| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
12 نشانه موفقیت در کسب و کار
هدایت یک کسبوکار کوچک میتواند گیجکننده باشد. بسياري از صاحبان کسب وکار تنها به قدری موفق هستند که کسبوکارشان را بهکل رها نکنند و ضرر ندهند. مسیر پیش روی کسبوکارهای کوچک مبهم و پرخطر است. آیا کسب وکارتان را باید به امید آینده باز نگه دارید یااینکه باید همین حالا از آن دست بکشید؟
چه زمان درخواهید یافت که موفق بودهاید یا نه؟
12 نشانه که به شما میگوید کسب وکارتان تنها نبردی برای ادامه بقا است یا توانستهاید فراتر از آن حرکت کنید.
1 وقتی به تعطیلات رفتهاید، باز هم شرکتتان درآمد کسب میکند.
2 در صدر نتایج جستوجو هستید.
3 شما زندگی مشتریان را تغییر میدهید.
4 مشتریان شما را به راحتی پیدا میکنند.
5 میدانید که تنها نیستید.
6 مشتریان به شما ارجاع میدهند.
7 شما دوباره به مسیر اصلی بازمیگردید.
8 در اخبار رسانهها نامتان میآید.
9 برخی از مشتریانتان را رها میکنید.
10 شما به جریان نقدی مثبت رسیدهاید.
11 ناشران از شما میخواهند کتاب بنویسید
12 اولین مشتری پول محصول شما را پرداخت میکند.
و حالا شما بگویید:
بهترین لحظه کسبوکارتان، لحظهای که از کسبوکارتان مطمئن شدید، چه زمانی بوده است؟
کانال تلگرامی ما
https://t.me/eshghepool
چطور از ايدهی كسب و كار خود محافظت نماييم
چگونه می توانم برای کسب و کار خود سرمایه گذار پیدا کنم بدون اینکه ایده ام لو برود؟ اگر ایدهی مرا بدزدند چه میشود؟ در ادامهی مطلب، حقایقی را در مورد محافظت از ایدهی كسب و كارتان مطرح میكنیم:
شما مالك ایدهی خود نیستید و نمیتوانید آن را بفروشید.
ایده مثل یك نسیم تابستانی است، میتوان از یک ایده خوب استفاده کرد اما نمی توان مالک یک ایده شد و یا حتی آن را از کس دیگری دزدید. ایده، مثل یك لطیفهی خوب است. استفاده از لطیفهی دیگران سرقت محسوب نمیشود. البته استثناهایی هم برای این قاعده وجود دارد. مثلا شما میتوانید حقامتیاز یك اختراع، و كپی رایت یك كار جدید(موسیقی، فیلم، كتاب، نرمافزار) را به دست آورید.
اولین دلیل برای اینكه نمیتوانید یك ایده را بفروشید این است كه مالك آن نیستید. دومین دلیل این است كه نمیتوانید كسی را پیدا كنید كه آن را بخرد. شما فقط میتوانید با ایدهی خود یك كسب و كار ایجاد كنید، ارزشافزوده خلق نمایید، یك تیم جمع كنید و كاری انجام دهید، تعهد مشتریان را به دست آورید، و به فروش زودهنگام دست یابید.
واقعا دلهره آور است ... نمیتوانم كاری كنم؟ باید ایدهام را فاش كنم؟
اگر فكر میكنید میتوانید ایدهی خود را بفروشید، دیگر ادامهی این مطلب را نخوانید، چون این مطلب برای شما نیست. دارید وقت خود را هدر میدهید. ولی اگر میخواهید كار كنید تا ایدهی خود را اجرایی نمایید میتوانید به سراغ ادامهی مطلب بروید. من میخواهم به شما كمك كنم تا جایی كه میتوانید از ایدهتان محافظت كنید.
هیچ وقت ایدهتان را شانسی و بدون برنامهریزی فاش نكنید.
اولین كاری كه باید بكنید این است كه ساكت باشید. بررسی كنید ببینید با چه كسانی و تا چه حد میخواهید ایدهی خود را به اشتراك بگذارید. یادتان باشد اگر كسی ایدهی شما را شنید و قبل از شما آن را اجرا كرد دزد نیست.این افراد لیاقت برنده شدن را دارند. و شما هم اگر كاری جز صحبت كردن انجام ندهید سزاوار ضرر و زیان هستید.
دومین كاری كه باید بكنید این است كه بفهمید چه كسی نیاز به دانستن این راز دارد و به او بگویید. اگر میتوانید ایدهی خود را به طور كامل به تنهایی اجرا كنید همین كار را بكنید. ولی اگر به تیم احتیاج دارید افراد تیم را با دقت انتخاب نمایید. قبل از اینكه كل ایدهتان را با آنها در میان بگذارید، احساسات و علایق آنها را جویا شوید.
به چه كسی میتوانید اعتماد كنید؟
اگر نتوانید در مورد ایدهی خود به كسی اعتماد نمایید نمیتوانید تیم جمع كنید. یادتان باشد ایده به تنهایی هیچ ارزشی ندارد، بلكه كار و فعالیت شما و گاهی حتی تیم شماست که به آن معنا می بخشد.
مطمئن باشید كه سرمایهگذاران قانونی، ایدهی شما را نخواهند دزدید. ولی اگر ایده را در یك گروه 30 نفره (یا بیشتر) از سرمایهگذاران مطرح كنید، در این صورت اگر خلافی هم رخ دهد نمیتوان كسی را متهم نمود.
شما نمی توانید هم ایده ی خود را مخفی نگه دارید و هم به طور همزمان آن را اجرایی کنید، ولی می توانید هوشمندانه تصمیم بگیرید که تا چه حد در مورد ایده ی خود صحبت کنید.
آیا باید ایدهی خود را قانونی كنید؟
برخی از كارشناسان قانونی قبل از اینكه چیزی به آنها بگویید با اصرار از شما میخواهند اسناد محرمانه ای را امضا كنید. بهتر است این کار را انجام دهید و در صورت امكان آن را قانونی كنید، ولی به این اسناد اعتماد نكنید و فكر نكنید كه مشکل شما را حل می کنند .
نتیجهِی نهایی: در مورد ایدهتان حرف نزنید، بلكه آن را اجرا كنید.
تمام روز نگران این نباشید كه چه كسی میخواهد ایدهام را بدزدد. خودتان پا پیش گذاشته و یك كسب و كار بسازید. هوشمندانه از ایدهی خود محافظت نمایید ولی بدانید كه اگر ریسك به اشتراكگذاری ایدهتان را به جان نخرید، فرصتها را از دست خواهید داد.
کانال تلگرامی ما
https://t.me/eshghepool
5 دلیل اصلی که کار و کسبها به خاک سیاه می نشینند.
مرز میان موفقیت و شکست به اندازهی یک تار مو است . همان طور که ما موفقیت را دنبال می کنیم, از شکست دور می شویم: و هر گاه که طعم شکست را می چشیم ، از موفقیت دور میشویم . این رابطه مهم است و نباید نادیده گرفته شود.
اما دستیابی به موفقیت و حفظ آن در صورتی که عوامل رایج شکست را نشناسیم و به شکلی آگاهانه از آن ها اجتناب نکنیم؛ غیر ممکن خواهد بود.
ماهیت یادگیری سازمانی عبارت است از: کسب؛ دستهبندی و به کارگیری دانش لازم در جهت پشتیبانی از اقدامات عملی و راهبردی در کلیه ی سناریوهای پیش بینی پذیر. برای تحقیق این منظور، ذخیره دانشی ما می بایست شامل برترین روندها و در عین حال بدترین آن ها باشد . اولی به ما می گوید که چه کاری بکنیم و دومی مواردی که می بایست از آن ها اجتناب کنیم را گوشزد می کند. درک این مهم به ویژه در محیط سیاست زده و پیچیده کنونی که در آن رویکردهای ساده انگارانه مدیریتی جایگزین تفکر نقادانه و رهبری اندیشه شده است. اهمیت به سزایی دارد.
در ادامه با این رویکرد 5 دلیل عمده ناکامی بنگاه های اقتصادی و روش های اجتناب از آن ها را مرور می کنیم:
1- چشم انداز دارید اما برنامه استراتژیک نه
تمام مشتریان ما و فعالین صنایع مختلف تمایل دارند به موفقیت دست یابند. آن ها حتی چشم اندازی دقیق از آرمان های خود دارند. اما با این وجود تعداد معدودی از آن ها از استراتژی لازم و برنامه عملیاتی مناسب برای تحقق این امر برخوردارند. برای موفق بودن، باید بدابدانیم که چه چیزی موفقیت را ممکن می سازد. این دانش از طریق مشاهده ی دلایل شکست و موفقیت و رقبا و یادگیری از آن ها به دست می آید.
این امر بدان معنا است که آن ها می بایست سهم بازار رقبای خود, پورتفولیوی مشتریان, پورتفولیوی محصول، نقش آفرینان کلیدی؛ ارتباطات برون سازمانی سطح بالاو رویه های استخدام و این قبیل موارد را شناخته و خود را در هر یک از بخش ها ارزیابی کنند.
به علاوه بنگاه ها می بایست مزایای رقابتی خود را شناسایی کنند و اگر احیانا فاقد هر گونه مزیتی هستند باید بتوانند یک مزیت را به سرعت ایجاد کنند ؛ عدم وجود یک برنامه راهبردی منبع اصلی استرس؛ تعارض، اشتباهات و شکست هاست.
2-افراد نادرست را استخدام می کنید.
استخدام نادرست, پرهزینه ترین اشتباهی است که سازمان ها به کرات مرتکب می شوند. استخدام نادرست به ویژه زمانی که سازمان به طور ناگهانی رشد می کند و فرصت های شغلی جدید به وجود می آورد و هم چنین زمانی که یکی از جایگاه های شغلی خالی می ماند و بدنه سازمان یا فشار کاری ناشی از آن مواجه می گردد روی می دهد . معمولا در این شرایط منطقی معمول گفتن این جمله است که «یافتن فرد مناسب فرآیندی بسیار زمان بر است. نتیجه؟ این مسکن موقت در اثر هزینه های بلندمدت نگهداری از کارمندان فاقد چشم انداز؛ انگیزه و تعهد از بین می رود. و البته رهبران سازمانی گاه به بهانه مشکلات اقتصادی از پرداخت حقوق های رقابتی سر باز می زنند. که نتیجه آن استخدام و جذب افراد نا متناسب با اهداف سازمانی است. اگر زمان کافی برای جست و جو و جذب افراد شایسته ندارید، بنابر این از موسسات ثالث و مشاوران اصلح در این حوزه کمک بخواهید. طلایی ها را استخدام کنید آن ها را توسعهدار و تربیت کنید. و متناسب با عملکردشان به آن ها پرداخت کنید.
3-اجازه می دهید دیپلماسی روی اصول تجاری شما سایه بیندازد.
دوستی در محیط کار می تواند شمشیری دو لبه باشد. همه ما دوست داریم با افرادی که کار می کنیم احساس راحتی داشته باشیم و گاهی این رویکرد به شکل گرفتن رابطه دوستانه با برخی از ایشان ختم می شود. اما گاهی این روابط دوستانه قضاوت حرفه ای ما را تحت تاثیر قرار می دهد که منشا مشکلات و مسائل فراوان در آینده سازمان خواهد شد. به علاوه این روابط در صورت عدم مدیریت می تواند منجر به تصمیم گیری های غلط در سطح سازمان شود. به طور خلاصه؛ دیپلماسی ناپخته و فارغ از هوش تدبیری درسازمان نتیجه ی سایه انداختن دوستی و رفاقت روی اصول موثر تجاری است. این روابط نامتعارف سرمایه های فکری را می بلعد و هرچند که برخی هنوز فکر می کنند که بهتر است مشاغل کلیدی و با اهمیت به نزدیکان و دوستان ..... است اما اساسا آن چه که در دوستی ها به دست می آید در رابطه کاری حرفه ای نیست. رفیق بازی سبب می شود که در بازار کار افراد در جایگاه های خود قرار نگیرند و افراد ناشایست با استفاده از فرصت ها به شرایط ایده آل است دست یابند و برخی دیگر در عین صلاحیت و بعضا از روی عمد دیده نشوند و بازار کار از تخصص و مهارت آن ها بی نصیب بماند.
4-به تیم تان اعتماد ندارید.
بی اعتمادی گسترده؛ یک ضعف سیستمی به حساب می آید که از ترکیب 3 مساله قابل پیشگیری نشات می گیرد:
الف) ندانستن برنامه
ب) استخدام نادرست
ج) سایه انداختن سیاست بازی و دیپلماسی نامتعارف روی اصول تجارت
لذا اگر در مقام مدیر یا رهبر یک تیم احساس می کنید که نمی توانید به کارکنانتان اعتماد کنید ، این بدان معنا است مدیریت ذره بینی دارید و یا این که در مسیر غلطی افتاده اید.
راه حل اولیه جهت شفاف سازی و حاکم ساختن جو اعتماد در سازمان این است که برنامه ای استراتژیک در پیش گرفته؛ استعدادهای شایسته را جذب کنیم و سیاسی بازی را از روندهای سازمان حذف کنیم.
5-اختلاف نظرها را به خوبی مدیریت نمی کنید.
اختلاف نظر موثق و سازنده که مبتنی بر رویکردهای ذاتا متفاوت برای حل مساله ای مشابه یا دستیابی به هدفی مشترک است؛ بنیان یادگیری و پیشرفت را شکل می دهد.
هرچند که اختلاف نظر آشکار در خصوص مسایل مهم که نشات گرفته از رفتار افرادی است که سعی دارند نقاط ضعف خود را در پس صدای مخالف بپوشانند و نظری اصلاحی و جایگزینی ارائه نمی کنند ؛ بستر ساز شکست سازمان است.
روش مدیریت هر نوع از اختلاف نظرها متفاوت است. سازمان به منظور مدیریت اختلاف نظرهای موثق می تواند جلسات راهبردی و حرفه ای طوفان مغزی را در راستای همسوسازی اهداف و بسیج ظرفیتهای سازمان در مسیر حل مسائل برگزار کند. در نقطه مقابل سازمان ها باید افراد نق زن و کم کاری که با ایجاد تعارضهای عمدتا ساختگی سعی در مخفی ساختن نقاط ضعف خود را دارند از بدنه خود حذف کند.
کانال تلگرامی ما
https://t.me/eshghepool
5 عامل محرک تصمیم گیری که فروشندگان باید بدانند:
درک چرا های رفتار خرید مصرف کننده و فرایندهای تصمیم گیری خرید فرآیندی دشوار است . مصرف کننده برای تصمیم گیری خرید 5 مرحله را پشت سر می گذارد :
1- شناخت شکل
2- تحقیق برای جمع آوری اطلاعات
3- ارزیابی گزینه ها
4-تصمیم گیری خرید
5- رفتار پس از خرید
بنابراین فرایند خرید قبل از تحقق خرید شروع می شود بعد از خرید نیز ادامه می یابد .این بدان معناست که بازاریاب باید تصمیم گیری و فرایند کامل آن را مورد توجه قرار دهد و محرکها و همچنین عوامل موثر بر تصمیم گیری را بشناسد. بعلاوه شناخت سوگیریهای موثر بر تصمیم گیری و بهره برداری از آنها نیز میتواند رفتار مصرف کننده را تحت تاثیر قرار دهد.
1-ترجیح می دهید 75% از بهای چیزی را بپردازید یا برای بهای کالا 25 درصد پس انداز کنید؟
مطمئنا واژه پس انداز از قدرت اقناع بالاتری برخوردار است. هرچند که هر این دو عبارت دقیقا مشابه یکدیگر هستند.
چرا؟ چون که انسانها تمایل دارند زمانی که نتیجه در قالب ضرر مطرح شود از ریسک اجتناب کنند. اما زمانی که همان نتیجه به عنوان سود و یک منفعت مطرح شود، از ریسک کردن لذت می برند. با این منطق ، پس انداز پول در مقایسه با هزینه کرد آن ترجیح دارد، هر چند که پرداخت 75 درصد از بهای یک محصول و پس انداز 25 درصد، دقیقا معنای مشابهی دارند و دست آخر مبلغی یکسان پرداخت و مبلغی یکسان در جیب مشتری باقی خواهد ماند.
2- ما بر اساس رفتار مردم در خصوص آنها نتیجه گیری و قضاوت می کنیم.
