| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
پایان «مهندسی مردم» و آغاز «مردم مهندس»
عدهای هنوز بر این باورند که میشود ذهن مردم و تصمیم جمعی آنها را مهندسی کرد و به هر شکلی درآورد. اینها هنوز برای گروههای مرجع مردم خیلی وزن قائل هستند و فکر میکنند مردم به افراد و گروههای خاصی نظر دارند و مطابق دیدگاه آنها عمل میکنند.
چنین تصوراتی درباره مردم بدون ملاحظه تغییرات عمیقی است که در جامعه ایران صورت گرفته است. جامعهای که در چهل سال گذشته چند گونه دولت، تجربیات تاریخی و سیاستهایی با نتایج بسیار متفاوت را پشت سر گذاشته است. ایران جامعهای است که میلیونها دانشجو و تحصیلکرده دارد، و هر کسی در گوشی همراه خود همزمان مصرفکننده، توزیعکننده و تولیدکننده محتواهای مختلف است. جامعه ایرانی مقاومت کردن، تغییر دادن، منعطف بودن، صبر کردن، اعتراض و سکوت، و از همه مهمتر انتخابگر بودن و سبک زندگی ترکیبی را آموخته است.
سبک زندگی ترکیبی ویژگی آدمهایی است که دیگر ارزشها و هنجارها و سلیقههای یکدست ندارند. اینها آدمهایی هستند که میتوانند موسیقی لسآنجلسی گوش کنند، روزه بگیرند، نماز بخوانند، همزمان با دخالت دین در سیاست مخالف باشند، ولی رعایت هنجارهای دینی را در زندگی خود بپسندند، اما غیردینداران را هم تحمل کنند؛ سفر زیارتی هم میروند اما از سفر تفریحی به آنتالیا هم نمیهراسند. این آدمها در فضای مجازی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی هم انتخابگر هستند و رهبران سیاسی را برای خود میخواهند و نه خود را در خدمت رهبران سیاسی. سیاستمداران و این مردم میتوانند با هم تعامل کنند و دست آخر این آدمها هستند که سیاستمداران را تغییر میدهند.
مردم انتخابگر با سبک زندگیهای ترکیبی، سیاستمداران را در خود حل میکنند. آنها که بخواهند این مردم را در خود حل کنند، یا قائل به مهندسیکردن اذهان باشند، راه به جایی نخواهند برد. مردم انتخابگر را میتوان طرف گفتوگو قرار داد، آنها را قانع کرد، از آنها عذرخواهی کرد و انتظار داشت اعتماد کنند، اما به سختی میشود چیزی را به زور تکرار یا هجوم تبلیغاتی در ذهن آنها فرو کرد.
این مردم البته یکدست نیستند و همه نیز در یک سطح از انتخابگری و سبک زندگیهای ترکیبی قرار ندارند، اما تداوم روندهای اجتماعی و اقتصادی فعلی تعداد بیشتری از این گونه شهروندان بهوجود خواهد آورد. جامعه و سیاست اگر خواهان ثبات و آرامش و پیشرفت است، زبان سخن گفتن با این تعداد فزاینده نیز ناگزیر باید تغییر کند. تغییر زبان سخن گفتن با مردم، بزرگترین چالشی است که شخصیتها، جریانها و گروههای سیاسی در این وضعیت پیش روی خود دارند.
تغییر زبان نیز صرفاً چیزی در عالم گفتوگو باقی نمیماند. هر تغییر زبان به معنای ضرورت تغییر شیوهها و پذیرش ابزارها و اهداف جدید نیز هست. آینده جامعه ایران نیز تا اندازه زیادی بر اثر میزان پیدایش چنین تغییراتی رقم خواهد خورد. تغییری که عصر «مهندسی مردم» را خاتمهیافته تلقی کند و بفهمد که «مردم مهندس» متولد شده است، مردمی که طراحی میکنند، عناصر زندگیشان را ترکیب میکنند، محصولات فکری و اجتماعی جدید تولید میکنند؛ و به جهان در چارچوب محدودیتهای خودشان شکل میدهند.
کانال تلگرامی ما
https://t.me/eshghepool
در تمام جوامع فسادهای اخلاقی و بی عدالتی های بزرگ تبدیل به فاجعه می شوند.طمع کاران و خودپسندهایی که در جست و جوی لذات غیر اخلاقی هستند بایستی به وسیله ی کسانی که به ارزش های اخلاقی پای بندند،متوقف شوند.ما در فرآیند تحولات و تغییرها به بیراهه رفته ایم.
هرجامعه ای که از ارزش های خود دست بکشد با فاجعه ای روبرو خواهد شد،از این رو همه ی شکست های تاریخی به گونه ای شکست های اخلاقی بوده اند.
