| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
ترسهایت را از بین ببر و بر آنها چیره شو…
هیچ كس در این راه به توكمك نخواهد كرد
چون هیچ كس به اندازه ی خودت
با ترسهایت آشنا نیست.
جک_کانفیلد
یاعلی
مورچه ای در فصل بهار و تابستان دانه ها را به لانهاش ميبرد و انبار ميكرد تا در روزهاي سرد و سخت زمستان بيغذا نماند.
گنجشک که کار کردن زیاد مورچه را میدید،به مورچه گفت:حیف این وقت خوش نیست، چرا اینقدر کار میکنی؟
مورچه گفت:بازي و خورد و خواب هم اندازهاي دارد. باید كمي هم به فكر فردا و فصل زمستان بود. مثل من كمي دانه انبار كن كه هنگام برف و باران و سردي هوا گرسنه نماني.
گنجشك گفت:هواي به اين خوبي را رها كنم و به فكر انبار كردن آذوقه باشم؟ امروز كه خوردني و نوشيدني هست، در فصل زمستان هم حتماً براي خوردن چيزي پيدا خواهم كرد.
روزها، هفتهها و ماهها پشتسر هم رفتند تا اينكه زمستان سرد از راه رسيد.
برف باريد و همهجا را سفيدپوش كرد. ديگر نه گياه و سبزهاي روي زمين ماند و نه ميوهاي روي شاخهي درختي پيدا شد. گنجشك كمي اينطرف رفت، كمي آنطرف رفت، اما چيزي براي خوردن پيدا نكرد. پروبالش در آن هواي سرد قدرت پرواز نداشت. نميدانست چهكار كند. ياد مورچه افتاد و با خودش گفت:بهتر است پيش دوستم بروم. شايد او كمكي به من كند و دانهاي به من بدهد كه بخورم و از گرسنگي نميرم.
با اين فكر گنجشك خودش را به در لانهي مورچه رساند و در زد و حال و روزش را براي مورچه تعريف كرد و گفت: "كمكم كن كه از گرسنگي دارم ميميرم."
مورچه گفت: يادت ميآيد كه در تابستان چندبار به تو گفتم به فكر اين روزها هم باش، اما تو گوش نكردي و ميبيني كه حالا به چه روزي افتادهاي. ببينم وقتي كه "جيكجيك مستونت بود، فكر زمستونت نبود؟"
مورچه وقتی دید گنجشك از بيخيالي خودش پشيمان شده، گفت: در هر صورت ما دوتا با هم دوستيم. من هم آنقدر آذوقه انبار كردهام كه بتوانم تو را هم ميهمان كنم..
نگویید نمیتوانم ازپس اینکار برآیم
بگویید من چگونه می توانم از پس اینکار برآیم؟
رابرت کیوساکی
سه راه برای استفاده از قدرت قدرشناسی برای زندگی تان وجود دارد و هر یک از آنها عشق را بروز خواهند داد :
1.شکرگزار هر چیزی که در زندگی دریافت کرده اید باشید. (گذشته)
2. شکرگزار هر چیزی که در زندگی تان دریافت می کنید باشید .(حال)
3 . شکرگزار چیزهایی که می خواهید در زندگی دریافت کنید ،چنانچه گویی آنها را بدست آورده اید باشید. (آینده)
بسیاری از سخنرانان موفقیت به خصوص در حوزه قانون جذب نظیر ایسترهیکس نظریه جالبی دارند. آن ها می گویند اگر انسان بتواند فقط 18 ثانیه روی چیزی که واقعاً می خواهد تمرکز کند یک زنگ بزرگ در کاینات به صدا درمی آید که توجه کل هستی را به سمت این شخص جلب می کند. اگر این 18 ثانیه بتواند تا 68 ثانیه ادامه یابد دیگر کار تمام است و کل هستی به تکاپو می افتد تا برای فکر متمرکز شده یک راه حل پیدا کند. اگر آرزوست برآورده اش کند و اگر سوال است برایش جوابی بیابد.
در نگاه اول شاید این عدد 68 ثانیه خیلی کم و ناچیز به نظر برسد. 68 ثانیه یعنی فقط یک دقیقه و هشت ثانیه و بسیاری از افراد می گویند که تمرکز به مدت 68 ثانیه هیچ کاری ندارد؟ خوب آیا شما هم همین طور فکر می کنید؟ بسیار عالی است! امتحان کنید خواهید دید که هنوز 18 ثانیه اول رد نشده فکرتان منحرف می شود. ایده ای جدید بلافاصله از اعماق افکارتان ظاهر می شود و نجوا گر درونی تان به سخن می آید که جدی نگیر و دست از این بازی ها بردار و به مسایل مهم تر زندگی بپرداز و ....
بومیان ﺍﻓﺮﯾﻘﺎ، ﺭﻭﯼ ﺗﻨﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﺣﻔﺮﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﻔﺮﻩ ﻫﺎ ﮔﺮﺩﻭ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﻧﺪ.
ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮔﺮﺩﻭ، ﺩﺳﺖ ﺭﺍ ﺩﺍﺧﻞ ﺍﯾﻦ ﺣﻔﺮﻩﻫﺎ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﮔﺮﺩﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺸﺖ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ ﺩﯾﮕر نمیتوﺍﻧﻨﺪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ.
ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺟﯿﻎ ﻣﯽﺯﻧﺪ ﻭ ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯽﭘﺮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻓﮑﺮﺵ ﻧﻤﯽﺭﺳﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻫﺎﯾﯽ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺩﺍﻡ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻧﻬﺎﯾﺘﺎ ًﺷﮑﺎﺭ ﺷﮑﺎﺭﭼﯿﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ.
باور ها ، ﺍﻓﮑﺎﺭ ﻏﻠﻂ و نادرست و تعصب های کور و بی منطق، ﮔﺮﺩﻭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
ﺍﮔﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯿﻢ ﺁﺯﺍﺩ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ.
معمولا ما زندانی افکار خودمان هستیم نه شرایط
می گویند سال ها پیش در جزیره ای آهو های زیادی زندگی می کردند.
خوراک فراوان و نبودِ هیچ خطری باعث شد که تحرک آهوها کم و به تدریج تنبل و بیمار شده و نسل آنها رو به نابودی گذارد.
برای حل این مساله تعدادی گرگ در جزیره رها شد.
وجود گرگ ها باعث تحرک دوباره آهوان گردید و سلامتی به آنها بازگشت.
ناملایمات، مشکلات و سختی ها هم گرگهای زندگی ما هستند که ما را قوی تر می کنند و باعث می شوند پخته تر شویم.
ترس از «نه شنیدن» بیش از خود رد شدن خواسته هایمان، ما را عقب نگه می دارد.
ذهنتان را باز کنید و از این که چیزی بخواهید، نترسید. اگر با جواب منفی روبرو شدید، بیاد داشته باشید که این جواب منفی در مورد شما نیست بلکه درباره خواسته شماست و مخاطب شما حق دارد به درخواست شما پاسخ منفی بدهد. مگر اینکه با دانستن تکنیکهای متقاعد سازی تلاش کنید نه را به بله تبدیل کنید.
«نه شنیدن» بیشتر شبیه یک بازی بخت آزمایی (لاتاری) است. گاهی اوقات ایده های خیلی پرت هم جواب مثبت میگیرد.
اگر شما با تعداد کافی افراد جامعه هدفتان صحبت کنید بالاخره یک نفر به شما جواب مثبت می دهد.
نویسندۀ کتاب هری پاتر دوازده بار با جواب منفی روبرو شد.
سرهنگ ساندرز موسس کنتاکی ۶۲۳ بار پاسخ منفی شنید. اما در پایان به دلیل سماجت و پیگیری موفق شدند به هدفشان برسند.
زلزله در سوماترا، سانحهی هوایی در روسیه، مردی که سی سال دخترش را در زیرزمین زندانی کرد، جدایی هایدی کلام از سیل، حقوقهای بالا در بانکهای امریکا، حمله در پاکستان، استعفای رییس جمهور مالی، رکورد جدید جهانی در پرتاب وزنه. آیا واقعاً نیازی هست همهی این چیزها را بدانی؟
ما به طرز اعجابآوری بمباران اطلاعاتی میشویم، اما به طرز اعجابآوری کم میدانیم. چرا؟ چون دو قرن پیش، قالب مسمومی از اطلاعات را تحت عنوان «اخبار» خلق کردیم. اخبار برای ذهن به مثابه قند است برای بدن: اشتهاآور، آسانهضم و در درازمدت بسیار مخرب.
سه سال قبل، تجربهای را شروع کردم. ممنوعیت خواندن و شنیدن اخبار. حق اشتراک تمام روزنامهها و مجلاتم را لغو کردم. از شر تلویزیون و رادیو خلاص شدم. نرمافزار اخبار را از روی آیفونم حذف کردم. دست به هیچ روزنامهای نمیزدم و وقتی در هواپیما کسی بهم پیشنهاد خواندن مطلبی را میداد عمداً به سمت دیگری نگاه میکردم. چند هفتهی اول سخت بود، خیلی سخت. مدام میترسیدم چیزی را از دست بدهم. اما بعد از مدتی جهانبینی تازهای داشتم. نتیجهاش بعد از سه سال: افکار صریحتر، دید ارزشمندتر، تصمیمات بهتر و زمان بسیار بیشتر. و بهترین نکته؟ هیچچیز مهمی را از دست ندادم.