به عنوان مثال، زمانی که یک مشتری بالقوه احساس عدم علاقه می کند، ما تمایل داریم اینگونه فرض کنیم که این عدم علاقه به دلایل منفی است. ما اینگونه تصور می کنیم که آنها نمی خواهند چیزی از ما بشنوند و یا شاید به محصول ما علاقه ای ندارند.
به هر ترتیب، این تصور خطرناکی است. واقعیت آن است که ما دلیل اصلی و چرایی رفتار سرد مشنری را نمیدانیم و تنها براساس برداشتهای شخصی در خصوص آن نتیجه گیری میکنیم.
لذا دفعه دیگری که از مشتری شما عملی سر زد که آن را درک نمی کنید، از اقدام بر اساس فرضیات خود مادامی که اصل قضیه را نفهمیده اید اجتناب کنید.
به علاوه با طرح سوالاتی مثل آنچه در ادامه می خوانید، مکالمات تلفنی خود را به بیراهه نبرید، سوالاتی که ناشی از پیشفرضهای های ذهنی ما هستند: " آیا چند لحظه فرصت دارید؟ " یا " به نظر می رسد سرتان شلوغ باشد، نظرتان چیست که الان تلفن را قطع کنم و بعدا تماس بگیرم؟ " این قبیل سوالات مشتری را دلسرد میکنند.
3- ما به طور غریزی به اطلاعاتی بیشتر توجه می کنیم که فرضیات ما را تایید کنند و اطلاعاتی که باورهای فعلی ما را به چالش می کشد را نادیده می گیریم. لذا تاکید بر ویژگی ها و منافعی که از نگاه مشتری ارزشمند است، یکی از روشهای بهره برداری از این سو گیری است.
به طور مثال اگر چالش اصلی مشتری نداشتن زمان است، مذاکرات باید همراستای چنین عباراتی باشد: من با مدیران زیادی مثلشما هم صحبت بوده ام که تحت فشار زمان قرار دارند. این ویژگی محصول ما با خودکار سازی برخی فرایند ها این امکان را فراهم می کند تا در کوتاهترین زمان و تنها با چند کلیک ترتیب کارها را بدهید و بتوانید روی دیگر اولویت های خود تمرکز کنید.
4- ما مایلیم تا اطلاعاتی را که عزت نفس ما را به چالش می کشد نادیده بگیریم.
اگر کارها درست پیش نرود، ما به شکل طبیعی تمایل داریم تا به جهت حفظ غرور و عزت نفس مان، از انتقادات صرف نظر کنیم. از دیگر سو ما به موفقیتهای خود می بالیم و نظرات مخالف هرچند سازنده در این خصوص را نمیپذیریم. بنابراین در مذاکرات خود جبهه گیری نکنید و انتقاد کردن را به وقت دیگری موکول کنید و به جای تاکید روی اشتباهات مشتری، عزت نفس او را تقویت کنید.
5- واکنش های حسی مشتری عموما بیش از استدلال های منطقی شما، تصمیمات مشتری را تحت تاثیر قرار می دهند.
زمانی که سعی دارید مشتری را در خصوص چیزی که از نظر او باور پذیر نیست متقاعد کنید، منطق کار را خراب تر خواهد کرد و شما را از هدفتان دور می کند.
بنابراین در چنین موقعیت هایی احتمال موفقیت شما بوسیله تقویت همدلی با مشتریان و ایجاد روابط بر پایه اعتماد بالاتر می رود و موجب می شود که طرف معامله راهکار شما را جدی تر بگیرد.
به عنوان یک فروشنده که هدف او موفقیت است، در نوبت دیگری که با مشتری ملاقات دارید این سوگیری ها را به خاطر داشته و با بهره گیری آگاهانه از آنها شاهد نتایج آن باشید.
کانال تلگرامی ما
https://t.me/eshghepool
10 کاری که مدیران چابک باید متفاوت انجام دهند
عبارتند از:
۱- کار کمتر:
کارٍ در جریان را در سطح سبد محصول محدود کنید، اتلاف را حذف نمایید، تمرکز ایجاد کنید، کارهای موازی کمتری انجام دهید، مسائل را ساده نگاه دارید.
۲- اکتشاف و تطبیق:
به جای دنبال کردن برنامه ای مشخص، اکتشاف کنید و خود را با آموخته هایتان تطبیق دهید.
۳- یادگیری سریع:
چرخه های بازخورد را کوتاه کنید، تحملِ پذیرش اشتباهات را داشته باشید و برای یادگیری و بهبود مستمر ارزش قائل شوید.
۴- یک تیم، یک هدف:
برای جلوگیری از انباشته شدن کارها، تیمهایی محصول محور ، متحد و چندتخصصی با هدفی مشترک تشکیل دهید و سیاسی کاری را سرکوب کنید.
۵- تمرکز روی ارزش:
به جای هزینه، روی ارزش تمرکز کنید، ارزش را هر چه زودتر و به تدریج تحویل دهید و روی ساخت محصولِ درست تمرکز کنید.
۶- توانمندسازی تیمها:
با الهام بخشیدن و تعامل با تیمها، فرصتی برای ایجاد محرک های ذاتی مانند اختیار ، تسلط و هدف فراهم کنید.
۷- پذیرش واقعیت های سخت:
در پذیرش مشکلات و واقعیت های سخت باز عمل کنید و تیم خود را در حل مشکلات یاری و حمایت نمایید و همواره به یاد داشته باشید که چابکی مشکلات شما را حل نمیکند، بلکه آنها را برایتان نمایان می سازد.
۸- افکار بزرگ، شروع کوچک:
چشم اندازی بزرگ داشته باشید ولی آنرا در بخش های کوچک تحویل دهید.
۹- همکاری:
نقش خود را به خوبی ایفا نمایید و اعضای تیم خود را حمایت کنید و به افراد فرصت دهید که حضوری فعال در پروژه ها داشته باشند.
۱۰- رهبری نمونه بودن :
ابتدا خود چابک باشید، از تکنیک های آن استفاده کنید، اصول چابکی را به معرض نمایش قرار دهید و مانند رهبری خدمتگزار رفتار نمایید.
کانال تلگرامی ما
https://t.me/eshghepool
از عذرخواهی کردن نترسید
برخی از مدیران گمان می کنند معذرتخواهی نشانه ضعف است و آنان را از چشم کارمندان میاندازد اما در واقع عکس این موضوع صادق است مدیرانی که مرتکب اشتباه میشوند و معذرتخواهی نمیکنند، از ارزششان نزد کارمندان کاسته میشود. کارمندان میدانند که هیچکس کامل نیست و برای مدیرانی که این امر را نمیپذیرند، احترامی قائل نمیشوند. به نظر شما مدیری که اشتباه میکند و آن را نمیپذیرد، نادان است یا ترسو؟
البته منظورم این نیست که به گناهان خود اعتراف کنید، بلکه اشتباه خود را بپذیرید و صادقانه معذرتخواهی کنید.
بپذیرید کامل نیستید
شما مدیر هستید ولی دلیل نمیشود که خطا نکنید. در حقیقت در مقام مدیر ممکن است بیش از دیگران اشتباه کنید. اشتباه کردن طبیعی است.
اشتباهتان را بپذیرید
هیچ اشتباهی بدتر از آن نیست که مرتکب اشتباه شوید ولی تظاهر کنید هیچ اتفاقی نیفتاده است. آن را بپذیرید و صادقانه معذرتخواهی کنید.
منتظر نباشید از شما بخواهند
معذرتخواهی کنید.
گاهی اشتباه میکنید ولی متوجه نمیشوید و دیگران به شما گوشزد میکنند. با حسننیت عذرخواهی کنید. ولی گاهی از اشتباه خود اطلاع دارید، اجازه ندهید دیگران از شما درخواست کنند معذرتخواهی کنید.
واقعبین باشید
شما مدیر و الگوی کارمندان هستید و رفتارتان سرمشق آنان است. حتی برای برخی مسائل و اشتباهات که تقصیر شما نیست، معذرتخواهی کنید. برای مثال اگر همکاران دیگر با خشونت با کارمندتان رفتار کردهاند، در مقام مدیر شرکت از او معذرت خواهی کنید و بگویید «متاسفم که در این شرکت چنین مسائلی پیش آمده است.»
اگر نسبت به چنین مسائلی حساس باشید، کارمندان احساس میکنند شما از آنان در موارد ضروری حمایت میکنید.
سرزنش نکنید
سرزنشکردن بسیار اشتباه است. تنها نتیجه آن ترس از اشتباه مجدد است. کسی را سرزنش نکنید در عوض اشتباهات را فرصتی برای یادگیری بدانید.
با خود صادق باشید
وقتی اشتباه میکنید از خود بپرسید «در آن اشتباه چه نقشی داشتهاید؟»
شاید شما مقصر نبودید. این امر تمرین خوبی است تا با خود صادق باشید. در صورت بروز اشتباه آن را بپذیرید.
خود را به دردسر نیندازید.
برای اشتباهات خود معذرتخواهی کنید ولی هرگز قول ندهید آن را تکرار نمیکنید. هرگز نگویید «دیگر تکرار نمیشود». زیرا با وجود تلاش زیاد، زندگی غیرقابل پیشبینی است.
کانال تلگرامی ما
https://t.me/eshghepool
شیوه رفتاری افراد تأثیر گذار:
۱- بیشتر از آن که سخن بگویند ، می شنوند .
۲- صرف نظر از افراد به دیدگاه هایشان خوب گوش می دهند .
۳- در هنگام ارتباط خود را مشغول حاشیه و لوازم شخصی نمی کنند .
۴- به جای تمرکز بر چیزهایی که به دست می آورند به چیزهایی که برای دیگران می توانند فراهم کنند فکر می کنند .
۵- به گونه افراد از خود راضی که خود را مهم می پندارند عمل نمی کنند .
۶- مردمان دیگر را مهم می دانند چون می توان از آنان آموخت .
۷- نقاط مثبت دیگران را می بینند و آن را تقدیر می کنند .
۸- در انتخاب کلماتی که به کار می برند دقت می کنند .
۹- بر نقاط ضعف دیگران تمرکز و پافشاری نمی کنند .
۱۰- نقاط ضعف خود را با گشاده رویی می پذیرند .
کانال تلگرامی ما
https://t.me/eshghepool
6 نکته طلایی از زبان پدر مدیریت مدرن:
عقاید پیتر دراکر اثر بسیار عمیقی روی ساختار و مدیریت شرکت های امروزی داشته است. او به عنوان پایه گذار مدیریت مدرن شناخته شده و ایده «مدیریت هدف گرا» را برای اولین بار مطرح کرد.
1. کاری را انجام دهید که لازم است؛ نه کاری که دلتان می خواهد.
برای یک مدیر انجام کارها کافی نیست؛ او باید کارهای درست را انجام دهد. کارهایی را انجام دهید که بیشترین تاثیر را بر کسب و کارتان خواهد داشت.
2. از فرصت ها بهترین استفاده را بکنید.
حل مسئله به نتایج موثر منجر نمی شود، فقط جلوی آسیب را می گیرد. برای کسب نتیجه باید از فرصت ها بهترین استفاده را کرد. حل مشکلات را به دیگران واگذار کنید و خود به دنبال فرصت ها باشید.
3. بهره وری عادت است
برای داشتن بازده کاری بالا باید به طور مستمر و همیشگی رفتارهای کارآمد را تبدیل به عادت کرد. این بدان معناست که برای کارآمد بودن لازم نیست کارهای بزرگ انجام دهید بلکه باید کارهای کوچک اما صحیح روزمره را به طور منظم تکرار کنید. به قول معروف «شما همان چیزی هستید که همیشه تکرار می کنید».
4. زمان خود را مدیریت کنید
مهمترین چیزی که شما مدیریت می کنید نه افراد هستند و نه بودجه بلکه زمان است. طرز استفاده شما از زمان تان میزان بهره وری شما را تعیین می کند.
5. به دنبال تعالی باشید
برای بزرگ شدن باید آنقدر اعتماد به نفس داشته باشید که باور کنید جهان واقعا به شما و قدرت شما نیاز دارد. اگر به توانایی های خود باور نداشته باشید نمی توانید با اطمینان تصمیم بگیرید و با شجاعت اقدام کنید.
6. زیاد تصمیم نگیرید
مدیری که تصمیمات زیادی می گیرد هم تنبل است و هم ناکارآمد. موسساتی که خوب اداره می شوند، بحران های اندکی دارند. اگر دائم در حال تصمیم گیری هستید بدانید که دستورالعمل های لازم و صحیح را ایجاد نکرده اید.
کانال تلگرامی ما
https://t.me/eshghepool
فرآیند تغییر
توانایی تغییر بخش مهمی از محیط کسب و کار است.
سازمانهایی که میخواهند به تغییرات موفقیتآمیز دست یابند باید بر فرصتها متمرکز شوند و در آغاز جاده تغییر، باید چند پرسش زیر را از خود بپرسند:
- چه چیزی باید بهبود داده شود؟
- چگونه باید بهبود داده شود؟
- چه نتایجی به واسطه بهبود مدنظر است؟
- فرآیند بهبود چگونه باید اجرا شود؟
- پیامدهای بهبود چه مواردی هستند؟
زمان حاضر:
شرایط فعلی را تحلیل کنید. در حال حاضر چه کاری انجام میشود؟
در صورتی که تغییری رخ ندهد نتایج شرایط فعلی چه خواهد بود؟ استانداردها و سنتهای سازمانی چه مواردی هستند؟
نتایج آینده:
نیازها، خواستها و آرزوهایی که دیگران را برای ایجاد تغییر تشویق میکند مشخص کنید. مقصد و آرمان تغییر را شناسایی کنید. از طریق ادراک، شهود و درک روندها، دورنما را ترسیم کنید.
استراتژی:
به جایی که میخواهید باشید، چگونه میرسید؟ چیستی و چگونگی مورد نیاز رسیدن به مقصد را بشناسید. آیا در یک مسیر ثابت حرکت میکنید یا در میانه راه مسیر را تغییر میدهید. بدون درک روشن از نتایج آینده، استراتژی نمیتواند اجرا شود.
اقدام تغییردهنده:
برای اطمینان ازاینکه هرقدم یا مرحله از استراتژی اجرا میشود، اقدامات مورد نظر را شناسایی کنید. این اقدامات، اقدامات روزانه اجرای برنامه اصلی هستند. با این اقدامات است که استراتژی موجودیت مییابد و معیار پاسخگویی افراد مشخص میشوند.
بازنگری:
وقتی به مقصد رسیدید آیا میدانید کجا هستید؟ آیا به نتایج مورد نظر دست یافتهاید؟ آنچه را که استراتژی و تغییر برای سازمان به ارمغان آوردهاند اندازهگیری کنید.
کانال تلگرامی ما
https://t.me/eshghepool
آموزش مهارت ارتباط و استراتژیهای کاربردی:
يكي از مهمترين رازهای رسيدن به موفقیت جذابيت است و قبل از هر چيز بايد بدانيم كه جذابيت چيزی غير از زيبايی میباشد .
شخص ميتواند صورت زيبايی نداشته باشد اما بسيار جذاب باشد و هم چنين ميتواند بسيار زيبا باشد اما اصلاً جذابيت نداشته باشد.
جذابيت و گيرايی يك ويژگی كاملاً اكتسابی است و به راحتی و با راهکارهای زیر میتوانید به ان دست پیدا کنید :
همیشه ظاهری آراسته داشته باشيد :
تميز و مرتب باشيد ، هماهنگي و پاكيزگي شما، ناخودآگاه دیگران را به سمت شما جذب ميكند.
بيشتر سكوت كنيد:
غالباً افراد به اشتباه براي اين كه جذابتر شوند، بيشتر شلوغ ميكنند و به خطا ميروند.
نرم و ملايم سخن بگوييد:
هنگامي كه نرم و ملايم صحبت ميكنيد افراد را جذب خود ميكنيد و به راحتي ميتوانيد بر روي آنها تأثير بگذاريد.
فرد محترمی باشيد:
بیاحترامي به خود یا به ديگران و بی ادبی در كلام و رفتار همگی از جذابيت شما ميكاهد.
زياد شوخی نكنيد اما بسيار تبسم كنيد:
شوخی زیاده از حد و لودگی کردن از انرژی ذهنی و جذابيت شما ميكاهد.
قاطعيت داشته باشید :
افرادی كه شخصيت قاطعی دارند و هدف ها و ارزشهای معينی برای خود دارند.
