| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
«خستگی تصمیم» چیست؟ و چگونه از آن در امان باشیم؟
همانگونه که «عضلات» ما بعد از کار کردن زیاد خسته میشوند، «مغز» نیز بعد از تصمیمگیریهای متعدد در طول روز، چار خستگی میشود که به آن، خستگی_تصمیم (Decision fatigue) میگویند.
ما مدام در حال تصمیمگیری هستیم و با هر تصمیمی، یکقدم به «خستگی تصمیم» نزدیک میشویم. هر چند همهی تصمیمها بزرگ و حیاتی نیستند ولی هر کدامشان، به سهم خود بخشی از انرژی مغزمان را میگیرند: از انتخاب بین دو نوع خمیردندان برای مسواک صبحگاهی و تصمیمگیری دربارهی اینکه امروز چه بپوشم و انتخاب درجهی حرارت بخاری یا کولر ماشین و انتخاب موسیقی برای شنیدن و برداشتن یک نوع پنیر از قفسهی پنیرهای سوپرمارکت تا تصمیمگیری دربارهی نحوهی برخورد با خطای فرزند و انتخاب بین چند گزینه برای سرمایهگذاری و مهاجرت و... همه و همه تصمیمگیری هستند.
نکتهی جالب توجه اینکه ما بعضی تصمیمگیریها را عرفاً تصمیمگیری نمیدانیم. مثلاً برای بالا رفتن از یک برج که دارای ۳ آسانسور است، وقتی دکمهی یکی از آنها را میفشاریم، در واقع، تصمیم گرفتهایم، هر چند که آن را در زمرهی تصمیمات روزانه نیاوریم.
افرادی که کار و زندگیشان به گونهای است که باید مدام تصمیم بگیرند، بیش از بقیه در معرض «خستگی تصمیم» قرار دارند. در یک تحقیق در آمریکا، تعدادی قاضی که باید دربارهی عفو زندانیان تصمیمگیری میکردند، مورد بررسی قرار گرفتند. مشخص شد که آنها در ابتدای روز، پروندهها را بهتر بررسی میکنند و افراد بیشتری را مشمول عفو میدانند، ولی هر چه به پایان روز نزدیک میشوند، افراد کمتری را عفو میکنند. پروندهها کما بیش یکسان بودند و قضات نیز ثابت. آنچه در ساعات پایانی روز تغییر کرده بود، پدیدار شدن حالت «خستگی تصمیم» بود که هنگام صبح وجود نداشت.
رولف_دوبلی در کتاب «هنر خوب زندگی کردن» میگوید: وقتی مغز بهخاطر تصمیمگیریهای متعدد خسته میشود، معمولاً سر راستترین تصمیمات را میگیرد که عمدتاً هم «بدترین» است.
چه کنیم؟
۱- وقتی از مارک_زاکربرگ بنیانگذار و مدیر فیسبوک پرسیدند چرا همیشه یکنوع تیشرت میپوشی پاسخ داد: نمیخواهم هر روز صبح درگیر تصمیمگیری دربارهی اینکه کدام لباس را بپوشم.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
او با اینکار در واقع، یکی از تصمیمات صبحگاهیاش را حذف و انرژی آن را برای تصمیمگیریهای مهمتر کاری، ذخیره میکند.
خانم آنگلا_مرکل صدر اعظم آلمان هم از این روش استفاده میکند و اکثراً یکنوع لباس میپوشد. استیو_جابز نیز همینگونه بود.
برای اینکه «خستگی تصمیم» دیرتر رخ بدهد، تا حد امکان خود را در معرض تصمیمگیریهای کماهمیت قرار ندهیم. راهش این است که دربارهی برخی چیزها، یک تصمیم ثابت بگیریم. بهعنوان مثال، بهجای اینکه هر روز تصمیم بگیریم امروز چه غذایی درست کنیم، یک برنامهی هفتگی یا ماهانه تدوین کنیم و از قید تصمیمات روزمره خلاص شویم و انرژی مغزمان را ذخیره کنیم.
یا یک مدیر میتواند جلسات خود را فقط در روزهای چهارشنبه برگزار کند و هر که از او وقت بخواهد، بهجای اینکه فکر کند و دربارهی زمان جلسه با او تصمیم بگیرد، روز چهارشنبه را با او وعده کند. یا یک پدر روز خاصی را در هفته، برای بیرون بردن بچهها در نظر بگیرد و... . (هر کسی میتواند به فراخور زندگیاش، چند مورد را مشمول یک تصمیم واحد کند و از تصمیمگیریهای متعدد راحت شود)
۲- تصمیمات مهم را «صبح» بگیریم. یادمان باشد که هر چه از روز میگذرد، به «خستگی تصمیم» بیشتر نزدیک میشویم.