شبکهی اجتماعی من فیسبوک نبود، که شبکهای در جهان واقعی و متشکل از خویشاوندان و آشنایان است و به عنوان فیلتر خبری برایم کار میکند و مرا در چرخه نگه میدارد.
دلایل زیادی برای دوری از اخبار وجود دارد. اینجا به سه مورد عمدهاش اشاره میکنیم. اول اینکه مغز ما به انواع اطلاعات واکنشهای نامتناسبی نشان میدهد. اخبار جنجالبرانگیز، غافلگیرکننده، مردممحور، پُرسروصدا و پرجزئیاتی که مدام در حال تغییر است. همگی ما را تحریک میکند، درحالی که اطلاعات خشک، پیچیده و فراورینشده برایمان آرامشبخشاند. تولیدکنندگان خبر از این موضوع به نفع خودشان بهرهبرداری میکنند. داستانهای هیجانانگیز، تصاویر پرزرق و برق و جنجالی توجهمان را جلب میکند. یک لحظه شیوهی کسبوکار آنها را به خاطر بیاور، آگهیدهندگان، فضا میخرند و بنابراین بودجهی اخبار را به شرطی تأمین میکنند که تبلیغاتشان دیده شود. نتیجه: هر نکتهی ظریف، پیچیده، انتزاعی و عمیقی باید همواره حذف شود، بهرغم اینکه چنین داستانهایی بیشتر به زندگی و درک ما از جهان مربوط است. در نتیجهی این میزان مصرف اخبار، نقشهی ذهنی اشتباهی از ریسکها و تهدیدهایی است که در عمل همیشه همراهمان است.
دوم این که اخبار نامربوطاند. در دوازده ماه گذشته، احتمالاً حدود دههزار خبر کوتاه به تو رسیده، شاید روزی سی خبر. با خودت صادق باش. یکی از آنها را نام ببر، فقط یکی که بهت کمک کرده تصمیم بهتری بگیری - برای زندگی یا کار یا شغلت - و مقایسهاش کن با شرایطی که این خبر را نمیدانستی. از میان کسانی که ازشان پرسیدم، هیچکس نتوانست به بیش از دو خبر مفید اشاره کند، آن هم از بین ده هزار خبر. نتیجهای ناراحتکننده. سازمانهای خبری تأکید میکنند اطلاعاتشان به شما مزیت رقابتی میدهد. خیلیها در این مسیر شکست خوردهاند. در دنیای واقعی، میزان مصرف خبر نمایانگر وضعیت نامطلوب رقابتی است. اگر اخبار واقعاً به پیشرفت مردم کمک میکرد، خبرنگاران باید در رأس هرم درآمدی قرار میگرفتند، در حالی که آنها چنین وضعیتی ندارند.
سوم اینکه خواندن اخبار وقت تلف کردن است. یک آدم معمولی نصف روز در هفته را صرف خواندن مطالب مربوط به روابط عاشقانه میکند از منظر جهانی، این ضرری عظیم به لحاظ بهرهوری است. حملات تروریستی سال ۲۰۰۸ بمبئی را در نظر بگیر. تروریستها برای عطش مطرح شدن اسمشان دویست نفر را کشتند. فرض کنید یک میلیارد نفر یک ساعت از وقتشان را برای دنبال کردن عواقب این حادثه مصرف کرده باشند. آنها اخبار را لحظهبهلحظه دنبال میکردند و به پُرحرفیهای بیمعنی چند «کارشناس» و «مفسر» گوش میکردند. این «حدس» کاملاً واقعگرایانه است، چون هند به تنهایی بیش از یک میلیارد نفر جمعیت دارد. بنابراین، حاصل محاسبات محافظهکارانهمان: یک میلیارد نفر ضرب در یک ساعتی که حواسشان پرت بوده مساوی میشود با یک میلیارد ساعت توقف کار. با تبدیل سادهی این ارقام، متوجه میشویم توجه به این خبر جان دو هزار نفر را گرفته، ده برابر بیشتر از آن حمله: نگاهی طعنهآمیز اما کاملاً دقیق.
این عادت را کاملاً کنار بگذار. به جای آن، مقالات و کتابهای مطرح را بخوان. بله، هیچچیزی رقیب کتاب در شناخت جهان نمیشود.
کتاب: هنر شفاف اندیشیدن | صفحه ۳۱۱
نویسنده: رولف دوبلی
ترجمهی: عادل فردوسیپور، بهزاد توکلی، علی شهروز
انتشارات: نشر چشمه | ۱۳۹۴
1. لیست کارهایی که باید انجام دهید، بصورت روزانه، ماهیانه، فصلی و سالانه (باید حتما حداقل یکی از این لیستها را داشته باشید):
شما لیستی از کارهایی که باید انجام دهید را تهیه کنید. این لیست هرچقدر جزئیات بیشتری شامل شود بهتر است.
برای مثال؛ لیست کارهایتان میتواند سالانه، ماهیانه، فصلی، روزانه باشد.
شما اگر بتوانید سه لیست کارهای سالانه، ماهیانه، روزانه تان را تهیه کنید، به تنهایی مسیر موفقیت تان را به وضوح برای خودتان مشخص خواهید کرد و دقیقا 50% مسیر رسیدن به اهدافتان را طی کردید.
برای مثال می توانید لیست روزانه تان را هرشب برای روز بعد بنویسید.
2. لیست کارهایی را که باید به دیگران محول کنید (لیست برون سپاری):
فقط به خاطر اینکه میتوانید کاری را انجام دهید، دلیل نمی شود که باید حتما انجامش دهید !
برایان تریسی سخنران و نویسنده کتاب پرفروش قورباغه را قورت بده میگوید “اگر کسی را پیدا کردید که حتی 51% از کارهایی را که شما در طول روز در محل کارتان انجام میدهید را میتواند انجام بدهد، کارهایتان را به او بسپارید!!”
زیاد کار کردن شما را موفق نمیکند. شما باید فکرتان آزاد باشد تا بر روی کارتان فکر کنید نه در کارتان.
3. لیستی از ویژگی هایی که میخواهید داشته باشید (لیست باید-باشم)
یکی از تاثیرگذارترین زنان دنیا، اپرا وینفری ، می گوید “شما همانی خواهید بود که باور دارید خواهید شد.“
دکتر گایل ماتیو، پرفسور دانشگاه کالیفرنیا، در تحقیقات 20 ساله ای که بر روی دانش آموزان مدارس ابتدایی انجام داد به نتایج جالبی از اهمیت تعیین چشم انداز زندگی برای آینده رسید. در دوران ابتدایی از 100 دانش آموزش سوالاتی بر این مبنا پرسیده شد که چند نفر از آنها اهدافشان را مکتوب کرده اند؟، چند نفر هدف دارند و چند نفر هیچ هدفی ندارند؟
20 سال بعد، مجددا از وضعیت زندگی این 100 نفر اطلاعاتی جمع آوری کردند و مشخص شد 3% افرادی که اهدافشان را مکتوب کرده بودند، جزو مرفه ترین و پولدارترین خانواده های شهرشان شده بودند و به معنی واقعی کلمه موفقیت را در زندگیشان بدست آورده بودند.
شما نیز هر هدفی دارید، اعم از اینکه میخواهید به چه کسی بعد از چند سال تبدیل شوید و چه وضعیتی داشته باشید و ... را در لیستی مکتوب کنید.
کافیست روزانه حداقل یکبار این 3 لیست را مرور کنید تا تاثیر شگفت انگیز آنرا به وضوح حس کنید!!
در دورهٔ آقای خاتمی میخواستند از من تقدیر کنند. با اینکه سوادی نداشتم ولی به آنها گفتم بهجای اینکه به من سکه بدهید، من را به آلمان بفرستید تا آنجا را از نزدیک ببینم و با دیدن کارهایی که آنجا انجامگرفته با صنعت گردشگری آشنا بشوم و در بازگشت در ایران اجرا بکنم.
من برای خوشگذرانی به آلمان نرفتم. رفتم آنجا و متوجه شدم یک توریست چه میخواهد.
فهمیدم در اروپا احترام گذاشتن به حقوق دیگران، نظم و انضباط و داشتن برنامه برای مسافر مهم است. دیدم آنها از چیزهایی که داشتند به بهترین نحو استفاده کردند. حمامها و دستشوییها تمیز بود.
وقتی برگشتم در همان دو اتاق خودم برای مهمانان خارجی حمام و دستشویی تروتمیزی ساختم. از همان موقع که دو تا اتاق داشتم تا الآن که تنها در مزرعهام ۳۲ اتاق دارم. در آلمان آموختم که گردشگری خیلی راحت است. روستاییانی را مشاهده کردم که حیوانات خانگی داشتند و دامداری میکردند و در مزرعه کار میکردند و در کنار آن چهارتا اتاق درست کرده بودند تا مردم بیایند و زندگی آنها را ببینند.
من تا آن موقع میخواستم ادا بیاورم. بعد فهمیدم که توریست میآید تا من عباس برزگر روستایی را ببیند. یاد گرفتم خودم باشم!