ده نکته برای ایجاد "خلاقیت در کار" :
نوآوری نیروی حیاتی موفقیت یک شرکت در دنیای امروز است. در بسیاری از شرکت ها نوآوری و دست یابی به ایده های برتر یک عنصر کلیدی به حساب می آید.در اینجا 10 استراتژی مهم را برای ایجاد خلاقیت در محیط های کاری گردآوری کرده است.
۱.دریافت های بصری
صرف نظر از مسئولیت، نقش و کاری که انجام میدهید تجسم داده ها به شکل گیری ایده های جدید کمک میکند در واقع یک ابزار قدرتمند برای ایجاد خلاقیت دید وسیع و قدرت تجسم بالا است.
۲.فکر آزاد
برای ایجاد خلاقیت در قدم اول ذهن را آماده میکنیم پس از آن باید ذهن شما بدون هیچ نگرانی یا استرسی از جملات منفی عبارت منفی یا موانع فکری عبور کرده و عباراتی مثل "میتوانم" و "میشود" را در ذهن پرورش دهد.
۳.وارونه بنگرید
به جای اینکه یک کار را از اول به آخر نگاه کنید از آخر به اول بنگرید. هیچ وقت نگویید "چطور" انجامش دهم راهی که در ایجاد خلاقیت به کار میگیرید نباید با وجود موانع متوقف بشود.
۴.بازی کنید
خلاقیت را در بازی کردن بیاموزید. در بازی ها میتوانید به خلاقیت دست یابید مثلا از کارمندان بخواهید در مورد موضوعات مختلف نظرشان را روی یک تکه کاغذ بنویسند یا ایده های کاری شان را بنویسند سپس یک کاغذ را به صورت تصادفی بردارید و آن ایده را پیاده سازی کنید.
۵.همه چیز را یادداشت کنید
هیچ ایده ای دور از دسترس نیست. هر ایده ای در کار ارزشمند است برای اینکه این ایده ها فراموش نشود باید با جزییات آنها را یادداشت کنید. یادداشت همین ایده ها منجر به شکل گیری ایده های بزرگتر میشود.
۶.به خود استراحت ذهنی بدهید
خیلی از رهبرهای تجارت های بزرگ از رسانه ها و یا اینترنت استفاده میکنند اما خیلی از آنها براین باورند که ذهن نیاز به استراحت دارد و استفاده ی بیش از حد از رسانه ها منجر به آشفتگی ذهنی میشود. البته ذهن نباید همیشه در حالت استراحت قرار داشته باشد چو ذهن حقیقتاً پویا است آنچه که در اینجا مطرح است همان تمرکز برای شکل گیری ایده های بهتر کاری است.
۷.ساعات خوشی را فراموش نکنید
برای اینکه خلاقیت بیشتری داشته باشید باید از ذهن خود کمک بگیرید طبیعتاً یک ذهن پریشان و آشفته ایده های ندارد که در اختیار شما بگذارد بنابراین سفر کنید و در سفر ذهن خود را خالی کنید تا ایده های جدید در آن شکل بگیرد.
۸.فعالیت های فیزیکی
فعالیت های بدنی ذهن را باز میکند. به خصوص اگر شغل شما به گونه ای است که باید دائما در حالت نشسته و پشت سیستم های کامپیوتری باشید باید حتما تحرک را از برنامه های روزانه خود حذف نکنید فعالیت به خوب فکر کردن شما کمک میکند.
۹.نقاط قوت را تقویت کنید
این یک تصور غلطی است که خلاقیت تنها متعلق به انسان هایی است که طبیعتاً هنرمند هستند هر انسانی میتواند خلاق باشد به شرطی که ذهنی آماده داشته باشد لازم نیست ایده های ما خیلی فوق العاده باشند ایده های کوچک گام اول برای شکل گیری ایده های بزرگ هستند.
۱۰.کلمات بیرون بریزید
ذهن زمانی که آشفته است باید درمان شود و درمان آن سخن گفتن است با بیرون ریختن کلمات از ذهن آشفتگی را از خود دور کنید.
کانال تلگرامی ما
https://t.me/eshghepool
بازار این فروشندگان هر روز کسادتر میشود:
1 فروشندگانی که به مشتری خود سلام نمیکنند و تُرشرو هستند.
2 فروشندگانی که پشت تلفن و هنگام صحبت با مشتری خود، لبخند نمیزنند.
3 فروشندگانی که روی هر شیشۀ مغازۀ خود نوشتهاند: «لطفا تکیه ندهید»، «لطفا دست نزنید»، «لطفا با خوراکی وارد نشوید»... انگار که نوشته باشند: «کلاً وارد نشوید!»
4 فروشندگانی که روی همۀ جنسهای مغازهشان نوشتهاند: «لطفا دست نزنید.»
5 فروشندههایی که وقتی خریدار از آنها میخواهد جنسی را نشانشان بدهد (معمولاً هم با لحنی تُند) میگویند: «اگر میخری
بیارم!»
6 فروشندگانی که به ظاهر خود نمیرسند، موی ژولیده و نامرتب دارند و بدنشان خوش بو نیست.
7 فروشندگانی که متناسب با شغل خود لباس نمیپوشند (مثل فروشندۀ کت و شلوارهای رسمی که شلوار جین و لباس اسپرت میپوشد و موهایش را فشن درست میکند!)
8 فروشندگانی که بیدلیل با خریدار صمیمی میشوند و جوک میگویند.
9 فروشندگانی که جلوی مشتری، با سایر همکاران خود جروبحث میکنند.
10 فروشندگانی که همانجا در برابر مشتری، دربارۀ کالاها و قیمتها با ویزیتورها یا نمایندگان شرکتها صحبتهایی میکنند که لزومی ندارد مشتریان در جریان آنها باشند.
11 فروشندگانی که اصلاً گوش نمیکنند و توجه ندارند خریدار دنبال چه نوع جنسی است و میخواهند سلیقۀ خود را به او تحمیل کنند.
12 فروشندگانی که خریداران را برای خرید، با اصرار زیاد و...، در رودربایستی قرار میدهند.
13 فروشندگانی که قسمهای الکی میخورند.
14 فروشندگانی که نزد خریدار، از دیگر شرکتهای تولیدی، ویزیتورها و... بدگویی میکنند.
15 فروشندگانی که نزد خریدار، از همکاران خود نیز بدگویی میکنند.
16 فروشندگانی که پس از خرید، از مشتری خود بهخاطر خریدش تشکر نمیکنند.
17 فروشندگانی که از بس حواسشان پرتِ چیزهای دیگر است، خریدار را مجبور میکنند یک چیز را چند بار از آنها بخواهد (حتی شده مشتری جنس را برداشته و میخواهد پولش را بدهد، بارها باید بپرسد چقدر شد تا پولش را بدهد و از مغازه برود بیرون!).
18 فروشندگانی که وقتی خریدار از آنها مشورت و راهنمایی نخواسته، اصرار دارند که به او مشورت بدهند و راهنماییاش کنند.
19 فروشندگانی که در مورد کیفیت و کارایی کالاها و یا خدمات خود، اغراق میکنند.
20 فروشندگانی که اگر خریدار برای یک خرید نسبتا کم، تراول ۵۰ هزار تومانی به آنها بدهد، اخم میکنند.
21 فروشندگانی که فکر میکنند خودشان همه چیز را بلدند و دنبال آموزشهای بیشتر نمیروند.
22 فروشندگانی که اگر مشتری سوالی دربارۀ جنسی داشته باشد که آنها ندارند (اما میتوانند دربارهاش راهنمایی کنند، یا مغازههای اطراف را معرفی کنند)، فقط سرشان را به علامت ندانستن بالا میبرند و به خودشان زحمت کوچکترین راهنمایی را هم نمیدهند (یا حداقل اینکه بگویند: متاسفانه من در این مورد اطلاعی ندارم).
23 فروشندگانی که فقط میخواهند مشتری را هیجانی کنند تا بخرد، اما اصلا توجه نمیکنند که شاید مشتری به آن کالا یا خدمات نیاز نداشته باشد.
24 فروشندگانی که اگر سوالات مشتری زیاد شود، از کوره در میروند.
25 فروشندگانی که بقیۀ پول مشتری را با کالاهای کمقیمت دیگر میدهند، اما عذرخواهی نمیکنند که چون پول خُرد ندارند مجبور به این کار هستند و حق انتخاب هم به مشتری نمیدهند.
26 فروشندگانی که ته ذهنشان فکر میکنند: فروش یعنی قالب کردن چیزی به دیگران.
27 فروشندگانی که رفقای خود را پشت دخل میبرند و در حضور مشتری، صحبتهای بیربط با هم میکنند.
28 فروشندگانی که ویترین و یا داخل مغازهشان شلخته است.
29 فروشندگانی که جنس خاکگرفته را از قفسه به مشتری میدهند و وقتی مشتری خواهش میکند آن را با یک دستمال پاک کنند یا یک کالای خاکنگرفته به او بدهند، با مشتری بحث میکنند و نهایتا با اکراه این کار را انجام میدهند.
کانال تلگرامی ما
https://t.me/eshghepool
۵ درس از کودکان کارآفرینی که بیشتر از شما پول درمی آورند
تا زمانی که یک ایده ی عالی و شور و شوق برای موفقیت وجود داشته باشد، هر کسی می تواند کسب و کاری برای خود ایجاد کرده و رویاهای خود را در زندگی محقق سازد. امروزه تعداد انگشت شماری از کودکان نیز در دنیای کارآفرینی حضور پیدا کرده اند. این کودکان کارآفرین 8 تا 18 سال سن دارند ولی از همین الان می دانند چگونه کسب و کارشان را راه اندازی کرده و امور مالی خود را مدیریت نمایند. این کودکان اغلب منابع محدودی دارند و باید با همین سرمایه ای که در اختیار دارند به طور کارآمد عمل کنند و مدیریت پول را به بزرگسالان بیاموزند. پنج کارآفرین جوان، راهنمایی های ارزشمندی در مورد روش های کارآمد استفاده از امور مالی خود در اختیار ما گذاشته اند که در اینجا با هم می خوانیم:
1درخواست پول، همیشه جوابگو نیست
گاهی اوقات به جای دست به دست کردن مالکیت کسب و کار در ازای تامین مالی کوتاه مدت، بهتر است صاحبان کسب و کار، شرکت خود را به آرامی و با گذشت زمان به رشد برسانند. شرکت هایی که به موفقیت و رشد در بلند مدت علاقه دارند باید به برند خود وفادار بمانند و از سایر کسب و کارهایی که به دنبال سرمایه گذاری هستند تبعیت نکنند.
2مسئولیت اجتماعی خود را حفظ کنید
بعد از کسب درآمد فقط به فکر سود نباشید. یکی از این کودکان، بخشی از سود خود را به سازمان های بین المللی و محلی مبارزه برای نجات زنبور عسل اهدا کرد و در بسیاری از پنل های اجتماعی کارآفرینی نیز مشارکت کرده است. در کسب و کار، همیشه نباید فقط به پول درآوردن فکر کرد.
3اگر شغل خود را دوست نداشته باشید، درآمد و سود ارزشی ندارد
بخشی از شروع کسب و کار شما این است که مدام در حال پیگیری رویاهای خود باشید و آثار آن را در زندگی خود به وضوح به تماشا بنشینید. اغلب اوقات هدف اصلی کارآفرینان پول نیست. یکی از این کودکان کارآفرین پول خوبی از فروشگاه آنلاین خود درمی آورد ولی علاقه ی زیادی به کسب سود ندارد و تمرکزش روی خدمت رسانی به دیگران و لذت بردن از کسب و کارش است. طبق گفته ی او "اگر از شغل خود متنفر باشید، حتی درآمد میلیونی هم ارزشی ندارد".
4کسب و کار خود را با توجه به نیازهای زندگی ایجاد کنید
گاهی یک کسب و کار به خاطر یک ضرورت خاص به وجود می آید.
نیازی نیست کارآفرینان برای رسیدن به موفقیت حتما یک ایده ی عالی داشته باشند، کسب و کاری که یک نیاز خاص در یک بازار گوشه(نیچ مارکت) را تامین نماید می تواند به یک ایده ی بسیار سودآور منجر گردد.
5برای کاهش هزینه ها، به دنبال تامین کنندگان محلی باشید
کارآفرینان به جای اینکه منابع موردنیاز محصولات خود را از خارج از کشور تهیه کنند می توانند از منابع محلی و منطقه ای استفاده نمایند. در این صورت هزینه ی مواد کاهش یافته و کارآفرینان فرصت پیدا می کنند کالاهای خود را ارزان تر قیمت گذاری نمایند.
اصلا گمان نکنید که هنوز برای دنبال کردن اهداف کارآفرینی خود خیلی جوان هستید. این کارآفرینان جوان ثابت کرده اند که سن، عددی بیش نیست. گاهی اوقات ساده ترین ایده ها، بهترین ایده ها هستند. اگر در همان اوایل کار یاد بگیرید امور مالی و بودجه ی خود را مدیریت کنید می توانید در بلندمدت کسب و کار خود را رشد دهید.
کانال تلگرامی ما
https://t.me/eshghepool
چطور می توان کارمندان را به افرادی کارآفرین تبدیل کرد؟
کارمندانی که مثل کارآفرینان فکر می کنند بسیار باانگیزه بوده و توانایی های بسیار خوبی برای حل مسئله دارند. با روش های زیر می توانید طرز فکر کارآفرینانه را در بین کارمندان پرورش دهید:
1 کارمندان را توانمند کنید
توانمندسازی کارمندان، تاثیر مستقیم بر عملکرد شغلی و تاثیر غیرمستقیم بر رضایت و قوه ی ابتکار و نوآوری آنها دارد. با توانمندسازی کارکنان برای تصمیم گیری، بر عهده گرفتن پروژه ها، و حل مسائل، تفکر نوآورانه را ایجاد کنید. منابع و آموزش لازم را به آنها بدهید، سپس آزادشان بگذارید تا بدانند که تیمشان، قابلیت های خود را باور دارد.
2 روابط کارمندان را اولویت بندی کنید
گاهی اوقات زمانی که اصلا انتظارش را ندارید(مثلا در یک گفتگوی خوب یا یک تعامل لذت بخش)، بهترین ایده ها در ذهن انسان جرقه می زنند. حتی وقتی که تیم ایده ها را خوب اجرا نمی کند و زیاد خسته شده است، داشتن روابط کاری مثبت با یکدیگر می تواند به اعضای تیم انرژی بدهد تا به کار خود ادامه بدهند. به اعضای تیم کمک کنید این روابط قوی را در بین خود افزایش دهند.
فعالیت های بعد از کار را که کارمندان در آنها شرکت کرده و یک دیگر را بهتر می شناسند، زمانبندی کنید. با هم ورزش کنید، غذا بخورید، و بازی کنید تا پیوند اعضای تیم با هم قوی و مستحکم گردد.
3 کارمندان را تشویق کنید به خارج از محدوده ی کاری خود قدم بگذارند
وقتی کارمندان هر روز همان وظایف تکراری خودشان را انجام می دهند تفکر روتین و معمولی خود را حفظ خواهند کرد. آنها را تشویق کنید غیر از کارهای روزانه، در پروژه ها هم مشارکت داشته باشند. در این صورت تفکر خلاق آنها پرورش پیدا می کند.
4 میزبانی جلسات پربار طوفان مغزی را بر عهده بگیرید
برای تشویق تفکر خلاق، می توانید جلسات طوفان مغزی برگزار کنید تا چالش های سازمانی را بررسی کرده و اهداف و چشم انداز شرکت را با تمام کارمندان به اشتراک بگذارید.
به طور منظم با کارمندان ملاقات داشته باشید تا به مبادله ی ایده های جدید بپردازید و مطمئن شوید که استراتژی ها در راستای اهداف سازمانی قرار دارند.
5 اجازه دهید کارمندان هویت خود را ابراز کنند
محیط تاثیر زیادی بر تفکر نوآورانه دارد. نظم فیزیکی باعث تفکر معمولی و مرسوم می شود. مثلا کسی که در یک اتاق مرتب قرار دارد انتخاب های سالم تر و سخاوتمندانه ای دارد. ولی اتاق نامرتب، افراد را تشویق می کند آداب و رسوم سنتی و عرف رایج را بشکنند و این هم دقیقا همان مولفه ی کلیدی تفکر نوآورانه می باشد.