بیش از نیم قرن پیش،آمریکا در بحران بزرگی گیر کرده بود.یک سوم از ثروت ملی مردم ظرف چند ماه از بین رفت.تولید کارخانه ها ۷۷درصد کاهش پیدا کرد.یک چهارم نیروی کار بیکار بودند.بیشتر شهرها نمی توانستند مدارس را بازنگه دارند.بیست درصد کودکان مدرسه ی نیویورک دچار سو تغذیه شده بودندو ۳۴ میلیون مرد،زن و کودک بدون هیچ گونه درآمدی زندگی می کردند.
با این وجود در نهایت سختی ها و گرسنگی ها،فرانکلین روزولت در یک پیام رادیویی به مردم گفت:((خدایا تو را سپاسگزارم که مشکلات ما فقط چیزهای مادی است))
ارزش هایی چون مسئولیت پذیری،درستکاری،تعهد و وطن پرستی شاید گاهی قدیمی به نظر آیند،اما اصلا کهنه و دور ریختنی نیستند.آن ها در طول زمان آزمایش خود را پس داده اند و تا ابد هم باقی خواهند ماند.این ارزش ها معنای واحدی در نیویورک،دهلی نو و نیوزلند دارند.آن ها جهانی هستند.من فکر نمی کنم در هیچ زمانی و یا فرهنگی در طول تاریخ این ارزش ها مورد احترام نبوده باشند.
تغییر غیر قابل اجتناب است،چه آن را دوست داشته باشیم چه از آن بدمان بیاید،آن به وقوع خواهد پیوست.تاریخ مصرف نسل((ما))و اخلاقیات موقعیتی آن تمام شده است.بنابراین پشیمانی برای انجام غلط آن ها به مراتب بهتر از چسبیدن به آن ها ست.
درسال 1958 در یک پژوهش از مدیران مدارس متوسطه این سوال پرسیده شد که اصلی ترین مشکل دانش آموزان شما چیست؟پاسخ ها این ها بودند:
1-انجام ندادن تکالیف
2-احترام قائل نشدن به اموال شخصی-برای مثال پرت کردن کتاب ها
3-روشن گذاشتن چراغ ها و باز گذاشتن در و پنجره ها
4-پرتاب کاغذ در کلاس
5-دویدن در راهروها
درپژوهش مشابهی پس از 30 سال در سال 1988(یک نسل بعد)همان سوال ها دوباره پرسیده شد.پاسخ ها به نحو تکان دهنده ای متفاوت بودند.این ها مشکلات دانش آموزان دبیرستانی امروز هستند.
1-سقط جنین
2-ایدز
3-تجاوز به عنف
4-استعمال به مواد مخدر
5-ترس از رخداد اعمال جنایت کارانه،قتل و همراه داشتن اسلحه و چاقو در مدرسه
سعی کنید انسان ارزشمندی باشید تا این که انسان موفقی باشید (آلبرت انیشتین)
اکثر افراد قبول دارند که قانون و اخلاق هم معنا نیستند.چیزی که اخلاقی است،ممکن است قانونی نباشد و برعکس.
برای مثال:
1-یک کارگزار بیمه شاید به جای ارایه مناسب ترین بیمه نامه به یک مشتری،بیمه نامه ی دیگری را به او بدهد.با این کار او از حق معامله ی بیشتری برخوردار می شود،هرچند که این کار قانونی است ولی اخلاقی نیست.
2-یک مدیر جوانی فراتر از محدوده ی سرعت،رانندگی می کند تا این که بتواند سریعا پسرک آغشته به خونی را که در صندلی پشتی ماشینش افتاده به بیمارستان برساند.در یک چنین موقعیتی به ندرت کسی از اخلاق شکستن قانون صحبت می کند.حتی با زیر پا گذاشتن قانون،کمک پزشکی برای نجات جان پسر غیر اخلاقی محسوب نخواهد شد.
قانون،حداقل هنجارها را ایجاد می کند،در حالی که اخلاق و ارزش ها فراسوی این هنجارها هستند.اخلاق و ارزش ها در محدوده ی عدالت و انصاف قرار دارند.آن ها برای آسایش و یا ناراحتی افراد نیستند،بلکه در محدوده ی احترام به حقوق و نیازهای افراد هستند.
وفاداری را نمی توان خرید،بلکه بایستی آن را به دست آورد.ما نسبت به چه کسانی احساس وفاداری می کنیم؟به سازمان ها یا افراد؟پاسخ هیچ کدام از این دو نیست.ما به خاطر ارزش ها وفاداری می کنیم.در جایی که تضاد نظام های ارزشی باشد،افراد نمی توانند زیر یک سقف زندگی کنند،آن ها نمی توانند در یک سازمان مشغول به کار شوند.