عباس برزگر، کارآفرین برتر صنعت گردشگري
تا چند دهه پیش بین مردم کشورمان مرسوم بود تا برای پخت غذا مخصوصا" خورشت و آش "از قابلمه های مسی استفاده کنند.آن زمان در همه آشپزخانه ها یک کفگیر آهنی نیز وجود داشت که موقع پختن غذا دایم درون آن قرار می گرفت.مردم به این کفگیر "حسوم" می گفتند.آن زمان کسی نمی دانست چرا باید این کفگیر درون قابلمه مسی قرار گیرد.مردم تنها به دلیل اینکه میراث گذشگان بود و می دانستند برای پخت غذا خیلی مفید است از" حسوم" استفاده می کردند.
سال ها گذشت.استکبار زودتر از ما همه چیز را درباره فلسفه حسوم فهمید و به دنبال چاره ای بود تا حسوم را از آشپزخانه ها خارج کند و سرانجام به اسم بهداشت و این که این کفگیر های آهنی غیر بهداشتی است،حسوم را از ما گرفت.
شاید شما به یاد نداشته باشید اما اگر از بزرگترهای خود جویا شوید به شما خواهند گفت که دهه 50 نان خشکی ها در کوچه پس کوچه های شهر با صدای بلند فریاد می زدند:" قابلمه مسی،کفگیر آهنی خریداریم" کسی آن زمان ندانست که چرا نان خشکی ها داعیه دار حفظ سلامتی برای مردم ایران شده اندو ظروف به اصطلاح روهی را برای ما به ارمغان آوردند.نان خشکی ها با قیمت ناچیز این قابلمه ها را خریداری کرده و به جای آن، قابلمه آلمینیومی می دادند که به آن روهی می گفتند. جالب این که در آن دوره اگر کسی ظرف مسی جدیدی را می خواست با ظرف به اصطلاح روهی معاوضه کند با سرسختی نان خشکی ها روبرو می شد و نان خشکی های متمدن و متفکر! تنها ظروف قدیمی را شایسته تعویض می دانستند. باید متذکر شد که با توجه به برنامه ریزی دقیقی که استعمار انجام داده بود تمامی حکمای ما را در آن دوره به نحوی از بین برده بودند تا دیگر کسی نباشد که با ایجاد تردید مردم را از فروش قابلمه ها ی مسی و کفگیر های آهنی باز دارد. کسی نمی داند که این همه قابلمه های باارزش مسی که حاصل کار قلم زن های توانای مس بود به کجا رفت.جالب این که قلم زن های مس برای پخت هر نوع غذایی ظرفی را با ضرب آهنگ خاصی تهیه می کردند ، اما بعدها مشخص شد تمامی این ظرف به کشور ترکیه منتقل شده و در کوره ها ذوب شدند تا اثری از آنها باقی نماند.متأسفانه هنوز هم بسیاری از از ما درباره حسوم و چرایی استفاده از آن توسط اجدادمان کوچکترین اطلاعی نداریم.
باید گفت فلسفه استفاده از حسوم در جریان پختن غذا به تیزبینی و دقت حکمای ما باز می گردد.حکما و دانشمندان از آبا ما برای همه گیر کردن سلامتی، حسوم را طراحی کردند تا تعادل بین موادی که وارد بدن می شود و بدن انسان به آن محتاج است برقرار کنند.از نظر علمی امروزی فلسفه این کار را به این صورت می توان بیان کرد که بدن مخصوصا"مغز" برای سلامت و نشاط و کنترل اسید لاکتیک و کورتیزول به شش میلیارد یون مس نیاز دارد و به همین نسبت یون آهن.پختن غذا درون ظروف مسی موجب تأمین این مقدار یون برای بدن است و حسوم نیز همین مقدار یون آهن را به غذا منتقل می کند تا از طریق غذا وارد بدن شده و با حفظ تعادل موجب سلامتی پایدار برای انسان شود.مطلب دیگر این که در دورانی که استفاده از حسوم در پختن غذا مرسوم بود از کم خونی های رایج که اکنون مردم با آن دست به گریبانند اثری نبود.یون های آهن که از طریق حسوم در سراسر غذا پخش می شد کم خونی ناشی از فقر آهن را برطرف می کرد،اما پس از این که حسوم را به اسم بهداشت از ما گرفتند،کم خونی و بیمای های خونی چون سرطان خون روز به روز در میان مردم افزایش یافت.
کمبود یون مس باعث می شود انسان دایما احساس رخوت و خواب آلودگی و کسالت کند و دهن دره های متوالی داشته باشد.در ضمن این که هیچ کارتل دارویی نمی تواند از یون یک عنصر برای شما قرص تهیه کند و آن چیزی که به اسم قرص آهن به ما می دهند شامل مولکول آهن هست که نه تنها برای بدن هیچ ثمره ای ندارد،بلکه استفاده آن در دوران بارداری موجب بیش فعالی و خنگی فرزند خواهد شد.هم چنان که استفاده دختران جوان از این قرص ها نارسایی های بسیاری را برای آنها به همراه خواهد داشت.
جالب توجه است که در صورت پختن غذا درون ظرف های مسی و استفاده از کفگیر آهنی حسوم ظرف مدت سه روز اثرات شفابخش در بدن انسان ظاهر می شود.غذا موقع پختن در قابلمه مسی از یون آزاد شده این ظرف استفاده می کند ودرنتیجه در بدن انسان احساس نشاط و انرژی فوق العاده ای ایجاد می شود و دیگر از آن دهن درگی و خمیازه و کسالت خبری نخواهد ماند و باعث طول عمر مفید و سلامتی جسمی مخصوصا" برای خانمها نزدیک به دوران عادت ماهیانه است.
بعدها تبلیغات گسترده ای در باره ظروف تفلون آغاز شد،ظروف به اصطلاح نچسب که یکی از دغدغه های بزرگ کدبانوی خانه را برطرف می کرد.ظروف استیل هم به سرعت جای خود را در آشپزخانه ها باز کرد.دیگر با وجود این همه پیشرفت و توسعه تکنولوژی در عرصه ظروف،اثری از ظرف مسی،برنجی و روهی حقیقی باقی نماند.ظاهر ظرف ها هر روز شکییل تر و زیباتر شد اما تا حال اندیشیده ایم که در پس این ظاهر زیبا چه بیماری های مهلکی نهفته است.باید متذکر شد که یون سرب و آلمینیوم تولید شده در هنگام پختن غذا در این ظروف به قدری کشنده است که بر طبق جدید ترین تحقیقات علمی دنیا می تواند یک کودک 6 ماهه را ظرف یک سال به بیماری های کمبود خونی و سرطان و یک فرد بزرگسال را در طی 5 سال به بیماری های کبدی و خونی و طحال وسپس سرطان دچار کند.
پس از این که دشمنان با حیله ها و دسیسه های مختلف توانستد حسوم را از آشپز خانه ما بگیرند حکمای ما به فکر چاره افتادند و درنهایت به این نتیجه رسیدند که بهترین چیزی که می تواند جایگزین حسوم شود و از گزند توطئه دشمنان در امان باشد، تکه آهن گداخته شده در آتش یا همان نعل اسب است.نعل اسب به دلیل این که در میان گدازه های آتش قرار گرفته و آب دیده است به راحتی می تواند یون های آهن را آزاد کند.فرایند آزاد سازی یون در غذا را می توان به صورت تغییر رنگ غذا مشاهده می شود.تا چندی قبل در کشور ما مرسوم بود که در جریان پختن غذاهای آبکی چون "آش و خورشت" نعل اسب را تا پایان مدت پختن درون غذا قرار می دادند و بدین وسیله کمبود آهن خویش را برطرف می کردند.هم اکنون هم اگر به شمال سری بزنید خواهید دید که برای پختن خورشت" مخصوصا فسنجان" نعل اسب را درون غذا قرار می دهند.اگر از مردم آن دیار سوال شود که فلسفه استفاده از نعل اسب در غذا چیست خواهند گفت که برای خوش رنگی غذا از نعل استفاده می کنیم،اما حقیقت این است که این فرایند در جهت تأمین یکی از عناصر اساسی و مورد نیاز بدن که همان یون آهن است،می باشد.اگر دقت کرده باشید مردم شمال ایران کمتر دچار کم خونی ناشی از فقر آهن می شوند، به طوری که بیماری های خونی و سرطان خون در میان آنها به حد صفر رسیده است واین نیست جز تدبیر و دور اندیشی حکمای ما و عمل به سیره و سنت گذشتگان.
منبع: سایت حکیم دکتر روازاده
معلم به بچه ها گفت :
" تو یه کاغذ بنویسید به نظرتون شجاع ترین آدما کیان ؟
بهترین متن جایزه داره
یکی نوشته بود:
غواص که بدون محافظ تواقیانوس با کوسه ها شنامیکننه
یه نفر نوشته بود :
اونا که شب میتونن تو قبرستون بخوابن
یکی دیگه نوشته بود :
اونایی که تنها چادرمیزنن تو جنگل از حیوونا نمیترسن . و...
هر کی یه چیزی نوشته بود اما
این نوشته دست ودلشو لرزوند ،
تو کاغذ نوشته شده بود :
" شجاع ترین آدما اونان کـه خجالت نمیکشن و دست پدرمادرشونو میبوسن...نه سنگ قبرشونو...!!! "
قطره اشکی بر پهنای صورت معلم دوید.به همراه زمزمه ای ...
