| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
شگرد مشترک کازینوها و هایپرمارکت ها
همه ما فکر می کنیم که خیلی عاقل و باهوش هستیم اما به صورت ناخودآگاه تحت تاثیر متغیرهای مختلفی قرار می گیريم و تصمیمات ما از مدار عقلانیت خارج می شود.
هیجان باعث می شود که شانس موفقیت خود را بیش از اندازه ارزیابی کنیم. به همین دلیل هست که کازینوها، از نور زیاد و صدای بلند استفاده می کنند: می خواهند افراد را هیجانی کنند! هرچقدر بیشتر هیجانی شوند، پول بیشتری صرف خواهند کرد. هرچقدر که درباره موضوعی بیشتر هیجان زده باشیم، ریسک ها را کمتر تخمین می زنیم.
هایپرمارکت ها هم از سه متغیر نورپردازی، سقف بلند و موسیقی به خوبی استفاده می کنند. به همین دلیل است که وقتی سیستم روشنایی هایپرمارکت ها برای چند ساعتی دچار نقص می شود به وضوح روی فروش آن ها تاثیر می گذارد.
ممکن است بگویید که هایپرمارکت ها و کازینوها هر دو این ويژگی را دارند که مردم برای تفریح و سرگرمی به آن جا می روند. باشد بگذارید یک مثال دیگر بزنم: معمولا بازار سهام جزو بازارهای پیشرفته است. بازیگران آن نه به قصد تفریح بلکه کاملا با هدف سودآوری به آن بازار می آیند. یافتههای پژوهشی متعدد نشان می دهد که بین آب و هوا و میزان خرید و فروش سهام آن هم در حرفه ای ترین بازارها رابطه معناداری وجود دارد. یک درجه افزایش حرارت روی حجم خرید و فروش سهام تاثیر می گذارد! برخی یافته ها نشان می دهد که اینکه امروز آفتابی است یا ابری، هم روی قیمت ها تاثیرگذار است و هم روی میزان خرید و فروش. همین طور درجه رطوبت تاثیر معکوس دارد!
بنابراین عناصر غیرمرتبط شامل هیجان، موسیقی، درجه حرارت، میزان رطوبت، میزان روشنایی بر روی تصمیمات ما کاملا موثر است.
تحلیل و تجویز راهبردی:
برخی معتقدند عواطف و منطق، رابطه الاکلنگی با هم دارند؛ هر طرف که بالا برود، طرف دیگر پایین می آید. چه باید کرد؟
1- عواطف خود را بشناسید و تشخیص دهید که چگونه تفکر شما را تحت تاثیر قرار می دهد.
2- فاصله زمانی-مکانی بگیرید و به جای تفکر، تامل کنید. در تصمیمات مهم از موقعیتی که در آن هستید فاصله بگیرید و به خودتان زمان بدهید. اگر بخواهید در همان لحظه تصمیم گیری کنید تحت تاثیر عوامل محیطی آن جا قرار خواهید گرفت. سپس با لیست کردن جنبه های مثبت و منفی هر تصمیم، منطق خود را بالا ببرید. با دیدن واقعیت های مربوطه بر روی کاغذ، می توانید به صورت عقلانی در مورد انتخاب ها فکر کنید و تاثیر عواطف و عوامل دیگر را بر خود کمتر می کنید.
حال یک پرسش چالشی: می خواهید به فردی پیشنهاد ازدواج دهید یا می خواهید به رییس تان یک ایده سرمایه گذاری را پیشنهاد کنید، سعی می کنید در چه شرایطی پیشنهاد خود را به او بدهید که احتمال جواب منفی شنیدن را کم کنید؟
دکتر مجتبی لشکربلوکی
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
الکساندر گراهام بل به سختی تلاش می کرد که یک وسیله ی کمک شنیداری برای زن ناشنوایش اختراع کند.اودرابداع وسیله ی کمک شنیداری شکست خورد،ولی در طول این فرآیند به اصول اصلی تلفن دست پیدا کرد.آیا می توانید بگویید که این شخص شانس آورده است؟
هنگامی که فرد خود را آماده کرده باشد،می توان یک شانس خوب را نوید داد.بدون تلاش و آماده کردن خود،شانسی هم در کار نخواهد بود.
شانس
او هرروز کار می کرد.
وشب ها هم زحمت می کشید.
اواز بازی کردن دست شست.
وازدیگر تفریحات نیز گذشت.
او کتاب های خسته کننده را می خواند
وچیزهای جدیدی یاد می گرفت.
اوبه پیش می رفت.
و موفقیت ها کسب می کرد.
او آرام آرام
باایمان و شجاعت به پیش می رفت.
هنگامی که او به پیروزی رسید
مردمان گفتند که شانس آورده است.
(سخن از یک گمنام)
نگرش جبر گرایانه و اعتقاد به قضا و قدر موجب می شود که مردم در مورد موقعیتی که دارند احساس مسئولیت نکنند.آن ها موفقیت ها و شکست ها را به شانس نسبت می دهند.آن ها خود را تسلیم سرنوشت شان می کنند.آن ها به آینده مقدر و نوشته شده ای بر طالع یا ستاره شان یقین دارند که علی رغم تلاش آن ها طبق هر آن چه که قرار است اتفاق افتد،به وقوع خواهد پیوست.ازاین رو آن ها منتظر می مانند تا چیزها اتفاق بیفتند نه این که خود باعث وقوع شوند.از هر شکست خورده ای بپرسید می گوید که شکست به علت شانس است.
افراد کم هوش به آسانی طعمه ی پیشگویان و طالع بین ها می شوند که معمولا کارشان شیادی است.آن ها به این نحو خرافاتی می شوند.افراد سطحی نگر شانس را خیلی باور دارند.افراد قوی و بااراده معمولا رابطه ی علت و معلول را باور دارند.
بعضی افراد فکر می کنند که تنها آن ها بدشانس هستند.
این امر موجب نگرش های جبر گرایانه می شود.افرادی که دودل هستند یک چنین چیزهایی می گویند:
*یک دفعه ی دیگر سعی می کنم.
*ببینیم اگر آن کار کند.
*آن را باتیر می زنم
*من چیزی برای باختن ندارم
*بهرحال خیلی خرج این کار نمی کنم
ازآن جا که این افراد بدون هیچ گونه فداکاری و اراده ی راسخی،کاری را آغاز می کنند،شکست آن ها حتمی است.آن ها فاقد اعتماد به نفس،تعهد و جرات هستند.
آن ها با بی خیالی کاری را آغاز می کنند وخود را بدشانس می نامند.
داستانی دراین رابطه:
مردی یک اسب مسابقه خرید آن را در یک طویله نگهداری می کرد و با علامتی بزرگ روی آن نوشت:((سریع ترین اسب دنیا))صاحب اسب با آن نه تمرینی می کرد و نه به آن آموزش می داد تا وضعیت ظاهری خوبی داشته باشد.اواسب را در یک مسابقه شرکت داد و اسب آخر شد.صاحب اسب به سرعت نوشته روی اسب را این گونه تغییر داد:((کندترین اسب دنیا))باتنبلی یا انجام ندادن چیزی که باید آن را انجام داد،افراد شکست می خورند وتقصیر را به گردن شانس می اندازند.
موفقیت ها نیز قوانینی دارند و آن ها قوانین طبیعت هستند.تغییر،یک قانون طبیعی است.ما یا به جلو می رویم ویا به عقب.ما یا درست می کنیم و یا خراب.هیچ موقعیت ثابتی وجود ندارد.تغییر اجتناب پذیر است.تغییر اتفاق خواهد افتاد چه ما بخواهیم و چه نخواهیم.همه ی پیشرفت ها تغییر هستند ولی همه تغییرها پیشرفت نیستند.ماباید تغییر را ارزیابی کنیم و تنها اگر قابل فهم بود،آن را بپذیریم.پذیرش بدون ارزیابی هم چون تقلید کوکورانه و نشانه ای از نبود اطمینان و پایین بودن عزت نفس است.حرف های زیادی درباره ی سنت گفته شده است.رشد به خاطر رشد،هدف یک سلول سرطانی است.یک چنین سلولی به طور منفی ریشه می دواند.این کار رشد کردن نیست بلکه تخریب کردن است.رشد به منظور مفید بودن می تواند مثبت باشد.موفقیت ها از شانس پیروی نمی کنند بلکه دارای قوانینی هستند.