما روی موج 98/6 متر تنظیم شده نباید توقع شنیدن موسیقی را که از موج 101 متر پخش می شود داشته باشید.
می دانید فرکانسهای رادیویی باید با یکدیگر هماهنگ باشند و قانون جاذبه نیز چنین می گوید. بنابراین گر چه طبیعت شما چنین اقتضا می کند که آرزوهایی در دل بپرورانید می باید ارتعاشات شما با ماهیت آن ارتعاشات هماهنگ و در توازن باشد تا آرزوهایتان برآورده شود.
برای من مهم نیست که دیگران در موردم چه میگویند یا چه فکر میکنند، مهم این است که در ذهن خود همیشه بهترین هستم!
کریستین رونالدو
یک روز زندگی کردن مثل شیر را
به هزاران سال زندگی مثل گوسفند
ترجیح خواهم داد...
ناپلئون هیل :
موفقیت ، به سمت کسانی نمی رود که به علت نداشتن اعتماد بنفس ، خیلی زود خود را می بازند؛ بلکه متعلق به آنهایی می شود که می دانند چه می خواهند، و برای رسیدن به هدف خود تلاش می کنند و هیچ گاه واژه غیر ممکن را نمی پذیرند.
بخواه
با تمام وجود بخواه
براش تلاش کن
خسته نشو
بهش میرسی
امروز یک چیز شگفت انگیز در زندگیم اتفاق افتاد. من یک معتقد به راز هستم و مدتیست که ازش استفاده می کنم.
یه دوست خیلی خوب بهم توصیه اش کرده. من هر روز به ویدیو راز گوش میدم و سعی می کنم اونو به طور کامل اجرا کنم
اخیرا به پول نیاز داشتم. بنابراین شروع کردم به تصور اینکه کیف پولم پر از پول نقد هست. از تعدادی عکس که مقدار زیادی پول رو نشون می داد پرینت گرفتم. روی "چک راز" اسمم را نوشتم که اظهار می داشت من به طورغیر منتظره مبلغ ده هزار روپیه در چهاردهم ژانویه به دست می آورم. من هیچ نظری نداشتم که چطور و از کجا اونو دریافت خواهم کرد.
نمی خواستم فکر کنم که "چگونه" به دستم خواهد رسید. فقط می دونستم که به طرفم خواهد اومد. هر بار اون پرینت هارو که روی میز کارم آویزون بودن و می دیدم؛ بیشتر و بیشتر احساس خوشحالی می کردم و برایمانم افزوده میشد
دیروز وقتی پدرم از اداره برگشت؛ گفت که یکی از سرمایه گذاری های مان تکامل یافته و ما از اون مبلغ ده هزار روپیه بدست خواهیم آورد. و دیروز چهاردهم ژانویه بود
اما برگه ای که برای مطالبه آن مقدار پول؛ ضروری بود؛ گم شده بود. مادرم اونو یه جایی گذاشته بود و قادر نبود به یاد بیاره که کجا گذاشته. هر دوی آنها ناراحت و عصبی بودن اما من هرگز از لحظه ای که اونو شنیدم از لبخند زدن باز نیستادم چون می دونستم که بدستش آوردم.
سپس چک رو به مادرم نشون دادم و همه چیز و بهش گفتم تا متقاعدش کنه که ما اون پولو بدست خواهیم آورد؛ اون در حال حاضر مال ماست. من بهش گفتم وقتی صبح روز بعد دوباره پیداش کردی؛ یه احساس مثبتی و در قلبت نگه دار و سعی کن تصور کنی که اون پول و داری؛ و در حال حاضر تو حسابمونه
امروز صبح، درست یک ساعت قبل، مادرم به من در دفترم زنگ زد و گفت که برگه رو پیدا کرده. اونهمون جایی پیداش کرد که ما دیشب دنبالش می گشتیم. اما دلیلی که باعث شد پیداش کنه اینه که اون امروز ذهن مثبتی داشت
بنابراین؛ کائنات به آرزویم تحقق بخشیدن و من امروز خیلی خیلی خوشحالم
کائنات بسیار سپاسگزارم.
راز سپاسگزارم و از تمام دوستانم که بمن کمک کردن که به راز ایمان داشته باشم سپاسگزارم
برای همه شما زندگی شادی رو آرزو می کنم