افسوس منهم شجاع نبودم...
یادمون باشه
تو خونه ای که {بزرگترها} کوچک میشن
{کوچکترها} هرگز بزرگ نمیشن
كه یكی از آنهاازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود .
شب كه می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می كردند . یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت :
(( درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم . من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می كند . ))
بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت .
در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت :(( درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم . من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آینده اش تأمین شود . ))
بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت .
سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگر مساوی است . تا آن كه در یك شب تاریك دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند . آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن كه سخنی بر لب بیاورند كیسه هایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند.
خوبی هیچوقت دردنیاوآخرت ازبین نمی رود...
از "خوب" به "بد"رفتن به فاصله لذته پريدن از يک نهر باريک است اما براي برگشتن بايد از اقيانوس گذشت
درخت انگور درختی است بالا رونده و میوه قدیمی انسانهاست. البته ترکیب انگور همیشه ثابت نیست و بستگی به زمین، آب، نژاد گیاه و رسیدگی انگور دارد.
انگور حاوی ویتامینهای A، B1، B2،C است. شیرینیهای انگور به اشکال گلوکز، میباشد. در ضمن حاوی مواد معدنی و ازته است .
انگور به قدری عوامل مؤثر دارد که میتوان آن را یک داروخانه طبیعی نامید. انگور، تصفیه کننده خون و ملین مزاج است.
غذای خوبی برای مبتلایان به اوره خون و اسیدوز است. از نظر تولید حرارت، هر کیلو انگور معادل دو کیلو گرم گوشت میباشد.
دفع کننده سموم بدن است. داروی کم خونی است. باید بدانید انگوری که صبح خورده شود، ذخیره بدن را زیاد میکند و آنچه شب خورده شود، ذخایر اضافی را میسوزاند.
خلاصه انگور میوه حیاتی، غذای کامل و شربت مقوی است و به علت وجود اسید، خاصیت ضد عفونی کننده دارد و بچههای ضعیف و کم خون و بی اشتها را میتواند به نشاط و قدرت درآورد .
انگور در قرآن و حدیث
انگور در یازده جای قرآن کریم ، از جمله در سورههای نحل ( آیه 47 ) ، اسراء (آیه 91) و ... به عنوان غذا و میوه در این دنیا و نیز میوهای بهشتی معرفی شده است. درباره تأثیر آن برغم و غصه زدایی در بیان نورانی از امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده است که فرمودند:
پس از طوفان نوح كه آب زمين را شست و حضرت نوح در قبرستان ها استخوان مردگان را ديـد، بـى تـابـى شـديـدى را آغـاز نـمـود و بـسيـار انـدوهـنـاك گـشـت. خـداونـد متعال به او وحى كرد كه : انگور سياه بخور تا غم و اندوه تو برطرف شود (2)
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: بهترین غذای شما نان و بهترین میوههای شما انگور است (3)
امام علی علیه السلام در تعبیری زیبا میفرمایند: انگور، هم خورشت است هم میوه، هم غذا و هم شیرینی .(4)
در حدیث دیگر میخوانیم که امیر المؤمنین علیه السلام نان را با انگور میل میفرمودند . (5)
شیره انگور سیاه نیز برای اعصاب خیلی خوب است. شیره انگور افراد را صبور می کند.
===========================================================
منابع:
1. دور نمایی از طب اسلامی ، ص 35 .
2. بحار الانوار ، 73، ص 323 .
3 مکارم الاخلاق ، ص 174 .
4همان ، ص 174 .
5بحار الانوار، ج 63 ، ص 148 .
1-تک تک ایده هایی که دارید را روی کاغذ بیاورید. هیچ ایده ای بیش از اندازه کوچک یا بیش از حد بزرگ نیست.
2-همیشه یک دفترچه ی یادداشت همراه خود داشته باشید؛ باید جایی برای نوشتن ایده هایتان دم دستتان باشد. داشتن یک فولدر روی موبایل می تواند از ننوشتن بهتر باشد، اما نوشتن روی کاغذ از هر گزینه ی دیگری بهتر است.
3-برای فهرست بندی آنها از روشی استفاده کنید که فکر می کنید برایتان مناسب است؛ نوشتن به صورت خطی، فهرست های بولت دار، جدول، هر کدام که برایتان راحت تر است. خود من با ترکیبی از جملات کوتاه و تصویر های در هم و برهم احساس راحتی بیشتری دارم.
4-هر روز فهرستی از کارهای کوچک و قابل مدیریت تهیه کنید و آنها را به انجام برسانید. روز خود را به چند قسمت تقسیم کنید، به این شیوه قادر به انجام کارهای بیشتری خواهید بود.
5- کارهایی که انجام داده اید را از فهرست خود خط بزنید. کارهای کمی هست که بتواند به اندازه ی خط زدن یک کار انجام شده برای انسان لذتبخش باشد.
6-هدف های خود را قابل اندازه گیری کنید تا بتوانید بفهمید آیا نقشه هایتان جواب می دهند یا نه. اگر نتوانید بفهمید به اهدافتان رسیده اید یا نه، هدفگذاری معنایی نخواهد داشت.
7- اهداف بلندپروازانه و دوردستی برای خود در نظر بگیرید. هدفگذاری های شما نباید فقط کوتاه مدت باشند. از خودتان بپرسید 5 سال آینده کجا می خواهید باشید. 50 سال دیگر چطور؟
8-در فهرست خود هدف های شخصی هم بگنجانید، فقط هدف های کاری مد نظر نیست. میان کار و زندگی هیچ تفکیک حقیقی ای وجود ندارد؛ به تمام اینها می گویند زندگی. فهرست شما هم از این قائده مستثنی نیست.
9-اهداف خود را با دیگران در میان بگذارید. می توانید به یکدیگر انگیزه بدهید و سراغ هدف های همدیگر را بگیرید. اما به یاد داشته باشید که در نهایت این خود شما هستید که باید برای رسیدن به اهداف خود تلاش کنید.
-10 موفقیت های خود را جشن بگیرید، سپس فهرست تازه ای از اهداف جدید برای خود بنویسید. این چرخه با دست پیدا کردن به پیشرفت های بیشتر و بیشتر باید ادامه پیدا کند. من چندین جعبه یادداشت های گذشته ام را هنوز دارم که پر هستند از فهرست های قدیمی. هنوز هم مشغول نوشتن فهرست های تازه هستم.
دل بر آنچه نمی ماند نمی بندم؛
فردا یک راز است نگرانش نیستم؛
دیروز یک خاطره بود حسرتش را نمیخورم؛
و امروز یک هدیه است قدرش را میدانم؛
از فشار زندگی نمیترسم چون میدانم که فشار توده زغال سنگ را به الماس تبدیل میکند...
میدانم خدای دیروز و امروز خدای فردا هم هست...
ما اولین بار است که بندگی میکنیم ولی او قرنهاست که خدایی میکند...
پس به او اعتماد دارم...
برای داشتن اینچنین خدایی همیشه شادم...
«لوئیز هی» در کتابِ «شفای درون»
می گوید: تمام بیماریهای انسان، از افکار او سرچشمه می گیرند؛ یعنی افکار ما هستند که بیماریها را در وجودمان تولید می کنند:
تيروئيد : وجود بغضی در گلو، كه تركيده نمی شود.
سرطان : ناشی از نبخشیدن خود و دیگران است.
ام اس : به دلیل عصبانیت طولانی مدت و کینه ورزی است.
بیماری قند : بخاطر افسوس گذشته ها را خوردن است.
سر درد : به دلیل انتقاد از خود و دیگران است.
زکام : بخاطر وجود آشفتگی های ذهنی است.
درد مفاصل : به دلیل نیاز به محبت و آغوش گرم است.
فشار خون : به خاطر مشکل عاطفی دراز مدتی است که حل نشده باقی مانده.
پس بیائید ذهن هایمان را پاک کرده و شستشو دهیم:
دیگران را ببخشیم، خودمان را ببخشیم، بیشتر محبت کنیم، کمتر گله و شکایت کنیم، فراوان تر بخندیم و شاد باشیم.
و بدانیم افکار ما بسیار قدرتمند و اثرگذار هستند و تاثیرات بسیار شگفت انگیزی از خود باقی می گذارد.
دوستان عزیزم قطعا مواقعی را تجربه کردید که ذهن پر از افکار منفی و هیاهوهای شدیدی می شود.
برای مثال شب ها موقع خواب بعضا هر چقدر سعی می کنید که بخوابید باز هم ذهن اجازه خوابیدن به شما را نمی دهد. هزاران فکر. هزاران آشوب و سر و صدا در ذهنتان می پیچد و شما را غرق درگرداب افکار تشویش کننده و استرس زا می کند و شما نمی توانید بخوابید.
مثلا این صداها و افکار را در ذهن می شنوید:
فردا اگه نتونم چک رو پاس کنم چی میشه؟
اگه فرد مورد علاقم کنارم نباشه زندگی برام نا مفهموم میشه. می میرم اگه اون نباشه!