همه ی افراد از یک محیط یکسان الهام نمی گیرند، بنابراین تمام فضاهای کاری نباید مشابه هم باشند. هر فضای کاری باید برای یک شخص آماده شده باشد. به کارمندان اجازه دهید فضای کاری خود را هر طور که برایشان الهام بخش است تزئین کنند و با این کار هویت خود را بیان نمایند.
6 اجازه دهید ایده ها کامل شده و به بلوغ برسند
در یک فرایند رشد یا انکوباسیون، تفکر خلاق توسعه یافته و تفکر ناخودآگاه غلبه پیدا می کند. به همین خاطر با تمرکز زیاد روی حل یک مسئله، به ندرت می توان به جواب رسید.
ولی وقتی به کارمندان اجازه داده می شود در مورد یک مسئله به اندازه کافی فکر کنند، آنها زمان کافی خواهند داشت تا ایده ی خود را به رشد رسانده و راه حل موردنیاز را تولید نمایند. گاهی اوقات اکثر ایده های نوآورانه زمان بر هستند. به کارمندان اجازه دهید وقتی با مانعی مواجه می شوند بروند و روی مسائل و چالش های پیچیده تمرکز کنند. با این کار، بعدا به طور غیرمنتظره ای ممکن است راه حل درست به ذهنشان خطور کند.
کانال تلگرامی ما
https://t.me/eshghepool
یک بازار جذاب این 11 ویژگی را دارد:
چک لیست
بعضی از صاحبان مشاغل مدعی اند که همه کار برای همه کس می کنند و در همه موارد نیز عملکرد خوبی دارند. آنها استراتژی بازار هدف= همه را دنبال می کنند که نتیجه آن چیزی جز شکست نیست. همگی نخبگان و فعالین عرصه بازاریابی بر این باورند که راه اندازی یک کار و کسب و پیشبرد اهداف آن مستلزم گزینش دقیقتر و سنجیدهتر بازار هدف است. تلاش برای فائق آمدن برکل بازار و اصطلاحاً بازارگشایی و تولید هرگونه محصول، تلاشی بیهوده است. در عوض باید دنبالهروی استراتژی تمایز و انتخاب قسمتی متمرکز از بازار باشیم که قابلیت هدفگذاری را دارا باشد. درواقع به بیان دیگر، استراتژی «خوشامدگویی به همه»، یک روش منسوخ بوده و به سهم بالاتر از بازار منجر نخواهد شد.
متاسفانه بویژه درکشورمان، بسیاری از شرکتها فاقد ساز و کارلازم برای شناسایی فرصتهای بالقوه کار و کسب و ارزیابی و انتخاب بازار مناسب هستند، و از این رو تلاشی برای شناسایی نیازهای فراموش شده یا برآورده نشده گوشههای دنج و جذاب بازار نمیکنند.
بنابراین قبل آنکه در کار و کسب، قدمی از قدمی برداشته شود باید ابتدا بازار هدف مناسب با استراتژی سازمان و محصولات و خدمات آن مشخص و یا طراحی شود. به طور مثال بازار هدف فروشگاه های همواره تخفیفی نظیر جانبو و یا در مقیاس خیلی بزرگ تر وال مارت، افرادی هستند که علاقه به چانه زنی و خرید با قیمت کم دارند. با این وجود تحقیقات نشان مي دهد علي رغم کثرت متغیرهایي که مدیران در اختیار دارند و دامنه ي گسترده تصمیم گیري آن ها، بسیاري از شرکت ها همچنان بر اساس معیار سودآوري کوتاه مدت، بازار هدف خود را تعیین مي کنند.
هیچ کدام از بازارها چندان تشابهی با یکدیگر ندارند. برخی بزرگ تر، بهتر و فریبنده تر از سایر بازارها هستند. آگاهی از چگونگی ارزیابی و انتخاب بازار هدف مناسب مانند کاری است که ماهیگیران حرفه ای انجام می دهند. آنها نقاط زیادی از رودخانه را بررسی و درمی یابند که کدام نقطه مناسب ترین محل برای صید است.
از 11 ویژگی که در ادامه می خوانیم در راستای ارزیابی سریع و آسان بازار مورد نظر خود و به تبع آن هدایت صحیح کار و کسب تان در مسیر موفقیت بهره ببرید. یک بازار جذاب و ارائه خدمات و محصولات متناسب با آن، به منزله کشتی نجاتی است که می تواند شما را از طوفان ها و امواج سهمگین به سلامت عبور دهد.
به منظور ارزیابی بازار مناسب خود قلم و کاغذی بردارید و در مورد 11 ویژگی که خواهید خواند ارزیابی درستی صورت دهید.
می توانید به هر شاخصی از عدد 1 تا 10 و بر اساس یک طیف نمره دهید. و اگر در نهایت نمره مجموع، عدد مناسبی بود می توانید نسبت به بازار انتخاب شده و جذابیت آن اطمینان داشته باشید:
1- اندازه: هر چه اندازه بازار بزرگ تر باشد بهتر است.
2- فوریت و اضطرار: هر چه مشتریان این بازار نیاز ضروری تری به محصول داشته باشند، بهتر است.
3- سرعت: هر چه سریع تر بتوانید ایده خود را به محصول قابل فروش تبدیل کنید، بهتر است.
4- پتانسیل قیمت گذاری بالا: هر چه بتوانید بابت محصول خود بهای بالاتری بگیرید و مشتری توان و تمایل پرداخت آن را داشته باشد، بهتر است.
5- هزینه پایین جذب مشتریان جدید: هرچه جذب مشتریان جدید آسان تر و ارزان تر باشد، بهتر است.
6- سهولت و هزینه پایین تحویل محصول.
7- منحصر به فرد بودن: هر چه محصول یا خدمت شما منحصر به فردتر باشد (و یا نحوه ارائه و عرضه آن اعم از کانال توزیع و مواردی نظیر بسته بندی) بهتر است.
8- سرمایه گذاری قبلی: هر چه برای تست بازار و ایجاد کار و کسب و شروع آن به منابع کمتری نیاز داشته باشید، بهتر است.
9- امکان بیش فروشی و فروش جانبی: هر چه بتوانید محصولات مرتبط بیشتری را به ههمراه محصول اصلی به مشتری بفروشید بهتر است. کار و کسبی که در آن تنها می توان یک محصول را یک بار به یک فرد فروخت عاقبت خوبی ندارد، چرا که پتانسیل رشد چندانی ندارد. شما باید بتوانید در بازار مورد نظر خود به فروشی سالم و موثر (تکرار شونده) دست یابید.
10-ظرفیت همیشه سبز بودن: دست روی محصولاتی بگذارید که همیشه برای آن بازار وجود دارد (البته این بازار می تواند خیلی کوچک باشد و به طور مثال محصول لوکسی را شامل شود).
11- دسترسی پذیری: هر چه راحت تر بتوانید به بازار خود دسترسی پیدا کرده و با آنها ارتباط بگیرید، بهتر است. پس براي به دست آوردن قسمتي از بازار که از نظر فعالیت هاي بازاریابي قابل دسترس نیست، نباید اقدامي صورت گیرد؛ براي مثال، به صرفه نیست که براي تعداد کمي از افراد بي سواد که در منطقه زندگي مي کنند و از طریق روزنامه یا وسایل ارتباط جمعي نمي توان به آنها دسترسی یافت، تبلیغ کرد.
کانال تلگرامی ما
https://t.me/eshghepool
مدیریت زمان با این ۸ ترفند مهم
موضوع ما ۸ ترفند ضروری برای مدیریت زمان است که اگر این ۸ مورد را به تمامی اجرا نمی کنید، برای اجرای کامل شان از امروز تصمیم بگیرید و نتایج آن را به نظاره بنشینید.
آیا به دنبال ترفندهای مفیدی در زمینه مدیریت زمان هستید؟ به این هشت ترفند ساده ای که به راحتی می توانید انجام شان دهید، نگاهی بیندازید. این ترفند ها نه تنها کارایی شما را افزایش می دهند، اعتماد به نفسی را که برای رسیدن به اهدافتان احتیاج دارید، نیز به شما می بخشند.
۱.اهداف تان را بشناسید و بر اساس ارزش و اولویت مرتب شان کنید.
شما چند هدف دارید؟ اگر هیچ هدفی ندارید، امروز حداقل یکی انتخاب کنید. اهداف برای مدیریت کارآمد زمان عنصری ضروری هستند. شاید اهداف زیای داشته باشید. اگر چنین است، سازماندهی شان کنید. شما برای هر کدام از بخش های ضروری زندگی تان به یک هدف احتیاج دارید: به عنوان مثال هدفی برای کسب و کار، هدفی برای سلامتی و هدفی برای امور مالی. هر روز یک هدف ارزش و اولویت بیشتری پیدا می کند.
۲.اولویت بندی کنید و امروز فقط روی یک کار مهم متمرکز شوید.
شما اهدافی ایجاد کرده اید. با این حال نمی توانید هدف را یک باره به دست آورید بلکه باید کارهای کوچک تری را انجام دهید تا به هدف تان دست یابید. به مهم ترین و در اولویت ترین هدف تان فکر کنید و امروز قدم بزرگی در راه رسیدن به آن بردارید. اگر می توانید قبل از انجام هر کار دیگری به آن هدف بپردازید.
۳.در هر لحظه اولویت های خود را به خاطر داشته باشید.
قبل از آن که صبحگاه خانه را ترک کنید، برای روز کاری خود برنامه ای بچینید. شاید لیست کارهایی که باید انجام شوند، نامحدود بود. پنج کار مهم روزتان را انتخاب کنید، اولویت بندی شان کنید و به ترتیب اولویت انجام شان دهید. اگر مطمئن نیستید که باید در لحظه چه کاری انجام دهید، با خود فکر کرده و مهم ترین کار آن زمان را انتخاب کنید. کمتر پیش می آید که اولویت اصلی شما در روز چک کردن شبکه اجتماعی تان باشد!
۴.ارزش مالی هر ساعت خود را حساب کنید.
اگر بدانید که هر ساعت از روزتان چند هزار تومان ارزش دارد، راحت تر می توانید وقت تان را مدیریت کنید. اگر نمی دانید که هر ساعت از وقت تان چقدر می ارزد، حدس بزنید یا از رئیس تان بپرسید. اگر کار آفرین و به عبارت دیگر رئیس خودتان هستید، مطمئنا می دانید که هر ساعت چه ارزشی دارد. پس به راحتی می توانید کارهای بی فایده را کنار بگذارید.
۵.هیچ چیز کامل نیست. فقط انجام شان دهید و نهایت تلاش تان را بکنید.
شما می خواهید نهایت تلاش تان را بکنید. اما بدانید که کمال گرایی وقت تان را هدر می دهد. هیچ چیز کامل نیست. اگر به چنین چیزی قائل هستید، بدانید که فایده ای ندارد و سعی کنید ساده بگیرید.
۶.کارتان را در نیمی از زمانی که باید، انجام دهید.
سعی کنید محدوده زمانی سفت و سختی برای خود قائل شوید. به عنوان مثال فرض کنیم که برای انجام کاری همیشه سه ساعت زمان می گذاشتید. حالا سعی کنید آن را در نصف آن زمان، یعنی 90 دقیقه انجام دهید. احتمالا از دیدن این که توانستید در زمان کمتری کارتان را انجام دهید، شگفت زده خواهید شد.
۷.هر روز زمانی را به برنامه ریزی و تفکر اختصاص دهید.
اگر قبل از شروع و انجام هر پروژه ای لیست برنامه های اولویت بندی شده داشته باشید، در هر روز زمان زیادی را صرفه جویی خواهید کرد. هر روز زمانی را به برنامه ریزی پروژه ها و کارهای تان اختصاص دهید؛ حتی اگر شده قبل از خواب این کار را انجام دهید.
۸.اگر کس دیگری می تواند کاری را انجام دهد، آن کار را به او واگذار کنید.
شما متوجه شدید که هر ساعت از وقت تان چه مقدار ارزش دارد. به تمام کارهایی که هر روز انجام می دهید نگاهی بیندازید و تصمیم بگیرید که چه کارهایی را نباید خودتان انجام دهید. به عنوان مثال فرض کنیم هر ساعت از وقت تان 50 هزار تومان ارزش دارد. پس اگر وقت تان را صرف چک کردن شبکه اجتماعی کسب و کارتان کنید، آیا به صرفتان خواهد بود؟ خیر. پس شاید بتوانید شخصی را با هزینه کمتر به این کار بگمارید و در عین ایجاد یک فرصت شغلی، استفاده بهتری از وقت خود کرده باشید.
کانال تلگرامی ما
https://t.me/eshghepool
10 صفت انسان های بسیار موفق:
چه کارهایی باید کرد تا به موفقیت دست پیدا کنیم؟ چه صفاتی را در خودمان به وجود بیاوریم و تقویت کنیم؟ پاسخ ما در دستان کسانی نهفته است که در زمینه های مختلف موفق بوده اند. شاید این صفات به نظر ساده و پیش پا افتاده بیایند، اما اگر کامل و درست آن ها را در خودتان ایجاد کرده و به کار بگیرید، منجر به نتایج قابل توجهی خواهند شد.
اگر واقعا می خواهید فرد موفقی باشید، باید روح خودتان را شخم بزنید، پرورش داده و به آن رسیدگی کنید. همانطور که برای پر محصول بودن یک زمین این کار را می کنند.
ویژگی هایی که در اینجا ذکر شده است، توسط افراد موفق از جای جای دنیا با ما به اشتراک گذاشته شده اند. این ویژگی ها ناگهانی و تصادفی به وجود نیامده اند، بلکه یک روز از یک جایی تصمیم گرفته و آغاز شده اند.
به خاطر داشته باشید: اگر شما به گونه ای زندگی کنید که بیشتر مردم زندگی می کنند، چیزهایی به دست می آورید که بیشتر مردم به دست می آورند. اگر با همه چیز کنار بیایید و قانع باشید، یک زندگی پر از قناعت خواهید داشت. اگر هر روز بهترین چیزی که می توانید باشید را از خودتان به نمایش بگذارید، بهترین زندگی که می توانید داشته باشید نصیبتان خواهد شد.
در ادامه رفتارهایی را خواهیم دید که انسان های بسیار موفق در وجودشان پرورش می دهند. شما چند تا از این 10 مورد را دارید؟
1- پیش روی
مصمم هستید که سخت کوش تر از بقیه باشید، و اطمینان حاصل کنید که کارها انجام می شود، و وقتی می بینید همه چیز کامل است، به خودتان می بالید. می توانید هر موقع که بخواهید شارژ شوید. شما با هدف به پیش می روید و خودتان را با بهترین ها تطبیق می دهید.
2- خود اتکایی
مسئولیت پذیر و پاسخگو هستید. تصمیمات سخت می گیرید و پای تصمیمتان می ایستید.
3- قدرت اراده
شما قدرت این را دارید که به جای مردد ماندن و تعلل در انجام کارها، خودتان را درگیر کرده و وارد مهلکه شوید. هر گاه اراده کنید، انجامش می دهید. بزرگترین دستاوردهای دنیا نصیب آنانی شده است که روی اهدافشان تمرکز کرده و در تلاش و کوشش خود مداومت به خرج داده اند.
4- صبر
صبور بودن را می پذیرید و می دانید که در هرچیزی شکست و ناکامی هم وجود دارد. برای رسیدن به چیز های خوب باید سختی کشید و گاهی متحمل ضرر و زیان هم شد.
5- درستکاری
این صفت، قابل گفتن نیست، اما یکی از مهمترین ویژگی هایی است که شما باید در وجود خودتان پرورش دهید. صداقت، برترین سیاست در هر کاری است که قصد انجام دادنش را دارید. درستکاری، عزت می آفریند و شخصیت شما را معرفی می کند.
6- اشتیاق
اگر می خواهید موفق باشید، اگر می خواهید زندگی کنید، این شور و اشتیاقتان است که شما را به سر منزل مقصود می رساند. زندگی 10 درصد اتفاقاتی است که تجربه می کنید، و 90 درصد بقیه پاسخ هایی هستند که شما به این اتفاقات می دهید.
7- ارتباط
شما می توانید با دیگران ارتباط برقرار کنید. این باعث می شود که به بهترین و مهمترین قسمت هر چیزی که می خواهید، سریعتر دست پیدا کنید.
8- خوشبینی
شما می دانید که در این جهان خوبی های زیاد و دستاورد های فراوانی برای دست یابی وجود دارد. آنچه که ارزش جنگیدن دارد را نیز می شناسید. خوشبینی یک استراتژی برای ساختن آینده ای بهتر است؛ باور دارید که آینده می تواند بهتر از این ها باشد، پس قدم بر می دارید و مسئولیت می پذیرید تا آینده را آنچنان خوب که می تواند باشد، بسازید.