هنگامی که فردی نسبت به یک فرد یا یک سازمان وفاداری نشان می دهد،کلام واقعی او چیست؟او می گوید((من با تو می مانم،زیرا همان چیزی را باور دارم که تو باور داری))
اگر شخصی که نسبت به او حس تعهد داریم،حتی اگر او رهبر،همسر،کارمند و یا رئیس مان باشد،جاسوس کشور دشمن باشد؟آیا به این خاطر که من قبلا با او عهد بسته ام بایستی از او حمایت کنم؟مسلما نه.من معتقد به حمایت از رفتارهای غیر اخلاقی و غیر قانونی نیستم
پیمان شکنی منجر به عوامل زیر می شود:
**از هم پاشیدگی خانواده ها
**زندگی ناخوشایند
**کودکان رها شده
**روابط ضعیف
**فشار روانی مضاعف
**گناه
**از دست دادن شغل
**تنها ماندن
**افسردگی
عهد ببندید و به عهدتان پایبند بمانید!
ما صحبت از نسل جوان می کنیم.آرمان های آن ها به کجا ختم می شوند؟نظام ارزشی آن ها چگونه است؟قبل از آنکه ما انگشت اتهام را به سوی آن ها نشانه رویم اجازه دهید اول ببینیم مقصر کیست؟
لازم است بدانیم که ارزش ها و فضیلت ها موروثی نیستند،بلکه آن ها یاد گرفته می شوند.پس لازم است که ترجیحات مناسب داشته باشیم.
منش مجموعه کل ارزش ها،عقاید و شخصیت یک فرد است.منش،خودرادر اعمال و رفتارمان جلوه گر می سازد.دراین دنیا لازم است که منش انسانی،حتی بیشتر از گرانبهاترین الماس ها هم مورد مراقبت قرار گیرد.جرج واشنگتن گفته است:((آرزو دارم که بتوانم همیشه در کمال شرافت و قاطعیت از چیزی که برایم از هرمقامی بارزش تر است،محافظت نمایم،آن منش یک انسان درستکار است.
با وجود این که این موضوع یک دیدگاه عمومی و اثبات شده ای نیست،اما این نقش و طبع یک رهبر است که در یک دوره ی تاریخی می تواند نقش تعیین کننده ای ایفا کند.درستکاری در هرزمان و مکانی پسندیده است.درمسیر موفقیت خطرات زیادی وجود دارد که برای گرفتارنشدن دردام این خطرات انسان باید طبع بالا و تلاش زیادی را از خودنشان دهد.هم چنین عیب جویان به راحتی نمی توانند به طبع و منش ایراد بگیرند.
چگونه است که بیشتر مردم از موفقیت خوششان می آید ولی از افراد موفق متنفر هستند؟هرزمان که شخصی خود رااز حد متوسط به بالا می کشد،عده ای پیدا خواهند شد که تلاش می کنند او رااز بالا به زیر بکشند.آن ها زمانی که می بینند شخصی به قله های رفیع موفقیت رسیده-جایی که او اولین کسی نیست که به آنجا رسیده-به نظرشان آن فرد بسیار خوش شانس بوده است،ولی باید در نظر داشت که او برای رسیدن به آنجا به سختی تلاش کرده است.درزندگی و در هر حرفه ای،یک فرد موفق ار طرف دیگران مورد حسادت قرار می گیرد.اجازه ندهید که خرده گیری ها،شما را از رسیدن به هدف بازدارند.مردم عادی به منظور اجتناب از انتقادهادر حاشیه ی امن حرکت می کنند واین کار راباهیچ چیز نگفتن،هیچ کارنکردن وبهتر نبودن به انجام می رسانند.هرقدر که در کارها بیشتر موفق باشید،احتمال خطر مورد انتقاد قرار گرفتن،بیشتر می شود.گویی رابطه ای بین موفقیت و انتقاد وجود دارد.هر قدر موفقیت ها بیشتر شود ایرادگیری ها نیز زیادتر می شوند.
یک منتقد،کسی است که قیمت هرچیزی را می داند ولی ارزش هیچ چیز را نمی داند.
اسکار وایلد
عده ای دیگر از مردم وجود دارند که فقط تازمانی به دیگران کمک می کنند که آن ها نیز بتوانند کمکی متقابل کنند.اما همین قدر که دیگران بتوانند به خودشان کمک کنند،این گروه از مردم زندگی را تا حد غیر قابل تصوری سخت فلاکت با ر می سازند.این نیز بخشی از زندگی است.اگر ما موفقیتی به دست آوردیم،باید کینه و بد خواهی دیگران را هم تحمل کنیم.یک چنین رفتاری از حسادت ناشی می شود.