وااااای اگه در امتحان قبول نشم چی میشه؟
من چرا نمی تونم پول دار بشم؟
چطوری باید کار فردا رو انجام بدم؟ آیا می تونم؟
و هزاران افکار و آشوب بدون بی رحمی به هسته ی مرکزی شما هجوم می آورند. و شما را اسیر باتلاق ذهنی می کنند که حتی نمی توانید آسوده بخوابید...
چه باید کرد؟
اکثر مردم و قطعا تو دوست خوبم در این شرایط دست به جنگ و جدال با ذهنت می شوی. با شدت زیاد به خودت فشار میاری تا غلبه کنی بر این هجمه ی سنگین افکار...ولی در نهایت مانند سرباز بی دفاعی زانو می زنی و شکست می خوری و بی اختیار بازهم با کله فرو میری در این گرداب افکاری...
و هر چقدر تلاش می کنی می بینی که بیشتر در حال غرق شدن هستی ....
و با این وضع بعد از کلنجارهای شدید و خسته کننده و بعد از دقایق بسیاری به خواب فرو می روی... و صبح که بیدار شوی تمام انرزی های منفی شما را در برگرفته و مانند اینکه شما چندین ساعت در حال تلاش فیزیکی بودید و چنان خسته و کسل هستید که نای بلند شدن را نیز ندارید....
حق داری دوست خوبم. چرا که تو خوابیدی ولی ضمیر ناخودآگاهت تبدیل به باتلاقی از جنس تشعشعات منفی شده بود و تا صبح بر چگالی این ارتعاشات منفی افزوده شده... و تمام کالبد وجود تو را سرشار از انرزی منفی کرده و تو الان نای بلند شدن را هم نداری....
ولی راه بهترین هم هست.
آشتی با ذهن!
مواقعی که اینطوری افکار به ذهنت هجوم میارن به جای جنگ با ذهنت. باید مثل دوست صمیمی بغل کنی ذهنت رو و چندتا بوس آب دار ازش برداری و اون رو دعوت کنی که به پیک نیک و خوش گذرونی برین!
وقتی افکار منفی و هیاهوی ذهنی بی رحمانه حمله می کنند . بهترین راه حل این هست که با اختیار و آگاهی کامل جهت دهی کنی به این افکار و با انتخاب سوزه های مناسب در ذهن یک کلیپ زیبا در ذهنت بسازی و با ذهنت دوتایی باهم تخمه بشکنین و نظاره کنین این کلیپ ذهنی زیبا رو.
برای مثال امروز ظهر خواستم کمی بخوابم. ولی چنان افکار حمله کردن بهم که خوابم نمی برد... ولی چون تکنیک آشتی با ذهن رو در اختیار داشتم فورا منظره ی زیبایی از یک جنگل بکر رو در ذهنم ایجاد کردم که آبشاری در حال جاری شدن و رودخانه ی زیبا در کنارم قرار داشت و من زیر سایه ی خنک درختی دراز کشیده بود.
این کلیپ ذهنی رو در ذهنم ساختم و آگاهانه غرق در تماشای زیبایی های آن شدم.
صدای آبشار و وردخانه رو توجه می کردم که چقدر زیباست... رنگ درختان و همه چیز های زیبا را در ذهنم تماشا می کردم و غرق در این افکار مثبت شدم و ناخودآگاه به خواب فرو رفتم...
بعد از بیدار شدن انرزی و ارتعاش بسیار عالی وجودم را فرا گرفته بود.
دوستان عزیزم این تکنیک بسیار بسیار قدرتمند و بسیار عالی هستش. امیدوارم شما هم به جای جنگ با ذهن. آن را بغل کنید و صمیمی به تماشای مناظر زیبا بپردازید.
1- تمایل و علاقه
برای اینکه در یک شغل جدید موفق شوید باید خواست و علاقه و کششی قوی داشته باشید که از یک شغلی که د درآمد متوسطی دارد در بیایید ، دیگر به شما امر و نهی نکنند و بتوانید ایده ها و ابتکارات خود را به اجرا درآورید. میل قوی یک کارآفرین برای به اجرا در آوردن و محقق کردن ایده ها و دستیابی به یک موفقیت حرفه ای ، بزرگترین انگیزه ای است که او را به خلق یک شغل جدید وا می دارد . این انگیزه او را در راه کسب موفقیت یاری می کند و در کسب و کارش منعکس خواهد شد .
2- مثبت اندیشی
کارآفرینان نسبت به کار ، زندگی و خودشان دیدی مثبت دارند . آنها هرگز تسلیم ناامیدی و شکست نمی شوند . یک کارآفرین به فکر آینده است و هرگز در گذشته زندگی نمی کند ، یک فرد خوش بین ومثبت اندیش از موقعیت هایی که به چشم دیگران مانع و سختی است ، استفاده بهینه می کنند . آنها ذهن خود را از دام ناامیدی و بدبینی می رهانند تا فکر و مغزشان برای خلق ایده های جدید ، تصور موقعیت های تازه و گسترش و توسعه کارشان آزاد باشد .
3- مسئولیت پذیری و تعهد
برای نیل به موفقیت باید برای سخت کارکردن و بنای یک کسب و کار جدید از ابتدا ، آماده باشید و مسئولیت این کار را قبول کنید . باید نسبت به باورها و خواسته های خود متعهد بوده و نسبت به کارتان ، کارمندانتان و ایده های شغلی احساس تعهد کنید . این تعهد و مسئولیت پذیری تلاش و سخت کوشی را به همراه می آورد و در پس تلاش موثر موفقیت و کامیابی خواهد بود .
4- شکیبایی
صبر و تعهد در کنار هم قرار می گیرند و کارآفرینانی که با شکیبایی تمام روزها و ساعت های متمادی کار می کنند ، هنگامی که موفقیت به رویشان لبخند زد ، مزد این مقاومت و شکیبایی را خواهند گرفت .
5- پشتکار
هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و بدون تغییر به دست نمی آید . هنگامی که مشکلی سر راهتان قرار گرفت یا در رسیدن به اهدافتان موفق نشدید ، باید در به نتیجه رساندن ایده ها ، عقاید و خواسته هایتان پشتکار داشته باشید و سخت کار کنید و بر نیل به موفقیت تمرکز کنید . با صبر و پشتکار نتایج دلخواه به دست خواهد آمد .
- نگاهی به درخت سيب بيندازيد. شايد پانصد سیب روی درخت باشد که هر کدام حاوی دست کم ده دانه است.
چرا اين همه دانه لازم است تا فقط چند درخت ديگر اضافه شود؟
اينجا طبيعت به ما چيزی ياد می دهد :
اکثر دانه ها هرگز رشد نمی کنند. پس اگر واقعاً می خواهيد چيزی اتفاق بيفتد، بهتر است بيش از يکبار تلاش کنيد.
- بايد در بيست مصاحبه شرکت کنی تا يک شغل بدست بياوری.
- بايد با چهل نفر مصاحبه کنی تا يک فرد مناسب استخدام کنی.
- بايد با پنجاه نفر صحبت کنی تا يک ماشين، خانه، جاروبرقی، بيمه و يا حتی ايده ات را بفروشی.
- بايد با صد نفر آشنا شوی تا يک رفيق شفيق پيدا کنی.
«قانون دانه» را درک کنيد و نااميد نشويد و به راحتی احساس شکست نکنيد.
قوانين طبيعت را بايد درک کرد و از آنها درس گرفت.
سالها قبل، یک متخصص مدیریت به نام «پارتو» قانون مهمی را بیان کرد:
«ما برای انجام همهی کارها وقت نداریم، ما برای انجام همهی کارها پول نداریم، اما برای انجام مهمترین کارها، وقت و پول داریم.»✨
بنابراین یکی از «مهمترین کارها» این است که تعیین کنیم «مهمترین کارها» برای من کداماند!؟
به این کار «اولویتبندی» میگوییم.
اگر «اولویتبندی» نداشته باشیم، وقت و پول خود را صرف کارهایی میکنیم که از درجه دوم یا حتی سوم اهمیت برخوردارند، آنوقت برای کارهای درجه یک خود، وقت یا پول کافی نداریم. علاوه بر وقت و پول، در دیگر زمینهها هم ما دچار «محدودیت منابع» هستیم.
با دقت وتفڪر بخوانید ...
١. غرور، مانع يادگيری
٢. تعصب، مانع نوآورى
٣. کم رويي، مانع پيشرفت
٤. ترس، مانع ايستادن
٥. عادت کردن، مانع تغيير
٦. بدبينی، مانع شادی
٧. خودشيفتگی، مانع معاشرت
٨. شکايت، مانع تلاش گری
٩. خودبزرگ بينی، مانع محبوبيت.
چندین بار مرور ڪنید موارد بالا را تا ملڪہ ذهنتان شود...
به هر چیزی که قلبا اعتقاد داشته باشید، برای تان عملی می شود
این قانون می گوید شما همیشه مطابق با اعتقاداتتان و به خصوص مابق با اعتقاداتی که دربا ره ی خودتان دارید عمل می کنید.
باور های تان مثل یک سری فیلتر عمل می کنند که اطلاعاتی را که با آنها هم خوانی ندارند را حذف میکنند. لزوما هر چه را که
ببینید باور نمیکنید:بلکه هر چه را که باور کنید، می بینید
اگر بعضی اطلاعات با آنچه که تصمیم گرفته اید باور داشته باشید در تناقص باشد، آنها را پس میزنید و فرقی هم نمیکند که باور ها و پیش داوری های تان بر مبنای واقعیت باشد یا توهم. این مساله به خصوص در مورد پول صدق میند.