9- اعتماد به نفس
به خودتان اعتماد دارید، به همین سادگی. هنگامی که این اعتماد و ایمان غیر قابل خدشه به خودتان را دارید، یک قدم به موفقیت نزدیک تر هستید.
10- درک متقابل
کار می کنید تا درک کنید و به کسانی که با شما ارتباط دارند توجه می کنید. مهمترین قسمتش این است که توانایی دارید حرف های ناگفته را بشنوید. جایی که درک وجود دارد، اعتماد و احترام هم به دنبالش می آید.
هیچ کس برای انسان معمولی بودن برنامه نمی ریزد. معمولی بودن هنگامی پیش می آید که شما برنامه ای ندارید. اگر می خواهید موفق باشید، رفتارهایی که شما را به موفقیت می رسانند در پیش بگیرید، و به گونه ای برنامه بریزید که این رفتارها جزئی از زندگی روزانه تان بشوند.
فروتن و بزرگ باشید. شجاع و مصمم. وفادار و بی باک. این ها صفاتی است که در ذات شما نهاده شده و همیشه هم وجود داشته است. آن ها را تقویت کنید.
کانال تلگرامی ما
https://t.me/eshghepool
چرا نمیتوانید به اعضای تیم خود انگیزه بدهید؟
همه ما در زندگی خود سعی داریم به فرد دیگری انگیزه بدهیم. پدر و مادرها در تلاشند تا به فرزندانشان انگیزه بدهند. همسران میکوشند متقابلا به یکدیگر انگیزه ببخشند و سازمانها سعی میکنند به راهکاری اثربخش برای انگیزش کارکنان خود دست یابند.
اما ما نمیتوانیم به افراد انگیزه بدهیم. دست کم چندان در این مورد موفق نیستیم.
چرا؟ چون که هر فردی عامل انگیزاننده منحصر به خود را دارد. ممکن است یک نفر با فرصت سهیم شدن در کاری برانگیخته شود و دیگری با استقلال کاری و سرگرم کننده بودن کار به این نقطه برسد.
اما کاری که از پس شما بر می آید این است که دریابید چه چیزی میتواند عامل انگیزه بخش فرد موردنظرتان باشد. کاری که اغلب مدیران از آن سر باز میزنند. آنها عموما تصور میکنند که آنچه موجب انگیزش خودشان است میتواند دیگران را نیز تهییج و ترغیب کند.
اغلب اوقات مدیران سعی میکنند تا با اعطای برخی امتیازات به کارکنانشان نظیر کارتهای هدیه – سیاست هویج – به نقطه ترغیب کارکنان دست یابند. هرچند این راهکار در ابتدا ممکن است کارآمد باشد اما پس از گذشت مدتی کوتاه افراد از این حیث اشباع شده و خود را مستحق امتیازات بالاتر تصور میکنند و در واقع مشوقهای بزرگ تر در سازمان به یک عامل ضروری و الزام تبدیل خواهد شد.
انگیزاننده های منفی (سیاست چماق) مانند ترس از شکست، ترس از عدم احترام، و ترس از از دست دادن پول نیز سیاستی رایج در سازمانها محسوب میشود. سیاست چماق و ترس ممکن است در کوتاه مدت اثرگذار باشد اما عواقب بسیاری داشته و بعلاوه اثر پایداری نخواهد داشت.
مشکل تمام این انگیزاننده ها عدم پایداریشان است. سیاست چماق و هویج روشهایی کلاسیک و سنتی در انگیزه بخشی محسوب میشوند. و عموما اولین راهبردی که به ذهن میرسد استفاده از این راهبرد است.
بجای سوال چطور به فلان فرد انگیزه بدهیم؟ به دنبال پاسخ این پرسش باشیم که چطور فضایی را ایجاد کنیم که موجب برانیگختگی فرد و تحریک عوامل انگیزاننده در شخص او شود.
با هم تیمی های خود تعامل بیشتری داشته باشید و عوامل اصلی انگیزاننده در آنها را شناسایی کنید، چرا که نسخه ثابتی برای عوامل انگیزه بخش وجود ندارد. بطور مثال برخی با اضافه حقوق و پاداش مالی انگیزه کار بیشتری میگیرند و برخی دیگر با تشویق کلامی. بنابراین زمان کافی برای شناخت تیم خود اختصاص داده و پس از شناسایی عوامل اصلی انگیزاننده فرد، سعی در ایجاد فضای پشتیبان جهت تحریک این عوامل کنید.
بطور کلی این نکته را به خاطر داشته باشید که بر اساس تحقیقات جهانی، بیشتر مردم جهان توسط عواملی نظیر احترام، صلح و آرامش ذهنی، موفقیت ، مورد تایید قرار گرفتن، ثبات مالی، تشویق و مورد علاقه واقع شدن تهییج میشوند. بنابراین روشن است که عمده این عوامل غیرمادی هستند.
روشن است که اگر عوامل انگیزاننده خود و اطرافیانتان را بشناسید میتوانید با سرعت بیشتر و شیوه آسان تری به مقاصد و اهداف خود دست یابید. اگر به فکر رشد و توسعه و ایجاد روابط دو سر سود هستید، زمان ومنابع کافی را به منظور شناخت این عوامل اختصاص دهید. اما چگونه؟
1. توجه کنید.
اگر به آنچه دیگران میگویند، علایق آنها و آن چه که بر آن تمرکز دارند توجه کافی کنید میتوانید درک کنید که چه عواملی به شکل طبیعی موجب انگیزش ایشان میگردد.
2. سوال کنید.
به نظر ساده میرسد اما آخرین بار چه زمانی این سوال را مستقیما از افراد پرسیدید که برای انگیزه دادن به آنها چه کاری میتوانید برایشان انجام دهید؟
3.عوامل ضدانگیزه را حذف کنید.
مورد آخر نیز مستلزم تعامل بیشتر با افراد و شناخت روحیات و خصوصیات رفتاری شان است.
کانال تلگرامی ما
https://t.me/eshghepool
7 عامل سازنده برندهای بزرگ:
با هجمه رقابتی موجود در بسیاری از صنایع، تمایز و ایجاد هویتی منحصربفرد از طریق برندینگ استراتژیک اهمیت بیشتری از پیش یافته است. هرچند که ارادئه خدمات و محصولات باکیفیت یک اصل بدیهی است، اما برندسازی اثربخش میتواند موتور محرک و قلب توسعه سازمانها باشد.
برخی برندها قادرند بصورت کامل بازار هدف خود را قبضه کنند. اما چه ویژگیهایی این امر را محقق میکند؟ در ادامه یادداشت عوامل ایجادکننده برندهای اثرگذار را مرور میکنیم:
۱. رهبر
پشت هر برند موفقی، نیرویی محرک و پشتیبان، یعنی یک تیم رهبری مستعد وجود دارد.
برترین برندهای بازار برخوردار از رهبر و یا تیمی از رهبران مستعد، با بینشی متعالی و استراتژیک و آینده نگر برای توسعه بازار هستند که امیدشان در دست گرفتن و تسخیر بازار هدفشان است.
آنها به نحو احسن انگیزه میبخشند و میدانند چگونه همهی منابع مورد نیاز برای توسعه را در اختیار تیمشان قرار دهند و جاده صاف کن موفقیت خانواده کاری باشند.
۲.رقابتپذیری و انگیزه پیشرفت
انگیزه پیشرفت مداوم و اراده خودارزیابی مستمر، کلید موفقیت یک برند است. یک برند عالی باید بر خط رقابت توسعه یابد و نسبت به آن مشتاق باشد.
انتظار منفعلانه برای آنکه مصرفکنندگان بازار را تغییر دهند، در قاموس برندهای بزرگ نیست. در عوض، آنها همواره در حال نوآوری و ابداع، و یافتن فرصتها و روشهایی برای دگرگون کردن بازار پیش از رقبایشان هستند.
۳.شناخت مخاطب
شناخت مخاطب مقدمه ایجاد هویتی متمایز برای یک برند است.
شما باید بدانید مخاطبانتان چه میخواهند، و محصولتان چگونه نیازهایشان را برآورده خواهد کرد، و چگونه میتوانید بگونه ای خودتان را در بازار موقعیت گذاری کنید که مخاطبان برندتان را به خاطر بسپارند.
۴.فرهنگ سازمانی سازنده و سالم
برندهای فوقالعاده به جهت آنکه ارزشهای فوقالعادهای دارند، خیره کننده هستند.
برترین برندها ارزشهایی دارند که مورد تحسین مشتریان و مراجعانشان است.
بهترین برندها سابقه ای قوی در خدمات رسانی به مشتری و ارائهی خدمات دارند و همچنین بهطور فزایندهای بر اساس ارزشها و اخلاق رهبری میشوند.
۵.منحصر بهفرد بودن
برندهای برتر منحصر بهفرد هستند که البته منحصر بفرد بودن به معنی اولین بودن نیست.
هرچند ممکن است برندتان نخستین برند در آن حوزه نباشد، اما شاید جذابیتی زیباییشناختی یا محبوب داشتهباشد که این یعنی افراد تمایل دارند آن را بخرند.
رویهم رفته، آنچه بهترین برندها نیاز دارند یک هویت متمایز است. در مجموع مادامی که پیامتان درست بوده و موقعیت روشنی در ارتباط با مخاطبان داشته باشید، دیگر مهم نیست که فقط یک محصول اصلی داشته باشید.
۶. شناساندن
تعریف من پرویز درگی از بازاریابی این است: شناسایی، شناساندن و خشنودی. در واقع امروزه بیشتر از هر زمان دیگری، این فرصت را داریم که تا جای ممکن برند خود را بشناسانیم.
البته شرکتهای بزرگتر شاید در این خصوص مزیت بیشتری داشته باشیم چرا که این دست برندها از موقعیت بهتری برای شناساندن برند خود به بیشترین افراد ممکن برخوردارند.
هرچند که امروزه با وجود رسانههای اجتماعی به عنوان یکی از مولفه های کلیدی کمپینهای تبلیغاتی و بازاریابی، این امکان وجود دارد که برندهای کوچکتر این شکاف را کمتر کنند.
۷. بردباری
شما باید با برندتان همچون یک نوزاد رفتار کنید، و این موضوع را درک کنید که یک برند برای شکوفایی حقیقی و تبدیل شدن به برندی بهیادماندنی و سودآور تبدیل شود، به صبر و مراقبت نیازمند است.
توسعه بازار باید با توجه و مراقبت صورت گیرد و نباید در این خصوص کندروی شده و یا شتابزده عمل کرد. تمرکز روی پیام اصلی و خلق یک برند اصیل وابسته به این است که به خودتان وقت و فضا بدهید تا همهچیز را در مسر درست قرار دهید.
برندهای تجاری که نامشان مترادف با نام ژنریک محصولات شد
ا BandAid در واقع یک برند پانسمان و چسب زخم است که در ۱۹۲۰ توسط شرکت تجهیزات پزشکی جانسوناند جانسون معرفی شد اما در کشورهای مختلف همچنان پانسمان را با نام باند میشناسند.
زیراکس نیز یکی از برندهای شناخته شده در زمینه تولید دستگاههای کپی است، که در سال ۱۹۳۸ ساخته شد و امروز نام آن معادل رونوشت گرفتن استو
مدتهاست که ماشینهای اسپرت و آفرود شاسیبلند با عنوان جیپ شناخته میشوند. کرایسلر توانست با تولید برند جیپ بازار را قبضه کند.
جکوزی مترادف وان آب داغ شدهاست، هرچند این شرکت دوش و توالت هم میسازد.
کلینکس که در ابتدا به عنوان جایگزینی برای حولهی صورت به بازار عرضه شد، اکنون به عنوان دستمال کاغذیای که میلیونها نفر آن را انتخاب میکنند مشهور است.
کانال تلگرامی ما
https://t.me/eshghepool
جملاتی ناب از موفق ترین افراد
بیل گیتس:
اگر فقیر به دنیا آمدهاید،
این اشتباه شما نیست.
اما اگر فقیر بمیرید،
این اشتباه شما است!
سوآمی ویوکاناندن:
در یک روز اگر شما با هیچ مشکلی مواجه نمیشوید،
می توانید مطمئن باشید که در مسیر اشتباه حرکت میکنید.
ویلیام شکسپیر:
سه جمله برای کسب موفقیت:
۱- بیشتر از دیگران بدانید.
۲- بیشتر از دیگران کار کنید.
۳- کمتر از دیگران انتظار داشته باشید.
آلن استرایک:
در این دنیا خود را با هیچ کس مقایسه نکنید!
در این صورت به خودتان توهین کردهاید.
تونی بلر:
برنده شدن همیشه به معنی اولین بودن نیست.
برنده شدن به معنی
انجام کاری بهتر از دفعات قبل است.
توماس ادیسون:
من نمیگویم که ١٠٠٠ شکست خوردهام؛
من میگویم فهمیدهام ١٠٠٠ راه وجود دارد که میتواند باعث شکست شود.
لئو تولستوی:
هر کس به فکر تغییر جهان است.
اما هیچ کس به فکر تغییر خویش نیست.
آبراهام لینکلن:
همه را باور کردن خطرناک است.
اما هیچکس را باور نکردن خیلی خطرناکتر است.
کانال تلگرامی ما
https://t.me/eshghepool
تفاوت میان مدیران فروش و رهبران فروش در کجاست؟
هرچند عبارات رهبر فروش و مدیر فروش اغلب به جای هم و معادل یکدیگر بکار میروند، اما تفاوت بسیاری میان این دو نقش وجود دارد.
رهبران زیردستان خود را به سوی یک چشم انداز، راهبری و هدایت میکنند. آنها توانایی اثرگذاری، انگیزه بخشی، و الهام بخشی به دیگران به منظور سهیم کردنشان در فرآیند تحقق این چشم انداز را دارا هستند.
مدیران از دیگر سو، توانایی بیشتری در هدایت افراد در جهت اجرای سیستماتیک و فرآیندی چشم انداز مورد نظر رهبری سازمان را دارا هستند. مدیران توانمند قادرند عملکرد جزء به جزء اجزای سیستم و همینطور فرآیند آن را به شکلی جامع درک کرده و میان اجزا همسویی و هم افزایی ایجاد کنند.
رهبران همیشه مدیر نیستند و مدیران هم همیشه رهبر نیستند. اما هر دو از الزامات توفیق یک سازمان محسوب میشوند.
هماهنگ سازی صحیح با رهبران و یا مدیران فروش تاثیر عمیقی بر بهره وری، رضایت کارکنان و درآمد سازمان دارد.
برای آنکه درک بهتری از این دو نقش حیاتی در سازمان فروش پیدا کنیم از مثال شکارچی و کشاورز استفاده میکنیم.
شکارچیان
• گردآورنده
• جسور و بی محابا
• ریسک پذیر
• تشنه مورد پذیرش قرار گرفتن و شناخته شدن
• متمرکز
• رقابت جو
• کم صبر
• تنوع طلب
کشاورزان
• وابسته به رابطه
• مقاوم به ریسک
• مشارکت جو
• قابل پیش بینی
• وابسته
• علاقمند به محیطهای شناخته شده
وظایف شکارچی ها شامل یافتن فرصتهای پرخطر و بهره گیری از انها (مثل فرصتهای رقابت جویانه، و یا فرصتهایی که پیش تر از دست رفته است) و یا تسهیل فرآیند توسعه بازار، گسترش فعالیت به جغرافیا و حسابهای جدید میشود. در عین حال، وظایف کشاورزان شامل پرورش، رشد و حفظ درآمد در حسابهای موجود و همچنین دستیابی به سطح بالایی از رضایتمندی و خشنودی مشتری و ایجاد روابط ارزشمند است.
بر اساس این تعاریف، میتوان حدس زد که رهبران در صورتی که هدایت شکارچیان را عهده دار باشند راندمان بیشتری خواهند داشت و مدیران در صورتی که گروهی از کشاورزان را مدیریت کنند موفق تر خواهند بود.
لذا چرا ایجاد تمایز میان مدیران و رهبران اهمیت دارد؟
همه ما دوست داریم درک شده و ماهیت وجودی مان مورد پذیرش قرار گیرد. بنابراین علاقمندیم برای کسی کار کنیم و تحت هدایت کسی باشیم که بتواند این موارد را درک کند، لذا کار کردن زیر دست فردی که DNA شخصیتی کاملا متفاوتی دارد میتواند چالش برانگیز و غیربهره ور باشد.
تحقیقات میدانی در سطح کلان نیز نشان میدهد که کارمندان و کارفرمایان به دنبال ویژگیهای مشابهی در رهبرشان هستند و این موضوع به کاروکسبی که در آن فعالیت میکنند، بستگی ندارد.رهبران و شخصیتهای شکارچی زمانی که کارها ساده و پیش بینی پذیر باشد احساس کسالت خواهند کرد، آنها دوست دارند با فرصتهای جدید، مخاطره آمیز و غیر منتظره مواجه شوند. در نقطه مقابل، مدیران و کشاورزان فضاهایی را انتخاب میکنند که آسوده و فارغ از هر ریسکی بوده و دارای رویکردی منظم به منظور رفع چالشها باشد. آنها روابط عمیق را ترجیح میدهند.
البته بدیهی است که برخی مدیران قادرند الهام ببخشند و برخی رهبران میتوانند بصورتی سیستماتیک کار اجرایی کنند، اما اینها نقاط قوت کلیدی و ویژگی قالب شخصیتی ایشان نیست.
درک اینکه چه کسی در سازمان شما مدیر و چه کسی دارای ویژگیهای رهبری است میتواند به شما در ایجاد یک فضای سازنده سازمانی و با بنیانهای قدرتمند اخلاقی و فرهنگی که به شکلی موثر قادر به انجام وظایف و نیازهای کاری است کمک کند. در مجموع با توجه به موارد بالا باید بگوییم آنچه رهبری را از مدیریت متمایز می کند مفهوم و حالات ذهنی است و در غیر این صورت در حوزه کارکرد که همان تحقق اهداف سازمانی از طریق یک سلسله اقدامات مشخص است تفاوتی وجود ندارد.
کانال تلگرامی ما
https://t.me/eshghepool
چرا سازمانهاي عريض و طويل كارايي ندارند؟
(يك داستان مرتبط)
مورچه کوچکی بود که هر روز صبح زود سرکار حاضر می شد و بلافاصله کار خود را شروع می کرد. مورچه خیلی کار می کرد و تولید زیادی داشت و از کارش راضی بود.
سلطان جنگل (شیر) از فعالیت مورچه که بدون رئیس کار می کرد، متعجب بود. شیر فکر می کرد اگر مورچه می تواند بدون نظارت این همه تولید داشته باشد، به طور مسلم اگر رئیسی داشته باشد، تولید بیشتری خواهد داشت. بنابراین شیر یک سوسک را که تجربه ریاست داشت و به نوشتن گزارشات خوب مشهور بود، به عنوان رئیس مورچه استخدام کرد.
سوسک در اولین اقدام خود برای کنترل مورچه ساعت ورود و خروج نصب کرد. سوسک همچنین به همکاری نیاز داشت که گزارشات او را بنویسد و تایپ کند. سوسک بدین منظور و همچنین برای بایگانی و پاسخگویی به تلفن ها یک کارمند استخدام کرد، شیر از گزارش های سوسک راضی بود و از او خواست که از نمودار برای تجزیه و تحلیل نرخ و روند رشد تولیدی که توسط مورچه صورت می گیرد، استفاده کند. تا شیر بتواند این نمودار ها را در گزارش به مجمع مدیران جنگل به کار برد.
سوسک برای انجام امور یک کامپیوتر و پرینتر لیزری خریداری کرد.سوسک برای اداره واحد تکنولوژی اطلاعات یک زنبور نیز استخدام کرد. مورچه که زمانی بسیار فعال بود و در محیط کارش احساس آرامش می کرد، کاغذ بازی های اداری و جلسات متعددی که وقت او را می گرفت دوست نداشت.
شیر به این نتیجه رسید که فردی را به عنوان مدیر داخلی واحدی که مورچه در آن کار می کرد، بکار گمارد.این پست به ملخ داده شد. اولین کار ملخ خریداری یک فرش و صندلی برای کارش بود.
ملخ همچنین به کامپیوتر و کارمند نیاز داشت که آنها را از اداره قبلی خودش آورد تا به او در تهیه و کنترل بودجه و بهینه سازی برنامه ها محیطی که مورچه در آن کار می کرد، حال به مکانی فاقد شور و نشاط تبدیل شده بود. دیگر هیچ کس نمی خندید و همه غمگین و نگران بودند.
با مطالعه گزارش های رسیده شیر متوجه شد که تولیدات مورچه کمتر از قبل شده است. بنابراین شیر یک جغد با پرستیژ را به عنوان مشاور عالی استخدام کرد و به او ماموریت داد تا امور را بررسی کرده، مشکلات را مشخص و راه حل ارائه نماید.
جغد سه ماه وقت صرف کرد و گزارشی در چند جلد تهیه نمود و در آخر نتیجه گرفت که مشکلات پیش آمده ناشی از وجود تعداد زیاد کارمند است و باید تعدیل نیرو صورت گیرد. پس بنابر این شیر دستور داد که مورچه را اخراج كنند زیرا مورچه دیگر انگیزه ای برای کار نداشت.
چهارده ويژگي افراد خلاق
1- راه هایی را جست و جو می کنند که از طریق آن بتوانند فکر خود را به سوی ایده های نو و تازه هدایت نمایند.
2 – به همه ی جوانب یک موضوع و مسئله توجه دارند.
3 – در حل یک مسئله تمرکز حواس بیشتری را از خود نشان می دهند.
4 – فکرهایی بکر (دست نخورده و نو) را بیشتر از دیگران از خود نشان می دهند.
5 – به راه حل هایی می اندیشند که ممکن است از دید دیگران اهمیت چندانی نداشته باشد.
6– از ربط ایده ها و تجربیات مختلف، نتایج جدیدی را می گیرند.
7 – افکار و عقاید خود را به راحتی مطرح می کنند و از مواجه با عقاید مختلف استقبال می کنند.
8– برای حل مسایل و مشکلات راه های مختلف را بررسی و تا رسیدن به نتیجه دلخواه تلاش می کنند.
9 – خود را محدود به نظرات دیگران نمی نمایند، حصار هر آن چه بود و هست را می شکنند.
10 – همواره کنجکاو بوده و در جست و جوی اطلاعات جدید و نو هستند.
11 – از قدرت تصویر سازی ذهنی بالایی برخودارند، تا حدی که به تفکرات خود ، عینیت می بخشند.
12 – مثبت نگر و پرانرژی هستند.
13 – معمولاً برای هر سؤالی آمادگی ارائه پاسخ های مختلف را دارند.
14 – سؤال وجواب های غیر عادی و عجیب و غریب در آن ها بیشتر دیده می شود.
https://t.me/eshghepool
توصيه هاى ريچارد برنسون ميلياردر براى شما
تاریخ ارسال پست: 6 / 3 / 1396 ساعت: 10:28 بعد از ظهر
سندروم باکستر چیست؟
در داستان کتاب "قلعه حیوانات"، حیوانات دست به دستِ هم میشوند و ارباب و خانوادهاش را از مزرعه بیرون میکنند و خود مدیریت مزرعه را به دست میگیرند. اولین کار آنها تنظیم عهد نامهایست که طبق آن همهی حیوانات باهم برابرند و هیچکس حق ندارد خود را ارباب و مالک دیگران بداند.
اما چیزی نمیگذرد، خوکی که مدیریت مزرعه را به دست گرفته است، آرامآرام عهدنامه را تغییر داده و برای خود و اطرافیانش حقوق و امتیازات ویژهای وضع میکند.
در این میان، اسبی در مزرعه زندگی میکند به نام "باکستر" که به لحاظ خوش خلقی، صبوری و پشتکار، مورد احترام همهی حیوانات است. حیوانات از او میخواهند کمکشان کند تا در مورد شرایط جدید تصمیم بگیرند اما باکستر، سخت مشغول کار است و به اطرافش توجهای ندارد.
شعار او این است: "من کار میکنم!" و احساس میکند که باید کار خود را به بهترین شکل انجام دهد و کاری به کار چیز دیگری نداشته باشد!
گرچه باکستر میتوانست از اتفاق وحشتناکی که درقلعه ی حیوانات رخ میدهد جلوگیری کند، چنان با وجدان و شرافتمندانه سرش به کارش گرم بود که فقط هنگامی از تغییرات باخبر شد که خوک حاکم، او را به یک سلاخ فروخت!
بسیاری از افراد باهوش و سختکوش گرفتار "سندروم باکستر" میشوند و جهتگیری درست و بهموقع را از یاد میبرند."باکستر جماعتها" آدمهای خوب و باشرافتی هستند اما بر اولویت نادرست تمرکز کرده اند.
@eshghepool
رازهای_مدیریتی جک ولش
از مدیریت دست بردارید، به رهبری بپردازید
“مدیران ناتوان، کشنده کسبوکار هستند؛ شغلها را نابود میکنند”.
جک ولش میخواهد عنوان مدیر را کنار بگذارد؛ زیرا بیشتر نقش فردی را به ذهن میآورد که مهار کننده است تا تسهیل کننده، کارها را پیچیدهتر میکند تا سهلتر و بیشتر حالت فرماندهی دارد تا کسی که پیشبرد کارها را شتاب میبخشد. ولش میگوید که برخی از مدیران بجای آسانتر نمودن کارها آنرا گیجکننده و سرسامآور میکنند:
آنان مدیریت را برابر با پیچیده سازی میگیرند تا خود را هوشمندتر از دیگران نشان دهند. به کسی الهام نمیبخشند. ولش از ویژگیهایی که به مدیریت میدهند، بیزار است. آنان را در ناآگاهی گذاشتن و وقت انسانها را در انجام کارهای کماهمیت و تنظیم گزارشهای غیر ضروری هدر دادن. نباید همواره سایه به سایه کارکنان حضور داشت. اعتمادبهنفس را نمیتوان اینگونه بوجود آورد. او به خردهکاری ها مانند شکل و شمایل یخچال یا فراوردههای دیگر کاری ندارد. این کارها را به کارشناسان واگذار میکند.
جک ولش در نقش اداره کننده و پیش برنده شرکت بزرگ جنرال الکتریک با دوازده کسبو کار اصلی را نمیتوان یک مدیر معمولی به حساب آورد. او بیشتر یک ابر رهبر است.
وظیفه عمده ابر رهبر چیست؟
جک ولش میگوید ” کار من قرار دادن بهترین آدم ها در فرصتهای بزرگ و تخصیص دلارها به جاهای درست است. اندیشهها را به آنان منتقل میکنم، منابع را تامین مینمایم و از سر راهشان کنار میروم."
از دید جک ولش قرار دادن مدیران شایسته بر سر کسبوکارها، رمز پیروزی است. رهبران پیروزمند کسبوکارها را به لرزه درآورده و پیش میبرد. رهبران ناشایست کسب و کارها را میلرزانند و به نابودی میکشند. مدیران ناتوان نابودکننده سازمان هستند؛ آنان کشنده فرصتهای شغلی هستند. سازمان را باید پیوست نوسازی نمود. اندیشهها، فرصتها و خون های تازه فراوانند، باید آنها را به سازمان وارد کرد. همواره باید رو به بهبود داشت. کار من یافتن اندیشههای بکر و بزرگ و پخش آن ها در سراسر سازمان با شتاب حرکت نور است. پساز آن باید منابع لازم را بسیج نمود. پیگیر اندیشههای نو باشید. این وظیفه همه مدیران ماست.
@eshghepool
رازهاي سلامتي
1. هرگز سیگار نکشید و اگر میکشید، نیمه آخر آن را به هیچ وجه نکشید.
2. در حمام هیچگاه مستقیما زیر دوش آب گرم نفس نکشید. کلر یک قاتل تدریجی است.
3. هنگام شارژ موبایل ابتدا شارژر را به گوشی وصل کنید و سپس آن را به برق وصل کنید. بهتر است موبایل خاموش باشد.
4. چای بیشتر از یک روز مانده را اصلا ننوشید.
5. هنگام روشن کردن کولر اتومبیل خود ابتدا به مدت حداقل 5 دقیقه پنجره ها را باز بگذارید و در پمپ بنزین ها هم کولر را خاموش نمایید.
6. غذای خود را بیشتر از یکبار در مایکروفر گرم نکنید و بعد از آن در صورت عدم استفاده دور بریزید.
7.تا آنجا که میتوانید مصرف روغن و نمک وشیرینی را به حداقل برسانید.
8. هنگام غذا بین هر لقمه حداقل 1 دقیقه فاصله بگذارید و دو ساعت قبل و بعد از غذا و هنگام آن نوشیدنی ننوشید.
9. هنگام حرکت اتومبیل، پنجره ها را تماما باز نکنید تا هوا بصورت باد وارد مجاری تنفسی شما نگردد
10. لوازم آرایشی را بیشتر از 5 ساعت بر روی پوست خود باقی نگذارید. سلولهای پوستی نیاز به تعرق و تنفس دارند.
@eshghepool
چهار مانع عمده سرمایه گذاران خارجی در ایران از نگاه بلومبرگ
@eshghepool
چه چیزی روی میز مذاکره ایرانی هاست؟
چای، قهوه، کیک، میوه، شاید کمی کباب پیش از قهوه دوم.!
پس از توافق هسته ای اخیر که بین ایران و گروه 1+5 اتفاق افتاد، نگاه بسیاری از کشورها و شرکت های سرمایه گذار خارجی به ایران به عنوان یک شریک اقتصادی و بازار بالقوه سودآور جلب شده است.
وب سایت بلومبرگ با انتشار یک گزارش تحلیلی موانع عمده کسب و کار شرکت های خارجی در ایران را مورد توجه قرار داده است.
این گزارش می نویسد :
ایران کشور حاصلخیزی برای کسب و کار است. اما سرمایه گذاران بین المللی که می خواهند در این کشور سرمایه گذاری کنند باید با موانع عمده ای دست و پنجه نرم کنند.
بلومبرگ به 4 مانع عمده سرمایه گذاران خارجی در ایجاد کسب و کار در ایران اشاره کرده و نوشت:
1- اقتصادی دولتی و کنترل دولت بر بیش از 70 درصد از اقتصاد ایران
2- نظام حقوقی و قضایی که از نظر سرمایه گذاران خارجی نامطلوب است
3- دو نرخه بودن ارز در ایران
4- موانع فرهنگی؛ آشنایی به فرهنگ مذاکره با طرف های تجاری در ایران دشوار است.
بلومبرگ نوشت کشور 80 میلیونی ایران بازار بالقوه و بکری برای تجارت و سرمایه گذاری است. اقتصاد این کشور بیش از یک دهه اخیر را به دلیل برنامه هسته ای در انزوای بین المللی بوده است.
"میشل ماکینسکی"،مدیر عامل شرکت مشاور " آگرومیس"در پاریس که به طرف های خارجی مشتاق تجارت با ایران مشاوره می دهد ، در این باره گفت:
در ساختار اقتصاد دولت محور ایران بازیگران متعددی وجود دارند.
به این مشکل باید فرهنگ ایرانی را نیز اضافه کنید که مذاکرات تجاری را بسیار دشوار می کند و اینها به پیچیدگی عمل کردن در بازار ایران می افزاید.
از زمان اعلام توافق نهایی هسته ای بین ایران و گروه 1+5 نزدیک به 15 گروه و هیات اقتصادی برای بررسی وضعیت سرمایه گذاری به ایران رفته اند. این هیات ها که از کشورهایی چون آلمان، ژاپن، لهستان و فرانسه بوده اند همزمان با چشم انداز لغو تحریم های ایران به این کشور سفر کرده اند. پیش بینی می شود تحریم های ایران در سه ماهه نخست سال 2016 (دی ماه 94 تا فروردین 95) برداشته شوند.
سعید لیلاز تحلیلگر اقتصادی ایرانی به بلومبرگ گفت:" من انتظار یک انفجار سریع در رشد سرمایه گذاری خارجی در ایران ندارم. به گمان من رشد سرمایه گذاری بیشتر در بخش های نفت و گاز و پتروشیمی ایران خواهد بود که در آن، پیشتر نیز سابقه همکاری ایران با کشورها و شرکت های سرمایه گذار غربی را داشته ایم."
