| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
«فروشندهی حرفهای»
کسی که فروش را در کوتاهترین و به سادهترین روش انجام میدهد یک فروشندۀ حرفهایست.
بههمین جهت، فروشندهی خوب، فروشندهای نیست که لزوما فروش بالا داشته باشد! چرا که ممکن است یک فروشنده، تخفیف زیاد بدهد و فروشش را بالا ببرد؛ ولی شرکت سودی نکند!
حتی ممکن است فروشندهای مشتری را فریب دهد!!! مجبورش کند به خریدِ چیزی که به آن نیاز ندارد!!!
فروشندهی حرفهای، کسی است که در پایانِ فروشاش، هم خود و هم خریدار خوشحال باشند.
به همین جهت نشانه فروشنده حرفهای مجموعهای از این موارد است:
1. فروش بالا
2. فروش مجدد
3. فروش به معرفها ( یعنی خریدار ، مشتری بیاورد). فروشنده، مشاورِ خریدار است:
خریدار موقع خرید، ترجیح میدهد از فروشنده خرید کند چون خرید کردن از او، موجب آرامش وی میشود. هر چند به قیمتی اندکی بالاتر هم از او بخرد؛ به همین جهت درخرید و فروش، قیمت یک فاکتور است اما اولین و مهمترین نیست.
در برخی اجناس قیمت خیلی مهم است.
برای مثال:
وقتی خریدار محصولات پر مصرفی مثل برنج، روغن یا نان و کره و شیر و ماست و گوشت و ... بخواهد؛ قیمت خیلی مهم است ولی حجمِ فروش بالاست و هر روز مصرف میشود. همین حجمِ بالای فروش موجبِ سودِ فروشنده میشود بنابراین نمیتواند روی هر جنس سود بالایی بگیرد.
قصه ای وجود دارد درباره ی مردی که در کنار خیابان هات داگ(نوعی ساندویچ)می فروخت.اوبی سواد بود به نحوی که هرگز روزنامه نمی خواند.اوبه سختی می شنید طوری که هرگز به رادیو گوش نمی داد چشم هایش ضعیف بود به نحوی که او تلویزیون تماشا نمی کرد.اما مشتاقانه مقدار زیادی هات داگ می فروخت.به تدریج میزان فروش و سودش بالا رفت بنابراین گوشت بیشتری را سفارش می داد و برای خودش یک فر خوراک پزی بهتروبزرگتری نیز سفارش داد.چون تجارتش رونق گرفت پسرش که اخیرا از دانشگاه فارغ التحصیل شده بود به او پیوست.
بعد از مدتی چیز عجیبی اتفاق افتاد.پسر سوال کرد:پدرآیا از بحران اقتصادی بزرگی که در آینده اتفاق می افتد آگاه هستی؟پدر پاسخ داد نه.درباره ی آن برایم صحبت کن.پسر گفت:موقعیت بین المللی وحشتناک است.وضعیت داخلی هم از آن بدتر است.ماباید برای روزهای بدتر خودمان را آماده کنیم.مرد فکر کرد چون پسرش دانشگاه رفته است و روزنامه می خواند ورادیو گوش می دهد.پس او باید بیشتر بداندو توصیه اورانباید نادیده گرفت.به نحوی که روز بعد سفارشش رابرای گوشت کم کرد،انتظارش را کم کرد و دیگر علاقه و اشتیاقی برای افزایش فروش نداشت.
به زودی تعداد افرادی که درصف برای گرفتن غذامی ایستادند،کم و کمتر شدوفروش آن ها سریعا افت پیدا کرد.پدر به پسرش گفت که:پسرم شما راست گفتید.مادرجریان یک بحران هستیم و من خوشحالم که ما پیش از موعد از آن آگاه شدیم.
نکته اخلاقی این داستان چیست؟
1-بیشتر مواقع ما هوش را با قضاوت خوب اشتباه می گیریم.
2-یک شخص ممکن است هوش بسیار بالایی داشته باشد اما می تواند قضاوتی ضعیف داشته باشد
3-مشاوران و راهنمایان خودرا به دقت انتخاب کنید واز قضاوت خودتان استفاده کنید.
4-اگر یک فرد پنج ویژگی زیر را داشته باشد می تواند بدون تعلیم و تربیت رسمی و یا با داشتن آن موفق شود:((منش،تعهد،اطمینان،ادب،جرات))
5-فاجعه این است که بسیاری افراد دایره المعارف متحرک هستند اما درزندگی موفق نیستند.هوش،یادگیری را تسریع می کند اما توانایی،مهارت به کاربردن چیزهای یادگرفته شده است.تمایل،نگرشی است که شخص ماهر را باکفایت و شایستگی می کند.بسیاری از افراد ماهر،بی کفایت هستند.توانایی بدون نگرش درست،اتلاف و بیهودگی است.
اولین وظیفه ی یک دانشگاه،آموزش دانایی است نه داد و ستد(تجارت)،آموزش منش است،نه فن آوری ها
چرچیل