بهترین باوری که میتوانید در خودتان ایجاد کنید این است که برای تان مقدر شده باشد از نظر مالی به موفقیت های بزرگ برسید. وقتی کاملا اطمینان داشته باشید که در مسیر رسیدن به موفقیت مالی هستید،رفتاری را در پیش میگیرید که آن را محقق میکند. بدترین باور هایی که میتوانید داشته باشید، باورهای((خود محدود کننده است). این باور ها وقتی وجود دارند که فکر کنید از بعضی جنبه ها محدودیت دارید. واقعیت این است که هیچ کس از شما بهتر نیست و هیچ کس هم از شما زرنگ تر نیست. اگر کسی از شما بهتر عمل میکند،عمدتا به خاطر این است که استعدادهای طبیعیش را بیشتر از شما پرورش داده و قوانین علت و معلول را در زندگی و امور مالیش صدق میکند،قبل از شما یاد گرفته است. اما هر کار معقولی که هر کسی کرده باشد، احتمالا شما هم می توانید بکنید.فقط باید راهش را یاد بگیریید.کدام چیز است که اگر بدانید امکان ندارد شکست بخورید، جرات می کنید رویایش را داشته باشید؟ اگر هیچ محدودیتی نداشتید و اگر هر چه زمان،پول،استعداد،مهارت وارتباطات می خواستید را داشتید، دل تان می خواست در زندگی تان چه بکنید یا چه بشوید یا چه داشته باشید؟
سالها بود كه تلاش زيادي مي كردم ولي به آنچه مي خواستم نمي رسيدم. رويا هايم هميشه دست نيافتني بود. هر روز افرادي را در كنار خود مي ديدم كه موفق هستند بدون نگراني و استرس زندگي مي كنند و حتي نصف من هم كار نمي كنند. ولي من اگر كمي سستي نشان مي دادم نمي توانستم از عهده تعهدات خود برآيم.
روزي در حال رانندگي به يك نوار كاست گوش مي دادم يك استاد موفقيت بود كه صحبت مي كرد. او در مورد قدرت داشتن رويا و هدف صحبت مي كرد. شايد تا آن زمان صدها نوار كاست از اين نوع را شنيده بودم. اما گويي هيچكدام از آنها تاثيري در زندگي من نداشت. اما گوش دادن به نوارهاي كاست براي من تبديل به عادت شده بود.
خلاصه در حال گوش دادن بودم كه جمله اي نظرم را بسيار جلب كرد. شايد آن جمله را قبلاً جايي شنيده بودم اما اين بار در ذهنم جرقه اي ايجاد كرد. به ياد دارم كه اتومبيل را نگه داشتم و آن نوار را چند بار برگرداندم تا چند بار آن جمله را شنيدم. من هميشه دنبال چيزي پيچيده و گرانقيمت بودم تا زندگي مرا تغيير دهد و مشكلاتم را حل كند، اما آن جمله ساده از يك نوار كاست زندگي مرا عوض كرد. شايد بسياري از افراد موفق هم به همين اصل در زندگي خود عمل كرده اند و حتي اهميت آن را هم ندانند. آن جمله طلايي اين بود.
« براي چيز هايي كه بايد عوض شوند، بايد تصويري واضح از آنچه مي خواهيد داشته باشيد. تا آنها را دگرگون كنيد.»
بله به همين سادگي است كه به نظر مي رسد. سعي نكنيد آن را براي خود پيچيده كنيد چون باعث گيج شدن شما مي شود.
بايد دقيقاً مشخص كنيد كه چه مي خواهيد و تا حد امكان آن را براي خود شفاف سازيد. بله اين توانايي انسان هاست توانايي رفتن به سمت رويايي كه در ذهن خود پرورانده اند. و در نهايت آن را خلق مي كنند. براي روشن شدن مطلب يك مثال مي آورم. فرض كنيد يك پازل هزار تكه در دستان شماست كه بايد آن را تكميل نماييد. ولي تصوير نهايي را كه از كنار هم قرار دادن تكه هاي پازل بدست مي آيد را نداريد. آيا اكنون تكميل كردن پازل سخت تر نيست؟ البته كه هست. ولي اگر كسي آن تصوير را ديده باشد احتمالاً با سرعت صد برابر شما اين پازل را كامل مي كند.
همه مي دانيم كه سرعت اين فرد براي هوش و استعداد او نيست بلكه فردي كه تصوير نهايي را ديده است به همان روشي عمل كرده كه اساس كار مغز است. مغز ما بر اساس تصويري كه مي سازيم كار مي كند و پيش مي رود. در زندگي هم اين گونه است وقتي كه دقيقاً بدانيد كه چه مي خواهيد و به چه سمتي حركت مي كنيد به نظر مي رسد مغز به صورت خودكار مراحل رسيدن به آن را توليد مي كند. و آنچه بايد انجام دهيد در برابر شما نمايان مي شود.
بنابراين افرادي كه اهداف خود را مشخص كرده اند و آن را به وضوح مي بينند از قدرت كيهاني براي رسيدن به مقصد خود كمك مي گيرند، كه بسيار پر هيبت است. و اثر آن را در اراده اين افراد به وضوح مي توان مشاهده كرد. ولي فردي كه براي رسيدن به موفقيت تلاش مي كند ولي هيچ تصوري از آن ندارد. فقط كسي است كه در كوهستاني كه معدن طلا دارد سخت كار مي كند و كوه را مي شكافد ولي نمي داند معدن كجاست و فقط كنده كاري مي كند.
مي توانيد به تجربيات و مشاهدات خود رجوع كنيد آيا افرادي كه تا كنون در اطراف شما بوده اند فقط سخت كار مي كرده اند يا اينكه مي دانستند براي چه زحمت مي كشند و مي خواهند به كجا برسند.
چيزي را كه همه بايد يدانند اين است كه قدرت ما از درك واضح و صحيح رويا هايمان بدست مي آيد. و اين جرقه اي است كه آتش درون شما را روشن مي كند، تا از موفقيت هايي كه در آينده بدست خواهيد آورد نهايت استفاده را ببريد.
اما به خاطر داشته باشيد سفر شما در راه رسيدن به مقصد از خود مقصد مهمتر است چون در اين مسير تجربياتي بدست مي آوريد كه به قدرت شما مي افزايد. و تبديل به شخصي مي شويد كه قدرت رسيدن به اهداف بزرگتر را دارد.
زماني مي رسد كه به هدف خود مي رسيد اكنون به گذشته بنگريد و ببينيد كه قبلاً كه بوده ايد و اكنون كه هستيد. سپس براي خود هدف جديدي در نظر بگيريد و شروع به ادامه مسير نماييد. شما باز هم قوي تر خواهيد شد. ولي هر كاري كه مي كنيد به خاطر داشته باشيد :
براي آنچه كه بايد تغيير دهيد، احتياج به تصويري از انچه كه مي خواهيد داشته باشيد داريد!
شما می توانید با یادگیری نشانه ها، اشارات و مفاهیم زبان بدن، به آسانی درک بهتری از افراد پیدا کنید و موثرتر و بهتر با آن ها ارتباط برقرار کنید.
شیوه ای که ما دست می دهیم، می نشینیم و می ایستیم؛ همه پیام هایی را درباره ما به طرف مقابل انتقال می دهند. بنابراین هرآنچه که در درون شما یا درون شخص مقابل می گذرد، در غالب زبان بدن، نمود بیرونی دارد.
و در آخر اگر می خواهید این مهارت را فقط در 5 دقیقه به طور خلاصه بیاموزید پس با ما در این بخش از برنامه همراه باشید.
1-محکم بایستید.
در تمام مدتی که در حال برقراری ارتباط با کسی به سر میبرید صاف ایستادن، شانه ها را عقب دادن و سر را بالا نگه داشتن نشان میدهد به خودتان اعتماد دارید.
اگر بایستید نسبت به افرادی که نشسته اند قدرتمندتر و مطمئنتر به نظر خواهید آمد. اگر به اطراف حرکت کنید فضای اضافه ای که اشغال میکنید به جذبه تان می افزاید.
اما اگر در موقعیتی قرار دارید که باید بنشینید، شانه هایتان را کاملا باز کنید یا یک زانویتان را به پشت میزتان قلاب کنید و وسایلتان را برای درخواست فضایی بیشتر روی میز جلسه بگذارید.
2-تن صدایتان را پایین بیاورید.
کیفیت صدایتان میتواند عاملی سرنوشت ساز در شکل گیری تصویر ذهنی از شما باشد.افرادی که تن صدای بالایی دارند اینطور درباره شان قضاوت میشود که قدرت کمتری دارند و از افرادی که تن صدایشان پایین است عصبیتر هستند.اما این بدین معنی نیست که آنقدر آهسته صحبت کنید که فرد مقابل به سختی صدای شما را بشنود و مجبور باشد از شما برای تکرار صحبتهایتان درخواست کند.
3- با دیگران دست دهید.