این تحلیلگر اقتصادی در ایران، به مانع دیگری نیز اشاره کرد و گفت:
"نرخ دوگانه ارز که یکی را بانک مرکزی تعیین می کند و دیگری در بازار آزاد تعیین میشود یکی دیگر از پیچیدگی های اقتصاد ایران برای سرمایه گذاران خارجی است. "او افزود:" شما به عنوان یک سرمایه گذار باید هر زمانی که اراده کنید بتوانید دلارهای خود را در بازار آزاد تبدیل کنید اما دولت ایران این حق را برای شما قایل نیست. این نرخ ارز واحد و مشخص است که می تواند سرمایه گذار خارجی را ترغیب به سرمایه گذاری در ایران کند."
بلومبرگ نوشت: برای برخی سرمایه گذاران خارجی هنوز ریسک سیاسی سرمایه گذاری در ایران بالاست به ویژه زمانی که مساله تضمین سرمایه آنها به میان می آید. در توافق اخیر هسته ای با ایران، مکانیزمی به نام "بازگشت خودکار تحریم ها" وجود دارد؛ در صورتیکه ایران به تعهدات خود در قالب توافق عمل نکند خود به خود تحریم های سابق بازخواهند گشت.
"چارلز هولیز" دیپلمات سابق و مدیرعامل کنونی شرکت مشاوره اقتصادی " FTI" در سخنان خود در کنفرانس سرمایه گذاری ایران در ژنو سوییس به سرمایه گذاران خارجی توصیه می کند این مساله را در نظر بگیرند و در قراردادهای خود این موضوع را مورد توجه قرار دهند.
با این حال بلومبرگ نوشت مقامات ایرانی به هیات های اقتصادی که در هفته ها و ماه های گذشته به ایران رفته اند تضمین داده اندبانک مرکزی ایران سرمایه های آنها را تضمین می کند.
"پیروزان پروین"عضو شرکت مشاوره بین المللی "دنتونز" در سخنان خود در کنفرانس سرمایه گذاری در ایران در ژنو سوییس گفت:
"مساله مهم این است که باید به مذاکره با طرف های تجاری ایرانی بر اساس فرهنگ و سنت خاص این کشور واقف بود. چه چیزی روی میز مذاکره ایرانی هاست؟ چای، قهوه، کیک، میوه، شاید کمی کباب پیش از قهوه دوم."
او افزود:
در ایران بیشتر کسب و کارها و مذاکرات از طریق واسطه ها انجام می شود.
@eshghepool
از این ۷ استراتژی بهره بگیرید تا بهتر بتوانید با افراد منفی در زندگی مقابله کنید.
@eshghepool
۱- مرز تعیین کنید.
با نشستن و گوش دادن به حرفهای یک شخص منفی به خودتان فشار نیاورید. انرژی منفی آنها به زندگی شماهم نفوذ کرده و رفتارتان را تحت تاثیر قرار میدهد. بین خودتان و این افراد محدودیت بگذارید و فاصله را رعایت کنید. اگر مجبورید نزدیک چنین فردی باشید، تعاملاتتان را کم کنید. شما نمیتوانید رفتار منفی را کنترل کنید، اما میتوانید مشارکت خود را کنترل نمایید.
۲- از کسانی که مدام شکایت میکنند دوری کنید.
افرادی که از همه چیز شکایت میکنند هیچوقت زندگیتان را بهبود نمیدهند. راه حلی پیشنهاد نمیدهند و تنها مشکلات را گوشزد میکنند. آنها ایدههایتان را کوچک میشمارند و شما را به غم و افسوس خود راه میدهند. اگر یکی از اعضای خانواده ، یک دوست یا همکار چنین علائمی را از خود نشان داد، از ارتباط زیاد با او پرهیز کنید. فقط درصورت اجبار، با او سر و کار داشته باشید.
۳- افراد منفی را حذف کنید.
فرهنگ سازمان شما بخش اصلی برند شماست. یک کارمند ناکارآمد ممکن است کل سازمان را تحت تاثیر قرار دهد، کارکنانی که قبلا مثبت بودند علائمی از نارضایتی نشان دهند و یا حتی بدتر، ممکن است عادات رفتاری همکار منفیشان فرابگیرند. هرچه زودتر با کارمندان منفی مقابله کنید، سریعتر میتوانید موقعیت را حل و فصل نمایید. با فرد مورد نظر جلسه بگذارید، نگرانیتان را ابراز کرده و فرصتی برای تغییر به او بدهید. اگر رفتار ناخوشایند وی ادامه داشت، احتمالا وقت رفتن اوست.
۴- جبههی خود را مشخص کنید.
هرزمان که کسی شما را خشمگین کرد خود را درگیر نکنید. نه تنها اهل بحث و جدل جلوه خواهید کرد، بلکه انرژی منفی او را به زندگی خود راه خواهید داد. بجای بحث، سعی کنید نظرات منفی را نادیده بگیرید. احساسات خود را کنترل کنید و اجازه ندهید موقعیت تشدید گردد. از نزاع غیرضروری بپرهیزید. مطمئنا بخاطر روشی که پیش گرفته اید مورد احترام واقع میشوید.
۵- موقعیت را تحلیل نکنید.
ممکن است گاهی انسانهای منفی غیرمعقول رفتار کنند. اگر بخواهید اعمالشان را درک کنید، انرژی و زمان باارزش خود را هدر دادهاید. هرکاری میتوانید انجام دهید تا احساساتتان را خرج مشکلات آنها نکنید.
۶- یک سیستم حمایتی ایجاد کنید.
گروهی از دوستان و آشنایان مثبت تشکیل دهید. اگر کسی هست که دقیقا میداند چطور شما را عصبانی کند، ممکن است خودتان به تنهایی نتوانید شرایط را کنترل کنید. هوش عاطفی داشته باشید تا تشخیص دهید چه وقت به کمک احتیاج دارید. وقتی بیش از اندازه احساساتی میشوید، به یک دوست یا مشاور زنگ بزنید و به آرامی شرایط را توضیح دهید. اغلب افراد بیطرف میتوانند دیدگاه و رویکردی جدید به شما نشان دهند.
۷- تجسم مثبت داشته باشید.
خوب بودن و خوشحالی شما آنقدر مهم هست که نگذارید نظرات منفی و گستاخانهی دیگران شما را غمگین کند یا نحوهی نگرش نسبت به خودتان را تغییر دهد. مثبت بمانید و زمان محدودی را با افراد منفی سپری کنید. مثبت اندیشی شما برای اینگونه افراد زننده خواهد بود و آنها کم کم خودشان از شما فاصله میگیرند.
پنج ایده برای کارآفرینی با کمترین سرمایه اولیه:
@eshghepool
منابع مالی محدود و نداشتن سرمایه اولیه زیاد، موانع مشترک در بین بسیاری از علاقمندان به کسب و کار است؛ اما این محدودیت بدین معنی نیست که برای شروع کارآفرینی گزینههای دیگری وجود ندارد!
اگر شما ترکیبی مناسب از مهارت، اخلاق و دانش بازاریابی داشته باشید، شروع کسب و کار با پول بسیار کم نیز امکانپذیر است.
اگر به کارآفرینی علاقمندید و برای شروع کسب و کار شخصی خود ذوق و شوق دارید ولی نگران نداشتن پول کافی برای شروع هستید، این پنج گزینه را مدّ نظر قراردهید:
۱. چیزی بسازید.
اگر در ساختن عروسک، مجسمه، لوازم دکوری، اپلیکیشن و هرچیز دیگری مهارت دارید گزینهی اول شما برای کارآفرینی استفاده از این مهارتتان است.
بله، ساختن هر چیزی هزینههای اولیهای دربرخواهدداشت، اما معمولاً این هزینههای آنقدر هنگفت نیست که نیاز به سرمایهی اولیهی آنچنانی داشتهباشد. از طرف دیگر، چون برای ساختن اینگونه محصولات یا خدمات نیاز به اجازه دفتر کار ندارید، هزینهی فرآیند تولید خیلی زیاد نخواهدشد و در نتیجه بخش زیادی از درآمد شما از فروش این محصولات سود خالص خواهدبود.
تصمیم اینکه چه محصولی بسازید بر عهدهی خودتان است، اما برای فروش محصولات گزینههای زیادی در اختیار دارید.
۲. واسطهگری در فروش یک کالا یا خدمات.
اگر به هر دلیل قصد ساختن چیزی را ندارید، میتوانید واسطهی فروش کالا یا خدمات دیگران باشید و از این راه کسب درآمد کنید.
بسیاری ازصاحبان کسب و کار ها، با دوباره فروشی (واسطهگری) محصولاتی که قبلاً توسط شخص یا کمپانی دیگری ساخته شدهاند، کسب و کارهای بزرگی راهاندازی کردهاند.
۳. خدمات بفروشید.
یک راه دیگر برای شروع کسب و کار و کارآفرینی با حداقل سرمایه، فروش خدمات به جای یک محصول فیزیکی است. تنوع خدماتی که میتوانید ارائه دهید به پیشزمینه، مهارتها و علایق شما بستگی دارد.
بعضی دیگراز خدمات مستلزم مدارج تحصیلی بالا هستند، مثل حسابداری، و برخی دیگر تنها دانشی ابتدایی برای انجام کار لازم دارند (مثل مراقبت از کودکان در منزل، چمنزنی، رانندگی و ...)
اگر تصمیم گرفتید از طریق استفاده از مهارتهای شخصی خود از راه فروش خدمات کارآفرینی کنید، یکی از مهمترین مسائل، تهیه یک برنامهی برای ساخت و تقویت نام تجاری شماست.
باید مطمئن شوید اسم شما و نام تجاری کسب و کارتان در مقابل دیدگان مشتریان بالقوهی شما قرار میگیرد.از شبکههای اجتماعی و روشهای کم هزینه دیگر برای تقویت نام تجاری خود استفاده کنید.
داشتن وبسایت راهی مفید برای نشان دادن نمونه کارهای شما به مشتریان و حتی سرمایهگذاران است.
تجارب و سوابق خود را لیست کنید، و دربارهصنعت یا حوزهای که در آن فعالیت میکنید وبلاگنویسی را آغاز کنید تا به مرور بازدیدکننده جلب کنید.
۴. معاملات کالا به کالا، خدمات با خدمات!
برای کارآفرینان جوانی که با کمترین سرمایه کسب و کار خود را راهاندازی میکنند استفاده از تمامی منابع موجود مهم است.
اگر توانایی انجام خدماتی را برای سایر کسب و کارهای نوپا و کوچک دیگر دارید و آنها نیز میتوانند گوشهای از نیازهای شما را برآورده کنند، حتماً به سراغ آنها بروید و پیشنهاد همکاری دهید.شاید به این راحتی پاسخ مثبت دریافت نکنید، ولی چیزی را از دست نخواهیدداد.
از مهارتهای خود برای کمک به دیگران استفاده کنید و مطمئن باشید نتیجهای که میخواهید را بهدست خواهیدآورد.
اگر کالاها یا قطعاتی دارید که از آنها استفاده نمیکنید و جزو وسایل بیمصرف شماست، از کامپیوتر قدیمی گرفته تا قطعات الکترونیکی و ...، افرادی هستند که به آنها نیازمندند. از تمامی منابع خود استفاده کنید.
۵. از خدمات کم هزینه استفاده کنید:
در تمامی مراحل کارآفرینی، از آغاز تا مرحله رشد و توسعه، در کنار روشهای اثربخش و البته گرانقیمت، ابزارها و روشهای کمهزینه نیز وجوددارد.
کافی است خلاق باشید و بابرنامه
تاریخ ارسال پست: 30 / 2 / 1396 ساعت: 8:20 بعد از ظهر
چهار حکایت کوتاه اما تاثیر گذار:
حکایت اول:
از کاسبی پرسیدند:
چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی میکنی؟
گفت: آن خدایی که فرشته مرگش مرا در هر سوراخی که باشم پیدا میکند!! چگونه فرشته روزیش مرا گم میکند!!!؟
حکایت دوم:
پسری با اخلاق و نیک سیرت، اما فقیر به خواستگاری دختری میرود...
پدر دختر گفت:
تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمیدهم...!!
پسری پولدار، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود، پدر دختر با ازدواج موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر میگوید:
انشاءالله خدا او را هدایت میکند...!
دختر گفت:
پدر جان؛ مگر خدایی که هدایت میکند، با خدایی که روزی میدهد فرق دارد؟؟!!!!...
حکایت سوم:
از حاتم پرسیدند: بخشنده تر از خود دیده ای؟؟...
گفت: آری...
مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود؛
یکی را شب برایم ذبح کرد... از طعم جگرش تعریف کردم..
صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد...!
گفتند: تو چه کردی؟
گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم...
گفتند: پس تو بخشنده تری...!
گفت: نه، چون او هر چه داشت به من داد!!
اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم...!!
حکایت چهارم:
عارفی راگفتند:
خداوند را چگونه میبینی؟!
گفت آنگونه که همیشه میتواند مچم را بگیرد، اما دستم را میگیرد....
@eshghepool
سی ویژگی افراد توانا
یادداشتی از دکتر محمود سریع القلم
۱-وقت ندارند بر علیه کسی، کاری انجام دهند؛
۲-وقت ندارند پشت سر دیگران صحبت کنند؛
۳-وقت ندارند در وقایع گذشته، متوقف شوند؛
۴-وقت ندارند که دروغ بگویند؛
۵-بسیار انتخاب می کنند چون ذهن اولویتبندی شده دارند؛
۶-تفاوتهای انسانها را میستایند؛
۷-بدنبال این نیستند کسی را مانند خود کنند؛
۸-حجم و کیفیت غذای خود را با دقت زیر نظر دارند؛
۹-بد بودن بعضی انسانها را، عادی میدانند؛
۱۰-با دو زبان مهم، آشنایی ندارند بلکه بر آنها مسلط اند؛
۱۱-در فهم رفتار انسانها، اول منافع آنها را می شکافند؛
۱۲-کارآمدی را بر مساوات ترجیح میدهند زیرا که مساوات خود نتیجه کارآمدی است؛
۱۳-کارآمدی را نتیجۀ رقابت میدانند؛
۱۴-راستگو هستند چون منافع دراز مدت دارند؛
۱۵-حتی در استفاده از حروف اضافه دقت می کنند تا اعتماد دیگران را حفظ کنند؛
۱۶-از افراد توانا، با مهارت و باهوش، هراسی ندارند؛
۱۷-دائما در حال گسترش شعاع شبکههای ارتباطی خود هستند؛
۱۸-بعد از شش ماه که آنها را میبینید، بهتر شدن آنها را متوجه میشوید؛
۱۹-اطرافشان، مملو از افراد تواناست؛
۲۰-میلیمتری مراقب سخنانشان هستند؛
۲۱-مبنای تواناییهایشان، قدرت نرم است؛
۲۲-یک تا صد هر مسئله ای را، دقیق طراحی و مانیتور میکنند؛
۲۳-به ندرت از کسی، درخواستی داشته باشند؛
۲۴-اگر لازم باشد، ظرفیت تنها ماندن را دارند؛
۲۵-آنقدر تلاش میکنند، درخواب هم اغلب، مسئله حل میکنند؛
۲۶-با هر فردی، دوست نمیشوند؛
۲۷-وقتی با فردی آشنا میشوند میپرسند: چه کتابی این روزها میخوانید؟
۲۸-سلولهای مغزشان، فرصت استراحت ندارند؛
۲۹-شناخت عمیقی از طبع بشر دارند؛
۳۰-سؤالاتشان از پاسخهایشان به مراتب مهمتر است.
@eshghepool
داستان دزدی از بانک :
در دزدی از یک بانک ، دزد فریاد زد:
"هیچکس حرکت نکند پول مال دولت است".
بااین حرف همه به آرامی روی زمین دراز کشیدند.
به این می گویند "شیوه تفکر"
وقتی دزدان به مخفیگاهشان رسیدند دزد جوان که لیسانس تجارت داشت به دزد پیرکه شش کلاس سواد داشت گفت:
"بیاپولها را بشماریم"
دزد پیرگفت: "وقت ِ زیادی میبرد امشب تلویزیون مبلغ را اعلام میکند."
به این می گویند "تجربه"
بعداز رفتن دزدها، رئیس بانک به مدیر مافوق گفت فورا به پلیس اطلاع میدهم ولی رئیس گفت : "صبرکن تا خودمان هم مقداری برداریم وبه برداشتهای قبلی خود اضافه کنیم وبارقم دزدی اعلام کنیم".
به این می گویند "با موج شنا کردن"
وقتی تلویزیون رقم را اعلام کرد دزدان پول رو شمردند و بسیار عصبانی شدند که ما زندگیمان را گذاشتیم و 20میلیون گیرمان آمد ولی رئیسان بانک در یک لحظه و بدون خطر 80 میلیون بدست آوردند.
به این میگویند "دانش بیشتر از طلا میارزد"
❓ شما درکسب وکارهایتان چقدر از این پارامترها بهره می برید؟!!
@eshghepool
بهترین پند: اعتماد به فرآیند «شکست و یادگیری»
وقتی صحبت از کارآفرینی به میان می آید، اغلب افرادی با اسم های بسیار آشنا را به خاطر می آورند: استیو جابز، مارک زوکربرگ و بیل گیتس. افرادی که انگار کیمیاگری را یاد گرفته بودند و تا دست به هر چیز می زدند به طلا تبدیل می شد. ولی اگر کمی بیشتر در زندگی هر یک از آنها کنکاش کنیم، می بینیم که یک سرنخ واحد که در میان تمام کارآفرینان موفق مشترک است، چیزی نیست جز؛ شکست!
1به دل کارهای سخت حمله کنید.
یکی از بهترین و البته سریع ترین راه های پیشرفت کردن این است که خود را درون ترس تان بیندازید. یک روش قدیمی برای شنا یاد گرفتن، شیرجه زدند در آن عمیق است.
رمز موفقیت در این نیست که با مواجه شدن با یک مشکل و برخورد کردن به بن بست در مسیر، از آن دست بردارید. بلکه راه حل این است که تقلا کنید و شکست بخورید.
2منتظر ایده های خارق العاده نباشید.
بنیان گذاری گروهی که هدفشان تولید ایده و محصول جدید باشد به شما پذیرفتن شکست را یاد می دهد. این امر نه تنها شکست خوردن، بلکه ترس و رنجش کاری را هم به همراه دارد.
هر مسئله دشواری که با آن رو به رو می شوید یک راه حل منحصر به فرد دارد. تنها چیزی که تمام راه حل ها به طور ضمنی آن را در خود دارند، درک این موضوع است که شکست خوردن فقط یک چیز برای قبول کردن نیست، بلکه لازمه هر موفقیت است.
3 اگر به خودتان اعتماد ندارید اشکالی ندارد، ولی به فرایند شکست اعتماد کنید!
اگر به خودتان اعتماد نمی کنید، کار درستی انجام می دهید. چگونه وقتی راه حل را نمی دانید به خودتان اعتماد کنید؟ در عوض به شکست- یادگیری اعتماد کنید. زیرا راه حل شما در فکرهایی است که در این روند به تکامل می رسند. شکست، پایان راه نیست، یک قسمت از به هدف رسیدن است. فقط کافی است برای رسیدن، به شکست اعتماد کنید.
@eshghepool
واقعا علم بهتر است یا ثروت؟
@eshghepool
جان مینارد کینز، اقتصاددان و متفکر برجستهی قرن بیستم می گوید: «هنگامی که انباشت ثروت دیگر اهمیت اجتماعی بالایی نداشته باشد، تغییرات بزرگی در قواعد اخلاقی روی خواهد داد.»
ترامپ ۳/۷ میلیارد دلار دارایی دارد، اما عجیب است که وقتی با ۱۰،۰۰۰ دلار در ماه میتوان زندگی خیلی خوبی در آمریکا داشت پولهای افرادی مثل ترامپ به چه دردشان میخورد و چرا زندگیشان را وقف فعالیتی معنیدار مثل شناخت علمی از جهان یا کمک به دیگران یا آفرینش هنری نمیکنند؟
پاسخ ساده است: در شخصیت ترامپ جنبههای معنوی-فکری رشد چندانی نیافته است. برای آدمهایی مثل او پول و سلطه داشتن و مشهور بودن نزد عوام مهمترین چیز است. شاید بگویید ولی بیل گیتس که نابغهی کامپیوتر است! کسی که این را میگوید با علم کامپیوتر آشنایی کافی ندارد.
خیلی از اساتید دانشگاهی برجستهی کامپیوتر علاقهای به ورود به بازار ندارند، چون علاقهشان ثروتمند بودن و تحسین شدن توسط عوام نیست. برای مثال، وقتی پروفسور Donald Knuth، نرمافزار ارزشمند TeX را ساخت آن را رایگان عرضه نمود. او کتابها و مقالات اثرگذارش را مینویسد، خانواده و دوستانش را دارد، متخصصین بسیاری تربیت نموده، حقوق مادی مناسبی دریافت میکند، و از زندگی لذت میبرد. برای Knuth اهمیتی ندارد چند صد میلیون آدم معمولي اسم او را بدانند، یا او را بهخاطر داشتن پول زیاد تحسین کنند.
@eshghepool
تقریباً همه داستان لاک پشت و خرگوش را شنیده اند، چیزی که شاید ندانید این است که چطور این داستان می تواند یک مثال و یک استعاره تاثیرگذار برای توضیح تفاوت معامله گرهای برنده و بازنده باشد.
شاید شما هم مثل خرگوش که مقدار زیادی هیجان و موفقیت را بعد از شروع مسابقه تجربه میکند، در آغاز معاملات روی اولین حساب معاملاتی خود همچین حسی داشته باشید. غرق در هیجان و رویا باشید. اگرچه باید بگویم به دلیل اینکه هنوز احتمالاً روش ثابت و شیوه مناسبی برای کسب سود ندارید به زودی می بینید که موفقیت زودرس شما جلوی چشمانتان تبخیر می شود و از دست میرود. دقیقاً همان اتفاقی که برای خرگوش می افتد.
لاک پشت بسیار بسیار کندتر از خرگوش است. ولی به دلیل اینکه در حرکت و شیوه حرکت خود ثبات قدم و پیوستگی دارد و احساسی و هیجانی عمل نمی کند، معمولاً همانطور که می دانید این مسابقه را برنده می شود. بنابراین هدف شما به عنوان یک معامله گر، این است که بیشتر شبیه به لاک پشت باشید و از تقلید رفتار خرگوش پرهیز کنید. زیرا این روشی است که به شدت به موفقیت آمیز بودن خرید و فروش های شما در طولانی مدت کمک خواهد کرد.
در داستان عبرت آموز لاک پشت و خرگوش، شخصیت خرگوش این داستان با شروع مسابقه بلافاصله با حرکات تند و سریع و به مسخره گرفتن حرکت آهسته لاک پشت، او را پشت سر میگذارد و لاک پشت مدتی را در گرد و خاک ناشی از حرکت سریع خرگوش در خط آغاز ناچار به طی مسیر به آهستگی می شود. اما شخصیت لاک پشت داستان ما، بدون احساسات و بسیار مطمئن به خودش و تواناییهایش، مسابقه را آهسته آغاز می کند و مسیرش را آرام و پیوسته طی می کند. خرگوش در طول مسیر توسط سایر حیوانات تشویق می شود و هیجانش بیشتر هم می شود. توقف می کند تا به ابراز احساسات تماشاچی ها و طرفدارانش جواب بدهد و همینطور سرعت خود را به رخ آنها بکشد!!
البته همانطور که می دانیم توقف های کوتاه در حین سفرهای تفریحی بسیار خوب و عالی است. ولی متاسفانه برای خرگوش در حین مسابقه همین عدم ثبات قدم و پیوستگی در طی مسیر و فوران احساسات و هیجاناتش و همچنین عدم توانایی در کنترل آنها باعث باخت او به حریف بسیار کندترش می شود. حتی با وجود اینکه خرگوش برتری واضح فیزیکی نسبت به حریفش دارد. لاک پشت شاید نسبت به خرگوش ضعف فیزیکی داشته باشد ولی در همان حالیکه خرگوش در حال تحت تاثیر قرار دادن تماشاگرها و گرفتن ژست های پیروزی با طرفدارانش و یا حتی چرت زدن در طول مسیر است، با همان آهستگی و پیوستگی از حریفش جلو میزند و خرگوش آنقدر مشغول است که بعد از عبور لاک پشت از خط پایان پی می برد که مسابقه را واگذار کرده است .
این داستان به نظرم به خوبی تفاوت های ابتدایی بین معامله گرانی که پیوسته سود میکنند و تریدرهایی که پیوسته در ضرر هستند را توضیح میدهد. معامله گرانی که بدون ثبات قدم و بصورت تصادفی و احساسی خرید و فروش میکنند، کسانی هستند که بصورت پیوسته درگیر زیان هستند و حساب معاملاتی خود را ویران شده می یابند. اینها همان خرگوش داستان ما هستند. اما معامله گرانی که بسیار آهسته و پیوسته و با ثبات مثل لاک پشت در بازه زمانی طولانی تر، مسیر را طی میکنند، هیچوقت مثل خرگوش بالا و پایین های هیجانی و احساسی را تجربه نمی کنند.
@eshghepool
چرخه ساختن و تخریب کردن اقتصاد کشور
هاینریش بل رمان معروفی دارد به نام "بیلیارد در ساعت نه و نیم" .داستان پدربزرگی است که کلیسایی را میسازد. پسرش که کلیسا را تخریب میکند و نوهاش که همان کلیسا را دوباره میسازد. چه داستان عجیبی.
به نظرم چرخه انتخابات در ایران شباهت زیادی با داستان "بیلیارد در ساعت نه ونیم" هاینریش بل دارد. این گونه که؛ معمولا سیاستمداری وارد چرخه انتخابات ما می شود که معتقد است هرآنچه دیگران ساختهاند، از پایه غلط است و باید تخریبش کرد. وقتی قدرت را در دست بگیرد، همه بنیانهای جامعه را تخریب میکند اما قادر نیست بنای جدیدی ایجاد کند.یا اگر بنای جدیدی بسازد،احتمالا به کار هیچ کس نمیآید.به این ترتیب فرد سوم با شعار احیای بنیانهای جامعه میآید و قدرت را در دست میگیرد. هنوز کارش تمام نشده که دیگری میآید و میگوید تو نمیتوانی و من میتوانم.
هرچند داستان ساختن و تخریب کردن معمار و فرزندانش را در رمان هاینریش بل، شبیه چرخه فعلی انتخابات در ایران میدانم اما بیشتر تحت تأثیر سیاستگذاری هایی قرار گرفتهام که خیلی از کشورها از جمله آلمان پس از جنگ برای دوره بازسازی در پیش گرفتند.البته طبیعی است که ایران وارد جنگی نشده اما رقابت های انتخاباتی این دوره،به مثابه یک جنگ، تا امروز خسارت های زیان باری به بنیان های اخلاقی و روانی جامعه ما وارد کرده است.
در واقع،رقابت ها و مناظره های انتخاباتی را به مثابه جنگی تبلیغاتی میدانم که پس از پایان آن،باید دوره بازسازی را در جامعه آغاز کرد.
به همین دلیل معتقدم بازسازی ساختارهای تخریب شده اخلاقی و اجتماعی،باید فراتر از برنامههای یک دولت در دستور کار ارکان مختلف نظام قرار گیرد.
هرکدام از نامزدهای فعلی انتخابات که رئیس جمهور آینده کشور شوند،با صدها علامت سوال در ذهن مردم مواجهند.بسیاری از خط کشی های اخلاقی و بسیاری از اصول دینی و مذهبی ما ودر نهایت، سرمایه اجتماعی کشور در یک ماه گذشته مخدوش شده و دولت آینده ناچار است آنها را بازسازی کند.
ایران ما امروز بی شباهت به آلمان پس از جنگ نیست که نه فقط نیازمند احیای ساختار اقتصادی بود، که نیازداشت بنیانهای اخلاقی و اعتماد به نفس ملیاش را نیز بازسازی کند.
بازاریابی دیجیتال چیست؟
@eshghepool
خدمات بازاریابی دیجیتال به دو بخش تقسیم می شود
1 بازاریابی وب Web Markeing
2 بازاریابی موبایل Mobile Markeing
که هر کدام عناصر و استراتژی های مخصوص به خود را دارند.
1 بازاریابی اینترنتی در محیط وب (وب مارکتینگ) شامل خدمات زیر است:
طراحی وب سایت
گرافیک وب سایت
معماری وب سایت
بازاریابی موتورهای جستجو
تبلیغات کلیکی
بهینه سازی موتورهای جستجو
بازاریابی محتوا
ایمیل مارکتینگ
مدیریت وبلاگ
آنالیز سایت و محتوای وب سایت
بازاریابی رسانه ها و شبکه های اجتماعی
ساخت ترافیک وب سایت
جذب مخاطب سایت
تبدیل مخاطب وب سایت به بازدیدکننده دائمی و مشتری
جذب اطلاعات علاقمندان و بازدیدکنندگان سایت
2 بازاریابی موبایل Mobile Markeing شامل موارد زیر است:
رسانه های اجتماعی(مانند کانالهای تلگرام)
طراحی ساخت اپلیکیشن های کاربردی موبایل برای توسعه کانال های ارتباطی بازاریابی
طراحی موبایل کاتالوگ
طراحی برنامه های ارتباطی و تولید محتوا از طریق موبایل
بازاریابی پیامکی یا (sms marketing)
بازاریابی شبکه های اجتماعی(مانند اینستاگرام)
@eshghepool
رزق چیست؟!
رزق کلمهای است بسیار فراتر از آنچه مردم میدانند. زمانی که خواب هستی و بیدار میشوی رزق است، زیرا بعضیها بیدار نمیشوند...
زمانی که با مشکلی روبهرو میشوی و خداوند صبری به تو میدهد که چشمانت را از آن بپوشی، این صبر، رزق است.
زمانی که در خانه لیوانی آب به دست پدر و یا مادرت میدهی، این فرصت نیکی کردن، رزق است.
یکباره یاد کسی میافتی که مدتهاست از او بیخبری، دلتنگش شده و جویای حالش میشوی، این رزق است.
رزق واقعی این است، رزق خوبیها. و در آخر همین که عزیزانتان هنوز در کنارتان هستند و نفسشان گرم است و سلامت، این بزرگترین رزق خداوند است.
زندگیتان پر از رزق باد.
@eshghepool
سه درس مهم که Chris Myers برای یادگرفتنشان تلاش بسیاری کرده است.
آقای Chris Myers موسس کسب و کار نوپای BodeTree که در حوزه مالی است، میباشد.
نکته اول : Focus on the Pain Points
✍️ارزش پیشنهادی شما به مشتریان باید نیازها واقعی مشتریان را حل کند، اگر بر روی مشکلاتی وقت بگذارید که مشتریان هدف شما آن را در اولویت ندارند، مسیرتان اشتباه است.
نکته دوم : Stay lean
✍️به جای اینکه باارزش ترین منابع خود (زمان وانرژی) راصرف پیداکردن سرمایه گذاران کنید، بر روی محصول تمرکز کنید. از روشهای خلاقانه برای جذب اقبال مشتریان و توجه رسانه ها استفاده کنید.
نکته سوم : Don’t follow the herd
✍️فرضیات خودرا به چالش بکشید. برای مثال اگر بخش مشخصی از جامعه را به عنوان مشتریان اولیه خود در نظر گرفته اید و اقبال به محصول نشان نمی دهند به جای تغییر مداوم محصول با چالش کشیدن این بخش از مشتریان، شاید بخشی از مشتریان را پیدا کنید که محصولات ایده آلشان باشد.
@eshghepool
موانع خلاقیت
@eshghepool
اگرمدیر یک کسب و کار هستید خیلی راحت میتوانید با این چندتا دستورالعمل به سادگی میتوانیدخلاقیت را در سازمان خود بُکُشید...!!
1 تاکيد بيش از حد بر ديوانسالاري و کاغذبازي
2 تاکيد بر اينکه هر تصميمي بايد از طريق مجاري مرسوم و معمول درون سازمان گرفته شود
3 تاکيد مداوم براهميت انجام همه کارها در يک چارچوب استاندارد و مشخص
4 تحت فشار قرار دادن افرادي که سعي مي کنند خلاق باشند
5 ضعف سيستم هاي ارتباطي درون سازماني و در نتيجه ممانعت از جريان يافتن ايده هاي نو
6 سيستماي نظارتي سفت و سخت که محيط را براي خلاقيت نامساعد مي کنند
7 مجازات هاي سنگين براي عدم موفقيت طرحها
8 حذف جوايز براي ايده هاي موفق
9 ايجاد فضايي که در آن قدرت ريسک وانتقاد افراد کاهش يابد
10 نظارت دقيق و موشکافانه بر فعاليتهاي خلاقانه
11 ايجاد خط قرمزهاي فراوان
12 ايجاد استرس مدام بر مديران رده پايين تر