۳- وقتی گزینههای قابل انتخاب برای تصمیمگیری زیادتر باشد، «خستگی تصمیم» نیز بیشتر میشود.
اگر برای خرید کاغذ دیواری به خیابانی که بورس کاغذ دیواری است برویم، در دهها فروشگاه، صدها طرح میبینیم و تعدد گزینهها ما را سردرگم میکند. در واقع ما بعد از دیدن دهها طرح اولیه، دچار «خستگی تصمیم» میشویم و بعد از مدتی یکی از طرحها را نه از سر شوق و علاقه که به خاطر «خستگی تصمیم» و گریز از ادامهی این روند انتخاب میکنیم.
یکی از راههای مواجههی منطقی با تعدد گزینهها، این است که بهجای آنکه مثلاً ۱۲ گزینه را یکجا بررسی کنیم و به یکی برسیم، آنها را به چند گروه کوچکتر تقسیم کنیم و سه تا سه تا بررسی کنیم تا به انتخاب نهایی برسیم.
۴- وقتی دچار «خستگی تصمیم» هستیم، تصمیم نگیریم؛ فرصتی به مغز دهیم تا خود را بازسازی کند. کمی استراحت و خوردن اندکی غذا که گلوکز مغز را تأمین کند، میتواند «خستگی تصمیم» را کاهش دهد. نیمساعت خواب در وسط روز، میتواند در جلوگیری از خستگی تصمیم مؤثر باشد.
۵- انسانهای کمالگرا که میخواهند بهترین خروجی را داشته باشند، بیش از بقیه دچار خستگی تصمیم میشوند.
کانال دکتر حمزه پور
اولین روز هفته را با انرژی آغاز کنیم
معمولاً همه افراد از اولین روز هفته به عنوان بدترین روز خود یاد می کنند؛ اما نمی توان این روند روزمره را تغییر داد پس باید به بهترین نحو ممکن از آن استفاده کرد و با انجام دادن کارهای ساده در این روز انرژی کل هفته را در خودمان تأمین کنیم.
با انجام اقدامات زیر شنبه را به دوست داشتنی روز هفته تبدیل کنید.
1- شنبه را با یک کار ساده شروع کنید
طوری روزهای هفته را برای خود برنامه ریزی کنید که برای شنبه سادهترین کارها را در لیست تان نوشته باشید. همیشه تکمیل یک کار چنان احساس موفقیتی در فرد ایجاد می کند که باعث می شود آن شخص با انرژی و انگیزهای دو چندان به ادامه فعالیت خود در هفته بپردازد.
وقتی شما انجام تمامی کارهای سخت خود را به شنبه موکول می کنید این باور را در خود می پرورانید که شنبه همیشه خسته کننده ترین روز هفته است؛ اما واقعیت برنامه ریزی نادرست خود شماست. در حقیقت اگر کارهایی ساده را انتخاب کنید با کامل انجام دادنشان به آرامش ذهنی سرشار از موفقیت می رسید و مسلماً وقتی هفتهی خود را با چنین احساسی آغاز کنید تا آخر هفته پر انرژی خواهید ماند.
2- کارهای چالش انگیز را در اولویت قرار دهید
وقتی از انجام یک کار ساده فارغ و احساس خوشایند از اتمام آن کار را پیدا کردید دیگر وقت آن است به سراغ کارهای سخت بروید. نگران نباشید و به خود اعتماد کنید هنوز تا پایان روز فرصت دارید، به سراغ کارهای سخت بروید تا با تمام کردنشان بار زیادی از روی دوشتان برداشته شود تا دیگر نیاز نباشد بخواهید کل روز خود را با فکر کردن به آن اختصاص دهید.
همیشه انجام دادن یک سری کارهای ناخوشایند را مدام به تعویق می اندازیم ولی اگر حس می کنید کاری ندارید بهتر است به سراغ آنها بروید و از احساس منفی که بر روی ذهنتان دارند نجات پیدا کنید.
3- برای از بین رفتن انرژیتان به جنگ با خستگی میان روز بروید
این که اجازه ندهید خستگی میان روز انرژیتان را بگیرد برای تمام روزهای هفته توصیه نمی شود، اما اهمیت این کار در روزهای شنبه بیشتر است. حتماً به این نکته توجه داشته باشید تمام افراد بعد از دو روز تعطیلی و تفریح دوباره باید به حیطه کاری خود وارد شوند و این کاملاً طبیعی است مدیریت ساعت کاری لازم را نداشته باشند؛ پس این اطمینان را به شما می دهم با یک وقفه کوتاه به عملکرد ذهن خود کمک کنید.
4- شنبهها هم مثل بقیه روزها یک روز معمولی است
این نتیجه و تفکر خود ما انسانهاست که از شنبه به عنوان بدترین روز هفته یاد می کنیم. در واقع مغز ما به همه چیز آگاه است و بعد از شنیدن هر کلمهای تعیین می کند چه روحیهای داشته باشیم.
پس اگر شما هم از آن دسته افرادی هستید که نسبت به کلمه شنبه احساس بدی پیدا می کنید، سعی کنید کلمهای جایگزین آن کنید تا با آوردن آن کلمه به جای گفتن کلمه شنبه به اتفاقات مثبت فکر کنید.
اما اگر قادر به پیدا کردن افکار مثبت در خود نیستید با نوشتن جملات انگیزشی به خود کمک کنید تا زمانی که احساس خستگی می کنید با یک نگاه به جملات ذهنتان را تقویت کنید. شما با تلاش برای بهتر کردن شنبهها خواهید توانست روی بقیه ایام هفتهای که پیش رو خواهید داشت تأثیر بگذارید. پس اول هفته خود را پر انرژی آغاز کنید تا شاهد تأثیر آن روی کل ایام هفته خود باشید.
منبع: forbes
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
ترفندهایی که کسب وکارهای خرد و مصرفی برای بیشتر خرج کردن مشتری به کار می گیرند:
1- هدیه رایگان: هیچ چیز در دنیا رایگان نیست، محصول اصلی را با دیگر محصولات مشابه مقایسه کنید، می بینید که هدیه شما شاید خیلی هم گران باشد.
2- یکی بخر دو تا ببر: مشابه حالت پیشین باید قیمت بالای همان محصول خریداری شده را هم در نظر داشت. البته می شود فرض کرد در نگاه شرکت و از نظر حسابداری این کار به گردش بیشتر موجودی و کاهش ذخیره انبار می انجامد که در شرایط تورمی یا هزینه بالای انبارداری ترفند موثری است.
3- کمیابی: با عبارت هایی نظیر "چند قلم دیگر بیشتر نمانده است"، "به هر نفر فقط دو تا" و مانند آن حس ضرورت در مشتری تحریک می شود، خود را در برابر قفسه های رو به خالی شدن در فروشگاه تصور کنید، محرک خوبی نیست؟
4- انتظار در صف: در فرنگ گاهی مجبورید از شب تا صبح برای یک خرید عالی پشت در فروشگاه ها بخوابید یا در جاهای دیگر در صف انتظار بکشید، خستگی باعث می شود که توان شما کاهش یابد و بدون تمرکز کافی نسبت به کوچکترین پیشنهاد تخفیف واکنش نشان دهید و خرید را انجام دهید.
5- تخفیف های قابل توجه: کافی است درصد قابل توجهی تخفیف ارائه کنند تا دست وپای مشتری برای خرید سست شود، نوعی حس زیان بالقوه از نخریدن به مشتری وارد می شود، بدون آنکه از قیمت اولیه که تخفیف روی آن اعمال شده است خبر داشته باشد. هرچند در ایران نیاز به تایید اتحادیه برای ارائه چنین تخفیف هایی است، ولی راه برای دور زدن زیاد است. گفته شده است اگر این تخفیف در جاهایی مانند داروخانه به صورت دستنویس باشد اثرش بیشتر هم هست.
6- محرک های روانی: بیرون آمدن از یک فروشگاه با سبد خالی برای مشتری جالب نیست، به ویژه در فروشگاه های بزرگ و در مسیر خروج بسیاری از اقلام کوچک و ارزان را در دسترس شما می گذارند، وقتی در صف پرداخت هستید، مراقب قفسه های دلفریب اطراف باشید.
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
خنده
خنده هزینه ندارد اما بیشتر مولداست.
افرادی که آن را دریافت می کنند ثروتمند و افرادی که آن را می دهند ورشکست نمی شوند.آن در یک لحظه آنی اتفاق می افتد و خاطره ی آن ممکن است برای همیشه باقی بماند.کسی آن قدر ثروتمند نیست که بدون آن زندگی کند و کسی این قدر فقیر نیست که با داشتن آن ثروتمند شود.
درخانه شادی ایجاد می کند،در حرفه حسن تفاهم به وجود می آورد نشانه ی دوستی هاست.
برای خستگی مرهم است و برای ناامیدی سپیده دم
خورشیدی برای غمگینی است و بهترین نوشدار برای مشکلات
بااین حال،آن از طریق گدایی به دست نمی آید،خریداری نمی شود،قرض گرفته نمی شود،دزدیده نمی شود،به همین خاطر آن چیزی است که ظاهرا برای کسی ارزشی ندارد تا زمانی که از لبان او رخت بربندد.درطول روز ممکن است بسیاری از آشنایان آن قدر خسته باشند که نتوانند به شما لبخندی بزنند.بنابراین شما به آن ها لبخند بزنید،هیچ کس به اندازه ی افرادی که نمی توانند بخندند نیاز به لبخند ندارند.
شادی از خوبی سرچشمه می گیرد.خنده می تواند اصیل یا تصنعی باشد،اما مهم داشتن خنده ی واقعی است.اخم،بیشتر از خنده ماهیچه ها را درهم می کشد.خندیدن راحت تر از اخم کردن است وارزش چهره را بیشتر می کند.خنده مسری و روش ارزانی برای بهبود نگاه هاست.خوش رویی همیشه خوشایند است.چه کسی در محیط پیرامونش دوست دارد با شخص اخمو روبرو شود؟هیچ کس،به جزفردی که خودش اخموتراست.یک خنده ی واقعی و گرم خودش را نشان می دهد،البته خنده ی تصنعی نیز کاملا مشخص می شود.
حکایت می کنند روزی به کشاورزی ثروتمند پیشنهاد بخشش زمینی را دادند.برای به دست آوردن آن او می بایست در طول روز هر چه قدر که می خواست راه بپیماند ولی می باید در غروب به نقطه ی شروع برگردد تا همان مقدار زمین را صاحب شود.کشاورز برای این که از فرصت استفاده کند روز بعد صبح بسیار زود از نقطه ی آغاز به راه افتاد.چون می خواست تا جایی که امکان دارد زمین بیشتری را تصاحب کند.با وجود این که بسیار خسته بود که امکان دارد زمین بیشتری را تصاحب کند.باوجود این که بسیار خسته بود تمام بعد از ظهر را می دوید زیرا که نمی خواست چنین فرصتی را که فقط یک بار نصیبش شده بود از دست بدهد.
عصر بود که شرط به یادش آمد لازم است تا غروب خودرابه نقطه ی آغاز برساند.اواز طمع خود دست کشید و درحالی که خورشید نزدیک غروب بود،شروع به گشتن کرد.هرچه خورشید بیشتر به غروب نزدیکتر می شداو به سرعت دویدن خود می افزود.بسیار خسته و نفسش به شماره افتاده بود و خود را بیش از اندازه تحت فشار می گذاشت.زمانی که به نقطه ی شروع رسید از فرط خستگی نقش بر زمین شد و مرد.اورابه خاک سپردند وتمام زمینی که برای قبرش لازم بود فقط یک قطعه ی کوچک بود.
ﺯﻧﯽ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺷﺖ ﻫﺮ ﺷﺐ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ، ﺑﺎﺑﺖ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﺧﻮشحالیهایش ﺭﺍ ﺑﻨﻮﯾﺴﺪ.
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ شبها اینگونه ﻧﻮﺷﺖ :
خوﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺐ ﺻﺪﺍﯼ ﺧﺮﺧﺮ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻨﻮﻡ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻭ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ !
خوﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﺩخترم ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﺷﺴﺘﻦ ﻇﺮﻓﻬﺎ ﺷﺎﻛﯽ ﺍﺳﺖ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﻬﺎ ﭘﺮﺳﻪ نمیزند !
خوﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﻣﺎﻟﯿﺎﺕ ﻣﯽﭘﺮﺩﺍﺯﻡ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺷﻐﻞ ﻭ ﺩﺭﺁﻣﺪﯼ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﯿﻜﺎﺭ ﻧﯿﺴﺘﻢ !
خوﺷﺤﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﻟﺒﺎسهایم ﻛﻤﯽ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻏﺬﺍﯼ ﻛﺎﻓﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﺍﺭﻡ !
خوﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﺍﺯ ﭘﺎ ﻣﯽﺍﻓﺘﻢ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺳﺨﺖ ﻛﺎﺭ ﻛﺮﺩﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ !
ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﺸﻮرم ﻭ ﭘﻨﺠﺮﻩﻫﺎ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﻛﻨﻢ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﻡ !
خوﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺑﯿﻤﺎﺭ میشوم، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭﻡ ﻛﻪ ﺍﮐﺜﺮ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺳﺎﻟﻢ هستم!
خوﺷﺤﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﺳﺎﻝ، ﺟﯿﺒﻢ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ میکند، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻋﺰﯾﺰﺍﻧﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﻢ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺨﺮﻡ !
خوﺷﺤﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺻﺒﺢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺯﻧﮓ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﻮﻡ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﺯﻧﺪﻩﺍﻡ.
☘میتوان به همه چیز خوب نگاه کرد.