از آنجاییکه دست دادن قدیمیترین و قدرتمندترین اشاره غیر زبانی میباشد، اختصاص دادن اینکار برای ارتباطی خوب بسیار با ارزش میباشد. درست دست دادن میتواند به شما اعتبار بدهد در حالیکه اگر اشتباه دست بدهید میتواند احساسی کاملا متفاوت و بر خلاف آنچه در انتظارش هستید را به طرف مقابل انتقال دهید.محکم و با احساس دست بدهید و زمان بندی خوبی داشته باشید.
4-ژست قدرت بگیرید.
همواره اعتماد به نفس خودتان را نگه دارید و به حالات چهره خود در آینه نگاه کنید.اگر نگران باشید و آن را بروز دهید قدرتمند نیز به نظر نخواهید رسید و دیگران نیز شما را فردی ضعیف و فاقد اعتماد به نفس خواهند پنداشت.دستان خود را بسته نگه ندارید و حالت چهره تان را معمولی نشان دهید.
5-تماس چشمی مثبت برقرار کنید.
ممکن است خجالتی باشید یا زمینه فرهنگیتان جوری باشد که به شما اینطور آموخته باشند که زل زدن به چشمهای افراد درست نیست، اما برای اینکه روی افراد تاثیر بگذارید و نیز هنگامی که آنها دارند با شما صحبت می کنند نشان دهید که به مکالمات آنها توجه می کنید باید اینکار را انجام دهید.
البته این نیز بدان معنی نیست که به طرف مقابل زل بزنید! به جای زل زدن به چشمان طرف مقابل هر دو ثانیه یک بار به قسمت های مختلف صورت او نگاه کنید. نگاهتان را از چشمان روی بینی، لب ها و بقیه صورت بچرخانید..
6- هنگام گوش دادن از حرکات دست و صورتتان استفاده کنید.
هنگام گوش دادن، سر خود را تکان بدهید: گذشته از نگه داشتن تماس چشمی،تکان دادن سر به عنوان عاملی جهت نشان دادن توجه بسیار مفید است.
لبخند بزنید: لبخند تاثیر عمیقی بر ما دارد.
مغز انسان چهره های شاد را ترجیح میدهد. تحقیقات نشان داده اند که اسامی افرادی که همیشه لبخند میزنند بیشتر در ذهن میماند.مهمتر اینکه لبخند زدن مستقیما بر اینکه دیگران چطور جوابتان را بدهند تاثیر میگذارد. وقتی به کسی لبخند میزنید آنها تقریبا همیشه به شما لبخند میزنند.
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﻣﺴﺨﺮﻩ ﮐﺮﺩ!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺭﻭﺣﯿﻪ ﺩﺍﺩ!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺍﯾﺮﺍﺩ ﮔﺮﻓﺖ!
با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ!
با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود "ﺩﻝ" ﺷﮑﺴﺖ!
با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺩ!
با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺑُﺮﺩ!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺧﺮﯾﺪ!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود"جدایی"انداخت!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود "آشتی " داد!
با "زبان" میشود آتش زد!
با "زبان" میشود آتش فتنه را خاموش کرد!...
پس حواسمان به زبانمان باشد...
عکس عجیب تاریخی
پسری که بعد از بمباران لندن
در یك کتابخانه تخریب شده
کتاب می خواند. سال ۱۹۴۰
سلفي واقعي آنست كه عريان و بي رحم و بي تعارف، هستي واقعي آدم را به نمايش بگذارد، مثل دختركي كه با پدر رفتگرش سلفي مي گيرد كه هستي واقعا خود را نمايش دهد؛ دخترك، پدرش را، هستي واقعي خود تلقي كرده و حالا منتشرش نموده است؛ دخترك از همه قواعد شبكه هاي سلفي ساز، تخطي كرده، آنچه نيست را با رنگ و لعاب به ديگران قالب نكرده، و آنچه هست را موجب سرافكندگي و بي ارزشي خود ندانسته؛ او به هستي خود افتخار كرده است، آنچه كه بسياري از ما جرات و شجاعتش را ذره اي نداريم:
افتخار به آنچه هستيم، به قيافه مان، به فكرمان، به خانواده مان و به دار ندارمان؛
شبكه ها حالا دارند هستي ما را مي سازند، كم كم آنچه در شبكه ها نشان مي دهيم، هستي ما مي شود، مي پذيريم اش و بر اساس آن با ديگران زيست مي كنيم، يك هستي پوشالي، مركز ما مي شود، و آنچه واقعا هستيم را از مركز افتخار كردن ما خارج مي كند؛ بايد مقابل اين هستي پوشالي ايستاد، به واقعيت خود افتخار كرد، من هم فرزند يك آموزگار ابتدايي در آموزش و پرورش يك شهرستان محروم ام؛ من به هستي پدرم افتخار مي كنم، چون هستي واقعي من بود، بياييد همه با هم به هستي پوشالي سلفي هايمان شورش كنيم ؛ مي شود؟
سيد مجيدحسيني
احتمالا بارها این را شنیده اید که بزرگان موفقیت و سخنرانان انگیزشی می گویند تخیل، نقش اساسی در موفقیت و پیروزی بازی می کند. اما تخیل هم مانند سایر المان های موفقیت باید به گونه ای صحیح و متناسب صورت پذیرد تا بتواند شمارا به سعادت مندی سوق دهد. یکی از ویژگی ها که در صورت وجود می تواند رویاهای مارا از تخیلات انتزاعی به تجسم خلاق تبدیل گرداند، به چشم دیدن رویاهایمان است.
اگر هرروز تصاویر شفافی از رویاهایمان ببینیم، این تصاویر در ضمیر ناخودآگاهمان ثبت می شوند که این موضوع علاوه بر افزایش انگیزه ی ما برای دستیابی به اهدافمان، احتمال به تحقق پیوستن آرزوهایمان را ده برابر می کند.
تابلوی آرزوها ابزاری قوی و کاربردی است که به شما این امکان را می دهد تا خواسته های قلبی و رویاهای خود را هرروز و هرشب مرور کنید. طرز کار این ابزار به این صورت است که شما عکس هایی تهیه می کنید و روی تابلو می چسبانید و هرروز آنهارا مرور می کنید.
فراموش نکنید که این عکس ها قرار است در ضمیر ناخودآگاه شما ثبت شوند، و از آنجایی که تصاویر حک شده بر ضمیر ناخوداگاه شما به واقعیت تبدیل خواهند شد، خوب دقت کنید که چه عکس هایی را بر تابلوی آرزوهایتان می چسبانید! می خواهید که باشید و چه کار کنید؟ دوست دارید چه ماشینی سوار شوید و در چگونه خانه ای زندگی کنید؟ عکس هایی از رویاهایتان تهیه کرده و به واسطه ی این تابلو هر روز مرورشان کنید. یادتان باشد که زندگی چیزی جز صورت خارجی افکار و تصاویر ذهنی شما نیست.
آیا شما تابلو آرزوها دارید؟
جان کوم زمانی که 16 سال سن داشت از اوکراین به امریکا مهاجرت کرد . اون پناهنده ی بسیار فقیری بود . جوری که پول تلفن زدن به پدرش و در اوکراین نداشت و وقتی پدرش فوت کرد یه حسرت بزرگ رو دلش موند چون نتونسته بود قبل از مرگش باهاش حرف بزنه
زندگی خیلی سختی رو پشت سر گذاشت ولی هیچ وقت نا امید نشد . چندین بار شکست خورد ولی دست از تلاش دوباره برنداشت ...
در سال 2009، وی و برایان اکتون ، اپلیکیشن برقراری ارتباط واتس اَپ را برای برقراری ارتباط بهتر مردم در سراسر جهان راه انداختند که به طور غالب جایگزین ارسال پیامک شد .
این اپلیکیشن حالا بیش از 600 میلیون مخاطب در سراسر جهان دارد و اوایل امسال با مبلغ 19 میلیارد دلار به فیسبوک فروخته شد و کوم را میلیاردر کرد .
سختی برای هممون هست.. مشکلات مالی و رفاهی برای خیلیا هست . بعضی ها همین مشکلات و بهانه میکنن برای درس نخوندن و پیشرفت نکردن. بعضی ها هم مثل همین آقای کوم وخیلی های دیگه ای که داستان زندگیشونو شنیدی،
همین مشکلات و سختیها با انگیزه ترشون میکنه و بهشون قدرت میده تا دنیاشونو به کام خودشون تغییر بدن !
آدم های منفی ، در هر شرایطی فقط مشکلات را می بینند. همیشه شکایت می کنند که آفتاب خیلی داغ است، باران گل های باغچه شان را خراب کرده ، باد موهایشان را به هم ریخته و...
خلاصه، فکر می کنند همه عالم بر خلاف میل آنهاست . همیشه مشکل را می بینند و هیچ وقت راه حل را نمی بینند ،
یک ضربه کوچک مشکلات را آنچنان بزرگ می کنند که تبدیل به یک تراژدی اساسی می شود.
آنها شکست را عاقبت هر کاری می دانند؛ همچون یک بلای آسمانی که یک دفعه نازل می شود.
هیچ وقت به جلو حرکت نمی کنند و در زندگی شان تغییر زیادی نمی دهند، چرا که همیشه می ترسند حاشیه امنیت و راحتی خودشان را از دست بدهند.⭕️
در این روش شما باید هر چیزی که در ذهنتون هست بیرون بریزید. حالا چطوری؟! با استفاده از نوشتن!
۱- یک ابزار برای نوشتن انتخاب کنید: می تونید از قلم و کاغذ استفاده کنید و یا از یک نرم افزار واژه پرداز (مثل word یا notepad). نوعش مهم نیست مهم اینه که با کدوم راحتترین. من خودم به شخصه ترجیح میدم تایپ کنم چون اینطور حداقل می تونم اونها رو ذخیره کنم.
۲- هرچیزی که به ذهنتون میرسه رو بنویسید:وقتی میگم هر چیزی دقیقا یعنی هر چیزی! یعنی اینکه مثلا وقتی به صفحه خالی نگاه میکنید و با خودتون میگین که “وای چه صفحه سفیدی” همون رو بنویسید “وای چه صفحه سفیدی” یا اینکه مثلا میگین “خوب چی بنویسم چیزی به ذهنم نمیرسه” بنویسید “خوب چی بنویسم چیزی به ذهنم نمیرسه”. دقیقا هرچیزی که به ذهنتون اومد رو بنویسید و اصلا لازم نیست به اون چیزی که می خواین بنویسید فکر کنید.
۳- اینکار رو به مدت ۱۵ دقیقه ادامه بدید: تا زمانی که ذهن شما احساس خالی شدن کرد اینکارو ادامه بدید. ممکنه شما در ۱۰ دقیقه بتونید هر چیزی رو که تو ذهنتون هست بنویسید ممکن هم هست که ۱ ساعت طول بکشه که این معمولا وقتی فکر خیلی مشغولی دارید اتفاق میفته.
این نوشته ها و فایلها رو می تونید نگه دارین و بعضی وقتها به اونها مراجعه کنید چون ممکنه توش چیزای خوبی پیدا کنید. مثلا گاهی اوقات وقتی بعد از مدتی به اون نوشته های قبلی مراجعه می کنید ممکنه یک سری مطالب جالب رو پیدا کنید که ممکنه از یادتون رفته باشه و یا بعضی کارها که باید انجام میدادید یا یک فکر و ایده جالب که به ذهنتون خطور کرده بود رو انتخاب کنید و روش کار کنید.
همانطور که گفتم این روش واقعا کارساز هست و شما با این کار می تونید کارایی ذهن خودتون رو به مقدار غیر قابل باوری افزایش بدین. در مقایسه با دیگر روشها مثل خواب و یا مدیتیشن هم مزایای زیادی داره که از اون میشه سرعت بالای دستیابی به ذهن آزاد رو بیان کرد که در مقایسه با خوابیدن خوب همونطور که گفتم شما باید حداقل ۳ ساعت بخوابید تا به خواب عمیق فرو برید و ذهنتون آروم بشه و یا مدیتیشن هم شما باید در شرایط خاصی باشید تا بتونید مراقبه خوبی داشته باشید و نتیجه بگیرید.
پس این روش رو همین الان امتحان کنید مطمئن هستم که دیگه کنارش نمیزارید و در همه شرایط از اون استفاده می کنید. حالا سرعت تخلیه ذهن شما بستگی داره به سرعت نوشتن و یا تایپ شما.
اگر در زندگی سؤالات درستی از خودمان نپرسیم، به احتمال زیاد نتیجه این میشود که زندگی بر وفق مرادمان نخواهد شد. ولی مواجهه با برخی سؤالات نیز دشوار است، چون معمولا یا میترسیم پاسخی را که میخواهیم، دریافت نکنیم یا اینکه واقعا نمیخواهیم جواب را بدانیم.
همانقدر که چیزهای خوب در زندگی آسان به دست نمیآیند، فرارکردن از سؤالات دشوار هم راه مطمئنی برای داشتن یک زندگی متوسط و به دور از هیجان است.
به اعتقاد من این موضوع را سقراط به بهترین شکل ممکن بیان میکند: زندگی نیازموده، ارزش زیستن ندارد.
۱. چقدر تصورم از خودم با برداشت دیگران از من متفاوت است؟
۲. امروز بر چه کسی یا چه چیزی تأثیر مثبت گذاشتهام؟
۳. آیا به ارزشهایم وفادار بودهام؟
۴. اگر به همهی اهدافم رسیده بودم چه احساسی داشتم؟ چطور میتوانم این احساس را در راه رسیدن به آن اهداف داشته باشم؟
۵. برای یادگیری کدام موضوعات به اندازهی کافی وقت نگذاشتهام؟
۶. در کدام بخشهای زندگیام درجا زدهام؟
۷. در ۵ سال آینده دوست دارم زندگیام چگونه باشد؟
۸. اگر از چیزی نمیترسیدم چه کار میکردم؟
۹. چه کسی شایستگی و خصوصیاتی را دارد که برای پیشرفت از او الهام بگیرم؟
۱۰. داریم کدام مشکل را حل میکنیم؟
۱۱. چه چیزی مانع از انجام کارهایی میشود که باید انجام دهم؟
۱۲. مشاور یا مربی من میشوی؟
۱۳. مهمترین درسی که تاکنون در زندگی گرفتهام چه بوده است؟ آیا به آن عمل میکنم؟
اسباب بازی که در پنج سالگی خراب شد و کلی غصه اش را خوردیم، در ده سالگی دیگر اصلا مهم نیست.
نمره امتحانی که در دبیرستان کم شدیم و آنقدر به خاطرش اشک ریختیم و روزگارمان را تلخ کرد در دوران دانشگاه هیچ اهمیتی ندارد و کلا فراموش شده است.
آدمی که در اولین سال دانشگاه آنقدر به خاطرش غصه خوردیم و اشک ریختیم و بعد فهمیدیم ارزشش را نداشته و دنیایمان ویران شد، در سی سالگی تبدیل به غباری از یک خاطره دور دور دور شده که حتی ناراحتمان هم نمیکند....
و چکی که برای پاس کردنش در سی سالگی آنقدر استرس و بی خوابی کشیدیم، در چهل سالگی یک کاغذ پاره بی ارزش و فراموش شده است.
پس یقین داشته باش که مشکل امروزت، اینقدرها هم که فکر میکنی بزرگ نیست، این یکی هم حل می شود، میگذرد و تمام میشود، غصه خوردن برای این یکی هم همان قدر احمقانه است که در سی سالگی برای خراب شدن عروسک پنج سالگی ات غصه بخوری!!!!!
همه مشکلات،همان عروسک پنج سالگی هستند.
بفرستید برای عشقتون
به ٢۵ زبان دنيا
افغانی : صدقه توشونم
انگلیسی : ای لاو یو
ایتالیایی : تی آمو
اسپانیایی : تی کویرو
آلمانی : ایش لیبه دیش
البانی : ته ته دوه
ترکی : سنی سویوروم
پرتغالی : او ته امو
چینی : وو آ نی نی
چکی : میلو جی ته
روسی : یاتبیا لیو بلیو
ژاپنی : آیشیتریو
سوئدی : یاگ السکار دای
صربستانی : ولیم ته
عربی : انا یحبک
فارسی : دوست دارم
فرانسوی : ژ ت آیمه
فیلیپینی : ماهال کیتا
کره ای : سارانگ هیو
لهستانی : کوهام چو
مجارستانی : سر تلک
ویتنامی : آن یه و ام
یونانی : سغه پو
یوگسلاوی : یا ته وولیم
گرجی : شن توی می قرص
سربازان از پیروزی در جنگ ناامید بودند.
فرمانده به آنها گفت:
سکه را بالا می اندازم، اگر شیر شد پیروز می شویم و اگر خط شود شکست می خوریم.
سکه شیر آمد و شادی سربازان به هوا برخاست!
آنها به جنگ رفتند و بر دشمن پیروز شدند.
فردای آن روز فرمانده سکه را به آنها نشان داد، هر دو طرف سکه شیر بود!
امید در زندگی معجزه می کند.
زندگی خود را مکتوب کنید
از روی کاغذ زندگی کنید
هر شب بنویسید
هر صبح بنویسید
نوشتن اعجاز می کند
باور کنید
خداوند به قلم و هر آنچه می نویسید قسم خورده است
هدفی را که بنویسید خلق می کنید
آرزوهای خود را بنویسید تا محقق شود
وقتی اهدافتان را می نویسید
از جایی که باور نمی کنید
و به حساب نمی آورید محقق می شود.
اول نوشتن هدف و دوم فقط تلاش...
ﺗﻤﺎﻡ ﻭﻗﺎﯾﻊ ﺭﻭﺯﺍﻧﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻧﮑﻦ...
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
ﺑﺎﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺗﻮﺳﺖ ﺑﺤﺚ ﻧﮑﻦ فقط به او گوش کن...
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
خودت را با کسی مقایسه نکن...
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍهی
کمک کن ؛ تو توانایی !
شاید همه توانایی روحی و جسمی برای یاری کردن ندارند...
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍهی
با همه بی هیچ چشم داشتی ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺵ...
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺭﯾﺰﯼ ﮐﻦ ، هدف داشته باش...
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
ﺳﺮﺕ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﻮﺩﺕ ﮔﺮﻡ ﺑﺎﺷﺪ .
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
ﺑﻪ ﮐﺴﯽ وابسته نباش .
ﻋﺎﺷﻖ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣﺎﻧﺪ.